بلهیکای باستان یا ام البلاد بلخ در کار و زار خشم فرهنگ ستیزانۀ محمد گل مهمند ودیگر قبیله سالاران
با حقایق پنهان در تاریخ افغانستان آشنا شوید!/ قسمت دهم/ هموطن نیک نگاه کن !! وعینک های سیاه خود برتر بینی های واهی راازچشمانت بدورساز، واز گذشته پرستی های کاذب هم در گذر، فقط از موقف یک انسان ، به زندگی نکبتبار چند نسل اخیرسرزمینت نگاه کن، تا دریابی که در گذشتۀ این سرزمین باشندگان آن چه ارمغانی را بتاریخ سپرده اند واکنون که قرعۀ فال زمامداری بنام تو وقبیله ات اصابت نموده، چه تحایفی را دارید تقدیم انسانهای امروز ونسل های آینده میسازید!!!!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت اول| دوم| سوم | چهارم | پنجم | ششم | هفتم| هشتم| نهم | دهم
« چاک حمق وجهل نپذیرد رفو /تخم حکمت کم دهش ای نیک خو
زانکه جاهل جهل را بنده بود/چونکه توپندش دهی او نشنود»
مولانا جلال الدین بلخی
درین بخش یادی از روزگاران بر بادرفته وتبهکاری های دوراز جبران قبیله سالاران درین سرزمین، سخنم ازویرانی های وحشیانه در باختر، باکتریا، بالیق، بلهیک و بلهیکای باستان باالوسیلۀ محمد گل مهمند ودیگرفرهنگ ستیزان کارگاه استبداد وتحمیق طی ده های واپسین تاریخ است، که بزرگترین مجموعه های تاریخی وفرهنگی این مهد مدنیتهای با شکوه را هم، همچون دیگرمناطق کشوربا جهالت تمام نابود نموده، وجاهلانه نابود سازی آثار وآبدات ارزشمند وهویت آفرین این مرز وبوم را، تحت تأثیر سموم قبیلوی اندیشی، کاری در جهت تاریخ سازی وهویت آفرینی به نفع قبایل وابسته بخود، وبیرون راندن دیگر باشندگان میهن ما از حوزه های تعلقات تاریخی کشور بحساب آورده اند.
اززخم های همیشه خون چکان پیکربلخ بامی وباشندگان مظلوم آن باید است یاد آورشوم، تاازشیون ویرانی های چهار باغ سنجری، برج نقاره خانه، بالاحصار باشکوه، مسجد نه گنبد، منار جنبان زادیان، مدرسۀ سبحانقلی خان، مدرسۀ خواجه پارسا، زیارت خواجه اکاشا، قبر رابعۀ بلخی وصد های دیگر، فریادهای در گلو خفتۀ تاریخ را به نوا آورده، ونسل های امروز وفردای محکوم به زیستن درین سرزمین را، از ریشه های حقیقی نا هنجاری های مستمر جامعۀ ایشان در وجود نظام های عقب گرای قبیلوی وگردانندگان فاسد آن واقف، و آن تبهکاران ارزش های انسانی را که، درهر برهۀ از تاریخ معاصر، مسئول ایجاد وتداوم این سیاه روزی ها در کشورما، بگونه های مختلف آن اند بدانها معرفی نمایم.
بخدی آن ام القرای مشرق زمین را با انسان هایی که در آن زیستند وهستی آدمی خویش رابر بنیاد فهم وباورهای انسانی خویش پی افگنده ودر صف گیتی آرایان عالم با منش انسانی خود قامت افرازوبا درک نیازهای معرفتی خود به چگونگی تکوین عالم وآدم، پله های تدریج آگاهی وفهم را همسوبا زمان طی نموده ورهروان پیگیری، در جهت تثبیت وتبیین مقام آدمی خویش بودند، باید است از سر شناخت، وکارنامه های خلاق وماندگارانسانهای مسکون درآن دیارتمدن خیزراپیگیری نمود، تا از عمق فجایع خلق شده از جانب قبیله پرستان ویرانگر، وحقیقت داشتن تاریخ وفرهنگ بمعنی واقعی آن که اکنون همه نابود شده اند ، آگاهی حاصل، وبرگه های پر پرشدۀ شناسنامۀ تاریخی وحقیقی مردم خودرا، درمعرض دید وقضاوت تاریخ قرار داده وانسانیت را در مجموع به داوری فرا خوانیم .
البته اینکار صعب را با جملاتی چند ویاهم نوشتن یک ویا چند مقاله هرگزنمیتوان به انجام رسانید، ولی به عقیدۀ من کم گفتن از نا گفتن بهتر است تا راه گفتن به دیگرانی که مسلماً بیشتر ازین اندوخته دارند باز، وباب فروبستۀجستجوی حقایق به شکلی از اشکال بار دیگرباز گشایی شود.
از همین روباید است آن سردمداران وحشت وبربریت را پی جست که، درجستجوی عظمت های دروغین برای خود وقبیلۀ خود، فقدان حضورسازندۀ تبارخویش را درکتیبه های تاریخ این زاد وبوم برخویشتن سنگین یافته، وکین توزانه برهمه درودیوارش یورش بردند، تا باانهدام شناسنامۀ تکامل انسانی مجموع باشندگان این سرزمین، هویتی را برای خود دست وپا نموده، و صدر نشین این قصر خاکستری بعداز بربادی همه داشته های تاریخی آن باشند.
ازاعماق حقیقت های تلخ پنهان شده دربرگ های زندگی مردم این سامان باید است سخن گفت تاازعمق فاجعۀ امحای آبدات تاریخی، ابتذال فرهنگی وسقوط ارزش ها ی انسانی، اسارت ورزالت درین سرزمین واقف شد ودریافت که آن ستمگاران جاهل چگونه با کج فهمی های خود بیش نگرانۀ واپسگرایانه، شناسنامه تاریخی انسان این سرزمین را نابود، وغافل از آن اند که با به پرده کشیدن های بی انتهای این تراژیدی جهل وتعصب، درین نمایشگاه قباحت وخویشتن نشناسی تاریخ، با گمان امحای رد پای دیگران دراین حدود جغرافیاوی، آنچه را که به همه تعلق دارد وگواه برپویایی انسان درین سرزمین است نابود نموده، وبر ویرانه های جغد نشین وتهی از همه چیز خواهان حکمروایی اند.
من از قبیلۀ خاصی حرف نمیزنم حرفم ازانسان سرزمینم با همه تنوع در زبان، فرهنگ، مذهب ودیگر مشخصات انسانی ایشان است که در پروسۀ زندگی مملو از فراز ونشیب خود تاریخ این سرزمین را بخود وابسته ساخته ودر همه داشته های نیک وبد آن باهم سهیم میباشند.
روی سخنم به همۀ مسکونین این جغرافیای بربادی وتاراج اعم ازحاکم ومحکوم همه باهم است، زیرا خوب میدانم که درچگونگی آفرینش های نیک وبد، سعود وسقوط، فضیلت ورزیلت دراین خطه همه باهم سهیم اند، اسیرتسلیم به تقدیر اسارت، مظلوم ستم پذیردر برابر یورش های ستمگاران، هیچ گناهی کمتر از اسارت گرطماع وستم پیشۀ بی رحم ندارد.
درایجاد وتوسعۀ فضای متعفن وخفقان آورقبیله سالاری طی سده های واپسین که ویروس های مزمن بیگانه پرستی راهمواره باخود داشته است، کینه،نفاق، جهل، تعصب، خویشتن بینی ، همدیگر ستیزی، خود فراموشی، دگم اندیشی وهزاران رزیلت مصیبت بار دیگر ی که همه باهم در عروق هستی این مردم جا گرفته، وهمه را باهم مسموم ساخته است سهم به سزای خودرا دارد، وجهالت متاع انحصاری هیچ قبیلۀ خاصی درین سرزمین نیست ومیوۀ درخت حمق وبی خردی برای همگان رایگان است که در بدل قربانی فهم وخرد خود شناسانه وانسان باورانه، آن میوۀ شوم را همه بنوبۀ خود پذیرفته وبشکلی از اشکال تمطع برده اند.
اگر قبیله سالاران از راه یورش وایلغاربدین مأمول بدبختی دست یافته اند، دیگران هم از طریق غوطه خوردن در گنداب های متعن نفاق واز خود بی خبری گرفتاراین مصیبت های بزرگ دوران گردیده و تسلیم در برابر بیداد رارضا مشیت الهی پنداشته، وهرزه بانی های نفاق واز خود بی خبری، در رابطه باهم دیگررا بدرقۀ راه زندگی خود ساخته اند، که این خود کمتر از هیچ جنایتی نیست که انسان نا خود آگاه در حق خود میکند.
هموطن نیک نگاه کن !! وعینک های سیاه خود برتر بینی های واهی راازچشمانت بدورساز، واز گذشته پرستی های کاذب هم در گذر، فقط از موقف یک انسان ، به زندگی نکبتبار چند نسل اخیرسرزمینت نگاه کن، تا دریابی که در گذشتۀ این سرزمین باشندگان آن چه ارمغانی را بتاریخ سپرده اند واکنون که قرعۀ فال زمامداری بنام تو وقبیله ات اصابت نموده، چه تحایفی را دارید تقدیم انسانهای امروز ونسل های آینده میسازید!!!! در حالیکه از کمترین امکانات زندگی در حیات روزمرۀ خود بی بهره بوده، ودر جهان امروز به نمونۀ مجسم بی خردی وسفاهت که حتی قدرجان خودرا نمیداند، معروف گشته اید، این راکه استعدادوخرد ساختن وآفریدن را ندارید یک طرف، با وقاحت تمام آخرین باز ماندۀ تمدن های باستان را هم، درعمق دره های بامیان ودشت های پهناور بلخ، وادی های اطراف دریای هریرود، بست ولشکر گاه، جلال آباد وزمینداور، پیگری وشناسایی نموده، صرفاً بخاطر تعلق داشتن آنها به دوره های زمامداری یکی از گروه های اتنیکی همدیار خود، در تاریخ این سرزمین نابود، وخودرا علم بردار اسلام واسلامیت جامیزنی و بت شکن میخوانی!!! وفریاد میکشی که خدا بزرگ است، بی آنکه خود بدانی با چه الفاظ با عظمتی داری خود فریبی میکنی وبزرگی بی شک وشبهۀ خداوند را به تمسخر میگیری! اما درنهادت کینۀ نهفته برعلیه هموطنت، وبندگان خدا را به نمایش میگذاری، تا آن قوم مظلوم که اکنون در زیر سلطۀ وزمامداری تو قرار دارد، ادعای همطرازی با تورا برای همیش ازیاد ببرد.
در غیر آن! توبندۀ تهیدست قبیله سالاری، دراسلام واسلامیت بالاتر وآگاه تراز باشندگان مصر، سرزمین فراعنه، هرگز نیستی ونخواهی بود، که مهد الازهرش همین اکنون هم گهوارۀ پرورش دانش ومعارف اسلامی در همۀ جهان است، ودر اوج خیزش های ضد دیکتاتوری وخود کامگی که، میدان تحریر مصر غرق در انبوه مردم ناراضی از نظام وخود کامگان دیکتاتور بود، انسان میهن پرست ومتمدن مصری بخاطر تحفظ ابدات تاریخی خود دیوارۀ انسانی را در برابر یورش های احتمالی تاراجگران ایجاد، وازارزش های باستانی وانسانی سرزمین خود دفاع میکند.
انسان مصری در چنین یک حالتی هر گز هم به فکر آن نیست که این آبدات تاریخی توسط کی! ودر کدام زمانی ساخته شده بود! دین ومذهبش چگونه بوده ؟ بکدام نژاد وملیتی تعلق داشته؟ فقط به این می اندیشد که این همه از مردم مصر است ودر سرزمین مصر تولد یافته، بناءً از ملت مصر است! باید است پاسداری اش نمود.!!!!!!
یا هم ما همه روزه شاهد آنیم که کشور های مفتخر به داشتن داشته ارزشمند تاریخی وتمدنی، چگونه در راه باز ستانیدن وروشن ساختن ارزش های تاراج شدۀ باستانی خود درتکاپواند. تا برهستی تاریخی خود در سرزمینی که بدان تعلق دارند افتخار نموده بتوانند وهویت انسانی خودرادر کنار دیگران متباین سازند.
با کمال تأسف در کشورما هنوزهم طرزتفکر قبیلوی با منش های قرون اوسطایی، کاروانسالارزندگی جاهلانۀ حاکمیت ها در راه نابود سازی، آخرین بازمانده های تصادفی آثار وآبدات تاریخی این سرزمین از گزند حوادث روزگار بوده، وقبل ازهر چیزی به تاراجگران تفهیم میگردد که این آثار وآبدات از آن او واجدادش نیست. آن بیچارۀ تحمیق شده هم عاجز از فهم واژه های خود واجداد خود است .زیرا انسان را منحیث اجداد خود پذیرا نمیباشد ومبدأ اجدادی خودرا درنا کجا های مجهول ومکان های دیگری با نژاد های برتر از بشرجستجو میکند!!!!!!
زمانیکه محمد گل مهمند ودستیاران بی بصیرت او تیشۀ تاراج وتخریب بدست وشروع به نابود سازی آثار وآبدات تاریخی مردم افغانستان از کران تا کران آن نمودند، هر گز به انسان این سرزمین نمی اندیشدند. فقط درذهنیت های عقیم قبیلوی خوددر جستجوی نشانی از نیاکان تخیلی خود بوده وگذشتگان سرزمین مارا هر گز بحساب اسلاف انسانی خویش نپذیرفته، بیگانه محسوب نموده اند. با همین طرز دید هم هر آنچیزی را که ساختۀ دست انسان این سرزمین بود نابود کردند، وتا همین امروز هم به آن ادامه میدهند وخواهان آشتی با انسان این سرزمین بعنوان هموطن متساوی الحقوق خویش هر گز نمیباشند!!!.
به تصور من ایشان به اجداد انسانی باور ندارند وهمیشه خویشتن را در نا کجاهای دیگرتاریخ با اجداد غیربشری جستجو میکنند!!!!!!!! در غیر آن بحکم علم انسان شناسی واحکام موجود در کتب آسمانی همه افراد بشر زادۀ جد وجدۀ واحدی اند وتنوع کنونی نسل بشر محصول پروسۀ طولانی مدت وقانونمند تکامل تاریخی انسان درین کرۀ خاکی است.
بلخ که نام شناخته شده در تاریخ وجغرافیای این منطقه اززمانه های دورتاریخ تا به امروز است ، درشکل گیری نخستین مدنیتهای بشری منطقه وتحولات بعدی آن ، همواره نقش بزرگی را ایفا نموده، وارزشمند ترین داشته های علمی وفرهنگی جهان باستان را در آغوش خویش پروریده است.
با وجود فراز وفرود های متعددی که یکجا با سایر مناطق این ساحه، در طول تاریخ دامنگیربلخ بوده، واندر تلاطم انبوه حوادث بسا داشته های ارجمند خودرااز دست داده بود، بازهم یکی ازغنی ترین مراکز آثار باستانی کشور ومنطقه بشمار میرفت که آثاروآبدات بی نظیری همچون بالاحصار تاریخی بلخ، چهارباغ سنجری، برج نقاره خانه، مسجد وزیارت خواجه پارسای ولی، منار جنبان زادیان، مسجد نه گنبد یا حج پیاده، زیارت خواجه اکاشا، آتشکدۀ بهارستان، مدرسۀ سبحانقلی خان، وده ها ی دیگری که تاهمین چند دهه قبل هم پا برجا وبحیث نقالان بی زبان وگویندگان غیر قابل انکارحقایق در رابطه با گذشته های شکوهمند این سرزمین در ازمنه های مختلف تاریخ جلوه نمایی داشتند که بد بختانه ما امروز جز نام ویرانه های در حال نابودی به همان نام ها چیز دیگری را در اختیارنداریم.
عامل نابودی آنها کیست؟ چگونه آن داشته های بزرگ تاریخی را نابود نمودند؟ وچرا؟
جواب این سولات رابامراجعه به کارنامه های مهمد گل مهمندودیگر قبیله سالاران، هریکی ازشماها میتواند، به سادگی دست یاب کندوبداند که، این ویرانگری ها تا امروزهم بشکل بی پرده وعریان آن جریان داشته، ونابود سازی آخرین بازمانه های تمدنی تیموریان درهرات، غزنویان درغزنی، لشکرگاه، قندهارودیگر شهرها، سلجوقی ها، خوارزمشاهی ها، بابری ها، شیبانی ها وغیره دربامیان، جلال آباد، کنر، لغمان ودیگرمناطق کشورهمچنان ادامه دارد!!
محمد گل مهمند که جهت تطبیق پلان وپروژه های وسیع واز قبل تدوین شدۀ پشتونیزه سازی کشورتوسط دولت های قبیله سالارآن زمان، بحیث رئیس تنظمیۀ تورکستان ویا مناطق شمال افغانستان مامور گردیده بود، عمده ترین اهداف کاری اوبموارد ذیل معطوف میگردید:
1- تحکیم پایه حاکمیت قبیلوی با استفاده ازهروسیلۀ وامکاناتی که در اختیار داشتند.
2- تصاحب منابع مهم اقتصادی منجمله زمین های حاصل خیز به نفع قبایل حاکم.
3- سرکوب سیاسی، اقتصادی وفرهنگی اقوام وملیت های بومی وتحت ستم، ونابود سازی اعتماد به نفس ملی ومردمی ایشان
4- ترویج اجباری زبان پشتو وتضعییف دیگر زبان ها در مقابل آن.
5- ازبین بردن آثار وآبدات تاریخی وباستانی با هدف از بین بردن شواهد تاریخی حیات وحکومت غیر پشتون ها درین حدود جغرافیاوی.
6- تولید نفاق وبی اعتمادی دربین باشندگان بومی، وبجان هم اندازی خلق های تحت ستم با عناوین مختلف نژادی، مذهبی، منطقوی، لسانی، اقتصادی وغیره
7- انتقال وجابجا سازی یک عدۀ وسیع پشتون ها درساحات حاصل خیز شمال، خصوصا ً در نوار مرزی بین افغانستان واتحاد شوروی سابق، با هدف جدا سازی اقوام وملیت های همزبان وهم نژاد در دو طرف خط سرحد وقطع هر نوع رابطه در میان آنها.
بر اساس همین پلان وپروژه ها، محمد گل مهمندوجانشینان اودر دوران ماموریت خود در شمال کشور وبلخ باستان نه تنهاهزاران جریب زمین های زراعتی، باغستان ها، خانه های مسکونی، کاروان سرای ها، تجارتخانه ها، دکانها ودیگر دارایی های منقول وغیر منقول مردم بومی را که بیشترین آن متعلق به تورکهای ازبیک وتورکمن بود، به انواع حیله ونیرنگ غصب وبه اقارب نزدیک خودودیگرناقلین قبایل مختلف پشتون ازدو طرف خط دیورند توزیع نمودند، بلکه با بی خردی وقساوت تمام بزرگترین داشته های باارزش تاریخی وباستانی این ساحه را هم، یکجا با زبان وفرهنگ تورکها، از طریق ممنوع سازی تحریر وتدریس به زبانهای مادری تورکی، ایجادممنوعیت در نواختن آلات وادوات موسیقی اصیل تورکی چون دنبوره، دوتار، نقاره وغیره، ازبین بردن کتب ودیگرآثار مکتوب وغیر مکتوب متعلق بدانها وسوختاندن هزاران جلد کتاب باارزش وفوق العاده نفیس مؤلفین تورک درازمنۀ قدیم، ویران نمودن مقبره ها، زیارات، ودیگر آثار متعلق به دوره های زمامداری غزنوی ها، سلجوقیها، خوارزمشاهی ها، تیموریها، شیبانی ها، بابری ها وغیره، ایجادقیودات اهانتباری چون محدود ساختن درازی قد وآستین چپن، ممنوع سازی لنگی بستن به شیوه های قدیم تورکی، محروم سازی تورکان از اسپ سواری دراثنای آمدن آنها به شهر وبازار، جبری ساختن آموزش زبان پشتوحتی برای دکانداران واعطای جواز داشتن دکان دربرابر داشتن سند فراغت از کورسهای پشتو، ازبین بردن پس خانه ها دردکانها وپائین آوردن سطح دکانها از سطح راهروها وسرکها ، تا دکانداران در اثنای نشستن در دکان خود احساس غروروبلندی نسبت به سپاهیان ومامورین دولتی نه نمایند، جبری نمودن عریضه نویسی ودرخواست نویسی به زبان پشتو، محدود ساختن تدریس مدارس ومکاتب به زبان پشتو وهزاران جنایت دیگرچنان دستگاه ویرانگری وسرکوب را ایجاد نمودند که مطالعۀ دقیق و همه جانبۀ آن کارکرد ها نه تنها هر فرد وابسته به این آب وخاک را قلباً متألم ومنزجر میسازد، بلکه از ملاحظۀ چنین منش های غیر انسانی که حتی روی فاشیستهای هتلری راهم در تاریخ سپید مینماید، باتمام وجود به عاملین این سیهکاری ها نفرین فرستاده وادامه دهندگان راه آنهارا خائنین وجنایتکاران بی وقفۀ تاریخ ارزیابی مینماید.
درینجا ما بعضی از آن ویرانگری ها را با معرفی مختصر آبدات وآثار ویران شده پیشکش هموطنان نموده واز آنها تمنا داریم که به دورمحدود اندیشی های قبیلوی، این سرزمین را درمجموع وطن خود، وداشته های مادی ومعنوی آنراهم از آن خود بحساب آورده ، با قبول واقعییت هموطنی با کلیه باشندگان این حدود جغرافیاوی به دورازهرنوع تبعیض وتعصب، در رابطه با آن بیداد گری ها وویرانگری هاقضاوت وداوری نموده ، ونتایج حتمی ادامۀ این طرزتفکرفوق فاشیستی رادرکنش وواکنش زمامداران وحلقات مدعی دولتداری امروزمورد بررسی قرار دهند.
ادامه دارد
قسمت اول| دوم| سوم | چهارم | پنجم | ششم | هفتم| هشتم| نهم | دهم