صفحه نخست > دیدگاه > خلای ارادۀ عادلانه ای سیاسی مردم در دولت های افغانستان

خلای ارادۀ عادلانه ای سیاسی مردم در دولت های افغانستان

غلام سخی ارزگانی
شنبه 13 اكتبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اربابان دانش، نخبگان عقلانیت نوین عصر حاضر و صاحبان خرد دموکراتیک، نیک می دانند که تاریخ تمدن بشریت با تولد نخستین عناصر و ظواهر پدیده های مدنیت توسط « اندیشه، اراده و عمل» انسان آغاز شده تا اینکه موجودیت اولین آدمیان خلاق و تمدن به نمایش گذاشته شد. هرچند که در شروع حیات بدوی انسان و حتا قبل از آن، با تحرکات غیر شعوری و خود جوش انسان، نخله های مدنی در راستای آبستن قرار گرفتند و تدریجآ پا به عرصه هستی گذاشتند که گام های بعدی بهتری برداشته شدند تا اینکه با شرایط زمانی و مکانی، تولد تمدن های بشری در دل تاریخ تمدن ماواء گرفتند. برعکس، به غرض تخریب یافته های بشریت و مدنیت نیز همین « اندیشه، اراده و عمل» انسان بوده که از قوه به فعل درآمده و خاک آن ها را به باد آسمان سپرده است.

از این رو، به غرض تحقق یک پدیده؛ نخست «اندیشه»، دوم «اراده» و سوم «کارکرد» به عمل آمده و به هدف خوب و یا بد می رسد. در همین رابطه، اگر تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان هرچند که به پرس و پال عجولانه هم گرفته شود، با آن هم با وضاحت برمی آید که «خلای اراده سیاسی مردم» ما از آغاز شکل گیری افغانستان تا حال در حاکمیت دولتی وجود داشته که با انگیزه ها، ابزار و عوامل مختلف از حاکمیت انسانی، حقوقی و دموکراتیک جوامع هم سرنوشت ما در قدرت دولتی جلوگیری صورت گرفته اند که یکی از بزرگ ترین «فاجعه نافرجام» در پیکر این جامعه خونبار ما می باشد. یعنی، محور دولت ها از وجود ارادۀ عادلانه ای سیاسی مردم ما «خالی» بوده و فقط تبعیض، ستمگری، هژمونی نگری، جهل و سایر ابزارهای ارتجاعی با رهبری انحصارگران مستبد در زیربنای جوامع کشور ما قرار داشته و هم چنان از ایجاد، رشد وحدت ملی، ترقی و شگوفایی نهادهای اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی- سیاسی جامعه از سوی حاکمان ستنی بدوی و ستمگر جلوگیری می شدند.

جامعه ما، یک جامعه ای موزائیکی است. بدین معنا که جامعه افغانستان آمیزه ای از قبایل، اقوام و پیروان مذاهب مختلف می باشد که هر یک آن دارای ویژگی های به خصوص خودش است که «حیات و ممات» این جامعه به نحوی از انحاء در گرو باورها، اهداف، اراده و عملکردهای خوانین قبایل، اقوام و طبقات حاکم اجتماعی جامعه قرار داشته که این ناشی از میکانیزم عقب نگهداشته مادی، معنوی، اجتماعی جامعه، تسلط سنتی حاکمان خودکامه تک قبیلوی و «نبود اراده سیاسی جوامع» با هم خواهر- بردار در دولت های افغانستان در درازنای تقریبآ سه قرن متآخر بوده که شوربختانه میراث آن حتا با شکلی از اشکال در قرن 21 نیز در این سرزمین مخروبه و بی دفاع وجود دارد.

آیا خلای ارادۀ دل انگیزانه ای سیاسی مردم ما از گذشته های دور تا کنون، در حاکمیت های سیاسی افغانستان وجود نداشته و سیاست های غیر عادلانه ستمگران قبیلوی تا حال در کشور جاری و مسلط نمی باشند؟

وقتی که قدرت دولتی بدون اراده سیاسی مردم در انحصار یک ارباب، سران قبیله، یا قوم خاص و یا گروه مخصوص قرار می گرفت؛ آن وقت بخشیدن امتیازات ویژه ای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تنها و تنها به یک قسمت کوچک متعلقین خونی زمام دار بر سر اقتدار منحصر می گردیدند و این باعث نفاق ملی می شد که این امر بقای حاکمیت تمامیت خواه استبدادی را در ضدیت نسبت به منافع عامه ملی، نخله های مدنی و دموکراسی تضمین می نمود. در این جا، اندیشه، اراده و عملکرد ارباب ( ویا اربابان) دولتی با همه ساز و برگ خویش، در ترد و معدوم نمودن اراده سیاسی طبقات محکوم، جوامع تحت ستم و کلیه مردم بی دفاع عمل کرده و آحاد مردم را به اسارت کشانده که صفحات خونین تاریخ جهان و به ویژه تاریخ غمبار کشور ما آگنده از آن اند.

قبل از همه مثال های عینی آن در تاریخ تقریبآ سه قرن آخر میهن ما کاملآ ملاحظه می گردد که متولیان سیاسی تک محور قبیلوی، چگونه جوامع با هم خواهر- برادر افغانستان تازه تولد را اعم از تاجیک، پشتون، هزاره، اوزبیک، قزاق، تورکمن، ایماق، بیات، قزلباش، بلوچ، عرب، پیشه یی، نورستانی، اهل هنود، یهود و سایر انسان های این سرزمین مقدس را به صورت تعمدی در محور نفاق های اتنیکی، مذهبی، زبانی، سمتی، قبیلوی، تباری، فقر سیاسی- اجتماعی، فرهنگی- اقتصادی وغیره محصور نگهداشته و آنان را از «نطفه گیری وحدت ملی»، «آفرینش تمدن ها» و داشتن نظام مردم سالاری محروم کرده اند. با کاشتن تخم «نفاق ملی» از سوی زمام داران دولت های فیودالی و تک قبیلوی- قومی افغانستان در بطن روابط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعه ما بوده که بقای رژیم های استبدادی، دست نشانده و ضد دموکراسی را حتا تا حال در افغانستان قبیلوی تضمین نموده است.

در تاریخ افغانستان همه قدرت سیاسی به طور زنجیره ای در محور انحصار اربابان قبیلوی بوده است. مشخصآ زمانیکه میرویس خان هوتکی یک مهره مهم صفویان ایرانی در قندهار بود، وی از ضعف حکومت صفوی آگاه گردید، با عجله وارد ریاض در عربستان شد و فتوا را از مرجع مذهبی آن جا بر علیه صفویان ایران حاصل و بعد در قندهار با همکاری مردم قیام کرد تا اینکه شهر قندهار را از زیر سلطه صفویان آزاد نمود که آزادی قندهار یک عمل شایسته بود؛ ولی حاجی میرویس خان هوتکی بدون اراده سیاسی همه اقوام و پیروان مذاهبی مختلف به قدرت سلطنتی تکیه کرد که بازهم محصول این قیام مردم در محور نزدیکان، یک عده خوانین و افراد محدود قبیله هوتکی می چرخید و حتا ممثل ارادۀ عادلانه ای سیاسی همه افراد قبیله هوتکی نیز نگردید، چه جائیکه اراده سیاسی سایر پشتون ها، هزاره ها، تاجیک ها، بیات ها، بلوچ ها، قزلباش ها، ایماق ها و دیگران در متن دولت وقت مطرح می بود و بنیاد «وحدت ملی» و «مشارکت عادلانه و شایسته سالارانه همه اقوام کشور» گذاشته می شد. این انحصار حاکمیت بیش از سه دهه در قندهار و اکناف آن ادامه داشت که شوربختانه، منشای انحصار حاکمیت های تک قبیلوی- قومی و محروم نمودن ارادۀ سیاسی مردم حتا تا کنون در افغانستان قبیلوی گردید.

احمد خان ابدالی یک شخص نزدیک به حرم سرای نادرافشار در ایران بود. وقتی که نادر افشار از بین رفت؛ احمد خان ابدالی در یک جرگه ویژه ای چند قومی و خاصتآ از خوانین قبیله ابدالی و آن هم با رأی یکه تاز و تنهای صابر شاه، تاج سلطنت را بر فرق گذاشت. به این صورت، احمد شاه ابدالی صرفآ ممثل اراده، خانواده خود، اربابان محدود ابدالی و بعضی از نزدیکان خویش در رأس قدرت سیاسی مطلقه گردید که حتا ارادۀ عادلانه ای سیاسی سایر مردم عادی پشتون نیز در حاشیه قرار گرفتند. در این ایام نیز ارادۀ عادلانه ای سیاسی همه اقوام کشور هرگز در ذهنیت های نخبگان حاکم وقت قرار نداشت و چه چای که در حاکمیت سیاسی مطرح می شد.

بازهم «اراده عادلانه ای سیاسی» جوامع پشتون، هزاره، تاجیک، اوزبیک، قزاق، ایماق، بلوچ، بیات، پشه یی، قزلباش، نورستانی، اهل هنود و سایر طوایف و مردم کشور خراسان آن زمان در حاکمیت پذیرفته نشد و این بار حاکمیت تک قبیلوی از بین خوانین ابدالی ها به میان آمد که تا عصر شاه شجاع سدوزایی دوام نمود.

در این برهه با سلطنت شاه شجاع سدوزایی، قدرت دربارشاهی تنها منحصر به اربابان خاص سدوزائیان بود و این بار نیز «سیاست انسانی» نشد و اراده و خواست مردم عامه در حاشیه قرار گرفتند تا اینکه تدریجآ دستگاه مستبد و انحصارگر تک قبیلوی پوسید و در عوض، خوانین قبیله محمد زایی، میراث دار حاکمیت تک قبیلوی- قومی پیشین گردیدند.

قدرت سیاسی مطلقه از عصر حاکمیت دوست محمد خان تا محمد داودخان محمد زایی، به صورت عمده، در محور انحصار اربابان خاندان محمد زایی قرار داشت و گاهی هم چند فرد انگشت شمار غلزایی وغیره را در حاشیه قدرت نصب می کردند. در این مدت طولانی بازهم قدرت سیاسی بیشتر «میراثی» شد؛ یعنی حاکمیت دولتی در انحصار مطلق خاندان سلطنتی محمد زایی قرار گرفت و «ارادۀ مردم» بازهم نسبت به گذشته ها، عمیق تر دفن گورستان شد. در ضمن، کشتارها، نسل کشی و اعمار کله منارها از مقتولین اقوام تحت ستم در عصر امیر عبدالرحمن خان به صورت سازمان یافته و آگاهانه انجام شده اند که در تاریخ افغانستان هرگز نظیر ندارد.

با کودتای سران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، حاکمیت سنتی از تک قبیلوی به «تک حزبی» مبدل گردید. هرچند حاکمیت میراثی تک قبیلوی- قومی 250 ساله آخر برای نخستین بار از بین رفت و برنامه های مدنی طرح گردید تا عملی می شد؛ ولی بازهم سیاست های عنعنوی به طرف «دموکراتیزه شدن» پیش نرفت و رقابت های جنگ سرد ابرقدرت های جهانی، افغانستان را قربانی نمودند و در این مرحله، سیاست به مراتب غیر انسانی تر نسبت به گذشته ها شد و مردم عامه تلفات جانی، خسارات معنوی، اجتماعی و مادی جبران ناپذیر را متقبل شدند که در جهان سابقه نداشت.

در عصر حاکمیت سیاسی برخی از مجاهدین در کابل، نه تنها نتیجه مطلوب عادلانه و مردمی را در قبال نداشت؛ بلکه در اثر جنگ های حزبی مجاهدین کشور به ویرانه تبدیل شد، بیش از هفتاد هزار از هموطنان ما شهید شدند، تضادهای خفته قومی و مذهبی شدت گرفتند و افغانستان بدتر از هر زمان دیگر، مورد رقابت های غرض آلود کشورهای منطقه و به خصوص همسایگان واقع گردید. در این برهه ای نازک، نه تنها ها «بارغیر انسانی سیاست» بیشتر سنگین گردید؛ بلکه تلفات بشری و خسارات اقتصادی، فرهنگی، منطقوی، سیاسی وغیره مزید بر گذشته ها شدند و حتا موجودیت و بقای افغانستان نیز مورد تهدید جدی قرار گرفت.

در اثر رقابت های کشورهای بزرگ جهانی، منطقه، همسایگان به خصوص پاکستان؛ این بار گروه طالبان به جای دولت اسلامی مجاهدین به قدرت رسیدند که به نام تأمین امنیت و اعمال شریعت اسلامی، قدرت سیاسی در انحصار مطلق تک تباری طالبان قرار گرفت که نه تنها مردم عامه بدتر از هر وقت دیگر در حاشیه سیاسی و فقر اقتصادی، اجتماعی، صحی، تعلیمی وغیره قرار گرفتند؛ بلکه برای اولین بار زنان کشور در بدترین حالت قرار گرفتند که حتا خروج آنان از منازل نیز منع گردیند. ناگفته نماند که در تحت زمام داری طالبان، اقوام تحت ستم و به خصوص هزاره ها و سایر شیعیان زیر تلفات و فشارهای جبران ناپذیر دیگری هم قرار گرفتند که واقعات ولایات شمال کشور و مناطق مرکزی هزاره جات شاهد مدعای تمام مردم افغانستان و جهانیان می باشد.

در این وقت از یک طرف، سیاست به ناانسانی ترین صفت آن مبدل شد و از طرف دیگر، خطر آن می رفت تا افغانستان نیز جزء از فدراسیون پاکستان شود.

در این خونین ترین ایام نه تنها حتا خلای اراده سیاسی مردم از اذهان ناپدید گردید؛ بلکه اصلآ وجود فزیکی اقوام محروم تاریخ و تحت ستم کشور نیز مورد تهدید و حتا نابودی قرار داشت که مدارک مستند منابع داخلی و خارجی بدان گواهی می دهند.

آن چنان که انتظار می رفت؛ که ارادۀ عادلانه ای سیاسی مردم در ادارۀ مؤقت، حکومت انتقالی، حکومت انتخابی اول و دوم جناب حامد کرزی و حضور قوای ناتو در افغانستان تحقق می یافت که شوربختانه نیافت؛ بلکه با نحوی از انحاء مبارزه علیه تروریزم داخلی و بین المللی نیز کنار گذاشته و حتا به صورت آگاهانه و تعمدی مهره های مختلف تروریستی در درون ارگان های دولت جمهوری اسلامی افغانستان و نهادهای خصوصی نیز جذب و تقویت گردیدند. در این صورت، به نام تحقق جامعه مدنی و دموکراسی نه تنها از ارادۀ سیاسی مردم استفاده سیاسی غرض آلود صورت گرفتند و هنوز هم می گیرند؛ بلکه سیاست دولت نیز عادلانه، انسانی و دموکراتیک نشد و از همین رو بوده که از جمله فساد اداری تمام بدنه های دولت جمهوری اسلامی و جامعه افغانستان را فرا گرفته است. در وجود چنین فساد اداری در دولت متمرکز سیاسی موجوده، هرگز برای تحقق ارادۀ عادلانه سیاسی مردم جای باقی نمانده و سیاست های تک فردی، قبیلوی، قومی، حزبی، ستمی، مصلحتی و نظایر این ها از سوی زمام داران قصر ریاست جمهوری اسلامی افغانستان با شدت تمام تا کنون دنبال می شوند.

افزون برآن، از کمک های جامعه جهانی و ارادۀ مردم در جهت جذب و حمایت نیروهای تاریخ زده و ضد مدنی در ارگان های دولتی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری، ورزشی وغیره هم استفاده غیر قانونی صورت گرفته که آینده کشور را از هر زمان دیگر به خطرات جدی مواجه خواهند نمود.

پس، آیا ضرورت زمان، ارادۀ و خواست عادلانه تمام مردم افغانستان ایجاب نمی کنند که قبل از همه «عدالت سیاسی» در محور ارگان های دولت تحقق یابد و دولت ممثل نیازهای قانونی، خواست های حقوقی و ارادۀ سیاسی دموکراتیک تمام مردم کشور گردد؟

در فرجام:

پیشینه های کشور ما، مملو از مصائب بی شماری می باشند که قلم ها از نوشتار و زبان ها از گفتار آن عاجز اند که از جمله همین وضع موجود افغانستان؛ ناشی از باورهای منحط قبیلوی، اراده ظالمانه متولیان سیاسی و عملکردهای ضد انسانی حکام غیر دموکراتیک در قدرت های سیاسی- میراثی دولت های افغانستان تا کنون بوده که از یک سو، نه تنها مانع ارادۀ سیاسی و خواست عادلانه توده های از مردم عامه در حاکمیت سیاسی افغانستان گردیده؛ بلکه در سایر ابعاد فاجعه آفرین نیز بوده اند.

در طی تقریبآ سه قرن متآخر، شاهد قدرت میراثی دولتی از سران یک قبیله به نخبگان قبیله دیگری تا قرن 21 می باشیم. ناگفته نماند که این بار آقای کرزی بنا بر سازش ها و مصلحت جامعه جهانی وارد قدرت دولتی در کشور گردید که در انتخابات ریاست جمهوری اولی و دومی به اریکه کرسی ریاست جمهوری اسلامی افغانستان تکیه کرد.

آیا دولت جمهوری اسلامی افغانستان، فاقد ارادۀ عادلانه ای سیاسی مردم نمی باشد؟ آیا جمهوری اسلامی کنونی کشور، بدون پشتوانه و حمایت مردم، مشروعیت دارد؟

آقای حامد کرزی و حلقه قصر ریاست جمهوری از ارادۀ مردم تا کنون استفاده غیرقانونی را برده و مردم از دولت کاملآ فاصله گرفته اند؛ برای اینکه در قدم نخست فساد اداری، بیکاری، ناامنی، ترور، قاچاق، تولید مواد مخدر، قومگرایی، عملیات انتحاری، قانون گریزی و سایر فجایع در کشور بی داد می کنند و افغانستان را در بستر یک بازی سیاسی دیگری قدرت های جهانی، منطقوی و همسایگان قرار داده اند.

پس، تا زمان که قدرت سیاسی عادلانه، خردمندانه و مردمی نگردد؛ عدالت سیاسی در ارگان های دولتی حاکم نخواهد شد. نقش عاقلانه و عادلانه مردم در گزینش یک حاکمیت «غیر متمرکز دموکراتیک دولتی»، باعث محدود شدن استبداد سنتی در دولت شده و هم چنان روزنه های آزادی، کثرتگرایی، خود باوری، خود سازی، وحدت ملی، همبستگی مذهبی، شکل گیری فرهنگ فراگیر ملی، دولت مستقل مشارکت ملی، دولت سازی سازنده ملی و حاکمیت تدریجی مردم سالاری در آینده کشور گشوده خواهند شد.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • هر نوع تغیر درین دولت فاسد حتمی و قابل پذیرش است، اما نه تحت سلطه جنایتکاران هفت و هشت ثوری.
    مردم افغانستان باید بدیل دیگری عوض این جنگسالاران برای خود انتخاب کنند. در بین دو بد یکی را انتخاب کردن، راه حل نیست.
    امید که طرفداران جنگسالاران باز بالایم مانند مور وملخ هجوم نیاورند.

    • نخیر نادرجان!
      هیجکسی بالای شما مثل مور وملخ هجوم نمی آورد تا وقتیکه سخنان تکراری واباطیل راوایی های اوغان را نشخوارنکرده اید. بارها خدمت جناب عالی نوشته ام وبار دیگر می نویسم که جرم حالت فردی دارد. افراد مجرم وگنهکار وخاین وجاسوس حتی میتواند میان غیر هشت ثوری هاوهفت ثوریها نیز پیدا شود؛ یک مثال واضح آن پروفیسور علی احمد جلالی بود؛ نمونهء دیگر آن اشرف غنی احمدزی وانورالحق احدی می باشند. نمونهء دیگرآن همین وزیر مالیهء فعلی آقای زاخیلوال می باشند.
      امروز دراکثر اختلاس ها وفسادهای مالی دست غیرهفت ثوری وهشت ثوریهای که ازکشورهای غربی بنام متخصص وکارشناس با پاسپورتهای کشورهای اروپایی رفتند وپولها را به جیب زده دوباره به کشورهای دومی شان برگشتند همه هشت ثوری ها نبودند. نادر آتش معین ویا وزیر وقت هوانوردی نه هفت ثوری بود ونه هم هشت ثوری.
      بناء بخاطر جرم یک نفر ویا دونفر بخش بزرگی ازمردم را نفی کردن خودش فاشیسم است که جناب عالی آنرا درعبارات تان خیلی زیرکانه بکار می برید ولی من آنرا درک میکنم؛ پنهان نمودن عقاید وگرایشات فاشیستی زیر کلمات پر زرق وبرق دموکراسی وآزادی کار راویی ها ودیگر چپی های پشتون می باشد.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • آقای بهمن،
    مرا با خود اشتباه نگیرید. این شماستید که به خاطر جنایات رهبران خائین، تمام قوم و قبیله اش را محکوم میکنید، نه من!
    من از رهبران جنایتکار هفت و هشت ثوری انتقاد میکنم، نه از توده های فریب خورده ای که تا حال بدیل غیر ازینها را برای خود جستجو نکرده اند.
    تاپه های راوائی ماوائی تان که تاریخ مصرفش گذشته، دیگر به درد نمیخورد. نپُرس که کی گفته، ببین که چی گفته!

    • نخیر آقای نادر بازهم اشتباه نموده اید!
      به هررنگی که بخواهید کلمات دوپهلو وچند پهلو را استعمال کنید من آنرا تفسیر میکنم. اینکه جناب عالی ازپیام قبلی تان که همهء هفت ثوری ها وهشت ثوریها را بدون ذکر نام رهبران شان دریک خط درقطار جنایت کاران آورده اید درکابل پرس نشرشده است وشما قادر به تغیر آن نیستید.
      اگر سخن فعلی تانرا نیزحالا قبول کنم که جناب عالی تنها رهبران هفت ثوری وهشت ثوری را میخواهید به میز محاکمه بکشانید این سخن نیز ازنظر حقوقی اشکال دارد. زیرا تمام رهبران احزاب وگروه های هفت ثوری وهشت ثوری دریک قلم جنایت کار بوده نمیتوانند. اینکه راوایی باشید ویا نباشید برایم مهم نیست ولی اعتراف خودتان درهمین سایت کابل پرس? هنوز وجود دارد که نوشته اید: من هرچند راوایی نیستم ولی سیاست سازمان راوا درمورد جنگ سالاران تائید می نمایم.
      حالا که خود ازنام راوایی اظهار نفرت میکنید مربوط خودتان است. ولی من چنانچه بارها گفته ام بار دیگرتکرارمیکنم که من مخالف هژمونیزم وتوسعه طلبی پشتونی درافغانستان متکثر وچند قومی استم نه مخالف پشتونها. نزد من پشتون کسی است که پشتونیست باشد وبا افکار قرون وسطایی اش بخواهد دیگران درخویش استحالهء جبری نماید وسلطه وحاکمیت را مال خدا داد وبلامنازع خود وپدرکلانهایش بداند. من تا زنده ام با چنین انسانها چه درسطح رهبری باشند ویا درسطح عوام مخالفت می ورزم.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • آقای کج بحث،

    • نظر مرا همه خوانندگان کابل پرس? میدانند، که برعکس خودت، من همیشه از رهبران جنایتکار انتقاد کرده ام، نه از توده هایکه فریب آنها را خورده اند. اگر در پیام بالا کلمه( رهبران) را پهلوی هفت و هشت ثوری فراموش کرده ام، که بنویسم، آنقدر مهم نیست، زیرا از متن پیامم نمایان میشود که مقصدم از جنگسالاران است.
    • من از راوائی ها نفرت ندارم و هنوز هم از بعضی نظریات شان حمایت میکنم. بخصوص از به محاکمه کشانیدن رهبران هفت و هشت ثوری.
    • اینکه کدام این رهبران بیشتر و کدام شان کمتر جنایت کرده اند، صدهزار شاهد ، جنایت های را که به امر این جنگسالاران به حق شان روا داشته شده ، در گذارش کمیسیون حقوق بشر افغانستان مستند ساخته اند. اگر آرزوی مردم افغانستان روزی برآورده شود و اینها مقابل یک دادگاه بین المللی جوابگو شدند، بعد خودت میتوانی بحیث وکیل مدافع از حقوق هریک شان دفاع کنی.
    • خودت مینویسی" نزد من پشتون کسی است که پشتونیست باشد......"
      جناب سفسطه سرأ، پس آنهمه پشتون ها را که پشتونیست نیستند و به عدالت اجتماعی باور دارند، اما از قوم پشتون اند، به کدام نام یاد میکنی؟
    • جناب آقای نادر!
      نخست اینکه من ازکج بحثی نفرت دارم؛ من کسی استم که روک وراست بالای اصل موضوع باجناب عالی بارها مناظرده کرده ام ومی کنم .
      جناب عالی ازکمیسون حقوق بشریاد کرده اید. ببنید برادرعزیز!
      فرق میان یک محاکمهء سیاسی ومحاکمهء عادلانه حقوقی را امروز حتی یک طفل هم میداند. کمیسون حقوق بشر جنابعالی تمام راپورهای آنرا هم بزبان انگلیسی وهم بزبان پشتو وهم بفارسی خوانده ام. تفاوت میان سه زبان را به اندازهء فاصله میان زمین وآسمان هم ازنظر شکل ومحتوای گزارش وهم ازنظر ارقام واعداد قربانیان یافته ام. ازاینکه جناب عالی حامی سیاستهای راوا می باشید وخود اذعان دارید که جنگ سالاران را به میز محاکمه می کشانید دیگر جایی برای بحث نمیگذارد که جناب درمقام فاضی نه بلکه درمقام مدعی این اتهامات را مطابق ذوق وسلیقه های ساسی و قومی تان زیرنام تحقق عدالت ودادگستری درکابل پرس نشخوار میکنید.
      چنانچه من بارها برایت تکرار کرده ام بار دیگرتکرار میکنم که جناب عالی ودیگر راوایی های هم تبارتان طفاله خورمیدیای بیگانه استید. این میدیای غرب بود که درزمان کمونیزم مقولهء مجاهد را ابداع کرد وتوسط آنها کمونیزم را نابود کرد وحالا برای زدن همان مجاهدین وبدنام ساختن آنها اصطلاح جنگ سالاررا اختراع کرده؛ هرزمانیکه این مجاهدان خصوصا ازملیتهای غیر اوغان علم مخالفت را با کرزی ودولت وی بلندنمایند بنام جنگ سالار وادار به سکوت می شوند ولی هروقتیکه به نظام وی وفادار باشند وبادزد دهن جوال را بگیرند آنوقت قوماندان جهادی نامیده میشوند.
      جناب عالی چه راوایی باشید ویانه ولی شما مانند راوا ویکعده طفاله خوران فاشیست قبیله ایی دیگر چون اسمعیل یون وخلقی ها وراوایی ها بخاطر تامین منافع قومی شان درقدرت این مقولهء جنگ سالار را بیشترازدیگران نشخوار میکنند. من برای جناب عالی گفته ام که جنگ سالار تاکنون تعریف نشده است.
      تا کنون قضیهء افغانستان حل نگردیده وروزانه انسانهای غیرنظامی بدلایل مختلف کشته میشوند پس جنگ سالاران خارجی امریکایی را که همین اکنون درخاک شما مصروف قتل وکشتار اند کی ها باید محاکمه کند؟ چرا علیه اینها سر وصدای محاکمه وجنایت کار بودن ازطرف راوا وآقای یون وافغان ملتیها وطالبان نکتایی پوش دیگر بلند نمیشود؟ چرا ازطرف آنها بطرفداری گلبدین وجلال الدین حقانی وساطت صورت میگیرد تا نامهای شان ازلست سیاه حقوق بشر حذف گردد؟ بناء نزدمن این کلمات و واژه ها ومقوله ها ازطرف اشخاصی چون جنابعالی با اهداف مشخص سیاسی معنا میدهد ولو اگر هزار بار خودتان جهت عوض کنید؛ یا راوایی باشید ونباشید. درآخر این پرسش شما پرا پاسخ میدهم
      نادر: پس آنهمه پشتون ها را که پشتونیست نیستند و به عدالت اجتماعی باور دارند، اما از قوم پشتون اند، به کدام نام یاد میکنی؟»
      من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد آنرا کمتر دیده ام ولی اگر بالفرض چنین انسانهای با وجدان پیدا شوند من ایشان را انسانهای باوجدان وآزاده می نامم نه پشتون
      زیرا پشتون با پشتونولی رابطهء ناگسستنی دارد؛ وخود پشتونولی درحقیقت یک دین مستقل است یک پشتون هیچگاهی امیر عبدالرحمن خان را بد نمیگوید. یک پشتون هیچگاهی شاه اشرف هوتکی را وعملیات بیرحمانهء وی را دراصفهان محکوم نمیکند بلکه برعکس برآن می بالد.بناء هرانسانی که خرافات وبرتری جویی های قبیلوی درافغانستان را ازمنظرپشتونوالی محکوم کند وآنرا خرافات بشمارد او انسان با وجدان می باشد. ویکی ازین اشخاص درتاریخ همانا زنده یاد ببرک کارمل بزرگ بودند ؛ زنده یاد مجید سربلند بودند. رفیق ظهور رزمجو می باشند؛ رفیق بارق شفیعی می باشد، زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی بودند وپسرشان مسعود خلیلی می باشند ودیگران که من ایشانرا پشتون نه بلکه انسانهای باوجدان می گویم با تمام اختلافات سیاسی که با ایشان دارم.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • تا پشتون از عملکردهای ۲۶۱ ساله خودشان پیش قوم خودشان انتقاد نکنند من همه آنها را محکوم به نژاد پرستی میکنم. اما نه محکوم به مرگ. این برادران آقای نادر هستند که مردم را با لذت سر میزنند. وسلام

  • بهمن مینویسد:
    "من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد آنرا کمتر دیده ام ولی اگر بالفرض چنین انسانهای با وجدان پیدا شوند من ایشان را انسانهای باوجدان وآزاده می نامم نه پشتون"
    جناب بهمن، بلاخره ماهیت فاشیستی و نژادپرستی ات را برملأ ساختی!
    انسانهایکه تار وپود وجود شان از نفرت، کینه و تعصب پُر باشد، به نظر من مریض روانی اند.
    با فردیکه در لنجزار تعصب به اندازه خودت غرق باشد، بحث عقلانی اصلاّ ناممکن است، زیرا یکی از مشخصات بیماران روانی اینست، در لجنزار یکه خود دست و پا میزنند، دیر یا زود طرف مقابل را نیز با خود غرق میکنند.
    ازین لحاظ نه به پیام آخری شما جواب میدهم، و نه در آینده با خودت بحثِ خواهم داشت.

    • بار دیگر سلام به آقای نادر!
      عزیزم! من باکسی وقومی نه کینه دارم ونه هم درلجنزار تعصب وعقده غرق می باشم ولی شما چرا ازگفتن حقایق اینقدر برآشفته میشوید. من پشتونولی را هم برایتان تشریح کردم وهم رابطهء آنرا با ساختارهای حاکمیت که اصل نقطهء تصادم بادیگر تبارها وملیتها می باشد بازگو نموده ام وثابت نمودم که پشتونولی مبنا واساس تمدنی ندارد. تعصب من ازآنجا آغاز میشود که کسی مرا بزور وادار بسازد که من نیز داوطلبانه وکورکورانه همین ارزشهای منحط قرون وسطایی را بپذیرم آیا من حق دارم که ازهویتم دفاع نمایم وبگویم نه آقا خیلی ممنون من افغان نیستم واین افغانیت را بشما باتمام افتخارات آن بشما بخشیده ام. آیا درینجا تعصب ازجانب من معنی دارد؟
      من مثالهای ازانسانهای که ازبند گرایشات قبیلوی رسته اند بشما ارائه کرده ام که آن انسانها جدا از اختلافات سیاسی وفکری که با بعضی آنها داشته ام آنها درقدم اول خودشانرا انسان گفته اند.
      درحالیکه ازنظر فاشیستان پشتونی؛ پشتون بودن وافغان بودن مقدم برانسانیت واسلامیت می باشد پس چه کسی تعصب میورزد من ویا کسانیکه مرا متهم به تعصب می نمایند؟
      اما اینکه فرموده اید به پیامهای من پاسخ نمیدهید این کار خودتان است ولی من نظریات شما را نقد میکنم ودرهرجا که ببینم که جملات وعبارات شما به شکل خزنده ومرموز پایه های حاکمیت افغانی را تقویت میکند من آنرا تفسیر میکنم ونظریات خویش را در ذیل آن می نویسم چه خوش باشید ویا خفه من این کار را میکنم.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • حتا هتلر به یهودی این جوری نه گفته که آقا بهمن گفته.

  • سلام یهمن عزیز و نادر عزیزتر من همیشه نظریات هر دوی شما را خوش دارم و میخوانم و در اینده تعقیب خواهم نمود
    امکان دارد که نادر برنده میدان شود .
    من خودم هزاره هستم و متعصب نیستم در صورتیکه کسی تعرض کند جوابش را به سخت ترین لحن میگویم به نزد من نه شخص مقصر است نه قوم و نه قبیله فقط یک دوره تاریخیست که مردم افغانستان باید از ان عبور کند .

    • آقای فراری ، نام شمارا کسی نپرسیده که شما ازکدام قوم هستید ، هزاره هستید یا پشتوت ، مهم نیست . مهم این است بین
      برادرها جنگ اندازی نکنید ، به خیرملت و مملکت باشید . ومن الله توفیق

  • بهمن دستان هیتلر را از پوشت بستی. روی هیتلر را سفید کردی.

  • اقا یهمن
    جای می نویسد “بارها خدمت جناب عالی نوشته ام وبار دیگر می نویسم که جرم حالت فردی دارد”
    جای دیگر می نویسد “ من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد آنرا کمتر دیده ام”
    سوال. با چند میلیون پشتون دیده اید؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس