مادر سلام!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
با تشکر و سپاس بیکران از تمامی دوستانی که این چند روزه در
فراق مادر مرا تسلی دادند و همراهم بودند!
درکتان گلدارش بود
آن روز
ماه سی روزه من
تمام
و نامرئی
كه با قاصد دوست
«بولجه» ناگزیر داشت.
*
سبک از دامچالههای زندگی میجهید
رندانه به تدبیرات کودکانه ما میخندید
میگفت: «حال من خوب است ابوطالب!
این قدر مرا از این دکتر به آن دکتر مبر
خسته شدم از بس..»
*
در کتان گلدارش بود
شاید
ماه چهارده من
باریک
و بلند
و نورس
عروسی را که پدر
هفتاد سال قبل
از «جاغوری» آورده
بود
*
آه!
ما چقدر پیرش کرده بودیم
چقدر بیمار «مادر» را
آنلاین : http://baghchar.blogfa.com/pos...