يك شب در اسارت طالبان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نبشته ي زير خاطره ي برادرم است كه يك شب را با جمع از دوستانش در سال 1999م در زندان طالبان سپري نموده بود. هرچند چيزهاي زيادي برايم تعريف كرده است از رنجهايكه دريك شب اسارت و غربت در پاكستان كشيده است. ولي پاره ي از آن را در قيد تحرير درآورده ام و لازم دانستم كه با خواننده گان محترم سایت کابلپرس شريك سازم.
اِی خر ها را بکشیم! این ها سزوار کشتن اند! اینها کافر اند!(صدها ناسزاو دیگر!)
مرد بد قواره با انبوهی موی در صورتش و باعمامه سیاه تا مچ پایش؛ با لهجه ایکه نمیتواند فارسی روان صحبت کند دهن به دَو و دشنام گشود و با خشم تمام به طرف یوسف علی حمله ور میشود بوی گند و کثیف که خیال میکردی که چندین ماه است ، آب به بدنش نریخته است و گرماهی تابستان تعفنش را چند برابر ساخته بود، بطرف يوسف علي هجوم میبرد.او که آدم توهین و تحقیر شده و یتیم بزرگ شده است؛ میبینم که روح از بدنش گم میشود. با دسته ی بیل به کمرش نشانه میگرد فریاد و ضجه اش به آسمان بلند میشود. ملا دستور میدهد. بی ناموس ها ره! قنار آرد هایش را بگیرید وخود شان را با خر هایشان به طویله زنداني كنيد!
یکی از تفنگداران هنگامی بیرون شدن از قرارگاه (حویلی ارباب منطقه) با قساوت و خشنود تمام یوسف را به دروازه تصادم داد. سر و صورتش زیر ور خون سرخ شد!
بالای آخورطویله نشستیم. دم دروازه ايستاد رو با ما كرد و انگشت سبابه اش را به طرف سينه اش اشاره داد و گفت: اِي خر ها! دوستانم شما ره ميكشتن اما من مانع شدم. اما فردا خود را از اين منطقه گم كنيد! ورنه شما ره خواهيم كشت! همه ره در اين طويله و اين زندان اسلامي طالبان اين حافظان دين و قرآن محبوس ساختند. در از بیرون بسته شد. تعفن اینجا هم کم از بوی دهن ملا صاحب نیست. زیرا کسانیکه اینجا زندانی میشود دیگر برای او جایی بخاطر رفع حاجت بیرون از اینجا نیست. اينجا اگر نان نصيبش شد همينجا بايد صرف كند و هم رفع حاجت!
اكنون شام در راه است. همه ما آرام نشسته ايم. و هر لحظه منظره مرگ پيش چشمان مان ميگذرد. يوسف علي؛ زخمي كه به دهانش برداشته است، درد ميكشد. حکیم باي سر او را به آغوش ميگريد و تسلايش ميدهد كه ناله و گریه نکند تا مبادا ملا صاحبان باز به جان ما نيايد. یوسف علی پانزده سال دارد كوچكتر ازهمه ي اسيران امشب است!
حال، نیمه های شب است. سگ هاي قریه که اکنون صاحبانشان کوچ کرده اند هم هار شده اند، و از دور و نزدیک صدا ی زوزه شان به گوش میرسد. خیال میکنم که نفرین شان را اظهار میدارند. شب تا صبح ناقرار دستان مان را روی گونه هایمان حرکت میدادیم. گاه به دیگر قسمت های بدن مان. ظالمی شو پشه ی اين منطقه نام دارد! چندين شب كه نخوابيده ايم، خواب بالايمان غلبه ميكند اما شب پشه ها نميگذارند.
سكوت شب همه جا را فرا ميگيرد. خنده های شادمانه تفنگداران تا نیمه های شب که در بالاخانه قرارگاه قراردارد، جشن غنمیت اموال مردم عام را داشتند، تا دور دستها میپچید. سرانجام این شب یلدا به سر رسید. تفنگداری با سر و صورت عجیبی وارد طويله میشود، باز چند سیلی جانانه نثار هر یک مان نمود هریک ما را ازاين زندان حکومت اسلامی شان بیرون کشیدند. داخل قرارگاه؛ هریک شان فحش دادند. اینجا دیوار اخلاق فروریخته است. دیگر هیچ کس جرأت ندارد تا دلیل یا در برابر آنها استلال كند. فقط ميل كلانشنكوف فرمان ميراند. هرکدام به نوبه خویش دشنام میدادند. هرچیزیکه در دم دستان شان میرسد به جانمان نشانه میگرند! یکی از آنان نوجوانی که هنوز خط بروت نکشیده بود به منظور غارت اموال مردم آمده بود، چندین بارانگشتش را به ماشه تفنگش برد. با هیجانی تمام میگفت: ملا صاحب اجازه بدهید، ای بی ناموس ها را میکشم! كشتن اينها ثواب داره! اما، يكي از آنها به نظر ميرسيد كه كلان اين ملا ها بود، مانع چنين كار ميشد.
در مقابل قرار گاه، دو موتر استاده است. ملای کلان دستور داد تا مال و اموال خانه های مردم قریه را که به قرارگاه شان آورده بودند، بار نماییم. چهار قنار آردیکه تازه از آسیاب آورده بودیم که باید به خانه هایمان میبردم، نیز بار نمودند. همه ی تفنگداران یک دیگر را با القاب ملا، قاري و آخوند صاحب احترام میکردند و دوروبر موتر ها جشن خوشی بخاطر غنیمتِ که به دست آورده بودند، بر پا کرده بودند. هرکدام میگفتند که این قسمت مال من است. یکد یگر را با کلمه ملا صاحب صدا می زدند. صداي خنده هايشان در درو ديوار قرارگاه ميپچيد. يكي از اينها كه فارسي ميتوانست درست صحبت كند باخود زمزمه ميكرد:
ما طالب دينيم قران در كف ماست
پنجشيره نگيرم آرمان دردل ماست
و ....
بين خود ميگفتند و مي خندند و از اشغال و از گرفتن غنيمت كشور هاي دور نزديك صحبت ميكردند و آوردن آن كشوها بعد از اشغال تحت نظام طالباني. گويي كه اين آرمان ها در مدت زمان كوتاه تحقق خواهد يافت! در حالیکه خود سر سوزن نه از دین چیزی میدانیستند و نه هم از سیاست های دنیا و نه هم از زندگی انسانی! حتا بعضي شان الفبای قرآن شریف را نیز نمی دانیستند! چی رسد از سیاسیت، آنهم از سیاست بین المللی!
ترس و رعب در دلهایمان باگذشت هر لحظه شدت بیشتر میگرفت. نکند که موتر شکاری شان بیاید. زیرا، این موتر شکاری که یگ جیب آهن پوش روسی بود. هر روز به شکار می برآمد تا صید شان را شکار کنند. یادم است، روزی در همسایگی مان سه تن را که بالای مزرعه نهال شانی(شالی) میکردند. در نزدیکی قریه مان به گلوله بسته بودند. متنفذين قومي را كه تعداد شان نزديك به چهل تن ميرسيد به دشت رباطك ولايت سمنگان به گلوله بستند! و ده ها تن ديگررا طوري انفرادي به شهادت رساندند!
بلاخره به وساطت يكي از ملا ها (قوماندان ها) رها شديم. و به قریه بازگشتيم. مادرم پیش از رسیدن من صدقه کرده بود تا در مصیبت نیفتم! از آ نچه که بر من گذشته بود به مادرم حکایت نکردم. هرروز وحشت و دهشت بيشتر ميگشت. مردم را جلب بيزار[ بردن افراد ملکی به منظور جنگ در مقابل دشمن] ميكردند. به طرف نهرین و ولایت تخار در مقابل شورای نظار برای جنگ میبرد!
جور و مظالمیت های آنان با گذشت هر روز شدت بیشتر میگرفت تا اینکه از روی ناگزیری پدر و مادرم مرا به دیار غربت فرستاد. چندین سال را در پاکستان گذراندم. تا اینکه در سال 2001 رژیم ملا صاحب ها در هم خورد. به سرزمينم همانند ميليون ها هموطنم به اميد زياد عودت نمودم. ولي متاسفانه، اين شب يلدايي آيدولوژي طالبانيسم هنوز هم به طور کامل به پايان نرسيده است!
افسانه صباح
پيامها
19 جنوری 2012, 16:14, توسط فدایان مسعود
طالب هم ادم است طالب خر طالب لعین طالب مرتد طالب اوغان اوغان گوغان خر غان سگ غان وطنفروش غان غو غو غو غو غو غغغغغغغوووووو
19 جنوری 2012, 17:06, توسط ادم خان
تمام بد بختی زیر سر پنچر مینهای 5 شیری هستند . شما به جدی تان لعن میکنید هر که در افغانستان است افغان است و باید تذکره همه مردم بنام افغان باشد نه ملیت .این کار شدنی است باز میبینید انشالله
19 جنوری 2012, 21:27, توسط حاجى درويش
نامت ادم خان كبت مانند خرخان.راستى هم همينطور است.ان مردم غيور با بازو ها اهنين ميروند غريب كارى ميكنند كه نى من نان حلال ميخورم.انها كوكنار نميكارند و انرا حرام ميدانند. انانيكه از بول ترياك و قاجاق كلان شدند و زندكى شان از نان حرام است,حق دارند بر مردم زحمتكش بخندند.غريب كارى در بين قبيله هيرويين كار شرم اور حساب ميشود. حالا اقوام غير بشتون همه سلاحهاى خودرا دور كردند رفتند عقب كار و غريبى,انها براى تو شخص مزخرف جه سنكينى كردند كه تو انها را ملامت ميكنى.بترس ازينكه روزى انها مشت خورا كره كنند و بعد تنبانت شايد تر شود.
19 جنوری 2012, 22:23
آدم خان
اول نامت را تغير بده«گوساله» دوم حتمآ پنچری ترا هٔم خواهد گرفتند
20 جنوری 2012, 10:08, توسط شهنشاه
طالبان گروه خرابکار و ساخته شده توسط غربی ها برای بد نامی اسلام و تخریب و یاهم یافتن تسلط در آسیایی میانه اند. ولی این خران (طالبان) کی حقیقت را میدانند.
22 جنوری 2012, 21:16, توسط baqi samandar
باقی سمندر
دلو سال ۱۳۹۰ خورشیدی
جنوری سال ۲۰۱۲ میلادی
سلام به افسانه صباح
نبشته شما را خواندم - خود را باشما همنوا میدانم وننګ -
نفرین برضد طالبان وطالبانیسم باد
بایست از امدن دوباره طالبان وحزب اسلامی وشرکا وجنایت کاران رنګارنګ برسریر قدرت رسمی فغان ستان جلوګیری نماییم .
افسانه صباح بازهم بنویسید - ازدردهای مردم تان بنویسید
قلم تان رسا ترباد .
آنلاین : يك شب در اسارت طالبان
23 جنوری 2012, 08:43, توسط افسانه صباح
تشکر زیاد از اینکه وقت گرانبهای تان را صرف نموده نظر تان ارایه داشتید. انشاالله کوشش خواهم نمود تا مطالبی را اگر بتوانم درست بنویسم وبه نشر بسپارم. حتماً نوشته خواهم کرد.
تشکر