معلولين
نويسنده: محمد فهیم خیری
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دليل انتخاب روز سوم دسامبر به عنوان روز جهاني معلولين
روز جهاني معلولين كه از سوي سازمان ملل متحد به عنوان اقدامي مشترك از سوي سازمان ملل متحد اعلام شده است زماني است براي برپايي جشن و ارج نهادن به تجارب و تواناييهاي مردمي كه با معلوليتهاي گوناگون دست و پنجه نرم مي كنند.
نگاهي اجمالي به تاريخچه روز جهاني معلولين
اين روز براي نخستين بار در سال 1992 ميلادي به منظور گراميداشت سالروز تصويب قانون برنامه جهاني در ارتباط با معلولين از سوي مجمع عمومي سازمان ملل متحد اعلام گرديد. هدف از اين اقدام ارتقاء رشد اذهان عمومي درباره مسائل مربوط به معلوليتهاي مختلف؛ و افزايش آگاهيهايي بوده است كه مي بايست از مساله پيوستن افراد معلول در تمامي جنبه هاي سياسي؛ اجتماعي؛ اقتصادي و فرهنگي زندگي منتج شود. اين وضع به همين منوال طي شد تا در سال 1999 شعاري با مضمون ( امكان دسترسي براي همه در هزاره جديد) برگزيده شد و سرلوحه امور قرار گرفت. بيش از پانصد ميليون نفر به دليل نقص در سيستم روحي و مغزي جسمي و حسي از معلوليت رنج مي برند. اينان هر كجا كه باشند و در هر نقطه اي از دنيا كه به سر برند به دليل موانع ظاهري و يا اجتماعي با محدوديتهايي در زندگي خود مواجه مي شوند. در طي بيست سال اخير كوششهاي چشمگيري در شناساندن و معرفي اشخاص معلول به جامعه انساني صورت پذيرفته است.يكي ازمواردي كه مي توان از آن به عنوان نقطه عطفي در اين زمينه نام برد اعلام سال 1981 ميلادي به عنوان سال جهاني معلولين است كه توسط مجمع عمومي سازمان ملل متحد صورت پذيرفت. در سال بعد ( 1981 ) فاصله سالهاي 1992 – 1983 ميلادي دهه جهاني معلولين نام گرفت تا كيفيت و شركت فعالانه و همه جانبه افراد معلول را در زندگي اجتماعي و گسترش و پيشرفت آنها ارتقاء بخشد. قانون برنامه جهاني در ارتباط با معلولين كه در سال 1982 توسط مجمع عمومي سازمان ملل متحد به تصويب رسيد چارچوبي بين المللي را براي الحاق و انضمام مسائل مربوط به انواع معلوليتها به يك برنامه ريزي ملي را فراهم مي آورد.در سال 1993 قوانين استاندارد در زمينه برابر سازي مجالها و فرصتهاي زندگي براي افرادي كه با انواع معلوليتها دست و پنجه نرم مي كنند به قانون مذكور افزوده شد تا به منزله مكمل آن بوده و موجب قوام آن گردد. عليرغم آنكه اين قوانين هيچگونه اجباري را براي دولتها بوجود نمي آورند، تلويحا به عنوان تعهدات اخلاقي و سياسي تلقي مي شوند كه دولتها مي بايست در راه يكسان سازي فرصتهاي زندگي براي افراد معلول متقبل شوند. كوتاه سخن آنكه قوانين به اختصار بيان كننده اصول ويژه در مورد مسائلي چون مسئوليت پذيري، اقدام مقتضي و همكاري مي باشند. مساله يكسان سازي فرصتها و مجالها براي معلولين هر روز بيش از پيش توجه سازمان ملل متحد را به خود معطوف مي نمايد. يكي از مهمترين دغدغه ها در اين ميان به ويژه دسترسي به فناوري جديد، و نيز به محيط فيزيكي مي باشد. مساله ain streaming ) )(موج اصلي ) نيز حائز اهميت مي باشد و عبارت است از: گنجانيدن بعد معلوليت در ارائه رهنمودها و خط مشيهايي كه گستره عظيمي از پيوستاري متشكل از ملاحظات اجتماعي و اقتصادي را در برميگيرد.
جامعهشناسان براي مطالعه بهتر و دقيقتر پيوندهاي اجتماعي مانند خانه و مدرسه و... و در نگاه وسيعتر جامعه، هر يك از آنها را به عنوان يك سيستم در نظر ميگيرند. سيستم در مباحث جامعهشناسي عبارت است از ارتباط متقابل اجزا و نقشها با يكديگر در جهت رسيدن به هدفي معلوم.
مثلا جامعهشناسان ميگويند خانواده يك سيستم است با اجزاي پدر و مادر و فرزندها . هر كدام از آنها نقشي دارند و هدف نهايي اين سيستم رشد و تعالي انسان است. پس اين سه نقش با يكديگر در ارتباطند يا به زبان سادهتر با هم درگيرند.
رفتار هر يك از اين سه نقش برفتار دو نقش ديگر تاثير ميگذارد. حال هنجار يا ناهنجاري اين درگيري و ارتباط از اين رهگذر تعريف ميشود كه ما بازده يا حاصل آن را بنگريم، مثلاً اگر شاهد موفقيت انساني در عرصههاي علمي و اجتماعي هستيم، مشخص است كه خانواده آن فرد از يك ساز و كار صحيح و سالمي برخوردار است كه اين ساز و كار صحيح نتيجه عملكرد درست هر يك از نقشها در آن سيستم است. عكس اين قضيه نيز صادق است. با اين تعريف، تفاوت ارتباط بهنجار و نابهنجار ميان نقشهاي يك سيستم مشخص شد.
حال ميخواهيم به بررسي چگونگي ارتباط معلولين با جامعه بپردازيم كه آيا اين ارتباط بهنجار است يا نابهنجار و چگونه ميتوان به ارتباط بهنجار دست يافت.براي بررسي يك ارتباط، نخست بايد طرفين آن تعريف شود. به بياني ديگر وقتي سخن از ارتباط معلولين با جامعه مطرح ميشود، ابتدا بايد مشخص شود اركان اين ارتباط كدامند؟
حال وقتي يك نقش در يك سيستم اجتماعي با بحران تعامل با ساير نقشها روبهروست يكسري عوامل در اين روند موثرند كه به نظر من مهمترين عامل عدم شناخت صحيح و كامل ساير نقشها از آن است.
حال سؤالي اساسي پيش ميآيد كه اصولاً چرا شناخت جامعه ما از معلوليت و معلول اينقدر كم و محدود و نادرست است. اگر بپذيريم كه شناخت محدود تنشهاي اجتماعي از يك نقش ماحصل حضور كمرنگ آن نقش در جامعه است، ميتوان خود را تا حدي با اين پاسخ قانع كرد كه دليل شناخت ناقص از معلوليت، حضور كمرنگ معلول در جامعه است؛ اما اين پاسخ چراي بزرگتري با خود به همراه ميآورد كه چرا حضور معلول در جامعه كمرنگ است و اين چراي بزرگ خود مجموعهاي از چراهاي ديگر است كه مثلا، اينكه چرا كمتر معلولي در جامعه ما ميتواند تحصيلات عالي داشته باشد؟
چرا استفاده از مراكز تفريحي و خدماتي براي معلولين دشوار و در برخي موارد غيرممكن است؟ چرا يك معلول جسمي- حركتي هر بار كه از خانه خارج ميشود با يك تعامل نامناسب از سوي ديگران روبهرو ميشود؟ چرا بسياري از افراد فكر ميكنند اگر يك معلول ازدواج هم نكرد و تا آخر عمر تنها ماند، مسئله مهمي رخ نميدهد؟
اين مسائل كوچك و بياهميت نيستند و هر كدام نيازمند ساعتها تحليل جامعهشناسانه و روانشناسانه هستند و همه اين تحليلها سرانجام به يك نكته كليدي ختم ميشود و آن نكته همان شناخت ناقص از معلوليت در جامعه است و راه برون رفت از اين مشكلها همانا كار جدي براي شناساندن معلولين به جامعه است كه در جامعهشناسي به آن فرهنگسازي ميگويند.
بديهي است خود جامعهاي كه به دليل نبود فرهنگ مناسب در ايجاد تعامل با معلولين دچار مشكل است، نميتواند فرهنگسازي كند. چون اگر لزوم رسيدن به فرهنگ مناسب ارتباط با معلول را تشخيص ميداد ديگر نياز به فرهنگسازي نبود، اينجاست كه پاي بازيگر سومي به بازي كشيده ميشود به نام مسئول و مسئول به معناي واقعي كلمه كسي است كه چه به لحاظ موقعيت اجتماعي و چه به واسطه دارابودن تفكري متمايز از تفكر عام در جامعه، از محدوده عمل وسيعتري نسبت به ديگران برخوردار است.
مسئوليت از دو ناحيه بر دوش انسان گذاشته ميشود، يكي به واسطه شناخت و موقعيت اجتماعي و ديگري از رهگذر مطالعات، تحصيلات و تفكرات. به بيان واضحتر مسئول فرهنگسازي يا داراي يك موقعيت اجتماعي است كه اين موقعيت اجتماعي به او قدرت عمل ميبخشد، يا هنرمند است و به نحوي ميتواند پيامي را به جامعه خود برساند.
اين دو گروه ميتوانند در فرهنگسازي صحيح در مورد ارتباط معلولين با جامعه تلاش كنند. حال سه رأس مثلث مورد بحث ما كاملاً مشخص است؛ معلولين، جامعه و مسئولين كه دوتاي اولي نياز به ارتباط صحيح با يكديگر دارند و سومي موظف است اين دو را از طريق فرهنگسازي به يكديگر نزديك كند.
اما چگونه؟ مسئولي كه قرار است در زمينه معلولين فرهنگسازي كند، بايد نگاهاشتباه جامعه نسبت به معلولين را با ديدگاههاي نو و منطقي عوض كند و يكبار ديگر به اين دو پرسش پاسخ گويد كه معلوليت چيست و معلول كيست؟
يك مسئول كه قصد فرهنگسازي در اين زمينه را دارد، بايد به جامعه بفهماند كه اصولاً معلوليت يك قهر الهي و يك طاعون مخوف اجتماعي و معلول، انساني مقهور، مفلوك، عاجز و شايسته كنارنشستن و تنهايي نيست. معلوليت انحرافي است در مسير روابط طيفي و علي و معلولي و معلول حادثهديدهاي است در اين روند ناخوشايند.
اين گام نخست در فرهنگسازي است كه واژهها را از نو معنا كنيم و هنگامي كه معناي واژهها در اذهان عمومي تغيير پيدا كرد جامعه تازه معلول را ميشناسد و اينجا برميگرديم به نكتهاي كه در آغاز بحث گفتيم، يعني نقشها در سيستم اجتماعي كل شروع ميكنند به شناخت نقش معلول و برقراري تعامل هنجار با او. وقتي معلول به خوبي شناخته شود و توانايي و ضعفش به درستي در جامعه انعكاس يابد حقوق و تكليف او نيز مشخص ميگردد.
چون هر نقشي داراي يك حقوق است و يك تكليف، يك حقي دارد كه ساير نقشها بايد به او بپردازند و يك تكليفي دارد كه بايد در مقابل نقشهاي ديگر انجام دهد و اين حقوق و تكليف را ويژگيهاي هر نقش تعيين ميكند. حقوق و تكليف معلول نيز در سايه ويژگيهاي او تعريف ميشود و در اينجاست كه تحقير و ترحم در مورد معلول بيمعنا ميشود. به عبارتي وقتي كه ما آمديم و به كودك خود آموختيم كه قرار نيست همه انسانها به يك شكل راه بروند ديگر بدرقه راه معلولين جسمي و حركتي و خنده و تمسخر كودكان كوچه نيست.
يا وقتي ما آمديم و اين فرهنگ را در جامعه دروني كرديم كه هر معلوليت لاجرم زاييده فقر نيست ديگر من معلول وقتي در خيابان راه ميروم مردم با پول خرد به سراغم نميآيند. يا وقتي جامعه را آگاه كرديم كه يك معلول نيز حق ارضاي نيازهاي عاطفي خود را دارد ديگر با ديدن يك دختر و پسر جوان معلول در خيابان چشمهايمان چهار تا نميشود.
اما تمام اين آگاه كردنها، آموختنها و يادآوريها كار يك شب نيست و مسئولي كه قرار است كار فرهنگسازي كند بايد به اين نكته كاملاً آگاه باشد و براي قدم نهادن در راه، خود را از همه لحاظ آماده كند. فرهنگسازي را سرسري و فرماليته نپندارد و جسورانه از گذشتگان پرسش كند كه تاكنون چه كردهاند؟
شجاعانه از مسئولين بپرسد كه تاكنون چقدر از تواناييهاي افراد معلول در سازمان خود بهره گرفتهايد؟ از متوليان آموزش بپرسد كه چرا استعداد فراگيري معلولين در كنج خانهها به افسانه بدل ميشود؟ از سياسيون پرادعا سؤال كنند، شما كه خود را متفكر ميدانيد براي هزار و يك مشكل معلول در اين جامعه چه فكري كردهايد؟
و از بزرگترها بپرسد كه چرا يك هزارم پافشاري خود بر مسائل ديگر بر قانون 3درصد استخدام معلولين نداريد؟ از يك فيلمساز سؤال كند كه تاكنون چند نقش در فيلمهاي تو از معلولين جاده بودهاند و چقدر توانستهاي مشكلات يك معلول را به تصوير بكشي؟
پيامها
29 مارچ 2008, 11:20
بد نیست ولی می تونست بهتر از این باشه. به هر حال دستتون درد نکنه.