حاجتی سازد روا هر تار زلفش، ای دریغ!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آن گل نازکبدن،
گیسو به دوش انداخته
زان به دوش
انداختن، خلقی به جوش انداخته
ریخته است آن خوشههای
ناز را بر دوش خویش
در میان کاروان دل،
خروش انداخته
تا پریشانتر کند
جمعیت عشاق را
سنبل زلف پریشان را
به دوش انداخته
با گل رخساره، آن
شیرینلبِ سیمینبدن
داغ اندر لالههای
گلفروش انداخته
لعل نوشینش که آب
زندگی میپرورد
در رگ مَی، خون
غیرت را به جوش انداخته
حاجتی سازد روا هر
تار زلفش، ای دریغ!
حاجت ما را چرا در
پشت گوش انداخته؟
علیاکبر دُلَفی
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...