جز خون دل، به ساغر دهقان چه کردهای
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
«...و غم، بهانهی خوبی است تا خودم باشم...»
بعضی شبها که غم سراغم را میگیرد، شعر و سیگار و شعر و سیگار، تنها
راه حل گریز است و شعرهای دردناک و جانسوز، بهترین دوای درد که بتوانی زار بزنی
با خودت و از هر چیزی که دلگیری و دلتنگ، با نفرت دور شوی... آن هم شعرهایی از نوع تک مصرعی که «حامد ابراهیمپور»، دوست آبانی خودم سروده باشد... بیشتر شعرهای حامد باب
طبع دل دردمند من است و با هر کدامش، خاطرهای تلخ در من زنده میشود... میمانم
چه کنم...
غم نیست گر تو هم هوس این و آن کنی
با من چه کردهای تو، که با دیگران کنی!
ای گل که دل به صحبت هر خار و خس دهی
از نیش خنده، خون به دل باغبان کنی
گویند روزگار تو با دیگران خوش است
تنها، به ما چو میگذری، سر گران کنی
باور نیایدم که تو ناآشناپرست
تنها مرا به تیر غم خود نشان کنی
هر گز نکردهای تو ستمگر به کس، وفا
تا با منِ شکستهدلِ خستهجان کنی
جز خون دل، به ساغر دهقان چه کردهای
تا در پیالهی دگران هم از آن کنی؟
ایرج دهقان
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...