
رنگین سپنتا و غرور ملی!
آقای امین فرهنگ! نیز هم کیش سپنتا بود که با عالمی ازاختلاس وخیانت، روانه همان دهکدۀ اروپایی خویش شدو ازفیض حضور تیم حاکم، دست قانون وعدالت به وی نمی رسد. ازهمین روست که افغانستان امروز، دستخوش یک تناقض خنده آورشده است. بعضی روشنفکران به خصوص هم ولایتی های سپنتا، نحوۀ مدیریت نامبرده دروزارت خارجه را" دپلوماسی گوسفندی" نام نهاده بودند. البته معنای دپلوماسی گوسفندی، عمیق ترازآن است که درظاهر امراستنباط می گردد.
بیست وپنج حمل 1389
ساعت هشت ونیم
روزگذشته آقای رنگین دادفرسپنتا وزیرخارجه سابق به کشورهای غربی هشدارداد که به "غرورملی" افغان ها احترام بگذارند. درین یادداشت، قبل از بررسی سخنان ایشان، نگاهی به گذشته می گردانیم.
آقای سپنتا سال های متوالی را در ترکیه وآلمان زندگی کرده اما تا نیمه دوم دهه نخست سال دوهزار، تجربه ای دراجرای وظایف دولتی نداشت. درسال های جنگ و مقاومت هم، راحت و بی درد سردر سرزمین غرب به سر می برد. وی پس از تحولات دراماتیک درافغانستان که غربی ها را مستقیماً به میدان این جا کشانید، درمعامله و تفاهم با حلقات حاکم، که به منظورتضعیف همتایان تنظیمی خویش نقشه می کشیدند، ابتداء به حیث " مشاور" رئیس جمهور کرزی، سپس دریک تحول دیگرازبرکت اختلافات دکترعبدالله وزیرخارجه سابق و آقای کرزی، به وزارت خارجه رسید. اما بعد ازمدتی از سوی ولسی جرگه سلب صلاحیت شد. ( ظاهراً دکترسپنتا وزارت خارجه را از کودکی درخواب می دیده! درگفت وگو با مطبوعات.وی حتماً گوشه های کدر تحولات جنگی و حادثه نهم و یازدهم سپتامبررا نیز درخواب دیده بوده؛ مگر شرح نداده است!)
رئیس جمهور برای مقابله با قدرت نمایی ولسی جرگه، سپنتا را سپر حیثیتی خود ساخت و ازوی خواست که بدون اعتنا به خواست نمایندگان مردم، به کارش ادامه داد. موصوف هم بی خیال به کارش ادامه داد. بدین ترتیب، بحران جدی میان ولسی جرگه وقوه مجریه که اکنون به بحران غیرقابل علاج مبدل شده است، آغازشد. یعنی انگیزه کلیدی بحران سیاسی در درون دولت، کنار زدن سپنتا از مسند اعتماد نمایندگان مردم بود. برای سپنتا به هم ریزی ارکان دولت مهم نبود، بقا درسمت ( به هربهای ممکن) برای نامبرده مطرح بود.
بسیار جالب است!
درجوامع غربی که سپنتا ها سنگ تقلید ازآن را به سینه می زنند، مقامات حکومتی همین که با اعتراض یا انتقاد جدی از سوی مردم مواجه می شوند، فرهنگ مناسبی ازخویش نشان می دهند و شرافتمندانه استعفا می کنند. اما مدل های افغانی غرب، به جای آن که میراث دار جهات مثبت فرهنگ غربی باشند، پوستین چپه می کنند و به شیوۀ رجال دوره های استبداد، پا محکم می کنند و به افکارعمومی، قانون وموازینی که خود علی الظاهرآئینه دارآن قلمداد می شوند، پشت پا می زنند. آقای امین فرهنگ! نیز هم کیش سپنتا بود که با عالمی ازاختلاس وخیانت، روانه همان دهکدۀ اروپایی خویش شدو ازفیض حضور تیم حاکم، دست قانون وعدالت به وی نمی رسد. ازهمین روست که افغانستان امروز، دستخوش یک تناقض خنده آورشده است. بعضی روشنفکران به خصوص هم ولایتی های سپنتا، نحوۀ مدیریت نامبرده دروزارت خارجه را" دپلوماسی گوسفندی" نام نهاده بودند. البته معنای دپلوماسی گوسفندی، عمیق ترازآن است که درظاهر امراستنباط می گردد. وی برای باقی ماندن درمسند، اعتراض و استدلال و مقاومت ( به خاطربهبود امورو حرمت به قانون وحقوق مردم) را به طورکامل دروجود خویش کشت و حرف شنوترین فردی است که تاریخ یک دهه اخیربه خود دیده است.
حالا می پردازم به ماجرای"غرورملی!" که سپنتای دوره معامله (نه سپنتای دوره های روشنفکری) ازآن چه تصوری دارد. سپنتای دوره معامله به عیان نشان داد که سپنتای دوره های مقاله نویسی وادعا های مردم سالاری، صرفاً یک روی کش نازک بوده است که برسیمای سپنتای اصلی کشیده شده بود. البته این خاصیت برای انسان ها امرطبیعی است. این حالت جزء حقیقت درلابه لای تناقضات مضمر درفلسفه وجود است. درکشوری که نظر به تاریخ جنگی، سطح پائین توسعه وتولید، تسلط استبداد ومحاصره جغرافیایی، سرکوب وغارت وعقب مانی ازکاروان تمدن وپیشرفت، ازتهیه نان و پوشاک خویش عاجز بوده وحالا هم چنین است، چسپیدن به واژه های شدیداً سیاسی و دروغین مانند "غرورملی"، " دارنده تاریخ پنج هزارساله"،" غیرت" و... قبل ازآن که بیهوده و خنده آورباشد، سفاهت گویندگان آن را عیان می کند.
ما برای درک دردها و فهمیدن آسیب پذیری های خویش، نیاز داریم، حقایقی را که سپنتا های قرن هجده ونوزده وبیست، طی صدها سال، ازما پنهان داشته بودند، صریح به افکارعمومی منتقل کنیم تا پس ازین (ولوجنگ تمام هم نشود) نسل گوسفندی و تحمیق شده دیگری پروریده نشود.
مستبدان و ریاکاران هرزمانی که موقعیت شخصی وخاندانی شان درخطرافتاده، به احساسات مذهبی چنگ انداخته وبا اختراع "غرورملی" که خود زمینه های پیدایش طبیعی وتقویت آن را منهدم کرده اند، با ایجاد یک روحیه منفی وواکنشی، سعی کرده اند تا ناروایی ها، خیانت ها، بی رحمی واعمال ضدملی خویش را، بپوشانند؛ مردم را برای بقای گناهکاری های شان به خشم وخشونت بکشانند وبدین وسیله منافع خویش را تا چندسالی دیگربیمه کنند.
اسلحه بی فشنگ "غرورملی!" سپنتا باید برای دفاع ازچه ارزشی باید شلیک کند؟
اکنون مشخص شده است که تیم حاکم ( جمع سپنتا) وجامعه بین المللی برسرمنافع تصادم وتضاد رونما شده است. تا چند سال پیش، تصادمی حادث نشده بود وخارجی ها برکلیه عملکردهای حکومت مهر تأئید می زدند. حالا خارجی ها وارخطا اند که حکومت ناکارآمد بوده و مبتلا به بیماری خطرناک فساد ومدیریت ضعیف است. بعدازین، بازوی به دردبخوری برای غرب درافغانستان نیست. آن چه درافغانستان می گذرد، حیثیت رژیم های مردم سالار درغرب را به زمین زده ومردم کشورهای غربی، برعلیه حکومات خویش دست به مقاومت می زنند وازآنان درباره حمایت از حکومتی که درمنجلاب خود سری، فقدان ظرفیت، فقدان نظارت ، فقدان قانون غرق شده است، خواهان وضاحت اند.
تصویرحکومت فی المجموع این است:
فساد، بندش، بی عدالتی، بی نظمی، ستم برپائین دستان، تراژدی یومیه درقضا، سارنوالی، تجاوز، ترور، رهایی تروریست، مدیران مواد مخدر، مدیران حکومت اند. شهربی پرسان، آلوده ترین شهرک دنیا، شبکه های قایم شده درعرصه زمین خواری، فروش دارایی های دولتی، غصب ملکیت، رهایی شخصی که به دخترخوردسال تجاوزجنسی می کندو .... صدها برش تصویری دیگر که درتاریخ افغانستان تکرارنشده است. مجریان این اعمال همه شان مدیران ومسئولان خورد وبزرگ همین حکومت اند.
مشاهده می کنیم که درد مردم با درد تیم حاکم از ریشه تفاوت دارد. توضیح این مسأله برای هرعضو تیم حاکم (حتی برای یک مأمورپائین رتبه که به بیماری فساد وروحیه ناسالم مبتلا است) تلخ است. اما تلخیی را که مردم تحمل می کنند، فوق العاده عمیق است. بناء قانون زندگی همین است که این تلخی ها دیریا زود، کم یا بیش، نصیب فرد فرد تیم حاکم نیز می شود. راه گریزی نیست. درد مردم با درد تیم حاکم یکی نیست. درد مردم، رفع درد است؛ درد تیم حاکم حفظ درد است! پس ادامه این وضع، غیرممکن است...غرب از کنه این مشکل آگاه است. این درد، غرورملی مردم را زخمی کرده است. غرورملی مورد نظر سپنتا و همکاران ایشان، دغدغۀ حفظ قدرت و امتیاز یک جماعت پنج صد نفری است. اما درد حقیقی همان غرورملی، آبرو، آرامش، خواست ها، نیازها وحق سی میلیون باشنده این سرزمین است. کدامیک مرجح است؟
جماعتی که قانون، عرف، غرورملی و حقوق میلیون ها نفر رابه لگد می زند، "غرورملی" را چه گونه می فهمد؟
این آقایان به جای آن که غرورملی خود را درعرصه آوردن اصلاحات، تغییرو مبارزه با ناروایی ها به کارگیرند، درجهت عکس آن به کار می اندازند. توقع هم دارند که مردم به پا خیزند و بگویند: به به
حال آن که اعمال اینان مردم را زمین گیرکرده و به شیوه دیگربه پا خاسته اند. امروز یک فرمانده طالبان به نام عبدالغفار که افراد مسلح تحت فرمانش حداقل درسه ولسوالی ولایتتخارفعالیت دارد، خیلی ساده به بی بی سی گفت:
نامم عبدالغفار است.من وقتی بی نظمی و رشوت خوری حکومت را که دیدم، برای دعوای خود شش سال عرض وداد کردم مگر آخرکار حق من خورده شد. شش لک افغانی مرا رشوه گرفتند آخرش مرا هجده روز بندی کردند. من دهقانی می کردم، قبله می کردم... بیل دردستم بود و نان جور می کردم! خدا گفته خانه ومال وزمین را ایلا کردم و آمدم به کوه.... آهسته آهسته نفر جمع کردم و رنج ها کشیدم حالا دوصد و پنجاه نفر مسلح دارم شکر آزاد هستم و خدا را شکر می کنم....
مشت نمونۀ خروار!
آنانی که غرورانسانی مردم را این گونه شکسته اند، باید بدانند که"غرورملی" تعریف عملی خود را برای شان نشان خواهد داد.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدبابر تو باز کدام گل بابونه هستی که از سپنتا دفاع میکنی؟ آیا در مورد نوشته آقای مامون شکی دارید؟ آیا ایشان حقیقت را بیان نداشته؟ فکر کنم شما از همان لاشخوارهای غربی هستید که اسپنتا را الگو قرار دادید. و یا هم شاید کسی باشید که در کدام جایی اسپنتا کمک تان کرده؟؟؟؟؟؟
يك روز يك مجاهد يك بلى را مين كزارى ميكرد ميخواست انرا نفجار بدهد.يك نفر ازو برسيد ,اينه مجاهد همين بل راكه تو خراب ميكنى ,اين را كه جور ميكند؟ مجاهد كفت وقتيكه مجاهدين بيروز شد,امريكا در ظرف يك و نيم سال جورش ميكند.حالاكه وقت انرسيده ان بل را كه وعده داده بودند جور كنند و ما بايد انهارا باخود داشته باشيم از انها تخنيك و علم را فرا بكيريم.درين وقت ما بايد از غرور ملى حرف بزنيم.كدام غرور ملى؟كابل ما مركز كثافات بود و هست .مردم در بيكارى و در غربت سخت زندكى دارند.جوانان درخانه ها بيكار و درفاميلها غم و جنك نادارى و بيجاره كى .يكانه بايتخت درجهان بيدون كاناليزاتسيون.ان باباى فاسد جه كرد؟اينها كه امده اند و كشور مارا كه بر عليه دشمن خود استفاده كردند و دشمن خودرا تو سط مردم ما از با دراوردند, بايد كشور خراب شده ماراجور كنند.كرزى از خود قهرمان بلاستيكى ميسازد و به زودى در زير باى باكستان قرار ميكيرد.ميكويند بشت سير را ببين رخ كرسنه را نى .ان باكستانى شير و شر بت مارا ميمكد.اين غرور ملى نيست .غرور ملى انست كه در قلروت كسى كرسنه نخوابد.ببين در كشور جقدر نا بسامانى است .اين همه جاى شرم است.جوانان بخاطر يك لقمه نا به كشور هاى خارج در حقارت بسر ميبرند.ان وقت كه در زير نام دموكراسى تقلب كرديد كجابود ان غرور ملى كه متقلبين را فورى از كلو ميكرفتى و به ميدان ميكشيدى كه ان مثال ميشد براى اينده.اكر غرور ملى ميداشتى بايد همان روز اول كه از جانب نماينكان ملت مورد استهزا قرار كرفته بوديد ,فورى استعفا ميداديد.كدام غرورملى .نويسنده ارجمند رازق ماموند يك انسان با شهامت است و حقايق را از ريشه بر ملا ساخته است.هركاه به نوشته اين ارجمند بر ميخورم حتمى انرا ميخوانم.
یگانه تقصیر من این است که از کسی دفاع کرده ام که نه دستش به خون بیگناهان آلوده است، نه مانند ملا بچه مسعودوف خود را به پنجابی های بویناک پاکستانی و اشغالگران روسی فروخته و نه در سگ جنگی های کابل سهم داشت.
فقط وجدان یک شورای نظاری ، یک احمق یا یک نوکر پنجابی های بویناک چتلستان اجازه خواهد داد که داکتر اسپنتا را نکوهش کرد ولی جنایتکاران را مدح کرد.
من از فرهاد جان و راستگو جان خواهش میکنم بگویند که آیا این منصفانه است که داکتر اسپنتا را فقط به خاطر اینکه امریکایی های جنایتکار را متوجه حماقت و بی تفاوتی شان در مقابل افغانها و رئیس جمهور افغانستان نموده، نکوهش کرد ولی از جنایتکاران که کابل را 18 سال قبل در همین روز شوم وسیاه هشت ثور ویران کردند ، به ناموس و شرف مردم تجاوز کردند و هزاران هزار بیگناه را فقط به خاطر اینکه از قوم یا سمت شان نبوده ، سر به نیست کردند ، قهرمانان افسانوی تراشید ؟
کجاست وجدان پاک ای دوستان عزیز
به همه سلام
محترم مامون، ایا گفته می توانید که از زمان 1357 و خصوصا بعد از سازش مجاهدین در 1372 که در کابل قدرت به مجددی، ربانی و دیگران انتقال شد مانند اسپنتا یک وزیر پاک را در جمع انها پیدا کرد؟
شما ببنید در این مدت طولانی هر وزیر که امد و رفت از خود خیا نت و فساد را بجا ماند>
اگر بالای محترم اسپنتا کدام سند خیانت و رشوت وجود داشته باشد لطف نموده انرا برای مردم افغانستان نشان دهید.
محترم مامون صاحب شما چندی قبل چراغ سبز را از جانب خود به کرزی در نظریات تان نشان داده بودید تا اگر وی لطف نماید؟
چی شد که شما در طول این مدت فکر کرده و به هزارها و صدها جنایت کار که در کشور بوده انرا مانده در ضدیت به یک شخص که صدها بار از همچو اشخاصی که سزاوار نفرین مردم بوده ، بهتر و خوبتر بوده است.
داکتر سپنتا در قاچاق مواد مخدره و فساد اداری دست ندارد و همچنان در قاچاق اسحله به کشورهای دیگر این دانش مند افغانی دست ندارد.
گفته می شود که در سابق کسانی بودند که به کشور سومالی اسحله قاچاق نموده بودند ایا شما خبر دارید؟
اگر دارید جرات انرا ندارید که چیزی بگوید؟
محترم مامون صاحب ایا شما از فروش طیاره بوینگ اطلاع دارید و اگر دارید جرات انرا ندارید که بنوسید؟
و صدها مثال دیگر ....
هموطنان عزیز شما باور کنید که من اسپنتا را از نزدیک و یا از دور کدام شناخت ندارم و نی کدام روابط>
و الی اکنون فاید و تاوان این شخص به من نه رسیده و هر گز خود را مدافع ان قرار نمی دهم>
لیکن باید گفت که داکتر اسپنتا یک شخص لایق و ورزیده است که به درد این کشور خورده و می خورد>
روشنفکران کشور باید میان اشخاص بدون ملاحضات قومی ،لسانی، سمتی و حزبی قضاوت نمایند
اینکه در فضا کابل پرس? چند شخص که روی مسایل قومی پافشاری می نمایند خود انها ضرورت به کمک دارند مانند محترم عطا خیل و دیگران.
واقعا که داکتر اسپنتا یک شخص پاک است. و گر نی مخالفین ان منتظر نمی ماند؟
امید است قوم پرستان قهر نشوند
جلال ابادی
بینا جان عزیز
هر قدر از جنایتکاران جنگی چون مسعودوف مفعول که مرتکب بدترین جنایات بر علیه بشریت شده اند دفاع شود به همانقدر نفرت مردم از آنها بیشتر میشود.
بعد از سقوط طالبان اگر یک گروه گمراه و وحشی مسعود جنایتکار این خفاش کثیف را تا سرحد یک فرشته مدح نمیکرد ، شما باور کنید مردم هم تا این حد برای محکوم کردن او تلاش نمیکردند، وشاید هم تحت یک پلان آشتی ملی او و جنایتکاران همسلک او را عفو میکردند ولی به این شرط که در سیاست و در امور دولتی هیچگاه مداخله نداشته باشند و در زیر نام شان سیاست صورت نگیرد.
ولی بدبختان درست همان فردای سقوط طالبان از برکت ب 52 های امریکایی یکعده فروخته شده با بیشرمی خاص این جنایتکار خفاش را قهرمان اعلان کردند و تاکنون میلیونها دالر برای چاپ عکس ها ، محافل و قبر کثیف و غیره او مصرف شده در حالیکه مردم در همان دره پنجشیر با گشنگی گریبان گیر اند.
من بخصوص از آن برادران پنجشیری که از مسعودوف جنایتکار قهرمان تراش میکنند میخواهم که فکر کنند. این دوره سیاه هم ختم میشود و روزی خواهد رسید که درمقابل محاکمه مردم از قرار خواهند گرفت.
اگر امروز بر امریکایی ها مینازند از یاد نبرند که امریکا جنایتکار ترین قدرت در جهان است. امریکا شاه ایران را تا سرحد خدا نعوذ باالله بلند کرد ولی روزی که به او ضرورت نداشت حتی در امریکا برای تداوای مرض سرطان او را اجازه نداد.
امروز دشمن اصلی ما پنجابی های کثیف پاکستان هم متوجه شده است که مسعودوف و مداحان او نفرت و نفاق خلق میکند از همینرو ببینید که اجنت هایشان در زیر چادری خان =گوربز و مزاری چگونه با حرارت از این جنایتکار کثیف دفاع میکنند.
بلاخره بینا جان عزیز باید بدانید که نه جنایتکار خواندن مسعودوف توهین به تاحیک ها است و نه محکوم کردن جنایتکار حکمتیار محکوم کردن پشتونها.
وسلام
آقای انگریز نام
کاش یک نام به دری یا پشتو برایتان انتخاب میکردید که من شما را هر بار آقای انگریز نام خطاب نمیکردم.
ولی به هرصورت.
شما تا حالا هم ندانسته اید که من جنایتکار حکمتیار و ملا عمر را به همان اندازه مقصر میدانم که جنایتکارملی مسعودوف مفعول را.... اینکه شما چه برداشتی از گفتار من میکنید مسلما ً به دلبستگی شما به این جنایتکار کبیر ارتباط دارد. اما بدانید که برای آنانیکه قربانی جرایم جنایتکار ملی و باند دزدان و آدمکشان او هستند حرف های من کاملا ً قابل قبول است.
اینکه شما تا حالا هم ندانسته اید که بین قتل های دسته جعمی چون افشار و قتل های منفردی فرق برزگ موجود است ، متاسف هستم. شما همچنان ندانسته اید که افشار و نصف بیشتر شهر کابل در نتیجه جنگهای صورت گرفت که جنایتکار ملی مسعودوف بر ضد دوستم، بر ضد حزب وحدت و بر ضد حکمتیار برای تصاحب کامل شهر براه انداخته بود. بدون شک راکتهای کور حکمتیار هم در تخریب و ویرانی شهر ید طولا داشت.
با یک نگاه به نوشته های شما ا یک انسان بیطرف در میبابد که این فاشیست که شما دیگران را با آن مخاطب قرار میدهید در سیما و کردار شما کاملا ً وضاحت دارد. زیرا یگانه دلیل که شما و مداحان دیگر جنایتکار کبیر مسعود از او قهرمان میسازید این است که او مربوط به قوم ، سمت و راه سیاسی شما است و الی هیچ انسان با عقل سلیم از چنین جنایتکار وحشی و تا این حد افراط دفاع نمیکرد. حتی طرفداران جنایتکار حکمتیار در مورد او اینقدر غلو نمیکنند که شما در مورد جنایکار جنگی مسعودوف میکنید.
وسلام
آقای انگریز نام
به یاد داشته باشید که حکومت هیتلر و پول پوت هم قانونی بودند. هیتلر از حکومت شیطان الدین ربانی که از برکت خیانت جنرال های کمونیست به رهبر شان داکتر نجیب الله به قدرت رسیده بود و فقط در یک قسمت از شهر کابل کنترول داشت ، هزاران مرتبه بیشتر مشروعیت داشت.
جنایات که شیطان الدین ربانی و قومندان جنایتکار او مسعود مفعول بر علیه مردم بیگناه شهر کابل مرتکب شدند چنان تکان دهنده و غیر انسانی است که هیتلر هم چنین نکرده بود.
تاجیق بچه های گوسفندی به آن کله چپات های خطاب میگردد که تا هنوز هم از جنایتکار ملی مسعود این خفاش خون آشام خالد بن ولید میسازند.
اینکه حکمتیار و مسعودوف از جنایتکاران دیگر در ویرانی کشور و قتل مردم بیگناه چندین قد و قامت بلند بودند ، غیر قابل انکار است.
وسلام
حرفهای شما و استنباط من:
شما هنوز به جنایات و وحشت که شیطان الدین ربانی ، حکمتیار جنایتکار و مسعودوف مفعول مرتکب شدند شک دارید .
شما هنوز ندانسته اید که به یک دولت که از طریق انتخابات نه بلکه از طریق زور سرنیزه و آنهم بوسیله جنرال های خائین به داکتر نجیب الله رهبر شان به میان آمده و فقط در یک قسمت شهر کابل کنترول داشتند ، دولت مشروع نباید گفت.
شما تا حالا ندانسته اید که تاجیق بچه های گوسفندی جنایتکار ملی مسعودوف نمایندگان ملیت تاجیک نیستند.
نوت: من نمیدانم که شما و دیگر خواننده ها از سخنان پریگل خانم جنایتکار ملی مسعودوف که در این اواخر کتابی در ایران به نشر سپرده خبر دارید یاخیر ؟ سخنان او میرساند که مسعودوف واقعاً ملا عمر ثانی بود که برخورد خیلی وحشیانه و غیر انسانی در مقابل زن و فامیل خود داشت.
مثلا ً خانم او در جایی از کتاب گفته او نمیخواست حتی برادران مسعودوف روی او را ببیند. مسعودوف گفته بود که خواهر زاده او( بچه خواهر مسعود) نباید روی او را ببیند.
این چنین میرساند که این جنایتکار جنگی که خود دوره مفعولیت را سپری کرده بود، حتی بالای خواهر زاده خود هم بی اعتبار بود و چنین تصور میکرد که حتی خواهر زاده اش ممکن با زنش روابط جنسی بر قرار کند.
او واقعا ً یک جنایتکار کثیف با تصورات خیلی حیوانی جنسی بود که که من مطمئن هستم اگر آزادی بیشتر زبان و مطبوعات در کشور ما موجود میبود گوشه های سیاه دیگر زندگی این جلاد مفعول و حیوان صفت هویدا میشد.
وسلام
شاید اکثر خبر نباشند که مسعود به جنرال هلال که در ان مجلس داکتر ( مسیر ) نیز حاضر بود گفته بود که (( من مخالف هر نوع کوتا و یا انتقال قدرت به هرکه که باشد هستم , من میدانم که افغانستان را درین حالت جنگ و فقر اقتصادی کسی جز داکتر نجیب نمیتواند اداره کند )) در جواب سوالی مسعود گفته بود که اگر حکمتیار با لشکر آی اس آی داخل کابل گردد من مجبورم به دفاع از کابل بروم . به همین منوال قبل از اینکه داکتر نجیب مرحوم به کودتا مواجهه شود و از میدان هوایی نیمه های شب به جای ملل متحد میخواست به سفارت پاکستان پناهنده شود . . مسعود قسیم فهیم را با نفرات خود شبانه داخل کابل نموده بود تا در صورت حمله بار دوم حکمتیار و پاکستانی ها ( بعد از جنگ جلال اباد ) از کابل دفاع نماید . اینکه نجیب وقتی مصالحه ملی که در اصل با حکمتیار و اسلام اباد میخواست افغانستان را تحویل دهد , , در خفا به شکست مواجهه دید رو به فرار گذاشته بود و با دریشی سرمه ء راه دار خود را ماند تجار بچه ها ساخته بود و میخواست روانه هند گردد تا با پول های که از بیت المال مردم افغانستان برای زن خود فرستاده بود تجارت جوانی بادیان را شدوع نماید . . ولی بدست خواخوژی ریس کمیته انتخابات کرزی خان سر اشپز کشته شد . خوا خوژی هنوز هم ماهانه سه هزار دالر از آی اس آی میگیرد .
در اپریل سال 1992 اصلاً نام و اصطلاح به نام طالب و طالبان وجود نداشت. چنین معلوم میشود که آقای بابر در مورد اجنت های پنجابی های بویناک اشتباه نکرده است.
از اینکه با گوه بابر بازی میکنی و بویش را دوست داری ؛ بابر خوشحال شده است . اگر طالب در سال نودو دو به در خانه های شما در شهر کابل نرسیده بود پس چرا افغانستان را ایلا داده خود را عیسی ساخته از طریق کلیسا ها به کشور های غربی روانه شدید , حالا که موهای بدنتان را طلایی نموده اید بعد از خال زدن به بدنتان ناگهان یاد کاکو های قندهار افتاده اید . اصلاء شما دو نفر طالب های هستید که از همه بهتر تاریخ جنایات خود را در افغانستان میدانید . تف .
چه مقاله بی مزه و کودکانه ای
کسیکه از جنایتکاران حرفه ای قهرمانان افسانوی تراش میکند با چه بیشرمی بر پاکترین عضو کابینه کرزی
میتازد.
به به آقای مداح جنایتکارملی مسعود ، جنایتکار شیطان الدین ربانی ، جنایتکار عبدالله ، جنایتکار قانونی ......