صفحه نخست > دیدگاه > پشتونوالی، یا سُونامی فرهنگ خشونت

پشتونوالی، یا سُونامی فرهنگ خشونت

در واقع پشتونوالی عبارت از قوم پرستی، دگرناپذیری، آدم کشی، جنگجویی، وحشی گری، منطق گریزی، فرهنگ ستیزی، ارزش ستیزی، بی بند و باری و... بوده و به همین خاطر شاهدیم که متولیان فرهنگ پشتونوالی، آدم کشی و جنایت را جزء واقعیات روزمره، متداول و مرسوم زندگی شان به حساب آورده و به آن افتخار نیز مینمایند و بدون ترس از انجام جنایت، آدم می کشند، سر از قفا میبرند، شلاق میزنند، خانه ها و مدارس را ویران مینمایند و مزارع را به آتش میکشند و هیچ ترس، هراس و دلهره ی از ارتکاب این اعمال ضد انسانی شان ندارند .
عباس دلجو
سه شنبه 7 جون 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

این واقعیت غیر قابل انکار را باید در نظر داشت که "خشونت‌ورزی و خشونت‌پذیری نه برخاسته از غریزه که تابع یادگیری انطباق با شرایط اجتماعی و تعاملات گروهی است."1 به همین دلیل، علت گرایش به خشونت و احتمال بروز ناهنجارى هاى رفتارى در بزرگسالان را باید در مناسبات فرهنگی نامناسب و خشن جستجو کرد . زیرا در عرصه نظام اجتماعی، انسان های كه در قلمرو حاکمیت فرهنگ خشونت، استبداد و زور، زاده شده و از دوران کودکی تا بلوغ شاهد قتل و کشتار و خونریزی و سربریدن و چشم ازحدقه دراوردن و پوست کندن و دارآویختن و دیگر اَشکال شدید خشونت بوده اند، در آینده خود متولی درونی كردن فرهنگ استبداد و خشونت در جامعه شده و خشونت به عنوان یک کنش، جزء ملکه ثانوی آنان گردیده است . طبعا، چنین انسان هایی که در سایه فرهنگ خشونت، رشد کرده اند، دارای شخصیت خشن، خشک، مغرور و خودبین بارآمده و در نتیجه هیچگونه انعطافی در قبال پذیرش نقد اجتماعی از خود نشان نمی دهند . این انسان های رشدیافته در سایه فرهنگ خشونت، در وجدان خویش جنگ و خشونت و درنده خويي و استبداد و تحجر را که به عنوان پدیده ی فرهنگی در کنار سایر پدیده های اجتماعی وجود دارند، امری عادی و ملموس پنداشته که به مرور زمان این خشونت و درنده خویی به هنجار های فکری، فرهنگی و الگو های رفتاری آنان مبدل میگردند. پس با این استدلال به این نتیجه میرسیم که عاملین اَعمال جرمی چون کشتار و انتحار و ترور و زجر و شکنجه، فقط کسانی اند که مبتنی بر فرهنگ خشونت رشد کرده و متولیان فرهنگ خشونت بوده اند .

درست به همین دلیل در افغانستان قبیلوی، میزان کشتار و جنایت و خشونت در بین جامعه پشتون بیشتر از سایر جوامع به چشم میخورد، زیرا " پشتون های افغانستان دارای نوعی آداب و رسوم بخصوصی هستند که که به نام «پشتون والی» یاد میشود . «پشتون والی» در عرف پشتون ها هم مجموعه قوانین و ایدیولوژی است."2 از نظر خانم پلوشه کاکر "پشتونوالی قانونی بوده‌است که رهبران و جامعه پشتون افغانستان از زمان تشکیل این کشور کوشش داشته‌اند به آن محوریت بدهند. هر فرد که پشتون‌گری را زیر پا بگذارد دیگر به چشم هم‌تباران خود به عنوان پشتون به‌شمار نمی‌آید و از پشتیبانی و حمایت جامعه پشتون محروم می‌شود."3 مری لوییس نیز این گفته خانم کاکر را تائید کرده و در مورد قوانین خشن پشتون والی چنین نوشته است: "این قوانین چنان برای کودکان آموخته می شود که با شخصیت آن ها عجین می گردد و کیفر نقض این قوانین ممکن است محرومیت از حقوق متعارف، تبعید و اخراج از ایل و قبیله باشد و حتی گاهی مرگ."4 پشتونوالی اما، مناسباتی است که بر مبنای رسوم، سنت‌ها و عادات کهن پشتون‌ها استوار بوده و پشتونها سخت به آن وابسته اند . بخشی از اصول و مقررات غیرشرعی و قرون وسطایی پشتونوالی به شرح زیر است :

1 - «ننواتی» از جمله اصول خشن و غیرعادلانه پشتونوالی است که به معنی بخشش خواستن بوده و درصورت وقوع قتل عمد یا غیر عمد و اختطاف زن متاهل، مجرم در اثر فیصله جرگه مجبور به پرداخت «پور» میباشد که این پور، شامل «بد» یعنی سپردن دو دختر زیبا و باکره یا "پیغله" (که همچنان «سپین پته»، «گوت لکه» و «رونی» نیز نامیده میشوند) به خانواده مقتول میباشد . اما قبایل مختلف پشتون، نرخ های متفاوت دارند .

2 – حمل سلاح یا «توره» قانونی بوده و مردان ملزم به حمل و نگهداری سلاح میباشند .

3 – استعمال مواد مخدر جرم شناخته نشده و کسی حق ندارد کسانیکه مواد مخدر استعمال میکنند را منع کند .

4 – کشتن عمدا سگ، قصاص قاتل سگ را در برداشته و کشتن غیرعمد آن فقط جریمه یک راس گوسفند و مقدار پول نقد میباشد .

5 - «سواره» یعنی اجبار دختران به ازدواج برای حل دعواهای قبیله‌ای

6 - «بَدَل» یا کین‌خواهی، قانون قصاص و انتقام جویی است . به گفته یک پشتون: "یک پشتون بخاطر انتقام خود می تواند 100 سال انتظار بکشد."

7 – «ننگ» یعنی غیرت که شامل خشونت علیه زنان، ازدواج اجباری، نکاح با دختر صغیر، عدم احترام به حقوق زن، به فروش رسانیدن زنها، سنگسار، تحميل كارهاى ناسازگار با جسم و روحيه زنان و ... میباشد .

و...

با این چند موارد درمی یابیم که اصلا قواعد پشتونوالی با قانون اسلامی منافات دارد زیرا "قوانین پشتونوالی بسیار قدیمی هستند و از سنت‌های کهن قبیله‌ای پیش از اسلام ریشه می‌گیرند. قوانین آن به‌ویژه کین‌خواهی و خون‌خواهی از جمله قوانین باستانی جوامع ایلی باستان است." 5 که در ارتباط ماهیت مناسبات پشتونوالی آقای داکتر انور الحق احدی خود نیز معترف است که مناسبات پشتونوالی، یک پدیده غیراسلامی است : "آنچه که پشتون ها را از سایر افغانهای مسلمان تفکیک مینماید، عنعنات رفتاری ماقبل اسلامی شان بنام «پشتونوالی» است."6از طرف دیگر این قواعد با هیچ یک از مناسبات و قواعد انسانی نیز مطابقت ندارند . مطابق به یک گذارش که[در سده نزدهم] در روز نامه دیلی تلیگراف را جع به قوت های زمینی بریتانیا در مله کند به نشر رسیده بود، وینستن چرچیل Winston Churchilدرین باره چنین نوشته بود : "در سیستم اخلاقی آنها [ پشتونها] خیانت و خشونت بیشتر بحیث امربه معروف دانسته می شود تا نهی از منکر. این چنین رویکرد اخلاقی را که پشتونها بحیث اصول افتخارات خود میشمارند، بسیار عجیب و متناقض است و حتا قابل درک برای هیچ منطق فکری دیگری نمی باشد."7

در واقع پشتونوالی عبارت از قوم پرستی، دگرناپذیری، آدم کشی، جنگجویی، وحشی گری، منطق گریزی، فرهنگ ستیزی، ارزش ستیزی، بی بند و باری و... بوده و به همین خاطر شاهدیم که متولیان فرهنگ پشتونوالی، آدم کشی و جنایت را جزء واقعیات روزمره، متداول و مرسوم زندگی شان به حساب آورده و به آن افتخار نیز مینمایند و بدون ترس از انجام جنایت، آدم می کشند، سر از قفا میبرند، شلاق میزنند، خانه ها و مدارس را ویران مینمایند و مزارع را به آتش میکشند و هیچ ترس، هراس و دلهره ی از ارتکاب این اعمال ضد انسانی شان ندارند . "شاید پشتونها در تمام جهان مردم غیرقابل کنترول باشند، آنها به چندین طایفه و قبیله و صدها دسته و خانوار تقسیم گردیده اند که عمدتاً با هم در جنگ و نزاع بسر می برند. وجود یک متجاوز آنها را با هم متحد می سازد تا او را از صحنه دور گردانند و جلو تجاوز را بگیرند. پس از دفع تجاوز، کشمکش و جدل دربین خودشان ادامه می یابد. یگانه زمانی که پشتونها با هم در صلح می باشند که با دیگران درجنگ باشند ."8

دوستان عزیز ! حالا برای تائید مطالب بالا، لطفا به این ویدیو کلیپ در پائین این سطور، نگاه کنید . بعد از تماشای آن درخواهید یافت که چرا جنگ و خونریزی و انتقام و انتحار و ترور و تریاک در فرهنگ «پشتونوالی» نهادینه شده و متولیان این فرهنگ، هر روز خدا را با ذهنیتی مملو از انتقام و خشونت و قتل و غارتگری آغاز میکنند . در پارچه شعری که درین ویدیو کلیپ، آقای عبدالباری جهانی سروده است، خواست درونی یک پشتون را خیلی زیبا و واضح تمثیل و بیان نموده است و آقای پرویز بهمن این شعر آقای عبدالباری جهانی را به فارسی چنین ترجمه کرده است :

نظر به روایت سمبولیک این شعر، "ملای از شینوار در خلال وعظ و نصیحتی که برای مریدان خویش میکند میگوید ای مردم! از عذاب دوزخ بترسید، از مارهای چند سر بترسید که هر سرش چندین زبان و هر زبان چندین کیلو زهر دارد از گژدم ها و از خوراک زقوم و ازحرارت آتش و بالاخره از غضب الهی خوف کنید و در مقابل به نعمتهای پرودگار در بهشت تفکر کنید. بهشتی که برای متقیان آمده شده است برای نیکوکاران در آنجا حور و غلمان است شراب طهور و جوهای شیر و شربت های رنگارنگ و غیره نعمات الهی است. به این چیزها امیدوار باشید و با اعمال نیک خویش کوشش کنید که آنرا نصیب شوید.

اما درمقابل یک پشتون ازبین حاضرین بالاشده و از ملا می پرسد قربان شما ملاصاحب بزرگوار! با این وعظ و این نصیحت خودت و قربان این نعمات بزرگ بهشتی اما ملا صاحب قربان ریش مبارکت! فقط یک پرسش کوتاه دارم و آن اینکه آیا در بهشت جنگ و انتقام جوئی وجود دارد؟

ملا میگوید خاموش احمق! در بهشت جنگ و انتقام جوئی برای چی؟ جایکه همهء اهل بهشت از نعمات خداوند مساویانه برخوردار باشند ضرورت به جنگ و دعوا و انتقام گیری چی می ماند؟ آنجا آرامگاه و استراحتگاه است که باید بنده های نیکوکار خداوند آنجا راحت باشند و جزای اعمال نیک دنیوی خویش را ببنید.

پشتون میگوید: برو برو ملاصاحب! این بهشت برای خودت مبارک باد و این نصحیت ها را به بی غیرتها بکن! برای من جای که جنگ با برادر و پسران کاکا نباشد آنجا خوش آیند نیست جایکه انتقام خون و قصاص نباشد جای که تجاوز بالای زنان نباشد، جای که تفنگهایم پر از مرمی نباشد جای که اختلاف بر سر اصل و کم اصل نباشد جای که اختلاف میان درانی و غلجای نباشد جای که زد و خورد و قتل و نسل کشی نباشد آنجا باید یا ملا زنده گی کند یا هم میرزا (نویسنده) و یا هر بی غیرت دیگر، فرق میان انسان و بز این است که انسان می کشد، تجاوز می کند خون می ریزاند و تباه میکند اما بز بیچاره به خیر و شرکسی کار ندارد.
شاعر میگوید: که خدا پشتون را برای بدی آفریده است، پشتون باید ماجرا بیافریند، پشتون باید بکشد و اختلاف و تفرقه و گروه گرائی های جاهلی را راه بیندازد در غیر آن وی پشتون اصیل حساب نمی شود."

پس حالا ازین شعر میتوان به ماهیت اصلی خصوصیات روانی و خواست درونی پشتونها پی برد و این پرسش جواب پیدا میکند که در افغانستان چرا تاکنون جنگ و برادر کشی بوده و سلطه دوصد و شصت سالهء پشتونها بما چه چیزرا به ارمغان آورده است.

لطفا این ویدیوکلیپ را مشاهده کنید:

پی نوشت ها :

1 - محمدي اصل عباس، جنسيت و خشونت، نشر گل آذين، 1388. ص35

2 - اولیور روآ افغانستان، اسلام و نوگرائی سیاسی، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، آستان قدس رضوی، 1369 ص 28

3 – Kakar, Palwasha, Tribal Law of Pashtunwali and Women’s
Legislative Authority،

4 – مری لوییس کلیفورد، پیشین، ص 42

5 – Rahman, Tariq, Pashto Language & Identity Formation in Pakistan, in: Contemporary South Asia, July 1995, Vol 4, Issue 2, p151,20

6- انورالحق احدی – زوال پشتونها در افغانستان

7 – جنگ پشتونولی با طالبانیسم برای بقا - هارون امیرزاده –

http://www.goftaman.com/daten/...

8 - بخشی از گزارش تم مکگریک Tim Mc Greik گزارشگرماهنامه نشنل جیوگرافیک ماه (دسمبر2004) نشنل جیوگرافیک

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای دلجو! درود و احترام تقدیم تان باد . بعد گذشت ماه ها مضمونی خواندم از شما ، با محتوا ، دقیق و مستند که فرهنگ پختونوالی شمله داران را با استناد به غرور کور و بیمایه شاعر مسند نشین و استقبال بیغیرتانه شنونده گانش پیشکش خواننده گان نموده و به رشتۀ قلم کشیده اید . مرحبا !

    چقدر انسان فروهمت و بی فرهنگ باشد که وقتی شاعرش میسراید :

    ...برای من جای که جنگ با برادر و پسران کاکا نباشد آنجا خوش آیند نیست جایکه انتقام خون و قصاص نباشد جای که تجاوز بالای زنان نباشد، جای که تفنگهایم پر از مرمی نباشد جای که اختلاف بر سر اصل و کم اصل نباشد جای که اختلاف میان درانی و غلجای نباشد جای که زد و خورد و قتل و نسل کشی نباشد آنجا باید یا ملا زنده گی کند یا هم میرزا !

    به افتخار واستقبال این ننگ نامه شاعر شان کف بزنند ممتد و احساس غیرتنمدی خود را به همه ابراز بدارند که به به ، چی زیبا و دلنشنین سرودی . اما نویسندۀ دیگر پشتون بخاطر پرده پوشی ار اصل و حقیقت راز پنهان قانون پختونوالی در مقالاتش چنین یاوه سرایی و هرزه نویسی میکند :

    ازنظربعضی خصوصیت های ایتنولوژیکی میخواهم بگویم که پشتونها با سایر اقوام عزیز هموطن من فرق دارند. شاید مبالغه نباشد اگربگویم غیرت وشهامت واحساس نوع پروری وحب وطن در وجود پشتونها ازآغازین روزهای پیدایش آنها در رحم مادرحلول میکند وبامکیدن شیر مادر این احساسات درعروق وشراین بدن یک پشتون چه مرد وچه زن مانند خون به حرکت میاید.

    حال دانستیم که این غیرت ، شهامت ، احساس نوع پروری وحب الوطن در وجود پشتونها همان جنگ با برادر و پسران کاکا ، انتقام خون و قصاص ، تجاوز بالای زنان و معامله زنان ، تفنگهای پر از مرمی ، اختلاف میان درانی و غلجای ، زد و خورد و قتل و نسل کشی چیزی بیش ازین نبوده .

    ازهمه جالب اینست که نه شاعر پشتون ، نه نویسنده پشتون و نه شنونده پشتون پی نمی برند به اینکه این شعر گویا غیرتی ، پشتون و پشتونوالی را به گودال شرم و خجالت پرتاب نموده است . درآن موقع اگر شنونده گان بی غیرت پختون کمی عقل و خرد انسانی میداشتند بجای چک چک کردن ، دستمال غیرت و ننگ میگرفتند و عرق شرم و خجالت خویش پاک میکردنند .

    آرزو دارم از شما دلجوی عزیز نوشته های بیشتری بخوانم . موفق و پیروز باشید .

  • به نظر من تفاوت بين بشتون و غير بشتون از انجا اغاز ميشود كه بدران با كودك خود از خود و از كار نامه ها و افتخارات خود و هم قصه هايي از كتابها ميباشد كه كودك با ان بزرك ميشود و در زندكى كوشش ميكند كه همانطوريكه از طفلى برايش ترسيم شده همانطور باشد و به همان اعماليكه بدرش و بزر كانش به ان افتخار ميكردند ,باشد.اينجا طفل از بدرش ميشنود كه در شمالى اينطور كشتيم,مالهاى مردوم را با خود اور ديم و از كشتا و بيرحمى با تفصيل قدم به قدم مانند فيلم قصه ميكند...
    بر عكس ديكران در شبنشينى ها شاهنامه فردوسى,داستانهاى روستم سهراب,كليله دمنه,شيرين و فرهاد تماما ازين قبيل صحبت هايكه دران لطف مهربانى و محبت مردانكى و طن دوستى دفاع از وطن,مادر و غيره تبارز يافته است ,ميشنوند.يك علت ديكر كه بشتونها به جنايت ميبردازنداينست كه مجازات نميشوند.ببين كوجى كشت مجازات نشد.حمام خون جوزجان.فرار تروريستان از زندان قندهار.اين همه تشويق به جنايت است كه بزن بكش فراركو به باكستان و يا همين جا تو را كسى جيزى نميكويد.

  • چند سال قبل مطلبی را تحت عنوان" پشتونوالی" از نظر جنایت کار معروف محمدگل مهمند را در جایی مطالعه نموده بودم.در ضمن نظریات دیگر این جلاد را نیز از نظر گذرانده بودم که شباهت هایی با نظریات " دویمه سقاوی" داشت..به یقین برایم حالت تهوع و ناراحتی پیدا شده بود.از افراط گری های این فرد در بخش قوم پرستی و نقض حقوق انسانی سایر اقوام انگشت تعجب به دندان گرفته بودم.اما وقتی امروز نوشته آقای دلجو و دوست گرامی ام آقای مزاری را از نظر گذراندم موفق به یافتن کاپی نوشته های محمد گل مهمند جنایتکار نشدم تا با نوشته های فوق الذکر مقایسه نمایم و تفاوتهای احتمالی را توضیح بخواهم.گرچند من حساب هموطنان و برادران عزیز پشتونم را که بخش اعظم شان ،خود نیز قربانی های سیاست های ارتجاعی دیکتاتوران سفاک میباشند، از حساب این بیرحمان جدا میدانم و مخصوصآ پاکستانی های پشتون تبار را افراد بیگانه و دشمن خاکم به حساب میاورم و هرگز آنها را هموطن خود حساب نمیکنم .فلهذا با در نظر داشت نوشته های فوق از همه دوستانی که بتوانند با نظریاتشان نوشته های آقای دلجو را رد و یا تآئید نمایند و یا حد اقل توضیح بدهند و یا اگر در جایی اقای دلجو اضافه گویی نموده باشد ،نوشته اش را اصلاح نمایند، دعوت به عمل میاورم تا در این صفحه آمده ودر این بحث اشتراک نمایند.همه هموطنان عزیز ما حق دارند تا با این نظریات آشنا گردند.اگر این نظریات سبب متضرر گردیدن کشور و سایر اتباع مملکت به شمول هموطنان پشتون ما و.. و مخصوصآ نقض حقوق زنها در نواحی پشتون نشین گردد، آنرا غیر قانونی اعلان نموده وکننده آنرا قابل مجازات بدانند.مخصوصآ هدف دعوت من محترم" قاضی موسی عثمان هستی" میباشد که من یقین دارم در این زمینه دارای معلومات کافی میباشند.به امید سلامتی همه هموطنان گرامی!

  • آقایان!
    لطفا اگر وجدان انسانی دارید مضامین را که جنبهء تبلیغاتی و قوم ستیزی دارد با مضامین ومقالات علمی خلط ننمائید. حالا آقای عباس دلجو که من قبلا نیز یکبار وی را گوشمالی داده بودم این بار به روایت یک مرتد خاورانی دیگر بنام پرویز بهمن خواسته است آلو را به شفتالو پیوند زند تا فرصت خالی نمودن عقده های درونی اش مساعد گردد.
    اینگونه نوشته ها واین برداشتهای سطحی ازاشعار وادبیات فولکلور پشتو هرگز منصفانه، علمی وعقلانی نیست واگر واقعا نویسنده گان مستعار ویاحقیقی این نوع مضامین متعهد به همزیستی مسالمت آمیز دریک جامعهء کثیرالمله باشند باید ازنشر این نوع مضامین تحفیر آمیز جلوگیری بعمل آید.
    درین شکی نیست که جامعهء پشتون یک جامعهء قبیلوی است اما سعی وتلاش رهبران، فضلا، علما، دانشمندان پشتون درطول تاریخ ازشیرشاه سوری گرفته تا پاچا خان (گاندی سرحد) این بوده است که پشتونها باید قبیله گرائی را به ملت گرائی تعویض کنند. شعر شاعر شیرین سخن وبی بدیل معاصر کشور محترم عبدالباری جهانی نیز درهمین راستا تمرکز دارد که باید پشتونها ازلاکهای ایلی وقبایلی بیرون آیند. اما بعضی رسوم وعادات ناپسندیکه این آقا به آن انگشت نهاده واز کاه کوه ساخته است باید عرض شود که موجودیت این نوع رسوم وعادات مخصوص پشتونها نیست بلکه درین جهان پهناور بسا جوامعی اند که به نحوی از سنت ها وعنعنات ناپسند رنج می برند. بعنوان مثال قبایل بربر درشمال افریقا را میتوان یک نمونهء کوچک آن ذکر کرد. همچنان قبایل عرب، کرد، ترک، لر وغیره درایران امروزی . اما چرا ما به جنبه های مثبت جامعه قبیلوی خویش تاکید نداریم ؟
    یکی ازخصوصیت های مثبت جوامع قبایلی صلابت، شجاعت، پایمردی، وفا به تعهد پناه دادن به مظلوم ، وغیره ازسنت های غیر مکتوب این نوع جوامع است. به عبارت دیگر میتوان گفت که قوت الظهرنیروی دفاعی یک کشور دربرابر لشکر متجاوز بیگانه را درتاریخ همین قبایل تشکیل میدهند. پس چه خوب خواهد بود که با این نوع جوامع پرصلابت آشتی کرد ونیروی آنها را درراه دفاع ازشرف وناموس وخاک وطن بکارگرفت. درین زمینه باید یاد آور شوم که سران کشور جدید التاسیس پاکستان نسبت به افغانستان ازنظر عملکرد وبرخورد نسبت به پشتونها موفق بوده اند. درافغانستان متاسفاننه به اثر تحریکات زمامداران تهران پشتون ستیزی ترویج شده است. درین کار نقش ایران اززمان صفویه تا حالا مشهود وهویدا است. ایران امروزی که قبلا به کشور فارس مسمی بود به هیچ صورتی عزت وآزادی وقوت پشتونها را درکنار خویش تحمل نکرده است آنطوریکه کردها را تحمل نکرده است آنطوریکه بلوچ را تحمل نکرده است. سیاست فاشیستی ایران ونوکران مزد بگیر آن همیشه براساس ضدیت با پشتونها بنا بوده است ؛ زیرا تنها قومیکه میتواند جلو هژمونیزم زبانی ومذهبی فارس هارا بگیرد پشتونها اند، زیرا آریائی بودن پشتونها وخاستگاه اصلی پشتونها یک چیز ثابت است وفارسها حتی همین نام ایران را دزدی وغصب کرده اند زیرا ازنظر تاریخی این نام شامل اقوام افغان وکرد میشود اما فارسهای عظمت طلب وبرتری جو این نام را به پشتونها روا دار نیستند واگر گاهی هم بوده اند مراد شان این بوده که افغانستان باید سلطهء زمامداران فارس را بپذیرد.
    همچنان ایران امروزی ، پشتونها وکردها به حیث آریائی های اصیل درصحنهء جهانی برای ایرانیان یک مزاحمت تلقی میشوند. زیرا کردها وپشتونها به هیچ وجه برای ایران حثیثت برادر بزرگ را قایل نمیباشند بناء جا دارد که ایرانیها وایران گراها وغلامان آنها علیه پشتونها قرار داشته باشند جادارد غلامان حلقه بگوش آن نظیر هرکسی که است باید چنین نوشته های را برای بدنامی پشتونها وبدجلوه دادن پشتونها درانظار عامه بنویسند.
    چون سخن ازتعامل وبرخورد پاکستان دربرابر پشتونها رفت باید عرض شود که نصیرالله بابر به زور وقوت همین قبایل پشتون توانست که بخش ازکشمیررا ازتسلط هند خارج نماید و درسه جنگ هند وپاکستان قبایل پشتون نقش کلیدی را درراه دفاع پاکستان بازی کردند این موضوع نشان میدهد که پاکستان نسبت به سردمداران کابل با تمام وجوهات مشترک ایتنکی با پشتونها موفق بوده اند. پاکستانیها با استفاده ازاحساسات مذهبی پشتونها توانست که کشور خویش را ایجاد وحفظ کند اما درافغانستان که خاستگاه اصلی پشتونها بوده وبخدی یا بلخ باستان که یادگار اولین پادشاه پشتون یعنی یما پادشا میباشد متاسفانه با فرهنگ وزبان وعنعنات این قوم پرغرور وباعظمت از در کینه توزی و نفرت تحقیر پیش آمد صورت گرفته است.
    از ویژه گیهای دیگر جامعهء قبیلوی پشتونها یکی هم این است این جامعه با وزیدن بادهای موسمی در درازنای تاریخ ازهم نمی پاشد ومانند کوه شامخ پابرجا باقی میماند.
    زیرا پشتونها به اثبات رسانیده اند که برده گی وغلامی را پذیرا نیستند. خودشان خودشان می باشند، افراد وابسته به جامعهء قبیلوی نسبت به شهرنشین ها همیشه ثابت قدم، با وفا، خیلی متمسک ومتین درراه حفظ وحراست ارزشهای آبائی خویش میباشند. به عبارت دیگر فرق میان یک قبیله ایی با یک شهرنشین بی پدر وبی مادر این است که شهرنشین خودرا درمیان فرهنگ های بیگانه خیلی زود گم میکند اما فردیکه خاستگاه اش جامعهء قبیله ایی باشد هرگز اصالت خویش را فراموش نکرده وبه هویت خویش افتخار میکند.
    موضوع زنان نیز با آنچه که این نویسندهء بیسواد بزرگنمائی کرده است چندان دقیق نیست. قبایل پشتون دیدگاه شان برخورد شان با زنان ازیک منطقه تا منطقهء دیگر فرق میکند. ممکن است دربعضی ازمناطق به سبب مشکلات اقتصادی وبیسوادی ومحرومیت وغیره یک سلسله پرابلمها موجود باشد ولی عام ساختن یک قاعدهء شاز ونادر را بالای کل جامعه کار فاشیستان مریض وعقده مندی چون عباس دلجو وبابک تاریک ضمیر ومزاری نامزاری است.

    • دوستان سلام ! ازین بررسی علمی ، همه جانبه ، تاریخی و شهکار تراوش ذهن آقای شبیر کاکر که از عالم برزخ موقتأ به عالم دنیا آمده اند ، عزیزانیکه به قلت شیر تازه دچار اند کاسه ها بدست گیرند که مرغان نسبت پستانهای پر از شیر دارند شیر میدهند و شکارچی ها تفنگ ها بر کشند که ماران از ترس زیاد برعلاوه دست و پا ، پروبال هم کشیده اند تا به آسمانها بپرند .

      بخاطریکه پیامشان تکمیل شده باشد باید تذکر بدهم که نظر به پژوهش علمی و تاریخی خانم ملالی خرم زرتشت هم پشتون بود و اوستا نخستین نگارش پشتونها در تاریخ بشری ثبت گردیده است . همچنان به اساس تحقیقات علمیی که من حقیر نموده ام به این نتیجه رسیده ام که امیر کرور پسر امیر پولاد سوری و امیر پولاد یکی از فرزندان امیر شنسب و امیر شنسب فرزند دلبند ابومسلم خراسانی است . به اساس این قرابت و شجره ابومسلم هم پشتون بوده و خراسان سرزمین پشتونهاست !!

      دوستان عزیزم بابک ، ماما فریدم ، آقای دلجو ، پروزبهمن ، خان ، نجیبه جان بینا و دیگر عزیزانم عجالتأ باید و حتمی برایم مقام علمی اکادمیسنی اعطا نموده و بعد ازین من حقیر را نسبت این پژوهش و شهکار علمی ام ، اکادمیسن مزاری خطاب نمایند ! واه واه ، یک چک چک !! تشکر تشکر تشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر !

    • آقای کاکر این مقاله خوب و تحلیلی آقای دلجورا نقد کردی ولی ای کاش نمی کردی،از قبیله دفاع کردی ولی دفاع بد.دفاع بد کردن بدتر از دفاع نکردن.اکنون باید در جستجوی یک پته خزاانه دیگر باید شد تا برای مردم ثابت کند که بلخ زادگاه پشتونها بوده،تو بیا اینالی کوزه را نه چمچه را بیگی و حوض را پر کن. وای شبیر خانه تر اوسه پوری ما خو نه دی لیدلی که پشتونوالی یو کار په شه توگه تر سره کری.د پشتونوالی دیره بارز نشه دا دی چی ده غیر پشتانه وینی تیول دی او بس،لکه ده غیر پشتانه مخا مخ نشی خو تر منح بیا وینی تیول رامنحته کیژی.

    • ګران کاکړ صایب د سلامونو نه بعد عرض می دا وه چه دا د کابلپرس اوزګاران په څواب لیکولو نه ارزیږی. دوی پریږده چه خپله ووایی او خپله په خپلو لیکنو باندی نقدونه ولیکی. په هر صورت خدای د ستا په قلم کښی برکت وکړی چه دا ټول یو خوا او ته یوازی بل خوا مګر ځکه چه ستا لاره او خبری د حق لاره او د حق خبري دي نو انشاالله د چا زور په تاسو نرسیږی.
      بریالي اوسی،
      لمر سرخرود

    • آقای فرهاد!
      چرا تعصب زبانی چشمان ات را کور ساخته است پرسش من ازخودت راجع به تازه ترین کتیبه ایکه از شمال افغانستان بدست آمده درمورد قدامت زبان پشتو وخاستگاه زبان پشتو چی گفته است؟ میخواهم بدون عصبانیت جواب مرا بنویسی ومعلوماتت را درین مورد بخواننده گان ارائه کنی
      با احترام
      شبیر کاکړ

    • جناب کاکر درود و سلام.متاسفانه که نمی توانم به پشتو جواب جناب شما را بنویسم،چون این را نه گناه بنده بل گناه همان معلم پشتو بدان که به جای درس دادن پشتو برای مان از پشتونوالی و دریدن انسان تعریف می کرد،وی که خود یکی از متعصب ترین پشتون بود،یکی از خصوصیت بارز پشتون را چنین بیان می کرد:"پشتونی که قاتل نباشد و خوی درندگی و خون سبعیت در وجودش نباشد او اصلا پشتون نیست،به عنوان مثال بیان می کرد می گفت که در قندهار ما، اگر دو نفر به خاطر خروس جنگی،سگ جنگی و بودنه جنگی با هم گلاویز می شوند یکی شکم دیگری را می درد و شخص که شکمش دریده شده به راحتی لنگی را از سر باز و به شکم می بندد ویا در صورت بیرون شدن روده اگر زنده ماند روده را جمع کرده دوباره در درون شکم می اندازد و با لنگی خویش بسته می کند آنقدر راه می رود تا از پا بیفتد بدون اینکه از کسی کمک بخواهد." حالا شما به این فرهنگ چه می نامید؟ من هرگز تعصب ندارم بلکه کاملا مطمین ام که اکثریت قاطع هموطنان پشتون ما قربانی تمامیت خواهی سیاسیون چون شما شده اند،شما آنقدر از غیرت نا بچای پشتونی در گوش آن مفلوکین زمزمه کردید که آنها امروز مانند یک شخص معتاد به همین مرضی متاسفانه معتاد اند،پشتونی که در قبال همطنان هزاره،تاجک و ازبیک خویش تعصب نداشته باشد وی از زمره پشتون واقعی به حساب نمی اید،من از مدتها مشاجره شما با اقای مزاری را تعقیب می کردم و لی شما به قول معروف خودرا به خواب زده اید پس بیدار کردن شما و امثال شما اصلا غیر ممکن است،شما یک پنجاپی را هزار مرتبه بهتر از یک هموطن تاجک،هزاره و ازبیک خویش می دانید،پس چه گونه خودرا با شما هموطن بدانیم؟شما در عوض اینکه بیایید همه توانایی های علمی خویس را در تقویت و رشد منصفانه و منطقی زبان پشتو بکنید همه مشاغل شما شده تضعیف و حذف زبان فارسی. من بر عکس شما زبان پشتو را احترام دارم چون زبان هموطنم است،ولی این هیچگاه معنی اش این نیست که زبان فارسی من قربانی شونیزم قبیله گردد.من این حق را دارم که که زبانم را چگونه اداء کنم دانشگاه بگویم یا دانشکده،چون این زبان من است، و این حق را به هیچ کسی نمی دهم که فرهنگ و زبان خویش را بر من تحمیل کند.شما اگر می خواهید که این خراب اباد ما ازاین بدبختی و قبیله گرایی نجات پیدا کند،روحیه همدیگر پذیری را در درون جامعه هموطن پشتونم رشد دهید،فرهنگ پشتون را بالای دیگر اقوام ببو نسازید،چون تا حالا در طول تاریخ برداتشی که ما از فرهنگ شما کردیم متاسفانه همین ببو بودن فرهنگ تان را بر ما ثابت کرده اید، چون ما تا حالا از پشتونوالی همین برداشت را کرده ایم،زیرا عملکرد شما و دیگر قبیله گرایان شما همین را ثابت کرده اند.راجع به کتیبه از دست آمده از سمت شمال، اینهم مانند همان پته خزانه میماند،چون مورخین شما در جعل و دروغ پردازی ید بالا دارند که دیگر نمی شود بر هیچ سند و مدرک شما باور پیدا کرد،این را همان ضرب المثل چوپان دروغگو مصداق است.تا وقتیکه حاکمین پشتون دست از انحصار گری برندارد،مسلمآ این خراب اباد هرگز مسیر ترقی و تمدن راپیدا نخواهد کرد.امروز و حواث امروزی خود گواه این ادعاست.بدرود و موفق باشید

    • آقای فرهاد مهاجر!
      من پرسش قبلی خویش را اینک به شکل دیگری مطرح کنم من ازشما خیلی کوتاه می پرسم که آیا ازکشف کتیبهء رباطک خبردارید ویانه؟ اگر دارید اطلاعات شما درمورد آن چیست؟

    • لمر وروره تا سو بالکل رشتیا ویلی دی،چه دا کاکر صاحب ده حق لاره ده حکه ده دغی لاری دا ملا محمد عمر او دپنجاپیان نیکمرغه لاره ده.ژوندی اوسی له دی قضاوت حخه. په مخ دی شه گرانه وروره

    • جناب شبیر کاکر. نه من ازاین کشف بزرگ خبر ندارم،چون اگر چنین چیزی اتفاق افتاده باشد،باز هم به جواب شما عرض کردم مسئله چوپان دروغگو را.

    • به همه دوستان عزیز سلام!
      روز گذشته یک نامه به دوست عزیز خود آقای مزاری این انسان شجاع و صادق نوشتم که من طرفدار تجزیه افغانستان نیستم.اما در مقابل طرفدار اعمار یک دیوار بلند در امتداد سرحدات شرقی و جنوبی با کشور پاکستان میباشم.البته آرزوی من اینبود که با اعمار این دیوار در قدم نخست خود را از شر تجاوزات پنجابی ها و نوکران و بردگان زرپرست سرحدی شان نجات داده و تمامی اقوام ساکن در افغانستان به شمول هموطنان روشنفکر و ترقی دوست پشتون ما، به فکر اعمار کشورمشترک ماگردیم.چون تجارب تاریخی زیادی وجود دارد که بشر بخاطر دفاع از شهر های خود و یا مناطق زیستی شان دست به اعمار دیوار ها و سد ها میزدند.البته از دیوار چین گرفته تا کابل و مراکش وغیره.مگر آقای مزاری به من نوشتند که روشنضمیر! تو خبر نداری که این پشتونها چقدر ظلم ها کرده اند و حتی همان کسان شان که در یک شهر با ما بودند به مثابه ستون پنجم دشمن روی همسایه و دوست خود شمشیر کشیدند و رهنمای متجاوزین شدند.بفکر جستجوی افرادی که در نظر داری در بین قوم پشتون نباش، محال است آنرا بیابی.چون از خلقی تا ملا و اخوانی تا کوچی همه یک قسم میاندیشند.من برایشان وعده سپردم که در اولین فرصت که مقابل کمپیوتر نشستم تجارب و چشم دیدها و آرزو ها و نظریاتم را بحضور شان برسانم.مگر با باز کردن صفحه"پشتونوالی سونامی فرهنگ خشونت" چشمم به تشریحات نادرست و ضدو نقیض و عذر های بدتر از گناه کاکر صاحب افتاد.لازم دانستم که نخست در این باره چیز هایی بنویسم تا بعدآ به دوست خودم مزاری صاحب در فرصت بعدی شرح حال نمایم.یقین داشتم که آقای مزاری از تعلل من ناراحت نمیگردد.
      دوستان عزیز! از مدت مدیدی بگو مگو هایی در رابطه با مسائیل قومی و زبانی و فرهنگی و غیره تضاد ها در این سایت در جریان بوده که خود شما نیز شاهد آن هستید.تمایل فطری من بیشتر از اینکه متوجه عمیقتر ساختن شگافهای موجود باشد،متوجه یافتن راه حل آن قرارداشت.من یقین کامل دارم که حاکمیت تک قومی و بالاخره حاکمیت هایی که بر اساس قومیت و قومپرستی استوار باشد نمیتواند جامعه را بطرف سعادت ببرد.به غیر از اینکه تضادها را عمیقتر بسازد و کشور را بطرف بدبختی سوق بدهد،هیچکاری را به پیش نمیبرد.(به سرنوشت یوگوسلاویای سابق مراجعه کنید.)نمونه بارز دیگر آن در این عرصه خود کشور ماست که در طول دونیم قرن اخیر یکی از عقب افتاده ترین ،فقیرترین ،بیسوادترین،وبا حد بالای فیصدی مرگ و میر انسانها به شمول اطفال و زنان و غیره و با داشتن حد اوسط کوتاه عمر و قحطی و محیط زیست آلوده،فساد اداری و قومپرستی وغیره یکی از بدبخت ترین کشورهای جهان را تشکیل میدهیم.اگر یکی یا دو کشور افریقایی از ما سبقت نمیگرفتند ،به یقین ما رکورد های جهانی را در عرصه های منفی به جهانیان نشان داده بودیم.
      مگر چرا چنین است؟ آیا حال وقت آنست ببینم که علت چیست؟؟؟
      آیا ما میتوانیم روزی بدون تعصب و تنگنظری به یافتن پاسخ واقعی این پرسش موفق گردیم؟آیا ما میتوانیم روزی یک ملت واحد را تشکیل بدهیم؟آیا روزی همه اقوام ساکن افغانستان میتوانند به همدیگر اعتماد داشته باشند؟ چگونه میتوانیم خود را ازاین مرحله نجات داده و به مرحله بالاتربرسانیم؟
      دوستان گرامی و هموطنان عزیز!با وجود همه بدبختی ها و درمانده گی های فوق الذکر ،من خودم را فرزند وطن و خاک خود دانسته و از درد و اندوه جامعه ام متاثر و در افتخاراتش خودم را شریک میدانم. وهرگز حاضر به خیانت به یک وجب خاک خود نبوده ونمیباشم.در این راستا تلاش نهایی من اظهار صادقانه تمامی برداشت ها و قضاوتهای من روی صفحه انترنت بدون سانسور میباشد و بخاطر آنکه دچار خودسانسوری نگردم و یا اینکه روزی فلان دوست من به من زنگ نزند و از من گلایه ننماید و یا روزی فلان برادرم از گفتار من ناراحت گردد، به نام مستعارو آنهم صرف یک نام مستعار مینویسم
      دوستان گرامی !به ادامه همین آرزو و عقیده وقتی دوباره به نوشته های هموطنانم که در دو جبه ای مختلف فکری میپردازم به دو گروه بر میخورم.یکی گروهی هستند که فریاد از ظلم مینمایند.میگویند بر حق ما ظلم شده و ظلم میشود و یک گروه دیگر بجای درک واقعیت و یا یافتن راه حل و یا رفع ظلم ، به زورگویی خود ادامه داده و از یک موضع نامتمدنانه و انسان ستیزانه و عقبگرایانه با زیرپاگذاشتن تمامی کرامت انسانی به تعرض میپردازند.اینها شرایط عصر و زمان را فراموش کرده و خواهان برگشتاندن جامعه به مسیر و جریانات مردود و مناسبات گذشته بوده و در فکر تصرف و منهدم کردن دارایی های مادی و معنوی دیگران میباشند.من که اعتقادی به جز برابری حقوقی انسانها بدون در نظرداشت نژاد،زبان،دین،جنسیت وووو آنها نداشته و ندارم، وجود چنین افراد و افکار را به زیان کشورو بشریت و مانع عمده پیشرفت وطن و رفع بحران های موجود دانسته و کوشش مینمایم نادرست بودن افکار شانرا به اثبات برسانم.من که در یکی از کشور های غربی زندگی مینمایم ،اگر روزی احساس نمایم که در جایی مورد تبعیض قرار گرفته ام و حقوق انسانی من پامال گشته است شدیدآ ناراحت خواهم شد.البته من که هنوز یک نسل نمیشود ساکن کشور غیر زادگاهم هستم و هر آن ممکن است دوباره به کشورم باز گردم،توقع دارم که تمامی حقوقم با حقوق افرادی که صدها نسل در این کشور ها زندگی کرده اند برابر باشد،چگونه میتوانم ادعا کنم و یا ادعای کسی دیگری را تحمل کنم که به ساکنین وطنم که شاید دهها و شاید صدهانسل در کشورم زندگی نموده باشند،تجاوز نمایند.و آنهارا دارای حقوق برابر با دیگر افراد و یا اقوام نداند ؟یا اینکه برایشان گفته شود که مثلآ تو آریایی (؟؟!!) نیستی و من هستم.در حالیکه در جایی دیگر دعوی نماید که سید هستم و چهل نسل بعد به پیامبر میرسم.
      دوستان عزیز! ادعای عدم برابری حقوقی انسانها جرم است و باید قابل مجازات باشد.من از هیچکس بهتر نیستم و هیچکس از من بهتر نمیباشد.من یک انسان هستم مثل تو.انسانی که خوشحال میشود،رنج میبرد،گریه میکند،میخندد،فرزند خود را دوست دارد و نمیخواهد به فرزندش ضرری برسد.میخواهد مسکنش مصئون باشد.میخواهد غذایی برای خوردن داشته باشد، میخواهد کسی به سینه اش دست رد نزند.میخواهد در زمان مریضی مداوا گردد و در وقت پیری از دستش گرفته شود.دوست دارد لذت ببرد و از درد گریزان است.دوست ندارد توهین شود،کرامت نفس دارد.پس تو چه هستی و چه میخواهی؟تو چگونه میپنداری که از من و یا از کس دیگری یک سرو گردن بالاتر میباشی.
      برادران هموطن! من خودم شخصآ خواهان یک جامعه انسانی و دموکراتیک در کشورم بوده وهستم ( البته در آینده خواهم گفت که منظورم از دموکراتیک یعنی چه؟)که در آن به من و به تو و به دیگران به چشم یک انسان دیده شود.جامعه ای که باید آنرا ساخت و این جامعه تا زمانی که مناسبات و افکار برتری جویانه و عقاید خرافاتی و مناسبات اقتصادی نابرابر منهدم نگردند، ساخته نمیشود.برای آنکه همه با هم برابر گردند ( از نگاه حقوقی)، باید زورگویی ها و منشآ زورگویی ها منهدم گردند.یکی از این سنت های ناپسند و انسان دشمن و انسان ستیز عبارت از مجموعه قواعد و مناسبات و دستاتیر پذیرفته شده ای ارتجاعی است که امروز بنام پشتونوالی به دور دست و گریبان و بدن یک عده هموطنان ما و بخصوص بدور یک عده از قوم پشتون همچو یک لباس پر از خار است که پیچیده شده است.که نخست خودشانرا و بعدآ دیگران را اذیت میکند.باوجودیکه خوشبختانه یک عده هموطنان پشتون ما گریبان خود را از شر این مناسبات رهانیده اند اما بخاطر نجات بقیه نیز کارباید صورت بگیرد.و این کار و تلاش در غیاب یک حاکمیت دلسوز و ملی کمتر موفق میباشد.
      میگویند در زمینی که کار نگردد،علف هرزه میروید.بلی این علف هرزه را با کار مثبت و سالم انسانی درو نموده وبجای آن زمین را با گیاهان زیبا و معطربارور ساخت.
      در ادامه نوشته ام در بخش دوم بجواب کاکر به حیث سمبول تحجر و وحشت خواهم پرداخت وشاید بعضی قسمت های نوشته من به نظر یک عده دوستان کمی زننده جلوه کند.من از تمام عزیزان بخصوص انسان های شریف قوم پشتون،آنهایی که معتقد به برابری حقوقی انسانها بوده،وطن خود را دوست دارند و خود را یکسان با سایر افراد جامعه دانسته و صادقانه خدمت به وطن و هموطنان خود مینمایند و در صورتیکه جمله ای از من را نا زیبا و هتک حرمت بخود بدانند معذرت میخواهم.من به این افراد میگویم که بیائید یکجا باهم برعلیه نابرابری ها قیام کنیم.شما هرگز با پیوستن به قومگرایان و قومپرستان و متعصبین بدنام خوشبخت نمیشوید.یقین داشته باشید که هم فرزندان شما هلاک خواهد شد و هم فرزندان ما.وآنگاه واقعا از هم جداخواهیم شد.این چیزی است که من خواهانش نمیباشم.اجازه ندهید که کاکریان وطن و هموطنان را بدبخت بسازند.
      البته به کاکر وهمفکران متعصبش که راهی به جز زوال ،خجالت و شکست ندارندباید گفت که:اینرا تاریخ ثابت ساخته است که تعصب ظلم است و ظلم و ظالم شکست میخورند و شکست خواهند خورد.وعشق و انسانیت بر نفرت و جهالت پیروز میگردد.بابک روشنضمیر

      (ادامه دارد)

    • بخش دوم:
      دوستان گرامی !با سلام مجدد باز هم بر میگردم به پاسخ و تحلیل "عذر های بد تر از گناه "کاکرکه در فوق تحریر داشته است.
      بعد از مطالعه نوشته آقای دلجو و برادر گرامی آقای مزاری، به علت درک بهتر نظریات همه دوستان علاقمند،خواستار اشتراک همه ( بشمول یک عده افرادی که خود را مدعی داعیه قوم پشتون در این سایت قلمداد نموده اند ) گردیده و از ایشان دعوت نمودم که به این صفحه آمده و نظریات وجمع آورده های آقای دلجو را یا رد و یا تائید نمایند. البته من همان بخش نامه ام را در ذیل کاپی مینمایم:"
      فلهذا با در نظر داشت نوشته های فوق از همه دوستانی که بتوانند با نظریاتشان نوشته های آقای دلجو را رد و یا تآئید نمایند و یا حد اقل توضیح بدهند و یا اگر در جایی اقای دلجو اضافه گویی نموده باشد ،نوشته اش را اصلاح نمایند، دعوت به عمل میاورم تا در این صفحه آمده ودر این بحث اشتراک نمایند.همه هموطنان عزیز ما حق دارند تا با این نظریات آشنا گردند.اگر این نظریات سبب متضرر گردیدن کشور و سایر اتباع مملکت به شمول هموطنان پشتون ما و.. و مخصوصآ نقض حقوق زنها در نواحی پشتون نشین گردد، آنرا غیر قانونی اعلان نموده وکننده آنرا قابل مجازات بدانند."
      تا اینکه بالاخره آقای کاکر حاضر به توضیحاتی شدند که با تاسف یا ادعا های شان خارج از بحث میباشد و یا تائید نوشته های آقایون دلجو و مزاری بوده و یا با طرفه رفتن از اصل مطلب به اهانت دیگران پرداخته اند.البته هر کدام را در جایش شرح خواهم داد.
      جمله ذیل آقای کاکر بطور ضمنی ادعا های اقای دلجو را تائید مینماید:"
      در این شکی نیست که جامعهء پشتون یک جامعه قبیلوی است اما سعی و تلاش رهبران، فضلا،علما،دانشمندان پشتون در طول تاریخ از شیرشاه سوری گرفته تا پاچاخان(گاندی سرحد) این بوده است که پشتونها باید قبیله گرایی را به ملت گرایی تعویض کنند."
      که باید در اخیر جمله اضافه مینمودند که با تاسف این همه اشخاص فوق در طول صد ها سال موفق به تعویض و اصلاح این افراد نگردیدند.(البته که این پاچا خان خود یک پاکستانی بود که کار هایش نیز متوجه پشتونهای پاکستانی بود.) پس با جمله ای فوق ، آقای کاکر تائید مینماید که آنچه دلجو در آن بالا در مورد سونامی فرهنگ خشونت در بین قبایل شرح داده است بهتان و دروغ نه بلکه یک واقعیت میباشد.
      جمله بعدی آقای کاکر که در رابطه با شاعر فوق، آقای جهانی نوشته اند نیز موءید قول قبلی شان و تائید کننده نوشته های آقای دلجو میباشد.یعنی همهء آن زشتی هایی را که شاعر از آنها نامبرده است ( ولو اینکه هدف شاعر مذمت این عادات باشد) مربوط به" لاکهای ایلی و قبایلی" بوده که آرزوی شاعر نیز شاید خارج کردن این قوم از این لاکها میباشد وشاعر خواسته است تا طرز فکر و معیار های قضاوت پشتونها را نقد نموده و آنها را تشویق به ترک آن نماید.به عبارت دیگر، اینها همه رسوم و سنت های ناپسند میباشند.آنرا رها کنید.پس در مجموع با دو تائید اثبات میگردد که دلجو اضافه روی نکرده است.اگر در جایی دلجو اضافه روی کرده باشد ،باید مورد نقد قرار میگرفت.آقای کاکر نه تنها این کار را نکرده اند بلکه با تاسف بهانه میاورند که این عادات مذموم تنها مربوط به قوم پشتون نبوده بلکه اقوام دیگر در جهان نیز موجود اند که از عادت ناپسند مشابه رنج میبرند.که باز هم به نظر من موجودیت عادات زشت در بین سایر اقوام دلیل تائید و یا عذر معقول نمیتواند باشد.این یک دلیل نادرست است که اگر من ادعا نمایم که مثلآ من دروغ میگویم ،حق دارم و معذور میباشم. چونکه احمد یا محمود هم دروغ میگویند.بجای این نوع استدلال باید کاکر به ارزیابی بیطرفانه و علمی و جامعه شناسانه میپرداخت و واقعیت ها را میگفت.به یقین که نکرد.البته توقع این قسم برخورد علمی از کاکر و کاکریان خیلی بعید میباشد.تعصب چیزی است که چشم ها را کور و گوشها را کر میسازد.
      در ادامه آقای کاکر به یکبارگی تغییر جهت داده و از عادات زشت به صفات نیک (؟؟!!)قبیلوی روی آورده اند.مثلآ :"
      یکی ازخصوصیت های مثبت جوامع قبایلی صلابت، شجاعت، پایمردی، وفا به تعهد پناه دادن به مظلوم ، وغیره ازسنت های غیر مکتوب این نوع جوامع است."
      دوستان! معنی این ادعای بی پایه اینست که صفات : صلابت و شجاعت ،پایمردی و وفا و تعهد به عهد وو.. در خارج از قبیله موجود نبوده و به مجرد خارج شدن از قبیله این صفات نیز درجوامع بشری از بین میرود. سوال اینجاست که اگر در خارج از چهار چوب زندگی قبیلوی نیز صفات فوق موجود باشند ، پس واضح است که علت وجود این صفات را در علتی دیگر غیر از زندگی قبیلوی سراغ باید نمود ونه در بین زیست قبیلوی.و از جانب دیگر اگر شیر شاه سوری و پاچا خان و دهها عالم و دانشمند پشتون، تلاش به خارج کردن پشتونها از لاک قبیلوی پوسیده شان نموده باشند پس به عبارت دیگر اینها دشمنان این قوم هستند که میخواهند که قوم پشتون شجاعت و پایمردی و صلابت و...خودرا با خارج شدن از لاک مناسبات قبیلوی از دست بدهند.پس خوب شد که اینها موفق نشدند که پشتونها را از زیست قبیلوی شان دور نمایند.ورنه امروز چیزی بنام غیرت وشجاعت و پایمردی در بین شان موجود نمیبود.
      کاکر! اعتراف کن که این صفات در پشتونها اگر واقعآ موجود باشد ،پس از ترک نمودن این شیوه زیست دوره حجر نیز از بین نخواهد رفت.بلکه برعکس تقویه هم خواهد شد.پس این ادعای شما نیز نادرست بوده و فاقد پایه علمی و اجتماعی بوده و صرف محصول ذهن پریشان کاکری میباشد و بس.
      جمله ذیل جناب کاکر شهکار کوری شان برواقعیت بوده و من آنر یک درجه بالاتر از لاف میدانم.ببخشید یک درجه بالاتر از لاف چیست؟ پتاق؟؟ خوب میگوئیم پتاق.لطفآ جمله ذیل را مطالعه نمائید:" به عبارت دیگر میتوان گفت که قوت الظهرنیروی دفاعی یک کشور دربرابر لشکر متجاوز بیگانه را درتاریخ همین قبایل تشکیل میدهند. پس چه خوب خواهد بود که با این نوع جوامع پرصلابت آشتی کرد ونیروی آنها را درراه دفاع ازشرف وناموس وخاک وطن بکارگرفت."
      البته که منظور من پشتونهای آنطرف سرحد هستند که سالها برده مهاراجا رنجیت سنگ، سیک پنجاب بودند و بعد اسیر و غلام انگلیسها وبعد هم تا امروز نوکر و برده های پنجابیها بوده و خود را شور داده نتوانسته و نمیتوانند.و البته که درزمان های قدیمتراز آن، برده مغولهای هند (اولاده بابر) وغیره بودند که این قبایل از خود و آزادی خود دفاع نتوانسته اند چه رسد به دفاع از سایر اقوام.اگر تاریخ معاصر را ورق بزنید، مدت زمان و سالهایی که اینها واقعآ آزاد و مستقل زندگی کرده اند به اصطلاح از تعداد انگشتان اضافه نمیشود.اینها اسیران ایرانی ها بودند(نادر شاه افشار) اسیر مغلولان هند بودند،شروع از بابر تا جلال الدین اکبر و تا اخیر وبعداسیر سیک های پنجابی بودند و در مقابل این پنجابی ها به سختی شکست خوردند و بالاخره اسیر انگلیسها بودند،تا امروز اسیر پنجابی های به اصطلاح شما بویناک هستند.اگر گاهی هم قیام کرده باشند به سختی کوبیده شده اند.آزاده گی اینها در کجاست؟کسی که بادارش پنجابی باشد خودش چیست؟اگر به لاف شما و یا بدرمنیر ستاره سینمای صوبه سرحد باشد بلی خیلی هم آزاد هستند.و شمله های شان خیلی بلند میباشد و در حالیکه در واقعیت امر تا یکی دوسال قبل حتی صوبه شان نیز بنام صوبه شمالغربی پاکستان یاد میشد.که آنهم تحت اداره مستقیم یا غیرمستقیم پنجابی ها یا سندی ها و یا غلامان سرسپرده شان از قوم پشتون پاکستان قرار داشت که از پنجابی بدتر بودند.
      کاکر!اگر بازهم تمامی آن تاریخ برده گی این قوم را در سالهای قبلی نپذیریم بازهم تا همین امروز نزدیک به 65 سال میشود که در زیر یوغ اسارت پنجابی ها بوده و از وضعیت خود راضی هم به نظر میرسند.اگر برده نیستند و تن به برده گی نداده اند پس چرا از پاکستان جدا نمیشوند.واضح است یا نمیخواهند و یا نمیتوانند.در هر دو صورت ازاده نمیباشند.

      ادامه دارد

    • با سلام مجدد و ادامه مطلب:

      جمله ذیل تانرا نیز تفسیر مینمایم :"
      پس چه خوب خواهد بود که با این نوع جوامع پرصلابت آشتی کرد ونیروی آنها را درراه دفاع ازشرف وناموس وخاک وطن بکارگرفت. درین زمینه باید یاد آور شوم که سران کشور جدید التاسیس پاکستان نسبت به افغانستان ازنظر عملکرد وبرخورد نسبت به پشتونها موفق بوده اند."
      آشتی ما با این برده گان چه درد ما را دوا خواهد ساخت جناب کاکر؟یک غریق برود اول خود را نجات بدهد بعد دست ما را بگیرد.اگر کلمات اردو و پنجابی و انگلیسی را از زبانشان بیرون نمائید همه شان گنگه میشوند چه رسد به دفاع اینها از زبان و کلتور و آزادی خودشان و ازما توسط اینها.تا ما برویم و از این ها کمک بخواهیم.اما یک واقعیت را با شما میپذیرم که پیر و جوان شان نظر به علاقه ای که به پول و مادیات و فروش شرف خود دارند خیلی زود در تشکیلات نظامی ملیشایی در مقابل یک مشت پول جمع شده و حتی برادر خود را نیز میکشند.که براستی انگلیس در وقتش و پاکستانی (پنجابی) و عربها و حتی روسها از این عادات شان استفاده کرده اند که ظاهرشاه و داود نیز به همین شیوه متوصل شده بودندکه این ملیشاهای شجاع با دریافت پول بیشتر از پنجابی ها به ریش سردمداران کودن افغانی خندیده و از همین پولها برای خود جای و جایداد در کارخانو ساختند.البته هردو طرف هم پنجابیها و هم سردمداران افغان میدانستند که این ملیشه ها با دریافت پول بیشتر به صف حریف و طرف مقابل میپیوندد .از همین سبب معاش شان را از ترس قطع نمیتوانستند و این قوت الظهر ها به قول کاکراز دو جانب پول میگرفتند.حتی از دریافت پول از روسها نیز ابا نمیورزیدند.و فرزندان خود را برای تحصیل به اتحاد شوروی وقت میفرستادند.تا اینکه ضیاالحق سفاک با تانکها به جان شان افتاد و به آنها فهماند که هنوز نوکری شان به پنجابی ها خاتمه نیافته است.تا بروند و در خدمت" اژدهای سرخ "بیافتند.،
      کاکر صاحب! این تجارب در زمان ظاهر و داود و دیگران خیلی تکرار شده است.اینها آنقدر پول های ما ملت فقیر را چپاول کرده اند و بعد به دهل پنجابی ها رقصیده اند که حد ندارد.اعتماد به دوستی اینجا مثل حکایت اعتماد مرکب ماده با قرچه است.از شرح آن معذرت میخواهم اما خلاصه اینکه قرچه گک نتوانست در موقع حساس از آبروی دوست خودش دفاع نماید.خودش هم نابود شد .
      در ادامه جمله فوق به یقین هدف تان از برخورد موفقانه پنجابی ها با این قوم نیز این معنی را افاده میکند که در برده ساختن اینها پنجابی ها که در مدارس منافقت انگلیسها درس خوانده اند موفقانه عمل کرده وتوانسته اند اینها را مثل مرکب زین ،ببخشید پالان نموده و از آنها استفاده نمایند.مثال داده اید ،مثلآ در آزاد سازی یک بخش زیاد کشمیر.؟؟!! که باز هم خنده دار است.پس از این جمله تان معلوم میشود که این قبایل آنقدر کودن و ابله هستند که بجای مبارزه برای آزادی خود ، خونهای شانرا فدای منافع پنجابی ها برای آزاد سازی کشمیر مینماید.چه خونهایی که هدر میرود.
      کاکر! در مورد آریائی بودن یا دراویدی بودن و یا یهود بودن پشتونها من تبصره نمیکنم.اینقدر این تاریخها را دست زده اند و قلم خور نموده اند که من اعتبار کرده نمیتوانم که کدام شان واقعی و یا کدام شان غیر واقعی است.اما امیدوار هستم زمانی در اینباره تحقیقات واقعآ علمی و غیر جانبدارانه صورت بگیرد تا واقعیتها همه معلوم گردند.اما من به این نظر نیز هستم که اگر روزی دانشمندان بیولوژی( ژنتیک و مولیکولار بیولوژی) یک نقشه عمومی ازنقشه ای ژنیتیک اقوام ساکن این حوزه تمدنی تهیه نمایند که دیده شود که کی ها آریایی اند و کیها نیستند.با وجود انکه اینجانب تعلقات نژادی و یا آریایی را کدام افتخار خاصی و دلیل دعوی امتیاز و برتری بر دیگران نمیدانم و از این حرفها و ادعا ها گریزان نیزهستم ،این نوع ادعا ها را برای هیتلری ها و فاشیستان میگذارم ،اما دوست دارم تا روزی این ادعای پشتونها که اریایی هستند یا خیر،نیز یک طرفه گردد.بلی یا خیر.تا افرادی مثل قاضی موسی هستی و کریم خرم و دهها متعصب و تنگنظر دیگر حرفهای شان به پایان رسیده باشد و دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشند.
      در مورد ایران و زورگویی هایش وغیره ادعا هایی که کرده ای همینقدر برایت عرض میکنم که نزد من تمامی انواع برتری جویی و زورگویی و تحقیر سایر افراد به نام های گوناگون که اکثرآ از زبان حکومت های زورگو خارج میشود منکوب بوده و من فرقی بین تو که از نام پشتونها زور گویی میکنی با یک ایرانی که نا اگاهانه بنام فارس میکند قائیل نمیباشم.در نظر من، ما همه انسانها بوده و حقوق ما با هم مساوی است.این مهم نیست که رنگ جلد من کدام است و رنگ مو و چشمان کاکر و یا آن طفل صومالیایی و سودانی چه شکل میباشد.انسان و حقوق برابر انسانی برای من معانی بالاتر از این هارا دارست.
      در مورد پشتون بودن یما پادشاه باید قهقه خندید.حتمآ خودت ناف اش را بریده بودی.ورنه در تمامی آثار بلخ باستان اثری تا بحال بزبان پشتو ندیده ام.ودر هیچ جایی تائیدی بر ادعای تو سراغ ندارم .مبادا این ابداعات از دانشمندان بزرگواری مثل سیستانی صاحب یا منلی صاحب و یا خود خرم صاحب نباشد.یا از طریق فالبینی بوجود نیامده باشد.یا کدام کتیبه را محمد گل مهمند موسولینی از حفریات شولگره بدست نیاورده باشد.یا اینکه یما پادشاه مثل تزار های روسی که خود به زبان فرانسوی صحبت میکردند و ملت روس به روسی.اینها زبان فرانسوی را زبان شاهان و دربار میدانستند.شاید یما جان پادشاه هم با ملکه و فرزندانش به زبان دربار ( آنزمان پشتو) صحبت میکردند و متباقی ملت فارسی یا دری میگفتند.مگردر همین آثار یک هزار سال اخیر، تا بحال همه آثار ادبی و فرهنگی به زبان فارسی (دری) بوده است.چه از مولوی است و چه از ناصرخسرو و دقیقی وغیره.چه شعر و جه نثر و چه تاریخ و چه فلسفه و موسیقی یا طب و یا نجوم .وگرنه خودت به من یک تاریخ و علتی را بده که در آن عصر زبان مردمان بلخ باستان از پشتو به دری –فارسی تبدیل شده باشد.چرا تبدیل شد؟و یا در مقابل هر ده کتاب به زبان دری(فارسی)، به اندازه یک کف دست ورقی را نشان بده که به زبان پشتو باشد.بعد هم مثل روباه دمت را شاهد بیاور و بگو که فلان شرق شناس این را بدست آورده است.من قبول میکنم.آن کتابها را دور میاندازم و ورقهای تو را به موزیم میفرستم.(هه هه هه )
      جمله ذیل ات هم بی بنیاد و خودخواهانه است.:" ویژه گیهای دیگر جامعهء قبیلوی پشتونها یکی هم این است این جامعه با وزیدن بادهای موسمی در درازنای تاریخ ازهم نمی پاشد ومانند کوه شامخ پابرجا باقی میماند."
      مگر جامعه بلوچها یا نورستانی ها از هم پاشیده؟مگر از ازبکها با وجود تمام ظلم های محمد گل موسولینی و با وجود حریق آثار تاریخی شان و تخریب آبدات شان از هم پاشیده؟آیا همین دوستم نبود که شما را همراه با حکمتیار از شهر کابل لت کرده لت کرده نکشید؟ البته من هرگز طرفدار این افراد نیستم و از آنها هیچ دفاع هم نخواهم کرد اما بطور مثال برایتان گفتم که غلطی و لافهای کاکر با واقعیت های تاریخ رد گردد.همه اقوام امروزی در کشور ما در تند باد ها و حوادث زمانه سالم مانده اند.به شمول هموطنان اهل هنود و سیک ما.این چندین صد سال است که چراغ های مقدس اهل هنود در درمسال آسمائی میسوزد و روشن است و نور فشانی میکند.مگر شما تنها لاف قبایل را میزنید.آنهم از دوام جهل شان.
      مگر آیا عبدالرحمن توانست هزاره ها را منهدم نماید؟با وجود آنهمه نسل کشی هایشان؟ لحظه ای را بیاد بیاور که کریم خرم را بخاطر تعویض لوایح هنرستان ملی و وزارت فرهنگ به شورا خواستند و از او یک هزاره (محقق) سوال میکرد و کریم با همه جسامت ،همچو یک موش تته پته میکرد و وعده میداد که بد کرده ام لوایح را بعد ا زاین به هردو زبان مینویسم.حالا عبدالرحمن قاتل را از قبرش بیاور و برایش نشان بده که این همان هزاره ای است که تو قتل عامش کردی.کی صلابت دارد؟قبایل یا یک هزاره مظلوم با دستان پرآبله؟یک جوالی که از ابله دستانش نان میخورد یا یک ملیشه که پول پنجابی را میگیرد؟

      ادامه دارد

    • جمله ذیل تانرا خودتان اصلاح نمائید:" زیرا پشتونها به اثبات رسانیده اند که برده گی وغلامی را پذیرا نیستند."
      البته جملات بالایی مرا در رابطه با برده گی اینها در بالا دوباره بخوانید.اگر تعصب ننمائید ،خواهید دید که پشتونها ( انطرف سرحد ) برده عادات عقب افتاده و ناپسند خود ،برده زر و زیور و پول،برده زورگویانی که بالاتر از خودشان میباشد هستند.
      جمله ذیل را باز خوانی نمائید و از اظهار آن خجالت بکشید:" افراد وابسته به جامعهء قبیلوی نسبت به شهرنشین ها همیشه ثابت قدم، با وفا، خیلی متمسک ومتین درراه حفظ وحراست ارزشهای آبائی خویش میباشند. به عبارت دیگر فرق میان یک قبیله ایی با یک شهرنشین بی پدر وبی مادر این است که شهرنشین خودرا درمیان فرهنگ های بیگانه خیلی زود گم میکند اما فردیکه خاستگاه اش جامعهء قبیله ایی باشد هرگز اصالت خویش را فراموش نکرده وبه هویت خویش افتخار میکند."
      کاکر! در ابتدا نوشتی که رسوم و عنعنات قبیلوی زشت بوده و از شیر شاه سوری گرفته تا کی و کی کوشش کرده اند که پشتونها را به طرف متمدن شدن و با فرهنگ شدن و ملت شدن ببرند بعدآ دیدیم که این افراد در نجات قوم پشتون از رسوم وعنعنات بدوی و وحشیانه و نامتمدنانه موفق نبودند.حالا خودت دوباره به این رسوم زشت افتخار نموده و میگویی که قبایلی، در حفظ حماقت های سنتی خودتلاش بیشتر به خرچ میدهد.در حالیکه یک شهری بی پدر و مادر مثل خودت، در مسیر حوادث قرار میگیرد و ذوب تمدن شهری میگردد.تمدن و علم رادوست دارد،سرک قیر را به خامه ترجیح میدهد.موتر را بر مرکب خوبتر میداند.مداوا با طب مدرن را با تداوی با ادرار خر و شتر بهتر میداند؟
      ببین کاکر! اول اینکه پشتونها هم در بین خود ، مردمان شهر نشین و روستا نشین دارند.با سواد و بیسواد دارند.مترقی و عقب مانده دارند.پشتونهایی اند که عادات و رسوم قبیلوی را باعث بدبختی ،عقب ماندگی و بیچارگی اقوام پشتون میدانند.و کسانی هم مثل تو از کانادا دوباره به همان نکته آغازین جهالت برمیگردند و مثلیکه تو به یکبارگی جسم و روانت بافرسودگی رو به طرف عقب آفتادگی و مذلت میرود.با وجودآنکه همسرت دارای تحصیلات عالی است و دخترانت دارای تحصیل بوده که من به آنها احترام دارم و تا جایی که شنیدم عروست هم غیر افغان میباشد.پس خودت در فکر و اندیشه تا عمل چقدر تفاوت داری.من نمیدانم چرا یک عده اینقدر افکار و گفتار شان با عمل شان فرق دارد؟ تو مظلومیت زنان پشتون را درک نمیکنی،تو از درد و روان کوبیده شده یک انسان مظلوم به نام زن در طول سالها متاثر نمیشوی؟ انسانی که به" بد "داده میشود.وتا اخرین لحظه حیات مورد طعنه و اذیت روانی و جسمی قرار میگیرد؟ و با بیحیایی در دفاع از مناسبات غیر انسانی و قبیلوی رو میاوری ؟در حالیکه در عمل صدوهشتاد درجه قسم دیگر عمل میکنی.من نمیدانم که چرا شما ها اینقدر هایپوکریت و منافق هستید؟
      چرا از چیز هایی که میدانی نادرست اند دفاع مینمایی؟اگر نمیدانستی که نادرست اند من گله نداشتم اما متیقن هستم که به ناپسند بودن عادات قبیلوی واقف و معتقد بوده و به نادرستی طرز تفکرت اگاه هستی.پس چرا اینقدر پافشاری بیجامینمایی؟
      کاکر!گاهی هم مسلمان دو آتشه میگردی.حالا اگر نخواستی جهالت های قبیلوی را از دیدگاه ارزشهای انسانی امروزی مورد ارزیابی قرار بدهی.از دیدگاه های دینی که مدعی اش هستی مورد مطالعه قرار بده.اگر تو نمیتوانی من خواهم نمود.
      اینرا بدان که راهی که تو میروی راه سعادت ملت ما نیست.بقای افغانستان صد در صد مربوط به تامین عدالت اجتماعی و تعمیم دموکراسی و اعتقاد راسخ به حقوق انسانی است.این انسان چه یک بلوچ است یا یک پشتون و یا یک ازبک یا ترکمن.است و نه به حیله های کرزی و خرم و وردکین.
      نور عدالت اجتماعی چون نور آفتاب دامن خود را در همه جهان پهن مینماید.آنگاه برای کاکر و کاکریان چیزی جز خجالت نصیب نمیگردد.
      پیروز باد دموکراسی و تامین برابری حقوقی انسانها در کشور ما!
      بابک روشنضمیر

    • دوست ارجمند و دانشمندم روشنضمیر ! بیک سخن ، ازین پیامهای تان کیف کردیم ، لذت بردیم و انتهای برخورد یک انسان وارسته ، شرافتمند ، با احساس عالی وطندوستی و مردم دوستی رادر قبال ناهنجاری های گریبانگر سرزمین مان درین نگارش بی بدیل ومنطقی برخواندم . زنده و سلامت باشید . مرحبا و صد مرحبا !

      فقط همین ، زیاده ازین هرچی بنویسم اضافه نویسی است و بس !! موفق و پیروز باشید که ما خوشه چینان سر راه را سرفراز ساختید و مصمم به راهی که برگزدیم و میرویم . احمد خلیل نبیل مزاری

    • سلام .

      پس کاکر قبیلوی نیز ریش سفید سن اش به مجددی صاحب برابر است .

      خدا شاهد است فکر میکردم کاکر گله یی بین بیست پنج تا سی ساله باشند .

    • جناب روشنضمیر سلام و عرض ادب.در ابتدا به طور خلص عرض می کنم که درود بر مادری که فرزندی چون شما را شیر داده و بزرگ نموده و رحمت بر آن کسی که در دامان گهربارش بزرگ شده ای.این همه استدلال های منطقی شما حرف هزاران انسان مظلوم این سرزمین است،این همان حرفی است که انسان تاجک،هزاره،ازبیک،بلوچ و دیگر انسان این سرزمین آرزومند است،ولی این تنها سیستم کور و غیر متمدن قبیله است که به وحشی و بربریت قرن 21 افتخار دارد.بدرود و دایم روشمنضمیر بمانی و پویا.

    • سلام و عرض ادب به جناب روشنضمیر.در ابتداء به طور خلص عرض می دارم که درود و رحمت بر مادری که فرزندی شما را شیر داده و بزرگ نموده.الحق که مادری آزاد منش بوده که چنین فرزند را در دامان گهر بار اش بزرگ کرده وتحسین باد بر این استدلال های منطقی واین خواست های انسانی را که ذکر نمودید،خواست انسان هزاره،تاجک،ازبیک،بلوچ و غیره مردم این سر زمین همین است،ولی این فقط متولین کور و فرهنگ قبیله است که به بربریت قرن 21 افتخار می کند.دایم پویا و روشنضمیر بمانی.

    • اقای روشن ضمیر. نوشته های شما ارزش یک مقاله علمی را دارد که من مطمین هستم هیچ قبیله پرست از محمدگل مهمند گرفته الی عبدالحی حبیبی و اسمعیل یون و چلی بیسواد حبیب الله رفیع کسی نمیتواند پاسخ مدلل مطابق نوشته های شما بنویسد (اینرا باید بدانیم که اینها جعل میکنند....مانند پته خزانه وتاریخ سراپا جعلی انها). کاکر بیچاره یک نادان بیسواد است که هنوز هم به یاد دوران احمد ابدالی است.

      اینها دیگران را متهم میسازند که هویت افغانی ندارند. اگر این قوم هویت گم کرده افغان هستند پس چرا پشتون هستند؟؟؟؟ اینها چرا پختونوالی میگویند؟ اگر افغان هستند باید افغانوالی میگفتند ویا اگر واقعا مسلمان هستند وپیرو توران نیستند باید اسلاموالی میگفتند؟ ایا افغانیت وپختونوالی یک چیز هستند؟

      اینها دیگران را متهم به ایران پرستی میکنند؟ اگر میرویس نیکه انها از یک قوم دیگر میبود انها وی را متهم قرار نمیدادند که وی سالها نفر خدمت گرگین خان ایرانی بود؟ وی چرا گرگین را مهمان میکرد؟ ایا کشتن گرگین در خانه وی و انهم در یک مهمانی صورت نگرفت؟ ایا در تاریخ گفته نشده است که گرگین درحالت نشه کشته شد؟ ایا یک چنین شخص میتواند زعیم ملی خطاب گردد؟ ایا اگر میرویس غیر پشتون میبود ایا پشتونها وی را متهم به .......بودن گرگین نمیکردند؟

      امدیم سر احمدشاه ابدالی: ایا وی یک عسکر لشکر ایران نبود؟ اینکه وی در میان ترک های بچه باز لشکر ایران چه حیثیت داشت برای همگان معلوم است اما ایا وی رهنمای لشکر ایران در کندهار نبود که منجر به تباهی سلاله هوتکیان گشت؟ ایا اگر احمدخان غیر پشتون میبود به وی باوجود که با یک لشکر یرغلگر کمک کرده بود هنوز هم بابا گفته میشد؟

      چرا میرویس (نیکه) گفته میشود واحمد خان (بابا) ولی اینها مسعود را با هزار القاب ناروا یاد میکنند؟ ایا سگ مسعود بالای ابا واجداد وخود میرویس هوتک واحمد ابدالی شرف ندارد؟ مسعود بخاطری ناروا نزد قبیله پرستان است که وی فارسی زبان بود؟ ولی احمدخان ومیرویس که برای فارسان...........پیش میکردند بابا ونیکه هستند زیرا انها وفادار به قبیله بودند!

      من از کاکر نام شکی ندارم که بازهم به حرافی خود ادامه بدهد زیرا عجب چشم سفید هستند اینها؟ برای کسانی که یک چنین اشخاص پست را بابا ونیکه خطاب میکنند شکی نیست که بازهم پست تر گردند وهنوز هم به جروبحث ادامه بدهند.

      اینها هویت گم شده ها هستند. گاهی خودرا اریایی میگویند و ادعا میکنند که زردشت, یماپادشاه کیانی وابومسلم خراسانی وفردوسی پختون بودند (ههههههه) و گاهی خودرا بنی اسراییل خطاب میکنند ومیگویند که تورات به انها نازل شده است وانها قوم برگزیده خدا هستند وبه همین علت براه خدا خودرا مانند کدو منفجر میسازند. بسیار وضعیت شان قابل تاسف است ههههه

    • سلام به همه دوستان!
      ذریعه هذا از همه دوستان گرامی،همدل و انهایی که انسان و انساندوستی در محراق اندیشه و ارزوهایشان قرار داشته ودارد ، بخصوص از دوستان عزیز هر یک آقایون مزاری، فرهادمهاجر و یما جمشید که برایم پیام گذاشته اند از صمیم قلب تشکر مینمایم.موفقیت همه ای تان آرزوی من است.
      روشنضمیر

    • دوست عزیزم روشنضمیر!این مائیم که باید از شما اظهار سپاس و قدردانی نمائیم .

      دوست ارجمند ! می بینید کاکریان خاموش اند ، گریختند و آوازی از ایشان نمی خیزد ! باور داشته باشید همۀ غیرتیان انترنت گرد پیام شما را خوانده اند و هیچکدامشان را توانایی پاسخ منطقی نیست ، هیچکدامشان نمی توانند از راه و روش پختونوالی خوددفاع کنند . آنهایی که عمریست داعیه پختونستان را داد میزنند و فریاد میکشند ، نمیتوانند حتی با نام مستعار قد بکشند و بنویسند : بابا بابک غلط کردی !! قلم نگهدار ، کاکر بیسواد را تنها گیر کردی ؟

      کجاست آنهمه غیرت و کجاست شهامت پختونوالی شان که شخص گمنامی بنام بابک ، لاش پختونوالی را پوست کند و استخوان پوسیده اشرا هیمه دیگدان سیاه کاکر نمود ؟ کجاست وفا به وعده های پوزمالی ؟ کجاست آنهمه لاف و بگفتۀ خودتان یک درجه بالاتر پتاق شان ؟ یگانه پاسخ شان اینست که اگه ده گیرم آمدی باز میدانی ام . وقتی بمیدان آمدی ، بمیدان توپنگ فراموش میکنند و هی میدان و طی میدان غیرتمندانه می گریزند که دُم شان به خاشک هم بند نمی ماند .

      تا امروز این قبایل غیرتی کورزای و کرزای فقط گفته اند و پتاق زده اند، ولی هیچگاهی به گوش و هوش نشنیده اند که چقدر سخت ودردآور است شنیدن و نداشتن توان پاسخ دادن ! یک عمری گفته اند و دزد و رهزن قبیله راغازی ، بابا ، بادار و سردار ساخته اند و ما درد کشیدم که نمی توانستیم به دهن شان بکوبیم .

      می بینید دوست والا سخنم که راه انسان پرستی ، مردم جویی و عدالت پسندی هم دشمنانی دارد که نه به چوب اصلاح میشوند و نه هم به تیاق ! ما تهی دستان قلم و منطق به آهنگری ضرورت داریم که بتوانیم فریاد و داد خود را به گوش کران ودادسیزان بی فرهنگ و بی آزرم داد زنیم و حق بیوه زنان و یتیمان را از گلوی فربه و نمک ناشناس شان برکشیم .

      میگویند : صد زدن سوزنگر و یک زدن آهنگر ! شما با همین پرچم قلم و منطق رسای چرمین کاویانی خود کاوۀ هستید که کوخ نشینان ذلت کشیده و بی پناه کشور دردمند ما را به فردا های نیک بختی و نیک سیرتی رهنمون خواهید شد ! قلم تان رسا و منطق تان همیشه بادا ! مزاری

    • ښاغلی بابک او په ایرانیانو باندی خرڅ شوی غلامانوته باید په ډاګه کړم چه لدی نه وروسته ستاسو په مقابل کی زه پخپل ژبه باندی لیکم او که تاسو فاشیستان نیاست نو باید زما ځواب کی په پښتنو راته ولیکی
      اصلی خبره خو داده چه په دې نیمه وچه کې دپښتون اولس په وړاندې پراخه جګړه روانه ده چې د دې جګړې لمن د کراچۍ د ښار څخه نیولي تر بادغیس او کشمیر پورې غزیدلي ده . ددې جګړې لومړی کرښه جوته نه ده بلکې سیمه یې ښکاره ده .
      په دې جګړه کې مدافع او متعرض قوتونه نه دي څرګند.دوی ډول ډول نومونه لري دا قوتونه بدلیږي خو د دوی په جګړو کې زیان یوازې پښتنوته رسیږي .اوس مهال هره ورځ په منځنۍ توګه دوه سوه تنه بیګناه پښتانه خپل ژوند په کې د لاسه ورکوي .
      د پښتنو له پاره خپله سیمه د اور سره تبۍ ګرځیدلی ده په دې ټوله نیمه وچه کې داسې ځای نه پیدا کیږي چې پښتون اولس په کې په ارام سره شپه سبا کړي.
      کورونه او کلي وران او د کرنې ځمکې په شاړو اوړي. په پښتني سیمو کې د زده کړو او روغتیا مخه نیول کیږي.
      دا جګړه د هغې جګړې دوام دی چې د پښتنو په ضد د اعلحضرت شاه زمان په وخت د بریتانوي استعمار له خوا په ختیځ ، پارسي لوړتیا غوښتونکو له خوا پښتنوپه وړاندې پیل کړي وه چې هغه جګړه اوس د هغو میراث خوارو له خوا ( پنجاب ، تهران ) په مخ بیول کیږي.د پښتنو په ضد په دې جګړه کېد سیمې او نړۍځینې هیوادونه او عربي جګړه ماره ډلې په غیرمستقیمه توګه د ایران او پنجاپ مرسته کوي.
      که څه هم په تیرو کلونو کې پښتنو په ډيره میړانه د خپلې ازادی او خاورې څخه دفاع کړي خو بیا هم نه دي توانیدلی چې د استعماري ځواکونو د ناوړو پلانونو مخه ونیسي . استعماري ځواکونه د پښتنی واکمنانو د ځان غوښتنې له امله په دې بریالي شول چې د پښتنو خاوره ټوټې ټوټې کړي .
      په اوسنیو شرایطو کې پښتون اولس د یوه بې وسه موجود په توګه ددې پراخې جګړې په وړاندې د ځانه وړ غبرګون نه شي ښودلی. دا چې پښتون اولس د کومو عواملو له امله نه شي کولای ددې لوی ناورین مخه ونیسي تر ډیرې اندازې ښکاره دي.
      لومړی: د پښتون اولس په څلورو برخو ( ازاد قباییل ، پښتونخوا، بلوڅستان د کراچۍ په ګډون ، د افغانستان پښتانه) ویشل ددې سبب شوی دی چې و نه شي کولای د یوه وجود په توګه د پنجاپیانو ، پارسیانو او نورو استعماري ځواکونو په وړاندې وړ غبرګون وښيي.
      استعمارچیان او د هغوی مزدوران پښتنو ته دا باور ورکوي چې پښتون یو اولس نه بلکې په پورتنیو سیمو کې هر یو بیل اولس دی. پنجاپي استعمار او په کابل کې واکمن متعصبه کړۍ دا لټه کوی چې د دې سیمو د پښتنو تر منځ قومی ، کلتوری ، او د خپلوی اړیکې وشلوي .
      دوهم: سبب د پښتنو په منځ کې د یوه ملي تفکر د رامنځته کیدو مخنیوي دی چې په اګاهانه ډول سره د پښتون ضد ځواکونو له خوا کیږي .په دوو تیرو وروستیو پیړیو کې د نړی د زیاترو هیوادونو په ملتونو کې د استعماري قوتونو په وړاندې د ملي یووالی او مقاومت روحیه او تفکر پیدا شوی او د هغه په رڼا کې نوموړو قومونو او ملتونو د خپلو ګټو څخه ساتنه کړیده.
      خو په تیرو پنځوسو کلونو کې د پښتنو په منځ کې د خپلو دښمنانو له خوا داسې افکار او ایدیولوژی خپرې شوي دی چې په خپله پښتنو ته په زیان او د هغوی دښمنانو ته په ګټه تمام شوي دی.
      د پښتنو په منځ کې د ملي یووالی افکارو رامنځته کول او وروسته د ملي یووالی تامین ددوی د نجات په لور مهم ګامونه ګڼل کیږي.یو شمیر پښتو ژبي په اصطلاح سیاستوال د پښتنو تر منځ د ملي یووالی څخه د ویرې احساس کوي ددوی په باور د پښتنو تر منځ د ملي یووالی تفکر به ددې سبب شي چې لږکې ځانونه د پښتنو څخه بیل کړي.
      د پښتنو تر منځ د ملی یووالی تامین یوه اړتیا او د تاریخ حکم دي تر څو دا ملت وکولای شي خپل روا حقوق د واکمنو متعصبو کړیو او د سیمې د استعماري ځواکونو څخه تر لاسه کړي د پښتنو یووالی د نورو قومونو سره د دښمنی په مانا نه دی.
      دریم: د پښتنو د کمزوری یو بل اساسي علت د پښتنو په منځ کې د ملي مشرتوب نه موجودیت دی هر هغه مهال چې پښتون قوم په دې بریالی شوی دی چې ملی مشرتوب رامنځته کړي په هغه مهال یې ستر بریالیتوبونه تر لاسه کړی دي.دا مثالونه په تیر شپږ زره کلن تاریخ او په تیره بیا په وروستیو پیړیو کې غوریانو ، هوتکیانو، سوریانو ، لودیانو ،درانیانو په مهال کې ښه په ګوته کیدای شي.
      استعماری ځواکونه هڅه کوي چې د پښتنو په منځ کې د یوه ملي مشرتوب د رامنځته کیدو مخه ونیسی. په بهر پورې د تړلو پټو کړیو په ډيره بې شرمی سره هڅه کړیده چې ټول هغه مشران چې کیدای شی یو کلی، ولسوالی او یا د ولایت خلک ورباندې راټول شي په بې رحمانه توګه د منځه یووسي . په اوس مهال کې د پښتنود مشرانو وژنه د وزیرستان څخه نیولي د پښتنو په ټولو سیمو کې د ټاکلی منظم پلان سره سم روانه ده.
      تر اوسه پښتانه په دې بریالی شوي نه دي چې یو ملي مشرتوب رامنځته کړي .خو اوسنی شرایط دا غوښتنه کوي چې دا ډول مشرتوب رامنځته کړي.
      څلرم: په دې اوس ټول پښتانه پوهیږي چې د دوی د ستونزو یو عمده علت د پښتنو په سیمو کې د پوهنې او زده کړو مخنیوي دی. کیدای شی چې پښتون اولس ته د بې سواده اولس خطاب وکړو ځکه چې بشپړ اکثریت یې لیک او لوست نه شي کولای.
      په پښتنو کې د لیک او لوست مخنیوی د پنجاپ او تهران ګډه توطیه ده چې په دې کې د هغوی مزدورې ډلې ډيرې فعاله ونډه لري.
      اوس مهال په ټولو پښتني سیمو کې د پوهنې د ودې مخه نیول شوي او کیږي. د کابل اداره د پښتنو ماشومانو د تعلیم سره علاقه نه لري او په افغانستان کې د پښتنو په سیمو کې د ښوونځیو دروازې تړل کیږي .د قبایلو په سیمو کې د ښوونځیو د جوړیدو مخنیوی کیږي همدارنګه په بلوڅستان او کراچې کې هم پښتانه ماشومان د زده کړو بې برخې دي.
      همدارنګه په افغانستان کې د لوړو زده کړو وزارت په دې لټه کې دی چې د مختلفو لارو څخه په استفادې د لوړو زده کړو موسسو ته د پښتنو زده کونکو مخنیوی وکړي.
      پنځم:د پښتنو د ناتوانۍ بل سبب د پښتنو په مغزو کې د پښتون دښمنه ځواکونو له خوا د محرومیت او بې وسه والی د احساس راپيداکول دی اوس یو شمیر په پښتنوکې باسواده کسانو دا احساس پیدا کړی دی چې پښتانه نه شی کولای ددې ټولو ناخوالو په وړاندې د غبرګون د و ښيي نو له دې امله باید هر څه چې پرې تیریږي باید غاړه ورته کیږدي.
      یو شمیر پښتو ژبي په اصطلاح سیاستوال یوازې خپلو ځانګړو ګټو ته پاملرنه کوي او په ټول هغه ناورین چې په ټول پښتون اولس راغلی دی سترګې پټوي. دوی نورو کسانو ته دا مفکوره ورکوي چې اوس یې وخت نه دې چې پښتانه د خپلو حقوقو پوښتنه وکړي . او که نه پنجاب ، تهران او په افغانستان کې پاشیستي مرتجع کړۍ او ډلې خفه کیږي . په همدې خبرو سره سلو څخه زیات کالونه تیر شول او په سیمه کې پښتانه د خپلو ټولو حقوقوبې برخې دي.
      شپږم: دسیمې استعماري او لوړتیا غوښتونکو هیوادونو له خوا د پښتنو په منځ کې د یو شمیر مزدورو ډلو رامنځته کول دی دا په پنجاپ او ایران پورې تړلي مزدورې ډلې د بې وزله پښتنو په ستوني چاړې ږدي او یا یې په ګولیو ټټرونه سوري سوري کوي .
      دې مزدورو ډلو له پاره ملي اهداف او ګټې کوم اهمیت نه لري.دا ډلې او کړۍ هڅه کوي چې خپلې کرغیړنې څیرې د تیرایستونکو مخ پټونو لاندې پټې کړي . د دې ډلو مشران یوازې د هغو پروګرامونو سره سم حرکت کوي چې ورته اړوند د ( د پنجاپ، تهران ) پټو شبکو له خوا ورکول کیږي. دا ډلې د پښتنو د ملي یووالی او موجودیت له پاره ډیرې خطرناکې تمامې شوي دي.
      ددې مزدورو ډلو د ناوړو پروګرامونو نتیجه ده چې په پښتنو باندې سور اور بل دی.
      اوم: د زیات شمیر پښتنو روڼ اندو اوسیاستوالو بې تفاوتي ، هم ددې سبب شوی ده چې پښتون اولس ونه کولای شي د روانو پیښو او ستونزو په وړاندې غبرګون وښيي.
      هره ورځ په سل ګونو مظلوم پښتانه وژل کیږي په افغانستان او سیمه کې پښتانه د خپلو ټولو روا حقوقو څخه بې برخې دي خو پورتنې روڼ اندې او یا په اصطلاح سیاستوال ورباندې خولې پټې او غوږونه کڼوي. دوی اولس او هیواد هیر کړي او پاشیستي پښتون دښمنه کړیو ډوولونه ته ګډیږي.
      اتم : د پښتنو له خوا د خپلو اصلي دښمنانو نه پیژندل : تر اوسه په دې سیمه کې اکثریت پښتانه خپل اصلي دښمنان چې عبارت دي له د پنجاپ او د تهران واکمنان او د هغوی ملاتړ کونکي حکومتونه او په افغانستان کې واکمنې پاشیستي متعصبې ډلې دي نه دي پيژندلي .
      د دښمن پیژندل نیم بری دي . خو له بده مرغه د پښتنو دښمنان په دې توانیدلي دي چې د پښتنو په وړاندې خپلې کرغیړنې څیرې او ناوړه موخې پټې وساتي .


      د ویلو وړ ده چې هر ملت ، دولت او ګوندونه روانې پیښې د خپلو ګټوله زاویې ګوري. دوی د عمل یوه ستراتیژی لري او د هغې له پاره کار کوي.دوی خپلې ټولنې کړنې د ملي ګټو په بنسټ سره تیاروي.
      د پنجاپ لوړتیا غوښتونکي او استعماري ادارې خپلې ګټې د پښتنو په بې اتفاقی او ددې اولس په ټوټې والی او د توند لازو ډلو په ساتلو او ملاتړ کې ګوري .
      تهران دې ته کار کوي چې په افغانستان کې خلک په پښتو، ازبکي، پشه یی او نورو ژبو خبرې پریږدي او یوازې په پارسي خبرې وکړي د شعیه مذهب ځواکمن شي او د ایران تر نفوذ لاندې ډلې واکمنې اوسي تر څو په راتلونکي کې دا هیواد اوسنی هویت په بشپړه توګه د لاسه وړکړی.
      لویدیز خپلې ګټې د تروریزم ضد په جګړه کې ګوري.
      نو لدې امله پښتون اولس باید خپلې ګټې د جګړې د اور څخه د ځان په ژغورلو، د پښتون اولس په یوه هیواد کې راټولیدل ، یووالی او پرمختګ کې وګوري.
      په دې ټول پوهیږي چې اوسمهال پښتانه په دې څلورو برخو ( افغانستان ، قبایلو ، بلوڅستان او پښتونخوا کې ) کې محکوم او د خپلو اساسي حقوقو څخه بې برخې دي.دا په دې مانا چې پښتون اولس په دې سیمه کې ټوټې شوی او محکوم اولس دی چې په پرلپسې توګه د سیمې او نړی د استعماري او پراختیا غوښتونکو ځواکونو له خوا ځپل کیږي.
      په افغانستان کې تر ډیر بریده د پښتانه د خپلو اساسي او قانوني حقوقو څخه بې برخې او په دې هیواد کې تر ټولو بې واکه، په انکشافي پروژو کې د وړ برخې درلودلو څخه بې برخې دی. تر اوسه پښتنو په افغانستان ، پښتونخوا، بلوڅستان او قبایلو کې دا حق نه دی تر لاسه کړی چې په خپله ژبه ولیکي ، ولولي او یا خبرې وکړي. په لس ګونو زره کورنې د افغانستان د شمال څخه د واکمنو متعصبو پاشیستي ډلو له خوا په زور کوچوول شوي دې چې د هیواد په دننه او یا بهر کې د کړاوه ډک ژوند کوي. په دې ډول په زرګونو کوچیان د افغانستان په شمالي او مرکزي برخو کې د خپلو مېنو او کلیو څخه د واکمنو متعصبو وسله والو ډلو له خوا شړل شوي دي .

    • د افغانستان پښتانه د کابل اداره یوه ملي اداره نه بولي بلکې دا اداره د متعصبو ډلو تر ژور نفوذ لاندې او د هیواد د خلکو او په ځانګړي توګه د ځان خلاف اداره یې بولي .
      په پېښور کې پښتنو حاکمیت یو سمبولیک اړخ لري چې مهم تصمیمونه د پنجاب په واسطه نیول کیږي.
      دا چې پښتون اولس د اوسنیو ټولو ستونزو څخه وژغورل شي اړینه ده چې پورتنې ټول عوامل چې د پښتون اولس د پاره د ستونزو سبب شوي دی له منځه ولاړ شي.
      پورتنی ټول حقایق دا ټکی په ډاګه کوي چې ټول پښتون اولس د یو ډول ستونزو سره مخامخ او دا اولس یو دښمن لري نو ځکه اړینه ده چې په مجموع کې د ټول پښتون اولس د ستونزو په حل کولو فکر وشي.
      اوس د پورتنیو عواملو د له منځه وړلو له پاره اړینه ده چې یاد شوي عوامل په دقیقه توګه وڅیړل شي او د هغه د لرې کولو د پاره بنسټیزې لازې په ګوته شي.
      پښتو مشهور متل دی چې ( اوبه په ډانګ نه بیلیږي ) . په همدې ډول د پښتنو په منځ کې د یوه قوم او اولس په توګه د یووالی روحیه ډیره پیاوړي ده دا ټولی مصنوعي کرښې چې د پښتنو په خاوره کې ایستل شوي دی کومه مانا نه لري.


      د شرایطو په څيړلو سره سم لومړی هغه لاز چې کیدای شي چې کیدای شي چې د ټولو ستونزو د لرې کولو د پاره دحل کیلي حیثیت پیدا کړي په ګوته شي.
      په افغانستان کې یو شمیر پښتو ژبو په اصطلاح کتونکي او یا سیاسي څیړونکي ددې ویلو زړونه نه لري چې ووايي چې اوسنی جګړه یوازې د پښتنو په ضد روانه ده .
      دوی دې ته پام نه دی کړی چې تر اوسه د طالبانو په نوم ډلو په تیرو نهو کلونو کې په غیر پښتني سیمو کې کوم جګړایز عملیات نه دي تر سره کړي. او نه القاعده په غیر پښتني سیمو کې جنګیدلي ده . همدارنګه تر اوسه د کوم غیر پښتون وګړي کور بمبارد شوی نه دی.او نه کوم غیر پښتون دطالب په نوم نیول شوی او بندي شوي دي.دا په دې مانا چې دا جګړه د پښتنو په ضدده .یعنې د دې جګړې موخه یوازې پښتون وژنه ، کمزوري کول او یا له منځه وړل دي.
      باید وویل شي چې پښتانه حق لري چې ځانونه دجګړې د اور څخه وژغوري په سوله او امنیت کې ژوند وکړي، پښتانه دا حق لري چې په خپلو سیمو کې د لوږې او دربدری د لیرې کولو او د پرمختګ له پاره کار وکړي او زیار وباسي.پښتانه دا حق لري چې په خپله ژبه خبرې وکړي ، ولیکي او زده کړه وکړي، پښتانه حق لري چې یو په دموکراسي ولاړ نظام ولري او بلاخره پښتانه حق لري چې د نړی د نورو اولسونو په شان سره یو او د یوه واحد او خپلواک ملت په توګه یو واحد هیواد ولري او په سیمه کې د نورو اولسونو په اړخ کې په سوله ایزه توګه ژوند وکړي.
      پورتنیو موخوته د رسیدو له پاره اړینه ده چې د پښتنو په منځ کې یو پراخ سیاسي ، ټولنیز او تعلیمي غورځنګ پیل شي. داسې غورځنګ چې موخه یې لومړی د پښتنو یووالی او د پښتنو د پاره د یوه واحد هیواد رامنځته کول وي .
      تر هغه چې پښتانه په یوه سیاسي پراخ غورځنګ کې سره یو شوي نه وي او د یوه متحد هیواد د جوړولو له پاره یې زمینه برابره کړي نه وي تر هغو به دا روانه تراژیدي چې تر سلو کلونو یې زیات دوام ومونده څو پیړی نوره هم دوام ومومي.
      په پښتنو کې د یوه پراخ سیاسي غورځنګ د پیل کیدو له پاره زمینه برابره شوي ده دا ځکه چې د پښتنو په وړاندې د کراچۍ د ښاره تر بادغیس او تر کشمیره پورې پراخه جګړه پیل شوي ده او دا جګړه دوی دې ته اړ کوي چې د پېښو او ناخوالو په هکله فکر وکړي .
      په دې مهال کې رسنی د پښتنو په ویښ کولو لوی رول ادا کولی شي . هغه رسنی چې وکولای شی د اوسنی روانې تراژیدی د رامنځته کیدو سببونه ، د پښتنو د ژوندانه اوسنی ناوړه حالت او ددې حالت څخه د رواتلو لارې چارې په ګوته ګړي .
      له بده مرغه د پښتنو زیاتره رسنی په هغه لاره روانی دي چې د پښتني ضد ځواکونو له خوا تر ې کار اخیستل کیږي.ښایي دا رسنۍ مزدورې وي او یا تهدید او تطمیع شوي وي.
      د سیاسي کتونکو په باور په پښتون قوم پورې تړلي رسنی باید د پښتنو په ویښ کونکی او سازمان ورکونکی رسنیو باندې واوړي . دا رسنی خپله ټوله پاملرنه د پښتنو ستونزو حل ته واړوي. همدا رسنی کولای شي چې په ټولو پښتنو کې د کراچۍ څخه تر بادغیس پورې د یوه سراسري غورڅنګ د پیل کیدو له پاره چې د پښتنو ستر مشر خان او عبدالغفار خان یې د رامنځته کولو د پاره کار کاوه زمینه برابره کړي.
      دا غورځنګ د سیمه ایزو خوځښتونو څخه سرچینه نیسي. تر څو دا سیمه ایز خوځښتونه په یوه پراخ ملي غورځنګ کې سره یو شي. سیمه ایز خوځښتونه د سیمه ایزو منظمو جرګو په جوړولوسره پیل کیږي او بلاخره د پراخو پښتني ملي جرګو د جوړولو بڼه ځانته نیسي. چې په خپله غیږه کې د ټولوپښتنو استازي راټولوي.
      ددې له پاره چې د پښتنو داوسني ناورین څخه د ژغورلو له پاره یو پياوړی غورځنګ رامنځته شي اړینه ده چې د پښتنو په منځ کې ټول هغه اختلافونه چې د پردیو په واسطه د رامنځته شویو ډلو له خوا ورته لمن وهل کیږي له منځه ولاړ شي او یا د دوی تر منځ د قومي توپیرونو او لوړتیا غوښتنو د له منځه وړلو له پاره د خلکو دې ته پام راواړول شي چې ټول د اوسني ناورین د له منځه وړلو د پاره کار وکړي .
      له دې امله اړینه چې په پښتني ټولنه کې ټول سیاسي ګوندونه ، سیاسي ډلې او کړۍ او همدارنګه سیاسي ملي شخصیتونه ، قومي مشران ، دیني علما او روحانیون ، روڼ اندي او د لیک او لوست خاوندان ټول د اوسني لویې غمیزې څخه د پښتون اولس د ژغورلو د پاره یو پراخ سیاسی غورځنګ پيل کړي تر څو وکولای شي چې ټول پښتون اولس د یوه واحد هیواد په درلودلو سره په نړی کې د یوه پرمختللي اولس په توګه را ډګر ته شي.
      تر اوسه یو شمیر په اصطلاح پښتانه سیاستوال دا نشي ویلای :
      پښتون اولس یو واحد ملت دی چې د استعماری توطیو له امله په څلورو برخو ویشل شوی دی او دا ملت د نړی د نورو ملتونو په شان لکه جرمني ، چین او هانګ کانګ ، یمن او نور ، دا حق لري چې بیرته سره یوځای شي.
      زموږ زیاتره سیاستوال ددې په ځای چې د خپل اولس او هیواد د ګټو په فکر کې وي د پنجاب او تهران غوښتنو او ګټو ته پاملرنه کوي.
      دا غوړه مال او بې ارادې پښتو ژبي لوړ پوړه چارواکي زیار باسي د روانې جګړې موخه د پښتنو کمزوري کول او د یوه قوم په توګه د هغه موجودیت له منځه وړل دي ، پټه وساتي ځکه چې دوی فکر کوي که چیرې دوی دا ډول څرګندونې وکړي نودوی به هغه د سوال او پښتنی ضد قوتونو له خوا ورکړل شوی څوکې د لاسه ورکړي.
      تر ټولو دا اړینه ده چې روڼ اندي کسان اوسنی روان ناورین ، د هغه د رامنځته کیدو سببونه ، او ددې لوی کړاوه د پښتون اولس د را ایستلو لارې او چارې په ګوته کړي.
      په دې کې هیڅ شک نه شته چې پښتنو ته د اوسنی تراژیدی څخه دژغورلو له پاره خوځښتونه به ددې سبب شي چې د پښتنو سیمه ایز او ملي مشرتوب را منځته کړي.
      تیرو کلونو کې په پښتنو باندې د بهر له خوا په اصطلاح مشرتوبونه تپل شوي دی دا مزدور او تپل شوي مشرتوبونو د پښتنو له پاره ډير مضر تمام شوي دي. دا ټولې ستونزې چې اوس خلک ورسره مخامخ دي ددې مشرتوبونو د ځان غوښتنې او غلیمانو ته ددوې د چوپړ نتیجه ده.
      ملي مشرتوبونه په طبعي ډول په ټولنه کې را پیدا کیږي د خلکو باور او ملاتړ تر لاسه کوي اوملي مشرتوب روان حالات ، ستونزې په ژوره توګه تحلیل او د کړاونو څخه د راوتلو سمې لازې په ګوته کړی . دا مشرتوبونه یوازې او یوازې اولس او خلکو ته چوپړ وهل خپل ویاړ ګڼي او په دې لازه کې هر راز ستونزې او سرښندنې مني.دا ډول مشرتوبونه د خلکو په زړونو کې ځای نیسي او ملي اتلان ترې جوړیږي.
      اوس د پښتنو زیات شمیر لیکوالان ، سیاستوال او روڼ اندي د پښتنو د ستر مشر خان عبدالغفارخان دا مشهوره وینا تکراروي چې ( یا به یو کیږو ، ګني ورکیږو).
      خو د دوی تر اوسه کوم د لیدنې وړ سیاسي خوځښت نه لیدل کیږي . لویدیز او اروپا ته تښتیدلو پښتانه روڼ اندې یوازې د څو شعرونو په ویلو او یا غونډو په کولو سره د پښتنو په ناوړه حالت باندې اوښکې تویوي .دوی دا همت نه لری چې خپلو کورونو او کلیو ته راوګرځي او د پښتون اولس په ویښوولو او متحد کولو کې خپل ملي مسوولیت تر سره کړي.
      د اوسنی ناورین څخه د پښتنو د ژغورلو د پاره د ځوانانو ځینې واړه خو د ارزښتناک خوځښتونه پیل شوي دي . چې ددې خوځښتونو په وړاندې هم د غوړه مالو، ځان غوښتونکو، ډارنو او په پردیو باندې د پلورل شوو په اصطلاح پښتني سیاستوالو له خوا یو شمیر خنډونه را پیدا کیږي او نه پریږدي چې دا خوځښتونه سراسري بڼه ونیسي.
      د ویلو وړ ده چې پښتانه یو پراخ ملي سیاسي او تعلیمي خوځښت ته اړتیا لري چې وکولای شي د استعمار څخه د پښتني خاورې د ازادیدو او یوه متحد هیواد دجوړیدو له پاره زمینه برابره کړي .
      دیو پراخ ملي پښتني غورځنګ ( دبادغیس څخه تر کراچۍ او کشمیر پورې) په پيل کیدو سره په ډيره لږه موده کې دا شووني ده چې پښتون اولس په یوه هیواد کې( چې د پښتنو ټولی سیمې پکې شاملې وي ) سره راټول او د نړی په جغرافیا کې د یوه ځواکمن اولس په توګه راډګر ته شي.
      تر هغه چې ټول پښتانه په یوه هیواد کې سره راټول شوي نه وي تر هغه به په دې سیمه او نړۍ کې د سولې او ارامۍ راتګ ناممکن دي.د ټولو پښتنو سیمو په یوه متحد هیواد کې سره یوځای کیدل یو تاریخي ضرورت دی

    • شتر در خواب بیند پنبه دانه
      گهی قب قب خورد گه دانه دانه.

    • این اشتران کوچی حمایه بادار پاکستانی خود را دارند.

    • معلوم میشود که مرض دامنگیر روانی اقای داکتر؟ جلال بایانی مصاب اقای شبیرخان کاکر هم شده باشد زیرا ایشان در برابر مقاله بسیار قوی اقای روشنضمیر کاملا مبهوت وکشت ومات شدند وبنا به دشنام دهی روی اوردند که برای مایان جای بسی خوشی است زیرا نشان میدهد که اقای کاکر در منطق شکست خوردند.

      اقای کاکر معلوم میشود از تاریخ بسیار بیخبر هستند زیرا اگر انها به سابقه باباها ونیکه های خود نظری انداخته باشند به بسیار خوبی خواهند دید که میرویس نیکه ایشان روابط بسیار نزدیک با حکومت ایران داشتند وحتی بعضی ها وی را متهم به ..........بودن برای گرگین خان والی ایران در قندهار میکنند. ویا احمدخان بابای درانی شبیر کاکر یک عسکر ویک............ یک صاحب منصب بچه باز افشار بود وقرار اطلاعات زنگ به پا بسته میکرد.

      نمیدانم چی باعث شده که اقای کاکر با این سابقه نوکری و.........که باباهای ایشان دارد مارا متهم به نوکری به رژیم استعماری وضد انسانی ایران میکند؟

      ایا ایشان از نزدیکی خود با ایران بیخبر هستند؟

      ایا ایشان مانند جلال بایانی دیونه و پاچه گیر وهذیان گوی شده اند؟

      یا ایا ایشان استدلال منطقی کرده نمیتوانند و حالا زده اند به دشنام گویی

      خداوند ایشانرا هدایت فرماید در غیر ان شما مطمین باشید که کاکر برادر زرعجم است که حمام خون را کابل بانک در جلال اباد براه انداخت واز کشتن انسانها لذت میبرد.

      یا هو یا منهو

    • سلام به همه دوستان ارجمند! امیدوارم همه صحتمند و سعادتمند باشید.در رابطه به پاسخ آقای کاکر که در فوق در دو قسمت تهیه شده است باید عرض کنم که مطالب تحریر شده با موضوع بحث که در دو سه روز گذشته داشتیم زیاد ارتباط ندارد.آقای کاکر با کاپی کردن مقاله دیگران از سایت های دیگر ،بدون آنکه نام نویسنده و یا سایت را داده باشد مرتکب عمل غیر اخلاقی " سرقت ادبی و یا سرقت نوشته ها و آثار قلمی افراد دیگر "گردیده است.نوشته فوق به قلم احمد جان اربوزی بتاریخ 24 ماه می امسال تحریر و در سایت تول افغان به نشر رسیده است.
      قابل یاد آوری میدانم که در مقاله فوق نیز ادعا ها و اتهامات و نتیجه گیریهای بی اساس و به قول معروف ادعا های هوایی خیلی زیاد است.خیالپردازی ها و آرمانگرایی ها و مظلوم نمایی ها در آن زیاد به نظر میخورد.با وجود آنکه مطالب مذکور مربوط به خود پشتونهاست، باز هم بخاطر آنکه نوشته شان بی پاسخ نمانده باشد، من ازآقای کاکر تقاضا دارم که اگر واقعآ خواهان بررسی این مطلب باشند از خود آن دوست گرامی آقای احمد جان اربوزی تمنا نمایند که خود شان بطور مستقیم با اینجانب در همین سایت و در همین صفحه در تماس شوند.
      و شما در مقابل از خواننده گان کابل پرس? و خود آقای اربوزی و سایت های تول افغان و کابل پرس بخاطر عمل غیر اخلاقی، سرقت نوشته های دیگران و نشر آن بنام خود، معذرت بخواهید.
      http://www.tolafghan.com/posts/21662
      با احترام بابک روشنضمیر

    • زما په خیال شبیر خانه اوس تختیدلی دی،او که نه دی تختیدلی ولی حواب نه دی ورکوی،مونژ ته دا هم مالوم شوه که دا یو ادبی یرغلگر هم دی. شبیر خانه په پنجاب ایالت کی لکه بن لادن حانته پتوی.راحه او بیا د قبیله ده متحجر او یرغلگری ته بیا هم دفاع پیل وکر. حکه ده قبیله لاره هر کله دا ملا عمر او او نورو وحشیان ته لاره ده.

    • درنو لوستونکو ته باید په ډاګه شي چه کاکړ صیب کوم ادبی سرقت نده کړی هرڅوک چه غواړی ځواب ورکړی نو باید په پښتوئی ورکړی چه زه پخپله په پارسی نه پوهیږم
      په درنښت
      آریوزی

    • کاکر یو غل دي.هغه زما مقاله غلا کړی دی .کاکر باید د مطبوعاتو د قانونو سره سم مجازات او تادیب شی .دهرډول سوال دحل لپاره دټول افغان د سایت سره تماس ونیسی.په درناوی. احمد جان اریوزی

    • ګرانه وروره که ته ریښتیا احمدجان یی لطفا دا راته ووایه چه دافغانستان دکوم ولایت او په قوم څه یی؟

    • سلام!
      دوستان گرامی !در هفته گذشته شما خود شاهد مناظره یک عده دوستان در همین صفحه بودید که از جمله آقای کاکر که با چه طمطراق و غرور پیام ها میدادند و بالاخره نوشته های دیگران را از سایت های دیگر کاپی نموده و بنام خود نشر میکردند.من به پاسخ پیام سرقت کرده شان که از سایت تول افغان به قلم آقای احمدجان اریوزی بود، منبع اصلی و نویسنده اصلی آن مقاله را آدرس دادم که همه در فوق موجود اند.آقای کاکر بعد از افشای واقعیت ها ، فرار را بر قرارترجیح داده و بعد از چند یوم به فکر ترمیم وجه از دست رفته خود برآمدند.
      آقای کاکر در فوق بنام اینکه نویسنده خود آقای اریوزی میباشند و گویا از شراکت کاکر در مقاله سرقت شده خبر داده اند.یک تصدیق جعلی و عوام فریبانه را تحریر نموده اند که صرف یک کودک میتواند آنرا بپذیرد.یعنی با این حیله ،کاکر میخواهد دوباره به این سایت بیاید و برای خودش یک بینی خمیری جور نماید..پیام بعدی که ظاهرآ آنهم از قلم آقای اریوزی میباشد از دزدی آثاری قلمی دیگران توسط کاکر شهادت میدهد.تناقض این دو پیام از قول آقای اریوزی اینرا نشان میدهد که موقف ها و مطالب مشکوکی در این پیامها وجود دارند که پذیرفتن شانرا دشوار میسازد.احتمال وجود جعل نام افراد در این پیامها به نظر من زیاد است.هرکسی که خواسته باشد،میتواند بنام آریوزی و یا به نام شخص دیگری پیام بنگارد.پس برای من و شما درک این حقیقت که کی عقب این نامها قرار دارد دشوار میباشد.من پیشنهاد میدارم که آقای اریوزی پیام نهایی خود را در همان سایت تول افغان بدهند که مقاله شان نیز در آنجاست.اگر در تحریر مقاله فوق ،کاکر هم اشتراک داشته باشد چرا در سایت تول افغان در پهلوی نام آقای اریوزی اسم کاکر را هم ننوشته اند.خوب بیائید که فرض کنیم که فراموش کرده اند.حالا که آقای اریوزی نامه مرا میخوانند،باید دوباره به سایت تول افغان مراجعه نموده و این سهو خود را در آنجا اصلاح نمایند.به نظر اینجانب آقای کاکر یک مهره سوخته بوده و جعلکاری هایش مورد قبول من واقع نخواهند گردید.پا فشاری بیشتر بر دروغ قبلی انسانرا بی آبرو تر میسازد.من برای سایت تول افغان نیز نامه خواهم نوشت و جریان را برای آنها نیز تذکر خواهم داد ،تا کاکر را بار دیگر بجرم جعل پیام بنام آقای اریوزی مورد بازخواست قرار بدهند.
      در ذیل نامه خصوصی من به شخصی که عقب نام کاکر قرار دارد.شما لطفآ آنرا نخوانید.
      جناب آغا صاحب اوپیانی!من شما را میشناسم.چرا اینقدر دروغ میگوئید؟شما هفتاد و یک سال عمر دارید.از اعمال و گفتار شما من واقعآ خجالت میکشم.من تقریبآ اکثر نامهای مستعاری که با استفاده از آن به مردم دشنام داده اید میشناسم.اگر باور ندارید برای من یک آدرس ایمیل بدهید تا برایتان همه را بنویسم.یک چانس دیگر هم برای اصلاح شدن برایتان میدهم.شما حق دارید هر قدر پیام که خواسته باشید بنویسید،اما حق دشنام دادن به مردم را با استفاده از اسمای مستعار را ندارید.برایتان پیشنهاد میکنم که به جای ترور شخصیت ها و جنگ انداختن مردم با همدیگر و استعمال کلمات رکیک و چلو گفتن به مردم به همان شغل شریف پیزا فروشی تان ادامه بدهید.من با این نظر شما که معتقد هستید که : شما زشت میگوئید و زشت مینویسید ،برای اینکه مردم به زشت بود زشتی ها پی ببرند،موافق نمیباشم.ضرور نیست برای بد بودن افراط گری ها و قوم پرستی ها ، ما خود در نقش یک افراطگر داخل شویم.من آرزو دارم که شما معتقد به افکاری که با نام مستعار کاکر به خواننده گان کابل پرس? ارائه میکنید نباشید.هیچ ضرور نیست با خلق یک شخصیت مستعاری افراطی اینقدر هیزم به آتش اختلافات قومی بریزید و مردم را هیجانی بسازید.اگر دچار کدام بیماری روانی میباشید من میتوانم شما را به درمانگر روانی معرفی نمایم.به امید اصلاح شدن تان .
      آدرس ایمیل من:babakroshanzamir gmail.com

      آدرس سایت تول افغان برای مطالعه پاسخ اریوزی:http://tolafghan.com/

      آدرسی که میتوانید برای کشف دروغهای کاکر،به تول افغان نامه بنویسید:
      webmaster tolafghan.com
      به امید افشا شدن دروغگویان و جاعلان.
      روشنضمیر

    • اتاریک ضمیرخان!
      اگر اینقدر که آغاصاحب ویا کاکر صاحب را شناخته ایی پس چرا خودرا برایش معرفی نکرده ایی که خودت کی هستی؟ حتما کدام سرخمی نزدش داری که ازفرط خجالتی میخواهی ازعقب وی را شمشیر بزنی. این کار خودت نشان می دهد که خودت ازجمله همان های استی که در درون ، رنج اشتباهات دوران نوجوانی شانرا می کشند وعقده های سرخمی دارند. وای بحالت

    • سلام به دوستان.
      اقای کاکر فکر میکنم در کدام خانه سالمندان در اروپا نشسته و یا هم امریکا که با چنین افکار غیر واقع بینانه همه پشتونوالی خود را رد میکند و همه گفته های شاعر خود را ، و عمل پشتون ها را رد میکند، دروغ و پر رویی هم یک حد دارد از حد که گذشت خرگری میشود.
      این اقا میگوید که پشتون ها آریایی اصل هست بابا اگر شما آریایی هستید پس قوم یهود کیست ؟ چرا تا اکنون هم بسیاری تان خود را یهودی و به ان افتخار میکنید دوم که گفتی اولین پادشاه تان در بلخ ...... خیلی جالب و یک دروغ شاخ دار.
      قرار معلومات من احمد شاه ابدالی اولین کسی بود که در سال 1745 یک پشتون بود و بعد از خدمت در اردوی نادر افشار و کشته شدن وی به قدرت در قندهار رسید.


      (از عزیزان کسی اگر در مورد پادشاهی یما معلومات دارد لصفا برای اقای کاکر بی خبر ارایه کنید تا دوباره ادعای دروغین نکند.)

  • پښتانه په خپل منځ کې نوره دبیلوالي پولي نه پیژني،نن ټول لروبر افغان ملت را ویښ شوي ځان یو واحد ملت احساسوي او په همدي لاره کې د بري په لور روان دي .افغان قبایل له هغه مهاله چې بشر یت فکر کوي دوی په خپله پر خپل ځان حکومت کړي ،له همدي امله پښتانه په یو مرکزي مشرتابه باندې لږ عادت لري او دهیواد ملي او قضایې قوانینو دوی ته لږ ارزښت لري ،ځکه د دولتوتو له خواد دوی لرغوني دودنو او ارزښتونو ته د دولت په قوانینو کې ډیر لږ پام شوي .
    دافغانستان قوانین مجبور دي چې د ولس له فکرونو څخه راووځي او له هغه څه نه خبرې وکړي چې هغه قبابلي لوستي ځوان سړي ته د قانون په ویلو سره دا فکر او احساس وشي چې دغه قانون د ده له زړه او د ده د څوزرکلني ستر انساني کولتور پښتونوالي سره تړو لري . قانون باید د ده په ژبه وي ،ځکه ژبه د حقوقي معیارنو وړونکې او د قانون د اوامرو د تطبیقولو یوه وسیله په ټولنه کې ګڼل کیږي .

    • شبیر جان

      ترا به گور لوی احمدشاه بابای درانی که زیارت مفعولان تاریخ گردیده است قسم که دیگر اینجا چیزی به پشتو نوشته کنی زیرا حیف وقت گرانبهای تان. زیرا بنده که دوازده سال مکتب وچهارسال فاکولته خوانده ام بخدا قسم چیزی از پشتو نفهمیدم.

      کاش که دردهات زندگی میکردم وخر کاکایم را میاوردم تا برایم ترجمه میکرد

      از ما گفتن

    • اقای کاکل:
      اگر اوغانها برای پاکستان عرق ریزی وخون ریزی میکنند در حقیقت حق مادر وطن را ادا میکنند.مگر انهاپاکستانی نیستند؟اگر میفرماید که نه دلیل بیاورید.البته اوسانه سرایهای پته خزانه وار دیگر اینجا خریداری ندارد. راستی سلطه قبیله وحکومت انها چه کاری در حق مردمان ما انجام نداده اند که اشغالگران خارجی انجام خواهند داد.
      شما از قبیله بت ساخته اید وانرا پرستش میکنید.تا زمان که از زندان قبیله خودرا رها نکرده باشی درحلقه ازاد اندیشان ودر بازار روشنفکران سخنت خریداری ندارد.ادمهای هم که در دامان فرهنگ قبیله پرورش یافته اند عجب تماشایی اند!!
      راستی چرا فکر میکنید که نزدیکی پشتو زبانها افغانستان وپاکستان تهاجم فرهنگی نیست اما نزدیکی فارسی زبانان منطقه تهاجم فرهنگیست؟این نگرانی از کجا اب میخورد؟

    • آقای سیس سلام!
      درخیل این پیامگذاران مختلف الاجناس پرسش شمارا منطقی ونسبتا مودبانه یافتم، پرسیده اید که چرا نزدیک شدن فارسی زبانان را تهاجم فرهنگی میدانم واما یکجا شدن افغانهای دو طرف مرز تحمیلی دیورند را مشروع بجواب باید عرض کنم که استراتیژی هژمونیستی فارسها بعداز تسلط صفویه درایران امروزی نه تنها درمقابل افغان بلکه حتی دربرابر عربها نیز بر اساس خصومت نهاده شده که ملت های دیگر این حوزه را ایرانی ها به نظر حفارت دیده وخواهان تسلط مذهبی، فرهنگی ونظامی حتی اقتصادی برمردمان این حوزه میباشند. ایرانیها به بهانه گسترش وتبادل فرهنگ وهمزبانی وغیره خواهان ایرانیزه ساختن کل منطقه میباشد که بهترین شاهد مدعای ما بلند پروازیهای رضا شاه پهلوی میباشد که امروز همان افکار زیرقالب اصطلاحات انقلاب اسلامی وصدور انقلاب ومبارزه برعلیه استکبار جهانی وغیره جایش را گرفته است ولی استراتیژی همان است که قبلا بوده است. بناء اینجا فقط افغان است که مانع عملی شدن این خواب ایرانیها ومزدوران آنها گردیده است.
      همگرائی دینی همزبانی ویکی شدن کشورهای همزبان فارس وغیره همه وهمه شعار هایست که بغرض بسط وگسترش پان ایرانیزم هرروز به گوشها زمزمه میشود
      بناء من این همزبانی این تبادل فرهنگی که منتج به ازبین رفتن زبان پشتو وفرهنگ پشتو شود هرگز قبول ندارم وآنرا تهدید جدی درراه وحدت ملی کشور خویش میدانم
      با احترام
      شبیر کاکړ

    • آقای کاکر شما تعریف یک بام و دو هوا را اینجا خوب ثابت می کنید،تعرض پاکستان به خاطر نابودی اقوام غیر پشتون عالی و نیک است ولی گسترش و اشاعه فرهنگی ایران زشت و بد،بر عکس شما ما معتقدیم که ایران و پاکستان دوماری زهر آگین استند که مردم مارا در طول تاریخ نیش زده اند.

    • اقای کا کرسلامونه.
      من نگرانی شما را درک میکنم.این پاسخ کوتاه شما بسیار روشنگر است.افغانها یا همان پشتونهای کشور ما وپاکستان دارای منافع اند که در تضاد با منافع فارسی زبانان منطفه قرار داردو شما برای تا مین این منافع وسلطه زبان وفرهنگ افغانی خود چاره کاررا در تضعیف وپاره پاره کردن زبان فارسی وهمبستگی فارسی زبانان دیده ایدد.اگر من بگویم که من نگران هژمونی افغانهای پاکستانی بالای شما هستم باز پاسخ چه خواهد بود؟شما چرا افغانهای پاکستان را برادر خود میدانید اما به تاجکها واوزبیکها حق نمیدهید که برادران خود را برادر بدانند!؟اگر ایرانی ها دیگران را به نظر حقارت می بینند مگر اوغانها غیر اوغانهای راستایش میکنند و حقوق برابر میدهند؟شما خود بیان داشته اید که این مرز وبوم همان ایران تاریخی است حال میگوید که ایرانیزه کردن منطقه یک کار شوم است.در پشت این به طاهر ایران ستیزی چه را هدف گرفته اید؟زبان مرا؟هویت ملی وتاریخی مرا؟برای من فارسی زبان اگر قرا رباشد که زیر سلطه این وان زندگی کنم ایا زندگی با همزبانانم را میپذیرم یا سلطه افغانها را که در پی نابودی زبان وسایر حقوق ملی من اند.اگر شما جای من بودید کدام یکی را به نفع خود میدانستید؟مشکل شما و امثال شما این است که هیچگاهی خودرا بجای دیگران قرار نداده اید وانها را درک نکرده اید.برای شناخت وارزشیابی هر فرهنگی باید از ان فرهنگ فاصله گرفت واگر کار به دلبستگی ومریدی کشید دیگر توان داوری نخواهد بود.ازفرهنگ خود بت نسازید.در ان تبصره کوتا من یک پرسش دیگر هم مطرح کرده بودم که شما به ان نپرداختید وان پرسش این است.شما افغانها را در اصل پاکستانی نمیدانید؟ با توجه به اسناد تاریخی و این واقعیت که بیشترین نفوس اوغانها در پاکستان بود وباش دارند, خواستگاه اصلی این قوم پاکستان است نه سرزمین که امروز افغانستان میخوانند.شما در این باره چه نظر دارید؟اقای شبیر:همه ای مرزهای جهان تحمیلی است!مرز ما با پاکستا ن معلوم است و شما دیگر به این نوستا لوژی پایان دهید.من اگر با افغانهای کشور چیزهای مشترکی داشته باشم که دارم اما با افغانهای پاکستان هرگز.انها دیکپگر شهروندان پشتو زبان پاکستان اند.مانند اینکه طالبان سربازان پشتو زبان ارتش پاکستان اند.بر خلاف شما من نزدیکی فارسی زبانان متطقه را نتنها سلطه گری نمیدانم بلکه ضرورت این مرحله از تکامل این جوامع میدانم.جهان بسوی همگرایی در حرکت است.حال با این گونا گونی دیدگاه ها وارمانها چگونه میشود در کنار هم ودر یک کشور زندگی کرد؟
      تر بیا

  • پختونوالی یا اوغانوالی یکی از پدیده های شوم قرن 19، 20 و 21 سرزمین ما است.

    • اين وطن افغانستان است و افغانستان وطن افغان ها است نه وطن غير افغان ها.اين سرزمين افغان ها است.کسی که افغان نیست میتواند به وطن پارسو برود.

  • Kakhar awghanistan asli dar koh hai Sulaiman dar Pakistan ast na dar Khurasan sarzamin e Abu Muslim Khorasani wa ....

  • ولی خان ، تنویر خان ، صالح خان ، بایانی خان ، اصیل خان ، بابر خان و دیگر غیرتیان خصوصیت ایتنالوژی دار ، کجا شدید که شبیربیچاره همرای پتاق هایش نمی فامه چی رقم بگریزه ! همی ولی خان خو یگان وقت مشوره دوستانه به کاکر میدادن ، اونا هم خپ خوده زده و بینی خوده از چاقوی برنده ، نگا کده شیشتین . شما ره به پختونوالی تان و غیرت میراثی تان قسم که کاکر از زیر سیلی های مرطوب بابک نجات بتین ، اگه نی زیر سیلی می میره که ضرورت به مشت نخاد برسه و اونو وقت گنایش ده گردن شماس که ده میدان تنهایش ماندین و دُم تانه مثل همیشه بالا نموده گریختین .

    همی حالی خو راستی بعد از دزدی نوشته مامد جان خان ، دلم بریش بسیار سوخته . اگه شرم نباشه من بیچاره حقیر فقیر از بابک بخاطر ای پشتوی کاکر غیرتی تان که بیچاره همرای خصوصیت هایش خاک پُر خاک پُر و پوزش هم ریم پُر شده معذرت میخواهم !!

    نیک گفته اند که : خدا میزنه و پیغمبر هم میشرمانه کسی ره که ، زور ده نظرش کمزور میایه !!

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس