یک دنیا دلواپسی!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
شب است، روی بالکن خانه ای که به اجاره گرفته است، مینشیند. چراغ های کنار جاده روشن است و یک جفت چشمان متجسسش گرداگرد را دید میزد. با هر نفسیکه میکشید حسی ازدلواپسی و غربت برایش دست میداد. هرچند که اینجا کوچه و پس کوچه برایش آشنایی دارد. ولی، دوری از دوستان و میهن خیلی ها آزار دهنده است. اینجا تنهاست، نوستالوژی عمیقی او را میآزارد. چند وقت پیش، مادر پیرش در وطن مرده است، عایشه ازدواج نموده، کبیر و لطیف از راه های غیر قانونی راهی اروپا شده است؛ کریم و سیف الدین و . . . هم دوسال قبل به وطن باز گشته اند. سالهای زیادی است که در غربت به سر میبرد و اکنون دلش پر از حسرت دیدار دوستان است!
هر روز که از کار بر میگردد؛ خبر های مربوط به افغانستان را در رسانه ها دنبال میکند. جز خبری از افزایش انفجار و انتحار و ده ها موارد از خشونت را می میبیند. وطنش به دهشت ملکی تبدیل شده است که در دل های آدم هایش جز رعب و وحشت است. قرار گزارش ها بیشتر از یک میلیون انسان متعاد به مواد مخدر را به خود جا داده است. بلند ترین میزان بی شغلی را ازان خود کرده است. وطنش دارای پارلمان ناکارا و دولتمردان زورگوی و مستبد است و سر انجام جایگاه فاسد ترین کشور جهان را به خود اختصاس داده است. در این سالهای پسین کابل جان قلب سرزمینش سکون وآرامش خود را کاملاً از دست داده است. از اینرو، دل نمیکند که به زادگاهش (افغانستان) بر گردد.
روز های صلح، امن و باهمی در ذهنش متجلی میشود. خاطراتی از زندگی و دوستانش از ایام جوانیش در قریه و قشلاق در دفتر ذهنش مرور میشود. خود را آرام بر روی دیواری بالکن تکیه میدهد. گیلاس آبی را که کنارش بود، سر میکشد و به فکر عمیقی فرو میرود. انگار گویی موسم بهار است و با جمع از همبازی هایش کنار رود خانه ای سرخآب و میان مزارع سبز گندم قدم میزند. باد سردی موی ها و پراهنش را تکان میداد. صدای شرشر دریا که از کنار مزرعه میگذرد گوشهایش را نوازش میداد. آنوقت ها نه از انفجار خبری بود و نه از انتحار.
***
سال 2014 هم در راه است. سالیکه قرار است که نیروهای بین المللی کمک به امنیت افغانستان را ترک بکنند. دلهره بازگشت دوباره طالبان نیز در تصورش مجسم میشود. روز های سخت فرار از وطن یادش میآید، عبور از راه های دشوار گذر، مثل: شش پل، کوتل حاجی گگ، مسیر مارپیچی ماهیپر، آن روزهایکه طالبان با چشمان سرمه کشیده، عمامه سیاه، ریش های بلند و سیمای خشن با شعار" افغانستان تنها سرزمین افغان ها است" دیگران را مبجور به ترک وطن شان میکرد و چی ظلمی را بر مردم روا می داشتند! فضای ذهنش لبریز از واهمه های برگشت دوباره طالبان و جنگ های تنظیمی ده های هفتاد، آنگاهیکه رهبران تنظیم ها برای احراز قدرت با هم درگیر نبرد های مسلحانه میشدند و هزاران هزار هموطن بیگناهش جان های عزیز خویش را از دست میداد، میشود.
***
صبح از راه میرسد. نور طلایی خورشید از ورای شیشه های کلکین درون خانه را روشن میسازد. به ساعتی کوچک که در مقابلش است، نگاه میکند، ساعت هفت بجه صبح را نشان میدهد. همه جا را جمع و جور مینماید. صبحانه اش را صرف میکند. جلو آیینه می استد به چهره اش نگاه میکند چین و چروک صورتش بیشتر شده و تعداد موی های سفید شقیقه اش نیز افزایش یافته است. امروز را نیز مثل روز های قبل با رفتن سوی کار و بار و با تصویر آینده مجهول و افسرده دل میآغازد.
پيامها
12 سپتامبر 2013, 22:39, توسط میراحمد لومانی
جناب نویسنده عزیز سلام! سال 2014 و چگونه گی آن، پیامد جز عمل کرد جامعه و مردم ما نمیباشد!! این ما هستیم که چگونه گی بودن خویش را در سال مورد نظر رقم میزنیم! با اطمنان خاطر برای شما عرض مینمایم؛ هر گاه جامعه و مردم ما « بخصوص فرزندان دلسوخته فارس» درست و معقولانه عمل بنمایند، نه تنها در 2014 بلکه در هیچ مقطع از تاریخ طالب این فرزندان استبداد تاریخی هیچ غلطی نمیتوانند انجام بدهند؛ اگر ما هوشیارانه و مسئولانه عمل بنماییم. قول میدهم!!!!!!!!!!
13 سپتامبر 2013, 02:04, توسط jiran
جناب لومانی دستت درد نکند به این پاسخ زیبایت ، اگر مردم ما عزم را جزم کنند هیچ نیروی نمی تواند قد علم نمایید اما فسوس ، که مار های افعی
در هر کوچه و خییابان سرک می کشد اما قدرت و نیروی مردم ما متحد و یک پارچه باشد بتواند با مشت با دهن دشمن زد ، دشمن نمی تواند هیچ غلطی بکند یاد اور شوم که این همه تلیغات به این معنا است که مورال مردم ضیف گردد و یارای مقاومت از انها سلب گردد ، این همه سرنا سر دادن است .
آنلاین : http://j