رمضان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
رمضان به همه مسلمانان مبارک!
من از رمضان سخت می ترسم. در رمضان، مردم کابل عصبانی تر می شوند و جنگ ها و کشمکش ها در خیابان ها بیشتر. در مضان، مردان «باغیرت» تر می شوند و بیشتر از همیشه دختران و زنان را آزار می دهند. در رمضان، حتی مادرت نمی خواهد برود معلمی کند چون می ترسد از همشهریانش. در رمضان، هر چه بپوشی، باز هم برای تعدادی از مردان بی حیای این شهر بی حجابی و بنابراین باید مورد توهین و تحقیر قرار بگیری. در رمضان، امکان دارد مثل رمضان قبل، فقط به خاطر اینکه به سرک برآمدی مردی بکوشد ترا زیر موترش کند. در رمضان، تعدادی از پسران لیسهی حبیبه به تو می گویند: «ای کاش طالبان برگردند تا ترا دیگر اینجا منتظر تکسی نبینیم.» در رمضان، خسته می شوی از بودن. در رمضان، زن ماندن و مبارزه کردن سخت تر می شود، نه برای اینکه شکمت گرسنهست و بدنت بی رمق، بلکه برای اینکه مغزت و روحت خسته می شوند از اینکه در این ماه بیشتر از هر زمان دیگری دین را اسلحه ای می سازند برای سرکوبت، برای خانه نشین کردنت، برای خاموش کردن خنده هایت، برای بستن دست و پایت. گاهی حس می کنی در رمضان، همه طالبند و تو تنها مقابلشان ایستاده ای و فقط منتظر مرگ هستی. در رمضان، حتی مرگ آنقدر مهربان نیست تا نجاتت دهد از بند غیرتی کاذب و دروغین؛ غیرتی که هنگام تجاوز به تو ناپیداست، اما برای زندانی کردنت بیدار.
دو سال قبل رمضان را در امریکا گذشتاندم. با وجود اینکه همه اطرافیانم کافر و بی دین بودند، وقتی می گفتم روزه دارم، همه با احترام به من می نگریستند و می گفتند که به اراده و توانایی ام افتخار می کنند. در جریان این ماه، بیشتر از هر زمانی، همصنفانم با من مهربان بودند و هر جا مرا می دیدند به من سلام می دادند و لبخند می زدند. یکی از دوستانم که بی دین بود، در همین ماه چندین بار نزد من آمد تا در مورد اسلام بیشتر بداند و بیش از یک بار به من گفت که به رمضان و پیام خوبش که عبارت از خویشتن داری باشد سخت احترام دارد… اما امسال در مملکت مسلمانی، در سرزمین خودم که بیشتر از هر جای روی زمین دوستش دارم، هستم، و از همین اولین شب آمادگی می گیرم که سر از فردا با جنگ ها، توهین ها، پرزه ها و حرف های ناحق با حوصله مندی مبارزه کنم و انرژی ام را از دست ندهم.
دستهبندی شده در: یادداشت ها
آنلاین : http://noorjahanakbar.wordpres...