صفحه نخست > دیدگاه > ما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم

ما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم

به بهانهٔ صدمین سالگشت نشر سراج اخبار
صدیق رهپو طرزی
پنج شنبه 22 دسامبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

روشنگری، بنیاد نو گرایی و مدرنیزم

این یک مساله روشن است که اندیشهٔ های سیاسی در دو خط جدا از هم قرار می گیرند.
یکی همانا تصور دنیای استبدادی ـ از هر گونه اش ـ است که در آن فرد فرمانروا، به مانند چوپان، دیگران را گله داری می نمایند. در این ساختار به ترین مردم کسانی اند که رعیت گونه سر اطاعت به زمین بگذارند.
دیگری به این باور اند که انسانان ابزار سیاست نیستند و فرمان راویان یا دولت بایست در خدمت مردم قرار داشته باشند. در هستهٔ این ساختار قانون، برآمده از دل رای نماینده گان مردم که به صورت آزاد و در یک فضای پر رقابت، بر گزیده شده باشند، نقش اساسی داشته می باشد.
آن گونه که می دانیم، دید روشنگرانه با جریان های دید نو به دنیا و آن سویش، در اروپای غرب، در سدهٔ شانزدهم عیسایی، به همراه است. دایرهٔ این دیدگاه تمام بخش های زنده گی انسان چون : هستی، خرد، خود و خدا را در بر می گیرد. این امر، دگرگونی ژرفی را در هنر، فلسفه و بالا تر از همه در سیاست، به میان آورد. به باور خردمندان این جنبش، از خرد انسان می توان در برابر جهالت و بی خردی، خرافه و استبداد، برای زیست به تر، استفاده کرد. آنان به این باور دست یافتند که با یاری خرد، فرد می تواند به آگاهی، آزادی و حتا شادی دست بیابد. آماج این امر را قدرت سیاسی میراثی مسلط بر جامعه که آن را مهر الهی زده بودند، و حکومت الهی خوانده می شد، از یک سو و خود نهاد های دینی از سوی دیگر، می ساخت..
اما، این دیدگاه انسانگرایی دوران نوزایی در سدهٔ هفده بود که توانایی انسان را کشف نمود. این گالیله (۱۶۴۲-۱۵۶۴) بود که دیدگاه کلیسا را در مورد زمین و خورشید به چالش کشید. با آن که او زیر فشار دستگاه تفتیش عقاید و کلیسا، از حرفش در ظاهر امر بر گشت، اما، سیر تکامل دیدگاه دانشی و خرد گرایانه هم چنان ادامه یافت. این کاشت شک، اولین خشت های رشد کاخ دانش را بر زمین گذاشت. بعد این ولتر، روسو، لاک، هیوم و مونتسکیو، نیوتن، کانت، دیدرو و دانشنامه نویسان فرانسه یی بودند که راه بعدی را انکشاف دادند. پیامد این امر را از دیدگاه انسانی در منشور حقوق بشر در امریکا و اعلامیهٔ حقوق بشر و شهروند را در فرانسته می توان دید.
اکنون این دید روشنگرانه است که به صورت آرام آرام، با وجود مخالفت های و سد های سر راه، راهش را در دل مردم باز می نماید. همین دید خردگرایانه به انسان و دورادورش امکان آن را داد تا به دگرگونی ژرف دست بزند. همین امر راه انقلاب صنعتی و همراه با آن فنی را باز نمود که اکنون در همه شاخه های زنده گی مان، اثرش را می بینیم.
در کنار این دید گاه، همان نظر قدیمی قرار دارد که انسان را در سرنوشتش مقید می داند و خرد را برای درک مساله ها نا توان. در این راستا، تمام محافظه کاران، رهبران دینی و شاخه های متعد و گونه گونه یا به گفتهٔ ٫٫حافظ،، هفتاد و دو ملت، چون حقیقت را درک نمی کنند، راه افسانه و حتا خرافه را به پیش می گیرند. در کنار آنان همه کسانی که قدرت سیاسی را به صورت استبدادی در اختیار دارند، قرار می ایستند. جالب است که این ها از همه دست آورد های دنیای مدرن بهره می گیرند، ولی آن گاهی که پای قدرت به میان می آید، نوگرایی و مدرنیزم را رد می کنند. اینان تنها به بخش فنی نو گرایی علاقه دارند و بس.

ما و این مفهوم ها، دانسته ها و دریافت ها

افغانستان با هویت سیاسی و جغرافیای کنونی، در پایان سدهٔ هفده ام و به ویژه در دهه دوم سدهٔ هژده ام، شکل گرفت. احمد ابدالی۱۸۷۲-۱۷۵۲، با شمشیر و تدبیر، شاهنشاهی گسترده یی را به میان آورد.(۱۷۴۷)
دوران فرمانروایی احمد ابدالی و تیمور پسرش، باوجود عصیان سران برخی قبیله ها، را می توان دوران ثبات نسبی خواند. این دوره، یک قرن را در برگرفت. امنیت در داخل همراه با حکومت مرکزی، سبب گردید تا زراعت، پیشه ها و صنعت های دستی رونق بگیرد و درب مدرسه ها ـ البته سنتی و قدیمی که در آن ها درس به شیوهٔ کهن جریان داشت که بخش زیادش را بحث های تکراری کلامی می ساخت. این ساحه به صورت کامل در چارچوب موضوع های اسلامی مانند : قرآن، سنت محمدی و فقه یا شرعیت در بند بوده، زبان مسلط در آن نیز عربی بود ـ باز گردد. البته فراموش ننمود که در کنار این مدرسه ها، گونه دیگری درسگاه ها نیز حضور پـُـر رنگ داشتند که می توان بر آن ها درسگاه های ادبی نام گذارد. در این جای ها به جای زبان عربی توجه به زبان پارسی می شد. در نتیجه، بخش های شعر، ادب و به ویژه خوش نویسی رونق یافت. در کنارش به موضوع های دیگری چون: فلسفه، منطق، طب و حتا دانش تجربی، مانند کیمیا توجه صورت می گرفت.
پس از مرگ احمد شاه ابدالی، در اثر جنگ بر سر قدرت و نگه داری اش. دوران فترت فرهنگی آغاز شد. از آن پس تمام وجود جامعه در پوش دربستهٔ سنت گرایی به عقب خزید. رشد اجتماعی و فرهنگی حرکت سنگپشتوارش را ادامه می داد.
با مرگ تیمور، در اثر رواج سنت تعدد ازواج و بر پایی حرمسرای ها، پسران زیادی از وی به جای ماند. این امر جنگ ها میان شهرزاده گان با جانبداری از شاخه های متعدد قبیله ٔ ابدالی چون: سدوزی، درانی، بارکزی و محمدزی جامعه را دچار فتور شدید، ساخت. سنت مناسبت های اجتماعی به ویژه دینی و قبیله یی، حرف آخر را می زد و همه چیز را در چنگالش می فشرد. در خط نگرش دینی، کار به جایی رسید که امیر دوست محمد، خویشتن را ٫٫امیر مومنین،، اعلام نمود.
زمان، یکی از شهزاده گان که با یاری شاخه های متعدد قبیلهٔ ابدالی به قدرت دست یافت، به هوای دست یابی به قدرت مطلق، دست به کشتار سردار پاینده، یکی از سران هم قبیله یی و یارانش زد. این کار، بحران داخلی و جنگ بر سر تاج و تخت را به همراه آورد. این امر، زمینه مداخلهٔ روسیه و انگلستان که هر دو آرام آرام از اروپا به مرز های شمالی، شرقی و جنوبی کشور خزیده بودند، فراهم کرد. اینان برای آن که حلقهٔ محاصره را تکمیل نمایند، پای پارس، همسایهٔ غربی را نیز در میان کشیدند.
این دوران بحران و هرج و مرج، تا سال ۱۸۸۰ عیسایی که امیر عبدالرحمان، با یاری بریتانیا و روسیه، به قدرت دست یافت، ادامه داشت. البته این را نباید فراموش نمود که اولین هسته های دگرگونی نو در نیمهٔ دوم سدهٔ نزدهم عیسایی برابر با دوران فرمانروایی امیر شیر علی، بر زمین آینده گذاشته شد. ثبات سیاسی نسبی که بیش از چار دهه در دوران قدرت امیر دوست محمد (م.۱۸۶۳) به میان آمده بود، و حضور روسیه در شمال و بریتانیا در جنوب و شرق، زمینه را برای آشنایی با اندیشه های و ارزش های نو گرایی، تجدد و عصر جدید که پی آمد و حاصل دوران روشنگری در اروپاست، فراهم نمود. آن گونه که می دانیم در هستهٔ تفکر عصر روشنگری که در برابر دوران تاریک قرن های میانه عیسایی، قرار داشت، خرد گرایی و توجه به دانش تجربی قرار داشت.

وضع در منطقهٔ ما

نبرد میان سنت گرایی و عصری گرایی یا نو سازی، مهم ترین درونمایه انکشاف ها و رویداد های سیاسی را در شرق میانه، در وسط سدهٔ هژدهم، آن گاهی که دیدگاه های نو گرایانه راه به این سو می گشایند، می سازد. ما در این جا شاهد مقاومت رهبران دینی در برابر نو گرایی در تمام جامعه های این بخش بوده ایم. تبلور این امر را در شریعت اسلامی که بر اساس حکم های قرآن و سنت، استوار است می توان دید.

ریشهٔ مساله
هنگام فروریزی خلافت اسلامی، سرزمین ما به مرز نظامی و جنگی جهان اسلام بدل شد. مسالهٔ نظامی گری و دادن زمین به صورت جاگیر یا تیول ـ عملی است که فرمانروایان برای هواداران و نوکران شان توته هایی از زمین را می بخشیدند تا از درآمد و عایدش استفاده کنند ـ زمینهٔ رشد اقتصادی را کند ساخت و راه را برای شکل گیری ساختار های ملک الطوایفی، فراهم ساخت.
در این جا، پس از سقوط سامانیان، و با به قدرت رسیدن غزنیان، فضای سخت گیری و تعصب دینی به شدت اوج گرفت. در زیر این فشار، همه دگر اندیشان از معتزله تا، اسماعلیه و شعیهٔ (پیرو) علی و دیگر و دیگر... قرار گرفتند. کتاب های فلسفی به آتش کشیده شدند. بر فلسفه مهر رد زده شد. جالب است که حتا این خلدون مورخ ژرف بین که به دگرگونی های اجتماعی باور داشت، نگاه بررسی فلسفی را در ذهنش راه نمی داد. او حتا بیان داشت که فلسفه و فزیک اهمیت چندانی برای اسلام و زنده گی عملی ندارد. به باور او آن علمی مهم است که ایمان دینی را تقویت بسازد. بهانه اش این بود که چنین کارکرد هایی که در مورد دنیا و خدا، پرسش هایی را می کارند، ریشه های باور، عقیده و ایمان را سست می سازند. این فشار یک فضای تسلیم طلبی را در میان متفکران و حتا دین اندیشان به میان اورد. پابندی به ایمان، سنجهٔ رسمی در دولت و جامعه گردید. این امر زمینهٔ کشت هرنوع پرسش و چرا را از میان برد و فضای بحث و جدل بسته گردید. این نگاه پر تعصب بر آن بود تا نظم موجود را نگه داشته و جلو هر گونه نقد و بررسی را د رمود نص دینی و حکم های مربوط را بگیرد. به این ترتیب، بر هرگونه فکر دیگر اندیش مهر تکفیر زده می شد. فرمانروایان به شدت از دین استفاده ابزاری برای تحکیم پایه های قدرت شان می نمودند. این کار، شگاف ژرف و عمیقی را میان عالمان دین و قاضیان از یک سو و مردم از سوی دیگر، به میان آورد. به این گون دانشمندان و روشنفکران یا راه سازش را در پیش گرفتند و یا به صورت کامل سر تسلیم فرود آوردند. درنتیجه، دستگاه ها و نهاد های دینی هر روز بیش تر از روز دیگر از تجربهٔ فرد برای دینداری فاصله گرفت. این امر سبب شد تا مدرسه ها به وسیله یی برای تثبیت شکل گرایی پـُــرتعصب دینی بدل گردند. نباید فراموش کرد که یورش مغلان این امر را بیش تر تقویت کرد و باور به نفی دنیا و رواج خرافه را فراهم آورد. برخی به این باور دست یافتند که این یورش همان قیامت و خشم خداوند در برابر گناهان مسلمان می باشد. این دور را می توان عصر هرج ومرج و آشفتگی دانست که در آن ریا کاران و زهد فروشان دست برتر داشتند. ما در این عصر به زمامدارانی بر می خوریم که خود قرآن می خواندند، و جلادان در کنار شان تا ختم قران، گردن بی گناهان را به تیغ می بستند و دریای از خون را در چار طرف این زمامداران مسلمان، به وجود می آوردند تا ثواب بیش تر بیابند.
دستگاه دین باوری را شریعت تشکل می داد که فقه، هسته اش را می سازد. در اصل این واژه به معنای درک کردن و فهمیدن است. اما، بعد ها در مورد حکم های دینی به کار رفت. از سدهٔ هفتم تا نهم عیسایی، چار شاخه فقه یی مانند: حنفی، شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی شکل گرفتند. در کنار این چار تا، باید از فقه جعفری که به شعیهٔ (پیروان) علی، تعلق دارد نیز نام برد. این باور به میان آمد که حکم های دین اسلام ابدی و بدون تغییر اند و برای همه زمانه ها و جای ها، کار برد یکسان دارد. بعد از آن، درب اجتهاد به شدت بسته شد. این امر درب تفسیر نو را که می بایست با دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی پاسخ بگوید، بست. پی آمد این نگاه، شریعت را در یک نوع تنگنای تطبیقی قرار داد. این حال، تا میانه سدهٔ نزدهم نوع اختناق را در تفسیر به میان آورد. این درست زمانی بود که جهان اسلام با دگرگونی های نو گرایانه یی که در اروپا، آرام آرام زیر اثر عصر روشنگری در تمام عرصه های زنده گی، راه باز کرده بود، رو به به رو شد. به این گونه، بار دیگر مسالهٔ اجتهاد را به میان کشید. برخی بر آن شدند که باید مساله های پیش رو را با اجماع، حل نمود. اما، این نیاز، با واکنش تند علمای دینی رو به رو شد. آنان هرگونه تغییر را در این راستا رد نمودند.
در حوزهٔ جغرافیایی ما، این ترکیه بود که در این راستا، پیشگام گردید و سپس پارس، پای در پایش گذارد. اما، هر دو حرکت، زیر فشار استبداد، با کشته شدن رهبرانش چون مدحت پاشاه در ترکیه و میزرا تقی در ایران، درهم شکسته شدند.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • گرگ زاده عاقبت گرد شود گرچه با آدمی بزرگ شود. این همه روده درازی و گزافه گویی بخشی برای این بود که عبدالرحمان جلاد را مدرن و نوآور معرفی کند. آقای صدیق رهپو طرزی فاجعه انسانی زمان عبدالرحمان را نمیبیند و تسلط قبایل پختون یا اوغان را بر مناطق غیر اوغان دولتداری میداند.
    پشاتنه سر و ته یک کرباس هستند و از همین حالا نیروهای وحشت پشتونها یعنی طالبان را ملی معرفی میکنند.

  • دوستان سلام ! با معذرت که حوصله خواندن اینهمه نوشته بی پایان آقای رهپو را ندارم . کاش آنرا دنباله دار می نوشتند تا میتوانستم بند بند آنرا تعقیب می نمودم . یگان دوستی پیدا میشود که مانند داستان " نازی جان همدم من دلبرمن" را که اقای میرهزار خلاصه نموده بودند ، این نوشته را نیز خلاصه نماید ؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس