در حق شعر ظلم می شود!

به بهانه ی درگذشت بيرنگ کوهدامنی
کامران میرهزار
پنج شنبه 13 دسامبر 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

من بيرنگ کوهدامنی را نمی شناختم ، گاهی کسی سخنی درباره ی او می گفت و گاهی کسی چند بيتی از او را از کتاب يا مجله ای می خواند. اما اين ابيات چندان به نظرم چشمگير نبود و هنوز هم معتقدم که چشمگير نيستند و دوستان گاهی در حق شعر ظلم می کنند. من هيچ شناختی از بيرنگ کوهدامنی، سابقه ی فرهنگی و يا سياسی او ندارم و اکنون چند پارچه از نوشته هايش را که بعد از مرگش در رسانه های مختلف به نشر رسيده می خوانم و همچنان معتقدم که در حق شعر ظلم می شود و ما حق نداريم به هر چيزی که با وزن و قافيه سرهم شده است، شعر بگوييم. شايد اين عدم شناخت من از گذشته ی بيرنگ کوهدامنی خوب بوده است که اکنون می توانم بدون هيچ دغدغه ای سطوری را درباره ی چند پارچه از کارهای او بنويسم . در حقيقت معيار اينجا کار و نوشته ی بيرنگ کوهدامنی ست و نه چيز ديگر، چه اگر بيرنگ کوهدامنی نتواند با شعرهايش ماندگار شود، گذشته ی او به عنوان يک شاعر معنايی نداشته و حرف زدن درباره ی آن از اعتبار خاصی برخوردار نيست.

من مرگ بيرنگ کوهدامنی را به دوستانش تسليت می گويم، اما وقتی درباره ی شعر صحبت می کنيم، بحث رابطه و رفيق و رفيق بازی نيست. آن چيزی که من از چند پارچه از کارهايش دريافته ام، کارهايی سُست و بی مقدارند که نمی توانند به سطح شعر برسند. اگر ما شعر را موجودی زاينده و خلاق در نظر داشته باشيم که سرشار از نوگرايی ست و لايه لايه می باشد و در برخورد با آن به جهان های تازه ای دست پيدا می کنيم، اين شعرها فاقد آن ويژگی هاست، هيچ خلاقيتی در آن ها نهفته نيست و بلکه بسيار رو و در سطح قرار دارند. تقريبا هر کسی که در دوران نوجوانی معمولا از حدود 15 سالگی اش بخواهد وارد اين عرصه شود و وزن و قافيه را با تمرين در مدتی کوتاهی بياموزد، می تواند کارهايی از اين دست و چه بسا بهتر بنويسد. اين چيزهايی که اين روزها به نام بيرنگ کوهدامنی نشر می شود، چيزهايی تکراری اند که در تکرار و تکرار هيچ نشانه ای از آن جوهر ادبی که يک مخاطب حرفه ای شعر بتواند از آن لذت ببرد نيست. قرار هم نيست که درباره ی هر نوشته ای، ما به مسايل پيچيده ی ادبی روی بياوريم و بخواهيم اثری را از آن زوايا به نقد بکشانيم. معمولا آثار ادبی به نسبت حرفه ای بودن و سرزنده و تازه بودن آن است که مباحث را پيجيده کرده و بحث درباره ی آن را مفصل می کند. اما در باره ی آن چيزهايی که من بنام بيرنگ کوهدامنی خوانده ام نمی توان چندان به مباحث پيجيده ی ادبی پرداخت، چرا که سطح و اندازه ی کار چنانی نيست که مجالی برای اين مباحث باشد. همين اندازه بايد گفت که نمونه هايی از اين دست بارها و بارها توسط شاعران دست سوم و چهارم افغانستان و ايران تکرار شده اند. با تاکيد می گويم شاعران دست سوم و چهارم؛ ناليدن هايی تکراری در سطوری بنام شعر که هيچ احساسی برنمی انگيزند و بلکه بيشتر کاپی و تقليد هايی دست چندم از آثار شاعران دست اول و دست دوم فارسی ست.

شناخت ما از نويسنده و شاعر چندان اهيمتی برای نقد يک کار ادبی ندارد و بلکه اين آثار هستند که بايد خود از خود نمايندگی کنند و جهان خود را فارغ از اينکه نويسنده کيست به مخاطب پيشکش کند و مخاطب بتواند جهانی ديگر در برابر آن جهان بگذارد و يا جهانی ديگر از فرايند به بازی گرفتن نشانه های اثر ادبی و نشانه های شناخته شده ی مخاطب بوجود آورد. خواندن پارچه هايی از کارهای بيرنگ کوهدامنی برای من فقط ياداور تکرار و کليشه هايی رنگ و رو رفته اند که هيچ خاصيتی از شعر در آن ها ديده نمی شود.

من بسيار متاسف هستم که بيرنگ کوهدامنی ديگر در ميان خانواده و دوستانش نيست اما اين مساله را نيز نمی توانم قبول کنم که ما بخواهيم به هر نوشته ای بگوييم شعر و آنوقت خبرنگار رسانه ای مانند بی بی سی بيايد و مفت و مجانی و بدون هيچ شناختی از شعر، به يکی لقب شاعر نامدار بدهد. نوشته هايی از اين دست که معمولا با خود شاعرانشان دفن می شوند هيچ سندی نمی تواند بدست دهد که آن چيزها شعر هستند و بلکه به نظر من ما به شعر ظلم می کنيم.

در افغانستان از اين قبيل شاعران کم نيستند. شاعرانی که هنوز در هَپروت سير می کنند و شعرشان از عناصر امروزين شعر برخوردار نيست. معمولا اين شعرهای سست و بی مقدار با وزن و قافيه سر هم می شوند. البته اين به اين معنا نيست که بی وزن و قافيه هايش چندان وضع بهتری دارند. اين نوشته ها از دايره ی کلماتی بسيار محدود برخوردارند، کلماتی محدود که در کار هر شاعر دست سه و چهار می توان يافت و در ترکيب های تکراری، زور می زنند که يک چيز تکراری به مخاطب برسانند. در اين شعر های شاعران والا مقام، همه يک شکل عاشق می شوند، يک شکل غمگين می شوند و اگر می خواهند بر کسی يا چيزی خروش کنند، باز هم خروشی تکراری ست. چيزهايی که ديگر از بس که تکرار شده اند، احساسی برنمی انگيزانند. همين تکرار در تکرار يکی از دلايلی ست که نوشته را از ارتباط زنده با جهان محروم می کند و ارتباطی که از راه نشانه های مخاطب بدست می آيد در اين آثار معمولا، پيش از ارتباط از نوع زاينده ی آن، در خود جان می دهند.

نوشته هايی از اين دست علاوه براينکه نمی تواند پا را به دايره ی حرفه ای شعر بگذارد، بلکه به نظر من باعث کُندی جريان خلاق و زاينده ی ادبی می شود. همين که خبرنگار بی بی سی که شناختی از ادبيات خلاق ندارد و يا رسانه هايی از اين دست، بسيار با طمطراق نام شاعر نامدار بر کسی که آن ناشعرها را نوشته می نهد، مسير يافتن راه زاينده ی ادبی را برای جوانانی که می خواهند کاری کنند، غبارآلود می کند. و اين خوب نيست. الگوهای دروغين درست می شود که در برهوتی بنام افغانستان که نه کتاب هست و نه جمع نوانديش ادبی، جوان ادب دوست تا بيايد به خودش بجنبد، از قافله ی ادبيات جا می ماند. علاوه بر آن اين نوع شعر ها گاهی در برخی موارد، عکس آنچه شاعرانشان زور می زندد در خدمت سنت و حاکميت سنتی هستند. اين دست شعرهايی که همچنان به زور وزن و قافيه می خواهند شعر بودنشان را اعلام کنند، در حقيقت با اتکا به عناصر سنتی، بخش هايی از فکر توجيه حاکميت سنتی محسوب می شوند. در کشورهايی مانند افغانستان بلکه بايد اين ماجرا عکس آن باشد و شعر بايد بر اين سنت ها اول از راه نوگرايی ادبی شورش کند. اول بايد در خود تغييری ايجاد کند و بعد اين تغيير بخشی از فکر توجيه نوگرايی در جامعه باشد.

من بيرنگ کوهدامنی را نمی شناسم، مرگ او را به دوستانش تسليت می گويم اما نمی توانم وقتی به شعر ظلم می شود اعتراض نکنم.

شاعر و متخصص سیستم های معلوماتی
سردبیر و ناشر کابل پرس?
هزاره از هزارستان

آنلاین :

Work and Poetry

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • بعلی وقتی جنابعالی کسی را شاعر تحویل نگرفت شاعر نیست دیگه . وقتی شما هیچ شناختی با بیرنگ کوهدامنی نداری ، شاید این حق را هم نداری که با خواندن چند غزل قضاوت ضالمانه کنی . نیمه بیشتر اشعار مرحوم کوهدامنی صوفیانه است . آنچه کوهدامنی میگفت امروز کمتر کسی میتواند بگوید . درست است که خبرکنار بی بی سی مثل این بنده و جنابعالی کم دان است ، اما همان شعر را از بیرنگ کوهدامنی که دیروز در بی بی سی شنیدی تو دانی و خدایت مه ره دست راست ته کامران جان که چیزی فامیدی ؟ تو فامیدی که چی گفت ؟ تو ره به سر همو شاعری که دوستش داری نام یک چند تای شه خو بگی که در سن 45 ای 60 باشن و همی رقم شعر گفته باشن . گپ دگه جای اس کامران جان . عقده گکایته مه میفامم . هزاران نفر زیر نام شاعر امروز شعر میگن ظلم نشد کسی که چتیات نگفت ظلم . توبه خدایا . همی گپای خودتام پاک کو از مره هم پاک کو خپ تو چپ مه مردم خندیت میکنه .
    لالای خوردت مقبول شاه

    • از شکم سيری در لندن شعر صوفيانه گفتن؟ بيادر جان در افغانستان هر روز آدم کشته می شود تو در فکر شعر صوفيانه مانده ای؟

    • از "پیام زن" در مورد کوهدامنی:

      "آقای‌ كوهدامنی‌، اگر شما با خود سنجیده‌ اید كه‌ عیان‌ را چه‌ حاجت‌ به‌ بیان‌، از تعلقات‌ شما با میهنفروشان‌ و تبهكاران‌ بنیادگرا همه‌ می‌دانند و نوعی‌ «صداقت‌» خواهد بود اگر مثل‌ نگارگر، رهنورد و ... در صدد پوشانیدن‌ این‌ داغ‌ در پیشانی‌ تان‌ نبرایید، اشتباه‌ نكرده‌ اید، لیكن‌ كاش‌اینقدر درك‌ می‌ كردید كه‌ آنچه‌ درباره‌ پیوند تان‌ با «اندیشه‌ورزان‌» میهنفروش‌ و «رهبران‌» خاین‌ «تنظیمها» بیان‌ داشته‌ اید، اعتراف ‌به ‌گذشته‌ای‌ بس‌ خیانتبار نیست‌ بلكه‌ شما به‌ گونه‌ حیرت‌ آوری‌ به‌ آن‌ «دوستی‌»های‌ ننگین‌ مباهات‌ می‌كنید. تراژیدی‌ و نیز وقاحت‌ شما همین‌ جاست‌"

      آنلاین : بیرنگ‌ كوهدامنی‌، شاعر‌ مردمی ‌یا از وقیح‌ترین‌ چاكران‌ «فرهنگی‌» خاینان‌ جهادی‌؟

    • 1-من جواب خود از نوع آزادی بیان، و نوع منطقی را که شما بدان معتقد ید گرفتم. و نیازی به نشر نامهء من نیست. نقد تو در حدودی نیست که من به بر رسی ساختاری آن بپردازم و آن نوشتهء کوتاه هم در حد گذرا فقط طرح سوال می نمود. توصیهء من به آدمهای امثال شما این است که پز سواد و فهم مدرن بیهوده ندهید. نسلی که در قرن بیست و یک زندگی می کند ولی هنوز سرش در آخور منطق دههء چهل شمسی و نگاه آن دوره ای به ادبیات و سیاست در کشور ما است.

      2- درشت گویی من اشاره ای به نشر اباطیل فراوان در سایت شما و اتهامات بی مدرک فراوانی است که فقط به خاطر دشمنی شما با طیفهایی خاص به نشر می رسد و در آن چیزی از آنچه که شما به آن کار حرفه ای (در هر زمینهء) می دانید فاصله و تضاد دارد. خوشم آمد که به اتهام من عکس العمل نشان دادید و خوهان پوزش شدید. من از شما پوزش خواستم، اما شما جرات و شهامت این ا دارید که از کسانی که به آنها اتهام بی مدرک زده وی زنید پوزش حا اقل با قید لفظ "اگر" بخواهید؟

      3- مفاهیمی مثل حقوق بشر، آزادی بیان و ... در کشور ما -عموماً- مفاهیمی ابزاری هستند نه ارزشی. رویکرد شما هم به این مقولات گزینشی و بر اساس منافع است. یعنی چیزی در حد ابزار نه ارزش. وگرنه شما را صفرا نمی جنبید.

      4-من پوزشم را پس می گیرم و هنوز برای آن "اگر"، و منابعی که موجب تقویت آن ظن شده است جواب رد نیافته ام و رفتار شما هم خلاف آن را نشان نمی دهد، لذا "اگر" در مورد شما یک علامت سوال بی پاسخ نه برای من بلکه برای بسیاری حتی از نزدیک ترین دوستان شما و دیگر روزنامه نگاران مقیم کابل است. مثلی است که می گوید سنگ اول بر فرق خود زند دیوارها، اتهاماتی که برای شهروندان کشور مطرح کرده ای و پروای نام و آب رو و حریم شخصی کسی را هم نداری نتیجه ای جز همین ندارد. به آسانی خودت هم متهم می شوی.

      اما از نحوهء جوابهایم، که آهنگی تند داشته است از خوانندگان شما پوزش می طلبم. قصداً چنین نوشته ام.

    • آقای کوهدامنی بشنو:

      1: خودت را در سطح کامران ميرهزار بالا ببر و سطح کامران ميرهزار را در سطح خودت پايين نياور. مطالعه کن و ياد بگير . از نسل قرن 21 سخن می رانی و از چند شعر بی در و پيکر که با مرگ شاعرش به زباله دانی رفت دفاع می کنی. آدم "فهيم"، يک شعر که کاپی شعر سنتی است و با همه تلاشی که شاعرش داشته تا وزن را رعايت کند و يک فعولن فعولن را نتوانسته بسازد، از نسل 21 حرف می زنی؟ نقد اثر ادبی ارزش دارد که اثر ادبی باشد و نه ناشعرهای مراد شما که وزن و قافيه ابتدايی نمی داند و شما شاعر بزرگ و مراد خود او را ساخته ايد.

      2: کامران ميرهزار و قلمش بازتاب صدای برحق مردم افغانستان است. اسناد چور و چپاولشان را پيش چشم من و تو می گذارد و تو از مقامات خاين به جان و مال و ناموس مردم دفاع می کنی؟ هيچ رسانه ای جسارت و شهامت چنين کاری در افغانستان دارد. کامران ميرهزار يار مردم و دشمن دشمنان مردم افغانستان است. حقيقت طلبی او و مبارزه اش با فساد و ارتجاعی که شما و مانند شما گرفتار آن هستيد، منافع شما و باداران شما را به خطر انداخته که يک روز به امنيت ملی می کشانيدش، يک روز تلفونی تهديد به مرگ می کنيد. دشنام می دهيد و از چيزی شرم نمی کنيد. آن وقت گذشت که شما و اربابانتان بر گرده مردم سوار بوديد و کسی صدايش را کشيده نمی توانست. چطور است که در محفل فهيم خان جنايتکار و امان الله گذر دزد نقشه قتل او را بکشيد.

      3: آزادی بيان همين کاری است که کابل پرس? انجام می دهد و حتی به پيام های غرض آلود شما اجازه نشر داده می شود.نشانم بده که در کداميک از سايت ها و رسانه های همفکر شما چنين آزادی داده شده ؟ از آزادی بيان سوء استفاده زياد شده و همين کامران ميرهزار مقاله ها درباره آن نوشته و حال که مظهر آزادی بيان در کابل پرس تجلی يافته شما از آن از چه خاطر در هراس هستيد. افشای مليون ها دالر اختلاس مقامات پليد و فاسد و شکم باره را اتهام بی اساس می دانيد؟ متاسف هستم که شما با مردم نه با دشمنان مردم هستيد.

      4: پوزش شما و يا پوزش نخواستن شما از کامران ميرهزار نبايد مانعی بر سر کار تازه و افشاگرانه او باشد. تا جايی که من می دانم مثل شما بسيار خواسته اند که اتهام ببندند و پوچ شدند.

      شما لازم نيست از خوانندگان پوزش بخواهيد. ما هر روز شاهد پيام های غير عادلانه شما هستيم. شما لازم است که عقده های خود را در برابر کسی که در حد و اندازه اش نيستيد، پاک کنيد و اصلاح شويد و به نفع مردم باشيد نه به نفع شاعران بی شعر و جنايتکاران وطن.

    • سايت پر خواننده خبری تحليلی و انتقادی کابل پرسد گويا در در اواخر سال ۱۳۸۲ خورشيدی راه اندازی شد . اين رسانه انترنتی که بوسيله يک نويسنده و ژورناليست ورزيده ، اداره ميشود، در همين عمر کوتاهش ، خدماتی چشمگير در اعتلای فرهنگ ملی وسياسی به انجام رسانيده است.
      جناب کامران مير هزار، گرداننده جوان اين رسانه خبری، که زبان انگليسی را خوب ميداند، اساسات روزنامه نگاری را خوب ميداند و منافع ملی را نيز خوب ميداند، پس از آزمون های گونه گون وانتشار « چای داغ » بصورت کاغذی ، دچار سانسورو مضيقه شديد شد وناگزير به ژورناليزم الکترونيک روی آورد . از همان ابتدا معلوم بود ، کامران مير هزار ميخواهد گويا يک تنه به جنگ مافيای قدرت ، روانه شود که اين آرمان را جامه عمل پوشاند . ميرهزار ، با ارتجاع قبيله سالار می جنگد ، جنايتکاران جنگی را رسوا ميکند ،عمال خيانت پيشه دولت کابل را با مدارک واسناد، سلب صلاحيت ميکند و بلا ترديد خواهان محاکمه کسانی است که آسياب زندگی طفيلی شان به خون ملت ، ميگردد. کابل پرس?، بساط خدعه و خيانت کرزی ، همه گماشته گان ، گردن کلفت ها ، قلدر ها ويک کلام ، مافيای مواد مخدر را ، سرسختانه ميکوبد وخواب راحت را از ديده آنان ميربايد .
      البته برخی فرهنگيان فرهيخته که در برون مرز ، نشريات انترنتی وکاغذی ، راه انداخته اند، دشواری کار يک روزنامه نگار معارض دولت ، در داخل کشور را از همه بهتر درک ميکنند ، اداره يک رسانه ناهمگون با دولتمردان ، و مراکز پراکنده قدرت در داخل کشور ، همانند راه رفتن روی « خرده شيشه » است که صبر ايوب و حوصله مسيح ميطلبد !
      من از زبان اشخاص موثق شنيده ام ، جناب مير هزار، مدير کابل پرس ، بار ها تهديد شده ، تا دست از مبارزه بردارد،يا تحت فشار بوده ، تا از اميال و مطامع ، اين وآن اطاعت کند . اما اين جوان مردمگرا و آزاديخواه، کار را « نيمه تمام » رها نکرده و بر پول و رشوه و متکای راحت وکنج عافيت، پشت پا ، زده است .
      افشای اختلاس های دولتی وملی بوسيله مهره های درشت حاکميت و مسند نشينان آزمند ، پيوسته چشم « کابل پرس » را بخود معطوف داشته و پيشبرد اين رسالت بزرگ ، اعتبار و حيثيت اين رسانه را به اوج رسانيده است . همين اکنون داستان اختلاس ،عمر صمد، سفير افغانستان در کانادا واشاعه آن بوسيله کابل پرس ، بر سر زبان هاست . اين رسانه در سابق نيز ، همراه با مدرک، دولتمردانی چند را « متهم » نموده بود.
      اگر اين رسانه بتواند اين اهداف مردمی را تداوم بخشد ، گمان ميبرم به صدای مردم و زبان ملت ، تبديل خواهد شد .

      آنلاین : کابل پرس : بر سکوی شهرت و اعتبار

    • والله بالله تالله قبل از خواندن مضامین جناب استاد کوهدامنی من فکر میکردم که آقای کامران میرهزار حق بجانب است ورشته اش ادبیات است اما بااین احساسات که دربرابر نوشته جناب کوهدامنی ازخویش بروز داد شک دارم که اصلا جناب میرهزار به الفبای نقد هم پی برده باشند.

      مائو وتسه دونگ مقوله دارد میگوید هرگاه پای منطق لنگ میشود جایش رابه خشونت میدهد.

      این مقوله کاملا در باره جناب کامران میرهزار صدق میکند که ایشان نه یک روزنامه نگار حرفه ئی ونه هم یک شاعر ونه هم معتقد به تضارب آراء هستند.

      هر پیام که دلش خواست آنرا نشر میکند وهر پیام که به ضررش باشد آنرا سانسور میکند.

      حالا میخواهم اینرا ازجناب میرهزار بپرسم که ایشان به کدام اندازه کتاب خوانده اند؟ چطور است دیگر ان هم خوانده اند یانه؟

    • کافی است که چشم باز کنی و ببينی که راست نمی گويی. نشر پيام تو و رفيقت کوهدامنی دليل خوبی است.

    • ازکجامعلوم که خودت اجنت امان الله گذر نباشی؟

    • عزیزم آن بیچاره کوهدامنی آنجا داد میزند که نقد مرا در اول صفحه بیاور که عدالت وتوازن در تضارب آراء مراعات شود دیدیم که کامران بکدام اندازه خشمگین شده وخواهان معذرت وپوزش خواهی است آیا این را عدالت وجوانمردی میگوئید؟

    • تمیم جان!

      شنیدن نقد دیگران شجاعت میخواهد کامران تمام آن نقد کوهدامنی را بدون دلیل پوچ میگوید این است شهامت شنیدن رأی مخالف وظرفیت معنوی کامران جان.

      درنوشته کوهدامنی که دشنام وبداخلاقی که نیست چرا احساساتی شده است این آقا؟

      آزادی بیان فقط درکلام برای تان خیلی شیرین وگوارا است نه درعمل چطور؟

    • همين که پيام رفيقت کوهدامنی نشر شده يعنی ميرهزار شهامت شنيدن رای مخالف را دارد. اما اگر با نظرات کوهدامنی مخالف باشد مانند من که مخالف ام حق اوست. نظر تو را هم نشر کرده. سايت خاوران شهامت اين کار را دارد؟

    • آقای تمیم محترم!

      اول-من مدعایی ندارم، اما نوشتن در سطح را، آن هم در نقدی که ادعای پرداختن به عمق دارد را نمی پذیرم. همانگونه که این حق آقای میر هزار است که کسی را نقد کند، بی کم و کاست حق من هم است.

      دوم- نقد متن، معطوف به متن است. این متن می تواند از هر کسی باشد، حتی خود آقای میر هزار. من پرسیده ام در کجای این عالم نقد بدون مراجعه به اثر، ارزش نقد دارد؟ تمام سخن من روی همین است. اگر شما شعر را در بند قافیه کرده و اوزان آن را بر می شمارید، در پیام اولم گفته ام، مولانا خود یکی از بزرگان پشت و پا زدن به وزن و قافیه بوده است. لذا سوالهای اساسی من در مورد یک نقد منصفانه بی جواب است.

      3- اولاً چرا هر کسی که از شما نقد می کند حتماً باید نفر امان الله گذر و فهیم خان باید باشد؟ این چه منطقی است؟ و نقد من چه ربطی به گرو هایی که نام برده اید دارد؟ من اگر آقای میر هزار را به چیزی متهم کرده ام، لابد برای |آن دلایلی دارم. آن دلایل می تواند بی پایه و سست باشد. اما چون دیدم دلایل بی و پایه و سست در این سایت، مثل وحی منزل پنداشته می شود، ما هم دستی از آستین اتهام بیرون آوردیم و چیزی نثار جناب میر هزار نمودیم تا باشد سخن باطل برای وی نیز قابل لمس گردد. این کار من به قصد دفاع از کدام جنایتکار صورت نگرفته است. در همهء دنیا، تا کسی به جرمی در دادگاه محکوم نشود بی گناه است. از نظر قانونی اصل بر همین است. لذا من با کسانی که هنوز در دادگاهی مجرم شناخته نشده اند مشکلی ندارم. گرچه شما می توانید داشته باشید.

      5- شما سخن را از مرجایش اصلی اش که موضوع "نقد" است بیرون کرده اید. من از یک حق سخن گفته ام، و آن حق نقدی منصفانه از هر اثری با مراجعه به خود اثر است. همین.

      خداوند ذوات اسلام را در پناه خویش نگهدارد، و به مریض های مسلمین شفای عاجل عطا فرماید!

    • جناب آقای کوهدامنی!
      درود برشما!

      اینکه خودت کی هستی وچی هستی هیچ معلومات ندارم اما ازسیاق کلامت فهمیدم که آنچنان انسان عادی نباید باشی ازکلام ومنطق موزونت معلوم میشود که هم شاعر هستی وهم منتقد حقیقی.

      ما مجموعه ازجوانان که در کشورهای اسکندناوی مقیم هستیم به نوشته های جناب میرهزار آشناشده ایم ایشان باوجودیکه به اندازه موهای سر مان کتاب خوانده اند متأسفانه دربرابرشما احساساتی شده وراه را ازچاه تمیز داده تمیتوانند.

      خوب است که یکبار مزه انتقاد را هم بچشند که نقد ادبی چی را میگویند.

      ویا آیا دیگر آن هم کمتراز موهای سرمان کتاب خوانده اند یانه خیلی خوب است که بدانیم

      خواهش من ازجناب میرهزار این است که اگر لطف فرمایند مطالعات خویش را به رخ مردم نکشند درشخصیت شان افزونی خواهد شد

      حضرت ظهیرالدین فاریابی میفرمایند

      تابدانجا رسید دانش من

      که بدانم هنوز نادانم

      حال نمیدانم که این کلام فارابی چقدر درتکوین شخصیت جناب میرهزار موٍثر واقع خواهد شد

    • MAN FEKR MEKARDAM AQAE MERHAZAR YAGH ADAM ROSHAN FEKR WA AZAD ANDESH HAST BADOR AZ ALODA GEHAE HAE QAWME WANEJADE WALE ME BENAM KE GREFTAR BAZE VEROS HA HAST AQAE MER HAZAR AZEZ QAZAWAT KHOB NA KARDE DAR BARA .BERANGH.MER HAZAR JAN DAR FEKR WATAN KHARAB SHODAE MAN BASH TO QALAM BADAST HASTE CHERA SOE AESTEFADA ME KONE AZEN QALAM

  • Thank you dear Mir Hazar

    The new generation has the responsibility to break the taboos. This is an important step to separate our emotions from logic

    • من حیرانم و واقعا حیرانم به عده ای که چرا بیجهت چسپیده اند به دنبال عاقل بیرنگ کوهدامنی. من در طول دوازده سالی که در لندن زندگی کردم با خوی وخاصیت بیرنگ کوهدامنی وارد ام. او که گرویده به حزب خلق و پرچم بود و عاقبت به دنبال پرچمی ها افتاد. بنا بر مقتضی دوران به او آنقدر شراب نوشاندند که به یک دایم الخمر تبدیل شد. البته استعداد کم نظیر او را همین شراب به صفر ضرب نمود.در دوره ایکه به ماسکو بود از قرار گفته دوستی آنقدر شراب میخورد و با زنان بدکاره میآمیخت که شخصیت اش ناکامل باقی ماند. در دوازده سال لندن من متوجه بودم که پیوسته در محافل شراب و کباب بی بی سی داران حاظر بود و در محافل هالند، المان و اطریش حزبی ها با وجودیکه از خوردن شراب منع شده بود شراب میخورد. در یکسال اخیر از طرف فامیل اش در خانه محبوس بود تا اینکه در همان خانه ای خود با روی جایی اش خود را غرغره نموده و به زندگی اش خاتمه داد. البته خودکشی اش غم انگیز بود. اما غم انگیز تر آن بود که همین پرچمی ها و رفیق های همپیاله اش مرگ اش را به جهانیان طبیعی و در اثر مریضی مهلک تبلیغ نمودند.

    • شما خواننده ی کابل پرس? که به نام دکتور نصیراحمد رهپو نوشته ايد.
      در اينجا بحث بر سر زندگی خصوصی مرحوم بیرنگ کوهدامنی نيست. شراب خوردن يا نخوردن کسی به من و شما ارتباط ندارد و به نظر من خوب نيست که ما بجای بحث جدی بياييم و زندگی خصوصی افراد را که نبايد مورد حمله قرار گيرد، مورد حمله قرار دهيم. اگر درباره ی کارنامه ی سياسی و فرهنگی هر کسی، زنده و يا مرده نقد و نظری داريد، بنويسيد، تند و صريح هم بنويسيد، کسی مانع شما نمی شود.

    • بین خود هستیم کامران جان میرهزار. "نقد" خودت را از بیرنگ کوهدامنی ببین و نقد پیام زن را. نقد شما به درد آن "ادیبان" درازگوی شهرت طلب و بی وجدان میخورد که سعی میکنند از کوهدامنی با توسل به ابزارهای ادبی او را شاعری والا ثابت نمایند بدون توجه به ننگ پرچمی و جهادی بودنش. اما پیام زن میگوید که ولو او ملک الشعرا هم باشد، فرهنگی کثیف و بدرد نخوری است که باید افشا و محکوم شود زیرا پس از سقوط حکومت پرچمی اش شرم نکرده و به آشنایی با خاین و حنایتکار - "فرمانده مسعود"- می نازد. به خاطر همینگونه نقد های خانمان برانداز است که پیام زن مورد حمله کین توزانه و نامردانه همه قلم بدستان خاین جهادی و پرچمی قرار می گیرد ولی شمابه جر و بحث روی توانایی و ناتوانی های شعر کوهدامنی دعوت میشوید!
      راوا باید به آن برخورد های خاینانه به خودش از سوی میهنفروشان پرچمی، خلقی و بنیادگرا ببالد و شما باید از برخورد"کوهدامنی" که دفاعش از بیرنگ را بی ارتباط به جنایتکاران میداند، سر در گریبان کرده و رمز مبارزه علیه دشمنان پلید این مرز و بوم را متواضعانه از راوا و پیامش بیاموزید. امید از این توصیه بی ادعا نرنجید.

  • کامران جان سلام. بعد از مدت های زياد خوشحال شدم که ادبيات را فراموش نکردی. تو کار اصلی ات ادبيات است جانم. حيف است که نظرات ادبی و کارهايت را نشر نکنی. از کارگاه ادبی در کابل چه خبر؟ شاگردانت پيشرفت می کنند؟

  • آقای میرهزار شما که آقای بیرنگ را نمی شناسید چگونه بخود حق میدهید در مورد اشعار و خدمات وی در عرصه زبان و ادب در طول چندین دهه قضاوت نمائید.
    اشعار کوهدامانی باید ازطرف کسی مورد نقد قرار گیرد که خودش در راه شعر و شاعری چند صباحی را سپری نموده باشد بنده که تا کنون در مطبوعات کشور حتی یک قطعه شعر شما را ندیده ام آقای بیرنگ در طی چندین دهه مطابق به توان و استعداد خویش در عرصه زبان تاریخ و ادبیات کشور خدمات باارزشی را بوطن و مردم خویش انحام داده است وی نه تنها یک شاعر و نویسنده بلکه یک پژوهشگر ادبی نیز بود.
    مرگ بیرنگ کوهدامانی شاعر و نویسنده توانای کشورالحق ضایعه عظیمی در عرصه ادبیات و تاریخ کشور بوده و قضاوت عقده مندانه شما در مورد اشعار استاذ بیرنگ آنهم در روز وفات وی نه تنها دور از انصاف بوده بلکه با معیار های اخلاقی و تعهدات ژورنالیستی نیز تطابق ندارد.
    در حق شعر ظلم شده یا نشده قضاوت عقدهمندانه شما بیدون شک ظلم آشکار در حق مرحوم استاد بیرنگ میباشد.

    • من که در بالا نوشته ام شعر رفيق و رفيق بازی نمی شناسد. از اينکه ايشان ديگر ميان دوستانش نيست هم متاسفم. بسيار پوزش می خواهم که من يار و هم کاسه ی جناب کوهدامنی نبوده ام. اگر منظورتان از شناخت اين است که اين شناخت ربطی به ادبيات ندارد. آيا شنيده اید که چرا ادبيات آتش است؟

      اطمينان داشته باشيد که من به اندازه ی موهای سرتان کتاب خوانده ام و اين اندازه به تشخيص خود از شعر بودن و يا شعر نبودن نوشته ای اطمينان دارم. شما به چه حقی به چند نوشته ی بند تنبانی شعر می گوييد و می خواهيد اندازه ی شعر را در اندازه ی خود و رفقايتان تقليل دهيد؟ به من بگوييد شما که در اتريش تشريف داريد کدام يک از مطبوعات کشور را می خوانيد. جالب است که مطبوعات ما تا از کابل به مزار شريف برسند و يا تا چند ولايت اطراف، بسيار مشکل دارند و شما چشم بسته در اتريش نشسته آن را می خوانيد. اگر منظورتان از مطبوعات، رسانه های اينترنتی ست که لطفا کلمات را درست و بجا استفاده کنيد. ما به رسانه های اينترنتی مطبوعات نمی گوييم .

      برای من اهميتی چندانی ندارد که شما کاری از من را خوانده باشيد يانه، ولی کمی می توانيد جستجو کنيد.

      بگذاريد من يک نکته را برايتان بگويم. در ولايت خراسان ايران شاعران سنتی بسيارند که همه به شيوه ی شاعران قديم شعر می نويسند اغلب آن ها از ادبيات سنتی تقليد می کنندو رهروان بزرگانی مانند فردوسی و ناصر خسرو و خاقانی و سنايی و حتا مولانا و حافظ هستند. شعر آن ها گرچه به مراتب بسيار بسيار بهتر و پخته تر از نوشته های جناب کوهدامنی ست اما به هيچ عنوان در دايره ی شعر حرفه ای امروز نمی گنجند. همان آدم ها اما اگر شعرهايی از نوع شعرهايی آقای کوهدامنی را بشنوند، به شاعر پيشنهاد می کنند که يا از شعر دست بردارد و يا اينکه بايد مشق کند و مشق کند تا مگر راهی باز شود و طرف بتواند چند بيتی منسجم و پخته بسرايد و نه اينکه از زور بی کلمه ای و بی قافيه ای شايگان استفاده کند و کلمات را بشکند و آخر هيچ نباشد.

      لطفا وقتی درباره ی شعر صحبت می کنيد کمی جدی تر باشيد. بسياری از کسانی که شما استاد خطاب می کنيد، در واقع هيچ نيستند و اطمينان داشته باشيد که با مرگشان، نوشته هايشان نيز فراموش خواهد شد.

      من نوشته ای از آقای کوهدامنی را در ادامه ی همين نوشته می آورم، شما به من و خواندگان ديگر بگوييد که ايشان چه شاهکار ادبی انجام داده اند که پيش از آن نشده است. کدام ترکيب نو، تشبيه نو، استعاره ی نو و يا يک شگرد ديگر را با خود دارد. آيا لازم است که من در اين شعر استادتان بگويم کجا قافيه شايگان است و وزنش لنگ می زند؟

      اطاعت و عصيان

      توفان هنوز می شکند شاخه های ما

      آری بخوان سرود رهايی برای ما

      عمری است ای خدا که همه درد و شِکوه ايم

      در زير آسمان تو پيچد، صدای ما

      پپيغمبران تو همگی در گمان من

      پوشيده اند از تو، همه ماجرای ما

      حاجت به دوزخ ِ ديگری نيست داده يی ـ

      اين جا، در اين جهنم دنيا، سزای ما

      خشم خدا و موج ِ غضبناک را ببين

      کشتی بَرَد کدام طرف، ناخدای ما؟

      از من چسان ترانه ی شادی طلب کنی

      همزاد ماست غصه و غم آشنانی ما

      بر سر به هر دقيقه هوای تو باشَدَم

      ای آفريدگار! نداری هوای ما

      طاعت قبول نامَــدَش،عصيان کنم دگر

      شايد که اين پذيره شود، خدای ما.

      منبع اين نوشته ی آقای کوهدامنی

      آنلاین : کابل پرس

    • جناب کامران میرهزار!

      درودبرشما!

      ازصراحت شما درنقد اشعار آقای بیرنگ کوهدامنی خیلی ها خوش شدم ایکاش که ما به این سطح برسیم که بدون حب وبغض شخصی درنقد نمودن یکدیگر همت گماریم.

      بدون شک معلوم میشود که رشته شماهم ادبیات است ودرین رشته احاطه دارید بناءصلاحیت هم دارید که درست وعالمانه ومنطقی بین شعر خوب وشعر بد شاعر خوب وشاعر بد تمیز کنید.

      اما با دریغ ودرد که چنین فرهنگ هنوز درجامعه ما نهادینه نشده است همین آقایون که به استاد بودن آقای بیرنگ تأکید دارند وشما را مورد شماتت وملامتی قرارمیدهند یکی ازدلایل شان این است که شما چرا شناخت شخصی از بیرنگ کوهدامنی ندارید درصورت که ندارید بناء حق نقد را ازشما میگیرند.

      ولی درجهان دیگر مسأله طور دیگری است یعنی مردم دنبال این موضوع نیسستد که بفهمند که فلان شعر یا فلان مضمون ادبی از کی است بلکه آنها میخواهند بدانند که این شعر چی پیام دارد وچی میخواهد بگوید.

      یعنی اینکه مردمان دیگر دنبال (کی) هانیستد بلکه دنبال ( چی)ها هستند.

      اما مادرافغانستان اولا باید این موضوع را درک کنیم که بیرنگ کی است اگر شعرش هم به جوی ارزش نداشته باشد فرق نمیکند اما این را باید درنظر بگیریم که ایشان شوهر همشیره جناب سلیمان راوش یکی از نویسنده گان زردشتی ما هستند که باید به گل روی آن عالی جناب ازهرخطا واشتباهات شان بگذریم واغماض نمائیم.

      که این خود بدون شک درجامعه سنتی ما مصبیت جانکاه هست که ما شاهد آن هستیم.

      شوربختانه که ما تاهنوز روشنفکر بمعنی واقعی کلمه نشده ایم.

      اگر ما نوشته جناب سلیمان راوش را دروصف شوهر همشیره شان مرحوم بیرنگ کوهدامنی دریکی ازسایت های انترنتی به نشر سپردند ودرآن شوهرهمشیره خویش را یکی ازشاعران خوانده اند که برسکوی بلند شعروادب فارسی قرار دارد.

      آیا این یک خیانت بزرگ بر شعر وادبیات نیست؟

      اگر قرار باشد که هرنویسنده وشاعر بستگان واقارب خویش را برسکوی بلند شعر وادب فارسی بنشنانند حال وآینده ادبیا کشور به کجا خواهد رسید؟
      قضاوت باشماست.

      برای دیدن مضمون سلیمان راوش دروصف شوهر همشیره اش مرحوم بیرنگ کوهدامنی میتوانید به سایت خاوران تشریف ببرید وخود قضاوت کنید.

    • نظر من اينست کامران ميرهزار نوآوری هايی در خبرنگاری و ادبيات افغانستان دارد و قابل ارج است. همزمانی نقد شعرهای کوهدامنی با مرگ ايشان يک اشاره صريح است که شعرهايی با شاعرانشان ختم می شوند. من توهينی از ميرهزار به شخص کوهدامنی نديدم و حق انتقاد را برای او در هر زمانی محفوظ می دانم.

    • آقای میرهزار سلام!
      غزلی از کهدامنی راکه اینجا به عنوان نمونه آورده اید و به گمانم که از صفحه ء آسمایی گرفته اید،در دو جا اشتباهء تایپی دارد که همین دو اشتباه سبب لغزش وزنی در این شعر شده اند . دز کتاب شعر آقای کهدامنی : من ناله می نویسم)این غزل آمده است!

      در بیت چارم مصراع اول کلمهء (دگری) (دیگری)نوشته شده
      در بیت آخر غزل مصراع دوم (قبول نماید) (پذیره شود)نوشته شده که با اصلاح آن مطابق متن اصلی سکتهء وزنی هم رفع میشود.حالا همان دوبیت به شکلی که در کتاب (من ناله می نویسم) به چاپ رسیده اند:

      حاجت به دوزخ دگری نیست، داده ای
      این جا،در این جهنم دنیا ، سزای ما

      طاعت قبول نامدش ؛ عصیان کنم دگر
      شاید که این قبول نماید خدای ما

      چند غرلی دیگر او هم در سایت آسمایی و کابل ناتهه از اشتباهات تایپی قافیه شکن و وزن بزهمزن در امان نمانده است.
      بیرنگ خود به اوزان معمول شعر فارسی تسلط داشت و فن غزلسرایی سنتی رابه اندازهء توانش خوب آموخته بود.و کمیت طبع اش در هر میدان هموار نمی لنگید.آری شاعر نوآور نبود حتا هم در همان فورم غزل.اما بااینهم چند غزل درخشان و چندین بیت آبدار دارد.خوشا به حالش اگر همان چند غرل و چندین بیت در ادبیات منطوم فارسی افغانستان ماندگار و انوشه شوند.
      شما خود شعر موزون سروده اید ؟و با اوزان عروضی تا چه اندازه آشنایی دارید؟

      به امان خدا

    • بین خود هستیم کامران جان میرهزار. "نقد" خودت را از بیرنگ کوهدامنی ببین و نقد پیام زن را. نقد شما به درد آن "ادیبان" درازگوی شهرت طلب و بی وجدان میخورد که سعی میکنند از کوهدامنی با توسل به ابزارهای ادبی او را شاعری والا ثابت نمایند بدون توجه به ننگ پرچمی و جهادی بودنش. اما پیام زن میگوید که ولو او ملک الشعرا هم باشد، فرهنگی کثیف و بدرد نخوری است که باید افشا و محکوم شود زیرا پس از سقوط حکومت پرچمی اش شرم نکرده و به آشنایی با خاین و حنایتکار - "فرمانده مسعود"- می نازد. به خاطر همینگونه نقد های خانمان برانداز است که پیام زن مورد حمله کین توزانه و نامردانه همه قلم بدستان خاین جهادی و پرچمی قرار می گیرد ولی شمابه جر و بحث روی توانایی و ناتوانی های شعر کوهدامنی دعوت میشوید!
      راوا باید به آن برخورد های خاینانه به خودش از سوی میهنفروشان پرچمی، خلقی و بنیادگرا ببالد و شما باید از برخورد"کوهدامنی" که دفاعش از بیرنگ را بی ارتباط به جنایتکاران میداند، سر در گریبان کرده و رمز مبارزه علیه دشمنان پلید این مرز و بوم را متواضعانه از راوا و پیامش بیاموزید. امید از این توصیه بی ادعا نرنجید.

  • من فقط یک شعر از استاد خلیل الله خلیلی را میخواهم در اینجا بنویسم و بس : شاعر آن نیست که با نیروی الفاظ فصیح *** زره را خورشید گوید قطره را دریا کند *** گه ستاید آنکه را شایسته نفرین بود *** گه فروتر از خودش را بر فلک بالا کند
    خلیل

  • اطمينان داشته باشيد که من به اندازه ی موهای سرتان کتاب خوانده ام
    ( کامران میر هزار)

    میر هزار عزیز
    براساس تحقیقات دانشمندان بطور میانگین سر هر نفر از یکصد وبیست الی یکصد و پنحاه هزار مو دارد اگر موهای سر بنده صرف یکصد هزار عدد تخمین گردد آیا امکان دارد شما درین عمر سی چهل سال خویش این تعداد کتاب مطالعه نموده باشید اگر باز هم میگوئید بلی پس در اینصورت هر گاه شما هر کتاب را در یک روز مطالعه نموده باشید شما بایستی حد اقل دوصد هفتاد ساله باشید و کتاب خواندن را نیز از اولین سال زندگی خویش آغاز نموده باشید.
    ازین ادعای شما میتوان در مورد بقیه قضاوتهای شما حدس زد نصیحت برادرانه و دوستانه من بشما اینست که بحیث یک ژورنالیست متعهد همیشه مسئولانه بنویسید.
    مرحوم بیرنگ که بنده نیز فقط از طریق مطبوعات با نام وی آشنا شده ام در حریان چهار دهه اخیرصدها مقاله شعر اثر پژوهشی و غیره از خود به یادگار مانده هرگاه از حمله اثار نشر شده وی یکی دو و یا بیشتر اثار وی از پختگی لازم آنطوریکه حناب شما ارزو داشتند برخوردار نبوده این بدان معنی نیست که همه اشعار وی بی ارزش میباشند اشعار وی هزاران نفر طرفدار در گوشه و اکناف کشور ما دارد
    بنظر من حتی اگر شما شخصا اشعار اورا نمی پسندید باآنهم لازم نبود دقیقا در روزی که وی بعد از سالها خدمت در راه شگوفانی فرهنگ و ادبیات کشور در سرزمین غربت و دیار هحرت با زندگی وداع نمود و فامیل و دوستان وی درگلیم غم نشسته اند وی را بطور ناحوانمردانه هدف حملات خویش قرار دهید .
    میر هزار عزیز با وصف همه دروغ های شاخدارت ازینکه نظر بنده را سانسور نه نموده اید از
    شما سپاسگذارم.

    • جناب، ممکن شما اصلا مو نداشته باشيد اما به وصف مو نداشتن شما نمی توان از يک مثل استفاده نکرد. شما اختيار داريد هر برداشتی که خواستيد از نوشته ی من داشته باشيد و کسی شما را مجبور نمی کند که طور ديگری فکر کنيد.

      خدا پشت و پناهت باشد!

    • jawab maqol dadid afrin

    • عجب جواب جانانه به این میر هزار عزیز داده ای!!! در افغانستان حرف زدن بدون اندیشیدن مود است. آقای میر هزار میگویند کار تو ادبیات است پس چگونه به این بیت حضرت سعدی برنخورده ای که میفرماید:
      مزن بی تامل به گفتار دم نکو گویی گر دیر گویی چه غم

      نوشتهء شما میرهزار عزیز ادعای بسیار بزرگ دارد سند و مدرک بسیار کم. ضمناً کوشش کن اول جوانمرد باشی بعداً صائب نظر!!!

  • جنابعالي ، اگر نخست بفرمايند و بگويند که از نظر ايشان شعر چيست و شعر خوب چي صفاتي دارد و عناصر امورزي شعر و يا شعر امروزين کدام ها اند ، آن وقت خواهيم دانست منظور جنابعالي چيست ؛در اين نوشتهء شما هيچ گفته نشده است که چرا کوهدامني شاعر خوب نيست و شعرش چي کاستي هايي دارد

  • (بل هو کذاب اشر)--- این تعبیر زیبا از قران مجید است و مخاخب آن کسانی است که حرف و عمل شان یکسان نیست ،( کذاب اشر ) یعنی خیلی دروغگو ،به اعتقاد من ،مصداق این تعبیر جناب میر هزار و تیم همکارش می باشند زیرا که خود ادعا کرده اند ، سانسور نمی کنند اما در روز روشن نظر مرا در حمایت از مرحوم کوهدامنی و رد نظر میر هزارسانسور و از نشر منع کردند من در نوشته ام کلمه (بچه)را بکار برده ام که اصلا" و ابدا"توهین آمیز نبوده بلکه عین واقعیت را بیان کردم چون هنوز هم معتقدم میر هزار کار بچگانه انجام داده است ،او دچار غرور کاذب و خود بزرگ بینی و بلند پروازی نابجا شده است ، چنین حالاتی معمولا" نشانه نوعی ناهنجاری روانی است که به دنبال تحقیر و فشار روی افراد ،تبارز می نماید.

    • الله اعلم

      حالی که ميرهزار استاذان تقلبی شما را به نقد کشيده و شما همه هراسناک شديد. ذوق و سليقه شما به همان عهد حجر می ماند. کاش نيم کاری ميرهزار کرده را شما بتوانيد انجام دهید. جريان های نو هميشه از طرف افکار عقب مانده مانند شما سرکوب شده اما اينبار کور خوانده ايد.

      يک شاگرد ميرهزار

  • اینهم نوشته ایکه سانسور شده بود :
    اوه بچه میر هزار!
    گویند احمق کسی است که نتواند دوست برای خود بیابد و از ان احمق تر کسی است که دوست داشته (یعنی دوست موجود ) خود را از دست بدهد .در فرهنگ افغانی ما رسم نیست و بسیار زشت است که پشت کسی که هنوز کفنش خشک نشده بد و ناروا گفته شود . مگر مرحوم کوهدامنی قتل و غارت و جنایت کرده بود که عجولانه او را به باد انتقاد گرفتی ؟ فکر نکردی که بستگان و ارادتمندان ان مرحوم دلگیر و خفه میشوند ؟ او طبع شعر خدادادی خوبی داشت ، نمونه شعرش را که ذکر کرده ای ، بسیار متین ،موزون و مخاطب پسند است ، او به بهترین نحو حال دلش را منعکس کرده است .
    بچیم ! این اقدام تو را جز عقده گشایی و شهرت طلبی و به رخ کشیدن مثلا" علم ادبیات و شعر شناسی خودت ، چیز دیگری نمیتوان تعبیر کرد ، توبه قیمت آزردن دل خانواده داغدار آن مرحوم این رقص خود نمایانه را به نمایش گذاشتی و بدان که چوب اینکارت را خواهی خورد وآن اینکه تعداد زیادی از مخاطبین و طرفداران فارسی زبان خود را از دست خواهی داد. بهتر است بجای بحث و دلیل گفتن اضافی عذر خواهی کنی و گرنه خوی بچگی و خودخواهی ات را ثابت خواهی کرد.

    • حمید جان!

      نوشتن درانترنت با بدمعاشی درکوچه وبازار فرق دارد من یک شاعر کفرگوی مثل کوهدامنی را هرگز شاعر نمیگویم استفاده ابزاری ازآیه فرآنی رانیز بشمانمیدهم بخاطریکه خودم ملا هستم تعبیر غیردقیق شما ازآیه قرءآن خیلی بی جا وبی مورد است.

      شما که هم آیه قرءان میخوانید وهم به مرگ یک مرتد خشمگین میشوید ودشنام میدهید به هیچ صورت شمارا نه شاعر نه منتقد ونه ادیب میدانیم.

    • بر کامران مير هزار. من هم به روح آن متوفا اتحاف دعا دارم ، اما بيرنگ کوهدامنی نه شعر پويا و با ارزشی دارد ، نه معيشت قابل پذيرشی. ايشان در گذشته مجموعه سخنرانيهای جناب ببرک کامل ( رهبر پرچمی ) را انتشار دادند که اسم شان در صفحه نخست کتاب ، موجود ست.
      درين سالها که گويا مريض بودند ، درمنظومه های شان ،د شنام های مضحک به خدا و پيامبر ميدادند . البته مرثيه ها و منقبت های هم برای مرحوم احمد شاه مسعود ساخته اند . البته،ايشان توسط نقادان معروف ما ، استاد ناظمی وا ستاد واصف باختری ، چنانکه افتد ودانی ، بر اساس سياست ادبی « نان قرض دادن ها » بحيث شاعر نوگرا ، معرفی شده اند ، در حاليکه هر گز در زندگی ، شعر نوی ، نگفته اند واگر گفته باشند ، تکرار حرف د يگران است ، مانند نظم چار پاره : ( ياران سپيده سر زده ازد شت خاوران ). جالب اين است که اين شعر گونه را هم به شفيعی کدکنی هديه فرموده اند هم به چند مقام افغانی از جمله محمود بريالی.
      نقادان ادبی ما خيلی بيجا ميکنند ، که از ياران حلقه شب وشراب خويش ، نوابغ ادبی می تراشند ، اما در برابر آفريده های قابل اعتنای دور از محفل حقير خويش ، به توطئه سکوت ميپردازند.
      يکی از آدمهای نشسته در فرنگ ، بيرنگ را شاعر ملی ! خوانده ا ست ، نميدانم کدام ملت است که بيرنگ شاعر ملی آن است ، افغانستان يا انگلستان ؟
      شکستن فو سيل های ادبی ، کار نقادان با مسووليت امروز است . کامران مير هزار نکو کرده است که ميخواهد دکان متقلبان وشيادان فرهنگی را به بندد ،هرچند مثل هميشه دزدان بالای گردنه در مسير سنگ می اندازند و جوهر خويشتن، عيان ميسازند . بااحترام . زلمی

      آنلاین : berang kohdamany

    • فکر کنم حمیدجان فکر کرده است که کابل پرس? هم یک سایت فامیلی وقومی است که هرکفرگو را بنام استاد مسلم روزگار در ادبیات بنامد

    • Kamran Mirhazara faqat waqti dar khelaf Kohdamani naweshta kard ke Sher ash ra dar site paymane meli deed ke dar bara e massoud sorroda bood..... pas khonesh josh greft ke chura dar barai mazara nawehsta nakarda.... wa sharean ham dar bara massoud me sarayaend.... chera da een qadr waqt ha naqd nakard... shoma ke ba andaza e mo hai sar ketab khanda ed imkaan nadarad sher kohdanmani ra nadeeda bashed...man ke angusht shumar ketab khanda am sher haiesh ra deeda am... magar felan shom az roi nezhad parasti wa qawm parasti facisti sohbat mekoned aaqai mir hazara.a

    • گپ تو هم اينجا باشد که خوانندگان ببينند که کی چی فکر می کند.

    • ای برادر عزیز!

      من که خودم ازپیروان راه مکتب مسعود شهید هستم عیب میدانم کس مانند کوهدامنی در وصف آن بزرگمرد تاریخ شعر بسراید.

      دروصف مسعود بزرگ بساشعرای سرشناس ماننداستادخلیل الله خلیلی نیز شعر سروده اند که برای انسان یک حالت از شور وو جد دست میدهد وای برمن بیچاره که شخصیت ایده آلیم مسعود قهرمانرا اززبان یک انسان مانند کوهدامنی بشناسم.

      چه خوشبخت استاد مزاری که اصلا چنین انسان دروصف اش چیزی نسروده است درحقیقت روح مزاری شهید آرام اما درهمین رابطه مشخص روح مسعود شهید آزرده است.

    • خانم يا آقای نوروزی!

      به نظر من، نه شعر گفتن برای مسعود چندان افتخاری دارد و نه مزاری و نه محمد ظاهر خان و نه کرزی و نه آدم هايی ديگر از اين قماش.

      اگر کسی شعر می گويد اول کوشش کند که شعر باشد و به نظر من يک شاعر نمی تواند شعر را از جامعه ی خود و آنچه در آن می گذرد دور نگاه دارد. در افغانستان جنايات زيادی صورت گرفته می گيرد و شعر اگر بخواهد سکوت کند، در شعر بودن آن بايد شک کرد. اين به اين معنا نيست که شاعر بيايد و شعار بدهد. نه شاعر بايد خلاقيت از خود نشان دهد و اگر می خواهد اعتراض کند، اين اعتراض در زبان شعر هم رخ دهد.

      شعر بيشتر از آنکه مطيع و فرمانبردار باشد، معترض است.

    • جناب کامران میرهزار!

      اینکه شما به این نظر استید که تمام شخصیت ها را بدون تحلیل وتجزیه درکنار هم قرار داده اید باشما موافق نیستم.

      معلوم است که رشته شما شعر ادب است وروی سخن من هم بطرف شمانیست که شما حتما شعر گفتن دروصف مسعود یامزاری چگونه میپندارید نظرتان برای خودتان.

      روی سخن من بان برادر است که اصلا شمارا متهم ساخته است که گویا به نقدگرفتن آزاد کوهدامنی درحال حاضر درین علتش این است که وی چرا دروصف مسعود شعر گفته ولی دروصف مزاری نگفته است بزعم آن برادر ازاینکه شما به قومیت استاد مزاری تعلق دارید شاید این نقد هارا از روی عقده گشائی کرده باشید سخن من این است .

      که من اول شاعر رامانند استاد خلیلی را مثال زده ام که مسعود هرگز محتاج وصف نیست درصورت شاعران بزرگ وسرشناس چون استاد خلیلی راما فعلا درکنار مسعود داریم

      اینکه برای شما شعرگفتن برای مسعود قابل افتخار نیست مسأله است که بخودتان تعلق دارد.

      اما ازنظرمن که دوره تجاوز لشکر سرخ را شاهد بوده ام وشاهد بربادی پنجشیر خود وسایر مناطق پروان زمینم بوده ام برایم خیلی قابل افتخار است ولی نمیخواهم این افتخار باشما شریک سازم چون شما از آن دوره ها بیگانه هستید.
      هرکی راراهش

    • برادر عزیز!!! برایم بگو که ملاعمر خو نیستی!!! گفتی که ملا هستی فکر میکنم که از یک چلی کرده هم نا آگاه تر هستی؟ اگر ملا هستی شاید از همین ملاهای کاسه لیس باشی نه ملای متفکر چون اگر تفکر میداشتی میدانستی که اتهاد ارتداد چه مسئولیتی دارد.

    • اگر شما ملا هستید مسوولیت کفر گوی ها ولامبالاتی این انسان هرزه را چگونه ارزیابی میکنید؟

      درصورت که خود شاعر هیچ نوع مسوولیت دینی رانپذیرفته وباآیات خداوند بازی کرده است میشود کس دیگر مسوولیت مسلمان بودن وی را دربرابر ملیونها مسلمان که کتاب های کفر آمیز این شخص گمراه راخوانده اند وفکرکرده اند که او استاذ مسلم شعر فارسی است بعهده گیرد؟

      اگر دیگران مسوولیت ارتداد وزندیق بودن بیرنگ را بعهده بگیرند یانگیرند آیا شما حاضر هستید که مسوولیت مسلمان بودن وی رابادرنظرداشت این اشعار مضحک وی بعهده بگیرید؟

      اما اول خواهش میکنم که اول معلومات خودرا ازاشعار این شخص مورد بحث تکمیل نموده بعد جواب بنویسید.

      وبی جا برملا وچلی نتازید.

      زیرا ملاهای امروز مانند ملاهای سابق نیستند که بدون خواندن ومطالعه یک موضوع حکم صادر کنند.

      ازاینکه هر مخالف نظرتان درنظرتان ملاعمر جلوه میکند خیلی متأسفم.

      ازنظرمن اسلام حقیقی از افراط گرائی کاذب ملاعمر وکفرگوئی بیرنگ کوهدامنی در آن واحد بیزار است.

    • شاید بهترین برداشت تحقیقی وادبی ازبین همه مخالفان بیرنگ همین نوشته از آقای زلمی باشد که به واقعیت قرین است.

      تصویر واقعی این شخس را شما درست تشریح کرده اید.

    • حق باشماست

    • با سرود شعر به یک جنایتکار تاریخ ما، مسعود در واقع کوهدامنی خیانت به این مردمی کرده که جگرگوشه هایشان بوسیله این ستمکار ریخته شده اند، اما اگر به مزاری خونریز و نوکر رژیم ایران هم شعر میسرود در اینصورت حق بود که جسدش سوزانیده شده به چتلی دانی انداخته میشد.

      تنها بخاطر شعر سرودن به یک خاین ملی کشور ما هم کافیست که دوزخ نصیب وی گردد.

    • اینکه شما مسعود را جنایتکار میدانید طبعا که هندو ها ومسلمانان هند علی جناح موسس دولت پاکستان را جنایتکار میدانند. به همان شکل عرفات از دید اسرائیلی ها یک جنایتکار است.

      شماهرگز نمیتوانید که جلو ابراز احساسات وعواطف یک شاعر را دررابطه به یک شخص ایده آلیش بگیرید.

      ممکن مسعود ازدید شما جنایت کار اما هستند مردمان که اورا اسطوره مقاومت وپایداری میدانند.

      دشنام زدن بدون سند از وراء انترنت کاریست خیلی آسان.

  • اقاي ميرهزار
    فكر ميكنم پايت را از گليمت زياد دراز كردي
    وعقده هاي قومي ات تا اينجا كشيده شده. اگر جناب كوهدامني در وصف مزاري شعري مي نوشتند شايد تو خودت در همين سايت كابل پرس خود از ايشان توصيف و تمجيد ميكردي.

    حافظ گويد

    من از ان حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم

    كه عشق از پرده عفت برون ارد زليخا را

    • گپ تو هم باشد که ناگفته نباشی!

    • Kohdamani mord aghay Mir Hazar ham az poshtesh yak 2 fair awaye kard,

    • Kohdamani mord aghay Mir Hazar ham az poshtesh yak 2 fair awaye kard, ... (از یک بی نام)

      گفتار این بزرگ باارزش تر از تمام پیامهای این صفحه است.
      او می گوید: کوهدامنی مرد، (یعنی دیگر نه کاری با جهان و نه جهانیان دارد) ... آغای میرهزار هم از پشتش (دنبالش) یک دو فیر هوایی کرد. (فشنگ بود. هردویش هم سرخ!)

    • محمد بهلول ( اندخويی)
      من روح ، بيرنگ کوهدامنی ام!

      (طنز روز )

      هيات محترم عزاداران ۲۵ نفره . من روح سرگردان بيرنگ کوهدامنی ام ، اتفاقا ليست ونام حضرات را ديدم . اميدوارم اين همبستگی عزادارانه حفظ شود ، تا اگر ازين شخصيت ها سال د يگر، خدای نخواسته ، کسی رحلت کرد ، بقيه ليست عزادار، بيکم وکاست نشر شود . اما ايرانيان برای حقوق بشر و آزادی زندانيان سياسی ، ليست و فهرست نويسندگان را به نشريات ميفرستادند ، من از شما متشکرم که مرگ من نيز به همان اندازه اهميت دارد! از نعمت حسينی بيشتر متشکرم که اگر در زمان حياتم ، دردی را دوا نکرد ، پس از مرگ مرا شاد کرد! حقيقت اين است که من هيچگاه شاعر مطرحی نبوده ام و سواد و سرگذشت پر افتضاحی داشته ام . نخستين بار برای تقرر بحيث سرکاتب در وزارت پلان ، مدحيه ای در ستايش علی احمد خرم ( وزير پلان) سرودم . بعدها همين چاکر منشی ، جزو اخلاق فرهنگی و اجتماعی من شد. ساختن مديحه و تملق نامه به اعضای بيروی سياسی حزب دمو کراتيک خلق ، از پنجشيری گرفته تا نجم کاويانی ، حتا فرودستان حزب ياد شده ، از عنايت گردانی تا عبد ا لله نايبی، کمترين کاری بود که مرتکب می شدم ! از آنجا که بخاطر نداشتن عقل سليم و عدم شناخت واقعيت ها و موقعيت ها، گاه دچار لغزشهای مضحک و گاه عواقب وخيم ميشدم .، وقتی شنيدم ، سلمان رشتی پس از تکفير از سوی دستگاه حاکمه ايران ، محبوب دلها و دولتها شده است ، منهم به تقليد از وی به پيامبرا سلام ، اهانت کردم ، بخصوص در نبشته ای ، ستاره سرخ کرملين ( مسکو ) را برتر از سنگ حجر الا سود پنداشتم، اين امر دوستان جمعيتی و شورای نظار را از من آزرده کرد و احمد ولی مسعود ، سفير اسلامی د ر لندن را ، که مرا همواره عزت و احترام ميکرد حتا گاه کمک ماليم ميکرد، از من رنجاند ! مدتهابرای تملق گويی ميان حزب فرو پاشيده خلق و دوستان جمعيتی ، سراسيمه و سرگشته بودم که کدام يک را بر گزينم تا ، آينده ای تضمين شده و مطمين داشته باشد ! عقل اين عاقل مادر زاد قد نميداد ، که آيا «جمعيت » آينده خوب دارد يا حزب وطن ( پرچم وخلق ) . درين گير ودار ديوانه شدم . ساعتی که به هوش بودم ، شعر ميگفتم حتا مصاحبه ميکردم ، اما ساعت ديگر همه چيز را ، حتا زن و فرزند را ، از ياد ميبردم ! بهر حال خوشحالم که اگر در زندگی ، آدمی موفق نبودم ، پس ا ز مرگ ، به شاعر نامور ! تبديل شدم و يک هيأت عزادار ۲۵ نفره دارم . دوست تان دارم . روح بيرنگ کوهدامنی

    • دوست محترم ميرهزار.درين سالها ی واپسين طنزی به زيبايی نوشته آقای بهلول نخوانده بودم. راستی مطلب وعکس ناظمی چه شد؟ مگرتهديد شديد ؟ اسد

  • من مناظره بین کوهدامنی از یکسو و کامران و تمیم و دیگر همفکران شانرااز سوی دیگر با دقت مطالعه نمودم ،واقعا" و انصافا"منطق ادبی واستدلال مطرح شده از جانب کوهدامنی را محکمتر و قویتر و از نظر اصول نقادی استوارتر یافتم ، این انتباه نیز بایم حاصل شد که نه میر هزار ونه مدافعینش در این عرصه جدا" حرفی برای گفتن ندارند ، بحث را از مجرا و مسیر اصلی و فنی آن منحرف میکنند و هر چه بیشتر در مسیر غیر اصلی جلو می روند به خشونت و عصبانیت که علامت بارز شکست در مناظره است نزدیکتر می شوند .به نفع شان می دانم که بیش از این جلو نروند .

  • آقاي مير هزار و به قولي مير ميليون و مير ميليارد!(از روي تكريم است)
    سلام

    شايد شما راست مي گوييد اما نقد شما به قول مهدوي نا به هنگام است.
    چرا اين همه بي رحمي!
    ثانياً وقتي به كسي شاعر نامدار گفته مي شود، بدين معنانيست كه شعرش هم در اوج هنر و شعر قرار دارد، بلكه بدين معناست كه او يك شاعر صاحب نام و معروف در بين افغان ها بوده است.
    ثالتاً لطف كنيد چند قطعه از شعر هاي خود تان را در ويب سابت تان بگذاريد تا ببينيم كه اول شعر واقعي چيست و دوم اين كه بدانيم كسي كه نقد شعر مي كند، حد ا قل آثار قوي تر از شاعري كه نقد كرده است دارد.

    به اميد خدا

  • صاحبان ادبيات فرمايشی و موزه پاکان که در خدمت ظالمان کشورند بر نويسنده مبارز و آگاه کشور جناب ميرهزار می تازند که چرا ادبيات پوسيده آنان را ارجی نمی نهد. چرا ادبيات مرتجع و بی جايگاه آنان را ناديده گرفته و به صاحبان آن استاد استاد نمی کند و می تازد. استادانی که گاه سر در آخور امين و ترکی و کارمل و ببرک داشتند و گاه سر در آخور جنايتکاران جهادی.
    همه وظيفه داريم به اين جوان آزاده وطن که خواب آرام را از جنايتکاران و کاسه ليسان ماعر آنان گرفته کمک کرده و او را در مقابل هجوم تاريک انديشان ياری کنيم.

  • چون قلم بر دست غداری بود

    دستگیر نایل

    یک روز بس از در گذشت زنده یاد بیرنگ کهدامنی، که نتنها خانواده ودوستان خود را سوگوار ساخت، بلکه جامعه فرهنگی وادبی افغانستان وفارسی زبا نان وغزل فارسی را نیز در ماتم نشاند، مقاله ای از کامران میر هزار در سایت (کابل برس) زیر عنوان « در حق شعر، ظلم میشود»، خواندم وابراز نظر های موافق ومخالف زیادی را هم مرور کردم.که از یک نویسنده و روزنامه نگار واقعبین وواقعیت نویس، توقع نمی رفت.میر هزار ضمن آنکه مینویسد با سابقهء فرهنگی وسیاسی بیرنگ آشنایی ندارد، وصرف چند بارچه شعرش را اینجا وان جا در رسانه ها خوانده است، با کمال بی انصافی به مرگ یک نویسنده وسخنور می نویسد که: « من، مرگ بیرنگ کهدامنی را به دوستانش، تسلیت میگویم.اما وقتی دربارهء شعر صحبت میکنیم، بحث رابطه و ورفیق! ورفیق بازی نیست.آنچه که من از چند بارچه از کارهایش دریافته ام، کار هایی است بیمقدار که نمی تواند به سطح شعر، برسند....»

    نخست، به مرگ یک انسان وآنهم یک شاعر دردمند (ولو هرکس که باشد وبه هر حزب وتنظیم وگروهی که متعلق و وابسته باشد) خشنود شدن، وفقط برای رفقا ویا برادران ودوستانش تسلیت گفتن وخود را از غمشریکی با انسانها بدور داشتن، کمال بی انصافی ودور از نوعد دوستی است.ودیگر اینکه: بیرنگ کهدامنی، تا آنجا من با ایشان شناخت داشتم، نه رفیق اعضای حزب دمو کراتیک خلق بود ونه همسنگر گرم وسلاح بدوش مجاهدان وتنظیم ها، بلکه بعنوان شخصیتی آزاده، منتقد، عصیانگر وبرخاشگر فقیر مشرب وخلوت گزیده، زنده گی افتخار امیز کرد.از بیرنگ کهدامنی تنها بس از مرگش نبود که اینجا وآنجا ودر روز نامه ها ورادیو ها وحلقات فرهنگی وادبی ذکر خیری رفت، بلکه از دیر باز به اینسو درست از زمانیکه در بستر بیماری استخوانسوز و مستمر افتاده ومنزوی شده وآخرین سروده هایش اقبال چاب یافته بود، ، دهها وبلکه صد ها بار از او، بعنوان شاعری غزلسرا و عصیانگر سخن بمیان آمده است.آقای میر هزار در این سالها کجا بود که او را با اینهمه شهرتش نشناخته وچرا منتظر نشست تا بیرنگ، به جاودان ببیوند وسبس او تیغ کین از نیام بکشد وانچه سخنان نا سزا و گستاخ بیاد دارد، نثار بیرنگ، نماید؟ در جایی مینویسد: « چیز هاییکه این روز ها، بنام بیرنگ کهدامنی نشر میشود، چیز های تکراری اند وتکرار در تکرار، هیچ نشانه ای از آن جوهر ادبی که یک مخاطب حرفوی شعر بتواند از ان لذت ببرد، نیست. وآن وقت خبر نگار رسانه ای بیاید ومفت ومجانی وبدون هیچ شناخت شعری به یکی لقب شاعر نامدار، بدهد.....»

    عقل این بندهء هیچ مدان قد نداد که چگونه جناب میر هزار صرف با خواندن چند بارچه شعر بیرنگ توانست بداند که شعر های او فاقد آن جوهر ادبی است که یک مخاطب حرفوی شعر، از آن، لذت نمی برد.ودر حق شعر، ظلم شده است اگر آن چند بارچه شعر بیرنگ که سست، بی مایه وفاقد جوهر ادبی است، کامران میر هزار از سحننوران بزرگ ادب فارسی هم چیزی خوانده است که آنها نیز چه بسا که شعر های فاقد جوهر ادبی سروده اند مگر گوینده (توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل بیر، برنا بود) که صرف یک موعظه است وجوهر شعریی ندارد، واما فراوان گوهرهای ابدار سفته است یکی ازسخن سرایان طراز اول زبان فارسی نیست؟ رهی معیری، شاعر غزلسرای زبان فارسی در سده بسین را همه می شناسند. هموست که در باره آفرینش زن میگوید:

    نبا شد در مقام حیله و فن کم از نا بار سا زن، بار سا زن

    نتنها نامراد، آن دلشکن باد که نفرین خدا، بر هرچه زن باد!

    وسعدی، استاد مسلم شعر فارسی هم اندرین باب گوید:

    «در خرمی، بر سرایی ببند که بانگ زن از وی، بر آید بلند

    زبیگانگان چشم زن، کور باد چو بیرون شود از خانه، در گور باد) در بارهء جوهر شعری این سخنان زن ستیزانه استادان مسلم شعر فارسی جناب میر هزار، چی میفرمایند؟ الحق که امروز چون سلاح قلم بر دست دارند وسایت انترنتی هم در اختیار، حق دارند هرکسی را بخواهند دشنام بدهند، میدهند ومولا نای بزرگ نیک فرموده اند که:

    (چون قلم، بر دست غداری بود لاجرم منصور، برداری بود)

    بیرنگ، شاعری که تا آخرین نفس های عمرش دست از قلم نکشید درد هجرت را تحمل کرد ورنج بیماری برد وبه فرهنگ وهویت ملی کشور ومردمش خدمت کرد وفریاد کشید:

    « یارب آن خیل تبر دار، تبارش بردار چقدر جور وستم، بر سر شمشاد، رود؟»

    شاعری که از درد هجرت هموطنانش نالید وتباهی مردم ووطنش را با تمام حواسش لمس میکرد ومیگفت:

    این خطه را چه رخداد، این شهر را چه افتاد سرتاسرش خشونت، سر تا سرش سعایت

    _ شهر من، خالی زآدم، غیر انسانی شده خانه ام تاریک، از ارواح شیطانی شده

    وصد ها فریاد دیگر، آیا سزاوار چنین با داشی باید میبود که برایش داده شد؟ بدون شک، بیرنگ کهدامنی شعر هایی هم سروده است که خالی ازعیبها وکاستی نیستند وهر شاعری این حسن وقبح را دارد وهیچ شاعری تا امروز مولا نا و حا فظ نشده است.

    در همین سایت، در صفحه ء بیام های دیگران، بیامی از (بیام زن) از سازمان « راوا » است.که آن انقلابی های دو آتشه ووطن برستان سرابا قرص هم طعن و لعن کوتاه، اما سخت کین توزانه، گستا خانه ونا جوان مردانه، به آدرس آن زنده یاد بیرنگ نوشته اند.دران بیام، میخوانیم:« آقای کهدامنی!اگر شما با خود سنجیده اید که عیان را چه حاجت به بیان، ازتعلقات شما با میهن فروشان وتبه کاران بنیاد گرا، همه میدانند ونوعی صداقت خواهد بود اگر مثل « نگار گر»، رهنورد و....در صدد بوشا نیدن این داغ در بیشانی تان نبرآیید، اشتباه نکرده اید.لیکن کاش اینقدر درک می کردید که آنچه در بارهء بیوند تان با « اندیشه ورزان » میهن فروش و« رهبران» خاین « تنظیم » ها، بیان داشته اید.اعتراف به گذشته ای بس خیانتبار نیست.بلکه شما، بگونه حیرت آوری به آن « دوستی » های ننگین، مباهات میکنید.تراژدی ونیز وقاحت شما، همینجا است..»

    به این میهن برستان وفرشته های آسمانی!! باید گفته شود که بیرنگ وصد ها شاعر ونویسنده وروشنفکر، مانند شما مرد تیر وتفنگ نبودند که در زیر لوای هر حزب وتنظیم وسازمان رقص میکردند، میجنگیدند وخون مردم خود را می ریختاندند بلکه برای بدست آوردن لقمه نانی برای خود وفرزندان خود کار میکردند، قلم میزدند واز جبههء قلم و سخن، فریاد انا لحق را بلند می کردند.مگر همین بیرنگ نبود که رهایی مردمش را از زیر ستم ضحاکان مار بردوش طلب میکرد ومیگفت:

    « دیدی ای دوست، چه کردند وچها، سفا کان کاوه ای کو که خروشد، بکشد ضحا کان

    مار دوشان، همه را، خانه بد وشان کردند این چنین ظلم ندیدست، زمین ز افلا کان »

    این سازمان انقلابی !! که به آدرس تمام شخصیت های ادبی وفرهنگی، حتی استاد باختری، داکتر اکرم عثمان ورهنورد زریاب وداکتر لطیف ناظمی که هیچگاه وابستگی به حزب دموکراتیک خلق را نداشتند، متهم به وابستگی میکنند، دشنام میدهند و فحش میگویند، مگر گاهی از بیشکسوتان خود که امروز با همان رهبران تنظیمها، و کمونیست ها در زیر یک سقف، گرد امده و حکومت دست نشانده ای راتشکیل داده اند، برسیده اند که این دلبستگی شما با حکومت آقای کرزی برای چه است؟ و چه تعلق خاطری با اشغال گران امریکایی وانگلیسی دارند؟حال آنکه بیوسته دیگران را متهم به همکاری با اشغا لگران شوروی می کنند گستاخی و بی ادبی سخن وران آتشین مزاج تان تا آنجا است که بار لمان (خانه ملت) راهم طویله خانه !! خطاب میکند.بدون آنکه گل روی چند زن شریف و مبارز و میهن دوست وهمجنس خود ما نند فوزیه کوفی، شکریه بارکزی و ملا لی شینواری در بارلمان را هم مد نظر داشته باشد.!!

    بنده که در محفل وداع بیرنگ کهدامنی شرکت داشتم وصد ها شاعر، نویسنده، هنرمند وشخصیتهای علمی وفرهنگی عاشقانه از سراسر اروبا در آنجا حضور بهم رسانیده بودند، عظمت روح وعروج فکر واندیشه ء یک شاعر عزلت گزیده را آنجا آدم میتوا نست احساس بکند.عزت وافتخار بیرنگ همین بس که، بقول مولا نا جامی:

    « اگر زاغ، اگر صعوهء نا توانم همین بس که، در جرگهء بلبلا نم »

    آقای میر هزار! چون راه برگشت من وتو وهمه از همین کوچه بسوی ابدیت است، با این خبث باطن، حسد وکینه ودشمنی ایکه با انسان وانسانیت بخصوص اهل فرهنگ وعلم داریم، خدا میداند که هنگام مردن من وتو، کسی سنگ ایستاده خالی ای بر گور مان خواهد گذاشت یانه!!

    • آقای نايل

      ميرهزار حرف خود را صاف و پوست کنده زده. شما نمونه ای شعر از کوهدامنی بياور تا مشخص شود حرف شما باد هوا نيست و قوم خود طرفداری نمی کنيد.

    • جناب نايل . از محفل باشکوه بيرنگ يادکردی . بايد باشکوه باشد . مثل انقلاب شکوهمند ثور ! او که هم دل خادی هارا رعايت ميکرد ، هم چشم عنايت به جهادی ها داشت بايد محترم باشد! او که هم از احسان طبری ، حساب ميبرد هم احمد شاه مسعود را قهرمان ميدانست ، هم کارمل را « ماما » خوانده بود ، هم ترکمنستان شوروی را« ناف زمين» می انگاشت بايد بر جنازه اش ، شرق و غرب ، جمع شود ! صالح

    • آيا بيرنگ کوهدامنی خود کشی کرد؟
      خبر های رسيده به وطن ، مشعر است که بيرنگ در روی چپرکت منزل خود ، در لندن با يک ريسمان کوتاه ، خودکشی کرده است ، يعنی خودرا خفک کرده است . اين مطلب توسط نسيم رهپو ، د ر بخش پيامهای پورتال ( افغان جرمن انلاين ) نيز درج شده است !
      او چرا اين کار را کرد؟ برخی گويند اختلافات فاميلی بوده ، اما بسياری گويند بيرنگ از گذشته سياه سياسی اش بسيار ناراحت بوده است . حقيقت را خدا ميداند . حبيب استالفی

  • خدايش بيامرزد هرچند شاعری نبود.

  • سلام کامران جان !

    بعد از چندین ماه خبر شدم که کابل پرس? را دوباره راه اندازی کردی از این خوش شدم، ولی نوشته که در مورد بیرنگ کوهدامنی نمودی بسیار ظالمانه است.

    و بگو تو که نگوئی کی بگوید حال جناب عالی در کاندا نشستی و در هوا پوف کرده میروی .

    نوش جانت برایت خوب کیس جور کردی و خود را به کانادا رساندی.

    • سلام خواننده ی بی نام!

      سپاس از اينکه از راه اندازی کابل پرس? خوشحالی. درباره ی کوهدامنی اگر کدام نظر مخالفی داری، بنويس با جزييات و دليل که چرا نظر من بسيار ظالمانه است.

      درباره ی ما بازار شايعه داغ است و خودت هم به اين شايعات دامن می زنی. منظورت از کندا اگر کانادا باشد که نه من کانادا نيستم. در فاصله ی دو بازداشت و در حالی که نيروهای امنيت ملی اطراف دفتر محل کارم، راديو سلام وطندار را محاصره کرده بودند شعايعه شده بود که در لندن هستم، برخی هم می گفتند که کانادا هستم. برخی هم آلمان. در حالی که هيچکدام درست نبود و نيست. اجازه بده برای امنيت من هم که شده نگويم کجا هستم. تو که نمی خواهی سرم را به باد بدهی؟

  • نقداز مردگان دال بر درس برای زندگان است
    درخت گفتاتبر را قدرتی نیست/
    که دوستم دسته یاراو نباشد

    آنلاین : بیرنگ کوهدامنی و همقلمان...

  • ممکن آقای میر هزار جناب بیرنگ را از نزدیک ندیده باشد اما
    باید بگویم که من آقای بیرنگ را بهتراز خانواده اش بهتر ازدوستانش و بهتر از آنهای که سنگ دفاع از او را به سینه می کوبند می شناسم حالا او نیست. اما اژدها های دیگرش است که بنام فرهنگ ادب و شعر و موسیقی اغراض شخصی ایشان را بر مردمی که اغفال شده اند به تذویر و ریا می قبولانند و برای هر خری پالان می شوند.من مسائل را به موضوعات شخصی نمی کشم و کسانیکه بگویند که بیرنگ و یا همقطاران او شعر گفته بزرگترین جفا ها را برای مردم افغانستان روداشته اند .بس است خنجر زدن از پشت به مردم و فرهنگ آنها.دوست داشتم که زنده می بود و بااو صحبت می کردیم چه حیف شد که او رفت ولی دشمنان خطرناک تر از او با مذبوحانه ترین وقاحت ها بنام فرهنگ مردم ما را می درند.اما جهان عوض شده ادبیات عوض شده و مردم افغانستان عوض شده و میخواهند خودشان باشند.
    دگر برای پابوسان کرملین و جهادی و طالبی و قحی نخواند گذاشت .

    آنلاین : بیرنگ کوهدامنی و همقلمان...

    • اینکه بیرنگ شاعر بود ویانه یااینکه خودت وی را میشناختی ویانه این بحث را باخودت ندارم.

      اماچیزیکه برایم ثابت شد خودشما هم چندان به ادبیات پی نمی برید بخاطراینکه علایم کم سوادی درشما معلوم میشود.

      هیچ وقت وقعی را وقحی ننویسید

      وهچنان تزویر را تذویر ننویسید}

  • سلام هموطنان عزيز ودوست داشتني:
    من به بسياردقت نوشتۀ اغاي ميرهزار،نظريات دواتشه هاي سازمان راوا ونظريات هم ميهنانم را مرور نمودم ،هرکدام شان نوشته بود ولي من نتوانستم از وراي ان به يک نتيجه برسم،اما خوشبختانه نوشتۀ محترم دستګير نايل را وقتيکه مطالعه نمودم بادرنظرداشت عفت قلم وارايۀ دلايل علمي،ادبي وقناعت بخش ميتوان انرا بمثابۀ نتيجۀ اين بحث انترنيتي دانست واز ان اموخت٠
    احترام به تک تک شما هموطنان عزيز
    ذکريا يوسفزي

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس