صفحه نخست > دیدگاه > یادی از تصویرگر بزرگ دردها و رازهای اسارت و نابرابری پرفیسورغلام محمد میمنگی

یادی از تصویرگر بزرگ دردها و رازهای اسارت و نابرابری پرفیسورغلام محمد میمنگی

توردیقل میمنگی
سه شنبه 21 جنوری 2014

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

تقدیم به روح پر فتوح آزاده مرد میهنم،استاد پروفیسورغلام محمد میمنگی، وآن شهیدان گم نامی که در دام تعصبات من برترجان های شیرین خویش را از دست دادند، وآن انسان های مظلومی که بی هیچ گناهی مجرم اند، وبزرگترین گناه ایشان ازبیک بودن، هزاره بودن، تورکمن بودن وغیر آریایی بودن است وبس، که درد ایشان را جزآن که در موقف ایشان باشی، از درک آنچنانی اش عاجزی، که باید است بسوزی تا بدانی که سوختن چیست! ومعنی از دست دادن هویت انسانی خلقی راهم کسی داند که، خود از زمرۀ آنان باشد، واین درد جانکاه را با گوشت وپوست خود تجربه نماید، وبداند که محرومیت ازداشتن زبان مادری چیست، وبیگانه بودن با فرهنگ خودی چه معنی را میتواند افاده کند، ومحرومیت از حقوق انسانی، در مقام برابری با دیگران چه مفهومی دارد، وخویشتن را همیشه وبی هیچ گناهی مجرم احساس میکند زانکه او ازنژاد وقوم برتر درین خطه نیست!! طفلش درمدرسه وخودش در اجتماع همیشه مجرم، ومجبور به آموزش وتکلم به زبان دیگران است، ویا هم مذهبش را تقیه میکند، زانکه او محکوم است، ودر سرزمین آبایی اش مهمان ناخوانده!!

هموطن مرا به هر نامی که میخواهی صدا کن ولی بگذار که من آن خود باشم ، همانند آنکه توبه آن خود بودن خویش می بالی وافتخار داری !پس بمن هم این حق را قایل باش، تا باهم در همه، غم وخوشی های میهن مان، در کنارهم باشیم.

بگذار من وتو داشتن موقف متساوی انسانی را فارغ ازقید وبند اوهام نژادی وقبیلوی، در نظام اجتماع قبول کنیم تا بتوانیم برادر همیشگی وراستین همدیگر باشیم .

من وتو برادریم، به شرطیکه خط قرمز امتیازاتی را که خاصۀ تواش ساخته اند، از میان خویش محوسازیم ، ومشترکاتی را که واقعاً، همه با هم داریم، درد اشتن میهن مشترک وتاریخ مشترک پذیرا شویم !!!!
به امید رهیابی به منزلگه درک درد ها ورنج های نابرابری، وضرورت انسانی باهم بودن ودرمساوات زیستن

سلام بر میمنه، آن شهر همیشه سبز آزاد مردان تاریخ
سرزمین زیبایم میمنه! سلام برتو که صدای فرزند آواره ، وطفل اسیرت، درکاروان اسیران اکیرخان دلاور، وهمرزمان بی باک وپا به زنجیرش، ازدامان بخون خفتۀ تو تا قتلگاه کابل آنروز، آن سانی که در آن روزگاران سیاه وشوم با صلابت ایمان وامید به آزادی وعدالت،ازاعماق زندان ها وانتهای تحقیرها چون یکی فریاد رسای حق طلبی وخود بودن بر اوج ها بلند، ودژخیمان را لرزه براندام انداخت، اکنون نیزآن آوای ماندگار، درسرتاسراین جهنم هستی سوز،ازاوج قله های تیربند تا افقهای بلند پامیروآسمایی، باغریوباد ها وامواج دریاها، آوازپرندگان وگریۀ کودکان، با نوحۀ مادران ونعرۀ حق طلبانۀ مردان همچنان درخروش است، خروش خود جویانه و رستاخیزی که، من گم شدۀ ملتی را در باطلاق نا هنجاری های تاریخ جستجوگر است واین بارتا روز وصل به اصل آزادی وعدالت، هرگز فرو نخواهد نشست!
میمنه! سر بلند باد که میمنه زادگانت، تورا هرگز ودرهیچ حالتی به فراموشی نمی سپارند، واز عمق تاریک ترین تاریکی ها هم نام پر شکوه تورا ورد زبان خویشتن دارند.
ای تاریخ ای شاهد گیسوسپید گلبانگ هستی وحوادث نا شکیب روزگاران تلخ وشیرین انسانها، بیاد دارکه ! میمنه ومیمنگی را یارای تحمل اسارت واز خود فراموشی های بی انتها ی روزگاران نیست ، چنانچه توشاهدی که ایشان را ، صد بار هم گر بسوزند،ومحترقه اش خوانند، بازهم این عقابان بلند پروازآزاده، ازخاکستر وجود بر باد رفتۀ خود دردم طوفان حوادث قامت افراشته، وتیغ طعنه را به نا مردان وستمگران خیانت پیشه، به پاس بیدادگری های نامردانۀ شان حوالت خواهند ساخت، وسرود بازهم ما زنده ایم وزنده خواهیم ماند، مرگ بر ستمگر وجبار را با صلابت بیشتر از پیش بخوانش خواهند گرفت . همانند اینکه اکنون تو شاهد سر افرازی این سرزمین با نام ویاد فرزند فرزانۀ دیار میمنه غلام محمد میمنگی در صفحات امروز وفردای خویش هستی و خواهی بود.

بیاددارید که عقاب تشنۀ آزادی در قفس هم به فرزندانش درس آزاد زیستن وخود بودن را تعلیم میدهد ، تا کرگس لاشخوار، طمع تسلط بربساط هستی عقاب را به فراموشی بسپارد ویقین دارد که نسل شاهین اسارت پذیر نیست .
میمنه!
فرزندانت! هرزمانی یاد تورا یاد خواهند داشت ، که چگونه دلاورانت درظلمتگاه تاریخ ، با نثارجان، نگین نام تورا درانگشترزمان ابدیت بخشیدند، ونامت رااز زیر بال خفاشان وحشی وخون آشام، با خون خویش برسنگ ابدیت تاریخ بنوشتند، وبه سمبول آزادی واسارت نا پذیری زمانه ها مبدل ساختند که تا فرداهای بیکرانۀ تاریخ تا سرنگونی آخرین برج وبارۀ استبداد در این سرزمین، همچنان ورد زبان آزادیخواهان وآزاد اندیشان خواهد بود.
میمنه !

بیاد دار که میمنه زادگانت نه از راه خواهند گشت ونه هم سردر آستان ابلیس اسارت پیشه فرود خواهند آورد، هر چندی که روزی چند ، آن ابلیس ملعون سایۀ ننگین خویش را بر افق های تو جاویدانه پندارد!!
میمنه!
تاریخ نیک میداند که ، چگونه سرآزاد مردانت به پای چوبه های دار رفت، وتن روئین تنانت اندرحصارهستی سوز، ظلمت پیشگان به خاکستر مبدل شد!

مگر هیچگاه! توعقابین لانۀ آزادگی ازعظمت وجود آزادگان تهی نبوده ای ونخواهی بود .
یقین دارم که!!!

روزی ابر های سیاه اسارت، در افق های زیبایت دریده خواهد شد ونام تو توأم با کلمۀ مقدس آزادی ،همچنان ورد زبانها خواهد بود، وشقایق رسته از خون شهیدان راه آزادی وعدالت زینت بخش دشت ود من،سنگ وکوهت خواهد شد، واسارت رادرین سرزمین خاک سپاری ابدی خواهند نمود.

زنده یاد پروفیسور غلام محمد میمنگی یا سمبول آزاد گی و مقاومت تورکان اسیر در نظام قبیلوی افغانستان

نام های ماند گارتاریخ، در جوامع بشری، آن نام هایی اند که، تحریروطنین تکلم آن ها، نه تنها معرف چگونگی شخصیت، دارندگان آن اسما، بلکه کلید شناخت ومعرفت نسل های مختلف انسانی، با اوضاع واحوال اجتماعی، کیفیت حیات انسانی، سرنوشت ملت ها، با تعریف چگونگی روابط وظوابط حاکم در استمرارحیات خلق ها، در مقاطع مختلف تاریخی شده بتواند .

گشایش باب بحث زندگی و آثارزنده یاد پروفیسورغلام محمد میمنگی، این رزمندۀ نستوه و شهسوار میادین اندیشه وقلم که از بسا جهات خود، استثنایی ومنحصر به فرد است ، خود حکم مراجعه وحضور یابی به آن صفحاتی از تاریخ خونین وآگنده ازدحشت وخیانت،ونفاق سرتاسر این سرزمین، بالخصوص بخش های معینی ازآن را دارد که، با حوادث شوم زادۀ آن دوران، در ابعاد داخلی وخارجی خود گره خورده، وحقایق تلخ مرتبط با آن واقعییت ها را در کلیت آنها به نمایش میگذارد.

آن حوادث سیاه ونا خواستۀ شیطانی که، شکل گیری وقوام پلان شدۀ آنها، بنا به خواست وارادۀ استیلا گران خارجی، وطاغوتیان قبایلی وابسته به اجانب، درسرتا سر این سرزمین آغاز، و سرنوشت مردم، مسکون در این جزیرۀ مقهور قهر ناخدایان پستی وپلشتی های تاریخ را، تا امروزهم به شکلی از اشکال در اسارت خود دارند، که ما همه باهم،وبه شیوه های مختلف، همه روزه در متن آن میسوزیم ودرد میکشیم !!

غلام محمد میمنگی !!!

نامی آشنا وتعریف شده در جامعۀ ما که، هویت وشخصیت فرد مسما بخود را، با هویت وسرنوشت سرزمینی که میمنه اش گویند، ومیمنه هم پارۀ از تن زخمی وهزار پارۀ کشوری موسوم به افغانستان است،چنان بهم گره میزند که، تا بیکرانه های تاریخ هم ، این دو را از هم جدا نمودن نا ممکن بوده، و بخودی خود، کتاب بس بزرگی را ماناست، که ازواقعییت های تلخ وتکاندهندۀ مرتبط با سرنوشت شوم مردم ومیهن آن راد مرد سخن میگوید، که محتوای آن را سقوط ارزشها، امحای اعتبارات بجا ماندۀ تاریخی در روابط باهمی باشندگان این سرزمین، اعمال ظلم وبی عدالتی های دور از تصوردر برابر مردم، هجوم وحشیانۀ اجانب، فرومایگی زمامداران، بذرنفاق، بسیج تعصب ومتعصبین خود بیش بین وتفوق طلب در آن دوران وبعدآن تشکیل میدهد، که طی آن ارزشهای انسانی واژگون، وانسانیت درسایۀ جهل، تعصب وخود بیش بینی های موهوم قبیلوی خاکسپاری میشود .

میمنه ومیمنگی ها دراین میدان تاخت وتازهای بیرحمانه، سرنوشت خاص وویژۀ خودرا دارندکه چگونگی آن حقایق جانکاه تاریخ را دررابطه با مردم وسرزمین میمنه ودیگرخلق های ستم دیده ومحکوم کشور ، هیچ کتابی هم ، با هیچ عنوانی گویا تر ورسا ترازاین واژۀ ترکیبی، نهُ هجایی (غُ- لام- مُ-حَ-مَد- مَی-مَ-نَ- گی ) بازگو نموده نمیتواند، چنانیکه این نام به تنهایی خود قدرت تصویرگری بی واسطۀ آنهارا با خوددارد، و خود بی زوال ترین شارح مظلومیت های معصومانۀ، دوراز تصوروتعریف همه جانبۀ مردم وزادگاه او، ودیگر مردم این سرزمین، دررابطه با ستمگری ها ومعامله گریهای جباران خودی، ومهاجمین محیل اجنبی است که، در برابرآن همه انواع ایثارگری های بیدریغ مردم در راه رسیدن به آزادی وعدالت بی اثر میشود.

پروفیسور غلام محمد میمنگی فرزند دردها ورنج های بیکران مردم وزمان خویشتن بوده، وعصارۀ حیات او، خود محصول بی چون وچرای لابراتوارزمان، با فجایع صورت گرفته درمتن آن است که، از دوران طفولیت تا آخرین لمحات عمر خویش شاهد آنها بوده وخود در کوره های آتشین تجارب ناشی ازآن جنایات پخته وآبدیده میگردد.
این میمنه زادۀ بی باک وبا تدبیر که درسهای معلم ومدرسۀ روزگارش را به دقت آموخته ، واز بکار گیری آموخته هایش در راه رسیدن به سعادت آزادی وعدالت حقیقی، یک لحظه هم در زندگی خویش غفلت نورزید، از همان بدو تولدش، ناظر شکل گیری وقوام زشت ترین حوادث نا خواستۀ پیرامونی دررابطه با زندگی خود ومردمش بود که، یکی پی دیگری در حالت زایش وشکل گیری آمیبی خود قرارداشته، وسر نوشت مردم را به گودال تباهی سوق میداد، وهیچ دست غیبی هم که مانع از تداوم آنها شود پدیدار نه بود .
آن دورۀ سیاه وقیر اندودتاریخ که، بسط نفاق وپراگندگی میان خودی مردم وحاکمیت زمامداران بی کفایت ومزدور، درسرتاسرمنطقه اعم از تورکستان وافغانستان، مشخصۀ اساسی آن است و نبود دولت های مستقل ملی درافغانستان ، وفقدان دولت های با اعتبار ملی، بمعنی واقعی آن، درسرزمین پهناورتورکستان اعم از خیوه ، خوقند، بخارا ، بلخ ، تخارستان ومیمنه که، کفایت پاسداری، ازوحدت ملی، تمامیت ارضی، استقلال، ارزشهای انسانی ودیگر مواریث تاریخی وتمدنی، آن سرزمین پهناورراداشته باشد، حقیقت بلا تردید آن روزگاررا تشکیل میدهد که، با گذشت هرروزی شیرازه های هستی مردم را بیشتر از پیش گسسته ترساخته، وبه یک حالت فجیعی در میآورد که تاریخ هرگز منتظرش نبود!!
که در نتیجه تورکستان معدوم از جغرافیای روزگار میشود وافغانستان مثله شده همانند زباله دان بی عدالتی ها در تاریخ باقی میماند که جاهلیت قبیلوی را به افتخار وسمبول هستی خویش مبدل میسازد، که تا اکنونهم این جهنم با همان خصوصیت خود بر پا بوده، وجلادان غارتگر از سراسر جهان با همکاری های جلابان جان وناموس مردم مصروف اندام بری وآتش سوزی آن اند .

دولت های تاراجگر غیر مردمی،به مرجع بیداد ودولت مدار وجدان باخته، به عفریت بیداد گر،مال اندوز وعشرت طلب مبدل شده، ودین الهی هم با جدا شدن از صلابت نجات بخشی خویش، وسیلۀ بود در دست شیادان وستمگاران، که روحانی نمایان سالوس وبی ایمان از دین شمشیری برای ستمگاران ساخته بودند وبس، تا بندگان خدارا همچنان با نام دین اسیرخویش سازند واز عصاره های هستی خلق وسایل عیش وطرب زندگی های ننگین خویش فراهم نمایند.
فقروجهل روبه فزونی بود وچپاول گری زورمندان، قانون حاکم وبی قید وشرط زندگی مردم ، و تلاش جانبازانۀ عدۀ محدودی هم هرگز بجایی نرسیده، ووحدت از هم گسیختۀ مردم ، راه پیوند های دوباره را از یاد برده وروز تا روز عمیق تر میشد .

باا لطبع در چنین اوضاع واحوال آشفته، هجوم لاشخوران طماع وگرسنۀ روس، انگلیس، چین،پارس با استشمام بوی نفرت انگیز نفاق وپراگندگی در میان مردم تورکستان باستان، از هشت جهت آغاز، ودرحالت اوجگیری برق آسای خود بود،که از کوه پایه های هندوکش تا ماورای قفقاز واورال، ازحوزه های تبت تا دریای خزررا، آماج حملات خویش قرارداده، و روز تا روزبر ابعاد آن فزونی به عمل میآمد.

این تهاجمات گسترده وهمآهنگ ، یکجا با تزاید روز افزون نفاق وخصومت های میان خودی واوج گیری حیات ملوک الطوایفی، فضای زندگی تورکان را سیاه وسیاه تر، ونیروی مقاومت خلق ها را در مناطق مختلفۀ آن ، بجای بسیج بر علیه دشمنان خارجی ومهاجم ، در بسا حالات به نفع دشمنان وبر علیه همدیگر قرار میداد، چنانچه تاریخ زمان حیات دشوار ودردآور استاد غلام محمد میمنگی از نمونه های اینگونه عملکرد های نا بخردانه درمیمنه، سرپل، اندخوی، آقچه، بلخ،سمنگان، بغلان، قندوز، تخارو بدخشان،خیوه، بخارا،خوقند مالامال بوده وعلت العلل اکثریت بدبختی های آن دوره وبعداز آن را تشکیل میدهند.
نفاق وپراگندگی جاری ورشد یابنده در میان مردم، یکجا باگسترش حملات وحشیانۀ مهاجمین روس و قبایل افغان با حمایه وپشتیبان انگلیس درمنطقه، ازهراستقامتی بلاد تورکستان را یکی بعد دیگری از نعمت آزادی واستقلال محروم وتجزیه نمود، البته خاقان های چینی و قاجاریان حاکم برپارس نیز ازین چپاول بزرگ تاریخ بی بهره نمانده وهر یک نصیب وقسمت خویش را بدست آوردند که، بحث کنونی ما گنجایش توضیح مفصل آن وقایع درد ناک را، درچگونگی مُثله شدن تورکستان، درخود ندارد، و بیشترین توجه ما معطوف به وقایع تورکستان جنوبی میباشد که، بعد ها با نام گذاری مناطق مختلف تورکستان برحسب نام کشوری که آنرا اشغال نموده بود، چون تورکستان روسی، تورکستان چینی، این قطعۀ تورکستان هم مسما به تورکستان افغانی گردید، که تا اواسط سلطنت محمد ظاهر شاه هم به همین نام یاد میگردید. سرنوشت تورکستان جنوبی در این گیرو دارویژگی های مختص بخود را دارد که با سایر مناطق تورکستان اندکی متفاوت است، زیرا تورکان ساکن درین مناطق از صد ها سال بدینسو از لحاظ سیاسی وتاریخی که داشتن دین مشترک وسرنوشت سیاسی مشترک ،پایه واساس آنرا تشکیل میداد، با مردمانی که در جنوب هندوکش تا کرانه های رود گنگا و سند متوطن بودند دارای روابط طولانی مدتی بودند که گاهی هم در سایۀ توحید دینی ووحدت تاریخی در قلمرو حاکمیت های بزرگ دولتی،خودها را چندان جدا از هم احساس نمیکردند، روی همین ملحوظ زمانی که شیرازه های زندگی مردم سایر نقاط تورکستان در حال از هم پاشیدن بود، ونیرو های استعماری از هر استقامتی در حال تنگ ساختن حلقۀ محاصره بر گرد همه مردمان این منطقۀ آسیا بودند،مردم مسکون درشمال هندوکش خویشتن را با خلق های جنوب هندوکش هم سرنوشت ودر سایۀ اخوت اسلامی وهمزیستی طولانی مدت تاریخی از دوره های کابل شاهان تا سلسله های، تگین شاهی، غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، تیموری، شیبانی، بابری، افشاری غیره تورکان حاکم در منطقه، برادرواقعی خویش احساس نموده وبه استقامت ایشان دست دوستی دراز نمودند تا باشد که سرنوشت خویش را از اسارت بدست دیگر اجانب غیر دین وارهانند .!

چنانچه کمک همه جانبۀ حاجی بیگ خان مینگباشی ،سپهسالار لشکر ازبیکیۀ نادر افشار، یکجا با نور محمد خان غلزایی ولشکریان قزلباش اردوی نادر شاه افشار در ایجاد واستقرار دولت ابدالی توسط احمد شاه ابدالی،آمدن نمایندگان تورکستان جنوبی به دربارتیمور شاه ابدالی، و شاه زمان پسر تیمور شاه به دادخواهی وطلب کمک در برابر چپاولگری های حکام خود کامه، وبعدها حمایت ایشان از امیر دوست محمد خان، امیر شیرعلیخان، امیر عبدالرحمان خان، شاه امان الله خان در اعلان وتداوم جهاد، و قیام استقلال برعلیه انگلیس ها بهترین گواه این مدعای ماست!!
روی همین ملاحظات است که مردم این ساحات تورکستان همیشه روی داشتن مناسبات دینی وتاریخی با باشندگان ساحات جنوب هندوکش حساب میکردند ، تا اشغالگران وچپاولگران بی رحمی که روزی همه هستی انسانی ایشان را از آنها سلب نمایند، چنانچه دردوره های زمامداری عبدالرحمان خان وبعد از آن اتفاق افتاد ومردم با حسرت از امیدی که بنام اخوت دینی وتاریخی بسته بودند، نادم بودند ولی راه های عقب گشت همه مسدود بود ودام بلا از هر سویی برپا!!!

در این میان میمنه با میمنگیان با شهامتش سرنوشت حسرتباروجداگانۀ دارد که، بیشتر ازهر مکان دیگری آماج حملات دشمنان واقع گردیده، وامیران آزاده وبا تدبیرآن، درپناه خصایل نیک، شجاعت، آزادیخواهی وحریت پرستی مردم میمنه، وهمکاری های بی دریغ دیگر مردم تورکستان، آنچه را که طی ده ها سال از آسیب بسا دشمنان در امان نگهداشته بودند، در نهایت با هجوم های همزمان وپلان شدۀ روس از یک جانب وافغان، انگلیس از جانب دیگر، از دست داده، ومصائب بس بزرگی راکه هرگز در تصور آن نبودند متقبل گردیدند که دامنۀ آن تا هنوز هم ادامه دارد .
حملات پلان شده، از هر استقامتی با طمع تصاحب جان ومال مردم میمنه آغاز یافت، فتنه وآشوب از درون وبیرون شروع به شکل گیری ورشد سریع خود نمود، فرصت طلبان دین فروشی هم بودند که آرام نه نشسته، ومطاع ننگین سقوط باور مردم را در ازای امتیازات نا چیزی به تجاوز گران عرضه میداشتند، خائنین دین فروش وخدا نشناسی بنام های، سید دیوارسوار، مفتی شرع ، پیر پلنگ پوش وغیره سر بر افراشته ودر میان مردم ساده دل وبا ایمان میمنه شروع به کشت زهر بی باوری ها نمودند، مدعیان امارت هم بیکار نه نشسته گاهی با این وگاهی هم با آن بنای معامله گری وجور آمد های نا عاقبت اندیشانه بر علیه همدیگر را بنیاد گذاشته وسر نوشت میمنه ومیمنگی ها را به عنوان آخرین دژ تسخیر نا پذیر تورکستان در هم شکسته وآنچه را در سایر نقاط تورکستان جنوبی بر سر مردم آورده بودند، بالای مردم میمنه نیز نازل ساختند.

پرفیسورغلام محمد میمنگی فرزند این شرایط دشوار زندگی مردم خود است که از یکسو، اولین مراحل محواستقلال وآزادی سرزمین اجدادی خویش، یعنی تورکستان وبالآخره میمنه را با چشم سر به نظاره میگیرد، واز جانب دیگرشاهد شکل گیری ده ها جنایتی است که،در آن دورۀ تاریک اتفاق می افتد، که ما بعضی از بر جسته ترین آنهارا ذیلاً یاد آور میشویم تا شمۀ از اوضاع واحوال آوان تولد وبعداز تولد میمنگی را تا زمان مرگش طور اجمالی باز گو نموده باشیم:

1 - حملات نائب محمد علم خان ظالم وحریص بی مروت، نمایندۀ نظامی امیر شیر علی خان بالای قندوز، بلخ،میمنه ، سرپل ،اندخوی و آقچه با زیر پا نمودن همه تعهداتی که امیر شیر علی خان با مردم این مناطق ودیگر مردم تورکستان بسته بود، وخیانتهای اهل دین چون سید دیوارسوار بر علیه مدافعین شهر میمنه، در گرماگرم شدید ترین حملات دشمن که، با پخش توطئۀ دینی، مبنی بررفتن وریاضت کشیدن چهل روزۀ محمد علم جلاد در روضۀ شاه ولایتمآب، واجابت دعای او مبنی بر گشایش میمنه توسط او، ذهنیت مردم متدین میمنه را زهر پاشان نمود،وتبلیغ هدفمند این پروپاگند که ،پیشقراولی سپاه اورا این بارخود حضرت علی دارد، نه کس دیگری ،یعنی علمبردار لشکر مهاجمین خود علی است، منجر به دست برداری عدۀ کثیری از مردم متدین میمنه از جنگ ومقاومت بر علیه مهاجمین، وتسلیمی خونبار شهر میمنه به نایب محمد علم شد، وسید مذکورجام مسینی رادر وسط حیات خانۀ خود سر چپه گذاشته و همی جارزدی که ، هر آنکسی که به خانۀ او پناهنده شود در امان خواهد بود، زیراکه این جام بمثابۀ گنبد آسمانی غیر مرئی است که همه را به زیر خود پناه میدهد، والی شمشیر علی است وگردن سرکشان، که در نتیجه امیر محمد حسین خان امیر میمنه به دست محمد علم اسیر وشهر میمنه هم،همه غارت ومردم آن برای چندین شبانه روز قتل عام گردیدند، تا آنجاکه سر زنان خشک تراشیده وپستان های ایشان بریده شد..چنانچه شمۀ از این فجایع را ما در امیرنامۀ ذولفقار که اثری منظوم از شاعری بنام ذوالفقار است که در رکاب امیر عبدالرحمان در جنگ ها حضور داشته چنین میخوانیم:
درآمد جوانان میان حصار
به شمشیر ونیزه بفرمود کار
زپیش سپاه میزدند ازبیکان
به خشت وبه سنگ وبه چوب وکمان
فراوان بکشتی زافغان سپاه
به خندق فگندی همی مرده ها
به آخر درآمد به شهراندرون
تمام سپاه چو دریای خون
کشیده همه تیغ خونخوار را
به خون شست آن شهر وبازار را
چکاچک شمشیر شیران مست
زچرخ چهارم همی میگذشت
زهر کوچه آمد صدای خروش
تو گویی شده شهر یکسر به جوش
غریو زن وکودکان شد بلند
چو بر آتش تیز افتد سپند
جوانان همه بر کشیده سنان
به قتل آوریدند زن وکودکان
به بندوق وشمشیر زد بی دریغ
چو بره کشیدند همه زیر تیغ
به کوچه به بازار شدی موج شان
زبس خون بریزید از تورکیان
سر آدم اندر همان موج فرار
حبابی چو خیزد زسیل بهار
شده زورق تن برآن رود خون
هزاران هزار وهمه سرنگون
ویا آنکه شد لاله زار بهار
بگردند گلگون همه شهر وبار
ویا آنکه دهقان فالیزگر
بکاریده فالیز آن شهر وبر
ویا ارغوان رشته بر میمنه
شده نوبهاری به صد د مد مه
گریزنده از پیش وقاتل زپی
چوآتش که افتد بر خشک نی
به بندوق میزد ستاده به او
سنان دیگر میزدش کینه جو
زتیر وکمان در گرفتی تنش
بسوزیدیک سر چو هیزم به غش

وآنگه قصاب خنجر میان
هزاران زمیشان کند ذبح شان
همه پشت برپشت سازد قطار
همه سر بریده شود توده وار
ویا آنکه نجار بر نخل زار
شجر را فگنده هزاران هزار
جوانان افغانستان مثل فیل
شده مست وجوشان چو دریای نیل
کف آورده بر لب زقهر وغضب
محاسن به دندان گرفته به لب
چنان میزدند تیغ بی دریغ
چو الماس رخشان ز تاریک میغ
زکشته شده پشته ها هر طرف
ابر رود خون موج صف به صف
تو گویی قیامت شده آشکار
شده حشر بر میمنه روزگار
به مانند روز حساب پسین
پدر مر پسررا نبودی معین
زن از شوهرخود ندارد خبر
زمادر پسر دختر هم از پدر
همه مانده در حال خود مضطرب
بر ایشان شده روز روشن چو شب
بگفتی زن وکودکان الامان
به چرخ چهارم رساندی فغان
در آنروزگشته عیان رستخیز
کسی زنده ماندی اندر گریز
برآمد زشهر وبه صحرا شتافت
چو دخت غزالان پناهی نیافت
زصبح گاه همی تا دم نصف روز
بفرمود اعلم زدرد وزسوز
که سازند قتل ونبخشم امان
دلم پر زخون است از ازبیکان
نمانید کودک و زن ومرد را
هلاکش نمایید حال تبا
بفرموده نامور فوج او
در آورد خون عدو را به جو
چنان جنگ هر گز ندیده کسی
اگر چند داستانها شد بسی
بشد میمنه ناپدید از دخان
زبس گرد وافغان بر آمد چنان
زمرده شد بسته راه وگذر
کسی را نیابید بر شهر وبر
به شهر اندرون موج زن بود خون
شده کشتی تن بر او سر نگون
بسوزید آن شهر یکسر تمام
زن ومرد گشتی همه قتل عام
اگر چند ازبیک امان خواستند
جوانان زقهر وغضب میزدند
دگر باره اعلم منادی نمود
به افواج خود آن دلاور زجود
که ای شیر مردان با ننگ ونام
به تالان دشمن کنید ازدحام
بفرمان آن ناموردر زمان
سپاهش به تالان گشادی عنان
گرفتند اسباب دشمن تمام
ببردند یکسر به سوی مقام
غنیمت گرفتند زاندازه بیش
ببردند یکسر به مأوای خویش
به اول به توران زپور پشنگ
بماندی به عالم بسی نام وننگ
به ثانی ز اعلم به توران زمین
نشان ماند هم ظلم وعدل این چنین
............

2- حملات پیهم سردار محمد اسحاق خان وامیر عبدالرحمان خان بالای میمنه ومحاصره های طولانی مدت شهر میمنه که، پیآمد آن شکست امیردلاور خان واز دست رفتن استقلال میمنه را در پی دارد که، با همت امیر دلاور خان وحدت دوبارۀ آن تأمین گردیده بود.

دراین مرحله نیزخیانت مفتی اعظم میمنه وعدۀ دیگری از روحانیون دین فروش که از پشت به مدافعین میمنه خنجر زده وبا فرستادن نامه به سرداراسحاق خان اورا به فتح میمنه تشویق نمودند، دلاورخان را که مردم میمنه بنا به محبتی که با او داشتند اکیرخانش میخواندند، محکوم به شکست نمود، که درنتیجۀ آن میمنه یکبار دیگر تاراج، و دلاور خان یکجا با عبدالباقی خان مینگ باشی پدرپروفیسورغلام محمد میمنگی وصد ها خانوادۀ دیگراعم از زن ومرد، خورد وبزرگ ،از بزرگان میمنه که خود غلام محمد ، طفل شش ساله نیز در ترکیب آن شامل است، به قسم اسیر وگروگان ، به کابل فرستاده میشوند، آنهم با پای پیاده و توبرۀ از خاک بالاحصار میمنه بر گردن ایشان آویخته، که بالآخره هم بعد از رسیدن اسرا در کابل بر خلاف تعهدی که امیر جبار با ایشان بسته بود، مردان را همه سربریده وبه همان خاکی که با خود آورده بودند مدفون میسازد، که آن تودۀ اجساد شهدای بیکفن تا امروز هم بنام تپۀ بلخک مسما ودرعاشقان وعارفان کابل موجود است، که پدر او یعنی عبدالباقی خان مینگ باشی نیز در میان ایشان میباشد!!!

3- شهادت میر محمد حسین خان، با دستان کثیف سردار محمد اسحاق طی یک دسیسۀ نا مردانه در شهر مزارشریف که به بهانۀ مذاکره دعوت وسر به نیست میشود .

4- سر نوشت غرور آفرین آخرین سنگر دار شهر میمنه، میر محمد شریف خان، فرزند میر حسین خان که، با اباء ورزیدن از جنگ بر علیه برادران هزاره ،با دعوت سرتاسری مردم تورکستان در کمک نمودن به برادران هزاره، وشتافتن جوانمردانه اش به کمک مدافعین بامیان ودایکندی، گیزاب، بهسود، یکاولنگ وغیره که ، بدبختانه سودمند واقع نشد وقبل از رسیدن او اشغالگران آن مناطق را فتح نموده بودند، واو چون شیر زخمی در بین دو دشمن روس وافغان محاصره و اسیر دست دشمن شد ومردانه جان باخت .

5- پنجمین جنایت تکاندهنده وناموس فروشانه در تاریخ که میمنگی فقید شاهد آن بود:

  • فاجعۀ تاریخی ونا مکرر غرجستان که لشکریان امیر عبدالرحمان با فتح آن منطقۀ پر غروروسرکوب مردم آزادۀ بامیان، بهسود، گیزاب، دایکندی، دایچوپان، کهمرد، سیغان، جغتو، جاغوری، ارزگان وغیره مرتکب گردیده ونام ننگین خودرا ثبت ابدی تاریخ نمودند،که تا روز ابد هم فراموش تاریخ نمیشود که چگونه ، ناموس فروشان غارتگر فرزندان ذکور واناث خلق غیورهزاره را بر اساس وثیقۀ شرعی در محاکم خلاف شرع خود به سیکهه ها، هندوها ودیگر تاجران انسان به قسم برده وکنیز به فروش میرسانیدند واز بابت آن مالیه وزکواة هم میدادند، که حتی اسباب اعتراض دولت انگلیس را فراهم آورد .

6- تلاش های ناکام آزادیخواهانه واجنبی ستیزانۀ مردم میمنه با قرار گرفتن در کنار سردار محمد ایوب خان غازی وکمک نمودن به آزادیخواهان جنگ میوند، که بعداً با انتقام گیری بی رحمانۀ عبدالرحمان خان وجانشینان او مواجه شدند .

7- فاجعۀ سر کوب مشروطه خواهان اول توسط امیر حبیب الله خان:

  • شکل گیری نهضت مشروطیت و نقش فعال غلام محمد میمنگی در پروسۀ سازماندهی این جنبش که منجر به تحمل ده سال زندان برای او، و از دست رفتن جان ده ها تن دیگر گردید، که در دم توپ پارچه پارچه شدند، خود فاجعۀ دیگری است که غلام محمد میمنگی شاهد مستقیم آن بود، وتأثیرات این جنبش جانمایۀ کلیه تحرکات عدالتخواهی وترقی جویی کشوررا، از آن روز تا امروز تشکیل میدهد .

8- شرکت در قیام استقلال وایجاد افغانستان مستقل ومترقی:

  • شرکت فعال غلام محمد میمنگی در تنظیم وشکل دهی فعالیت های استقلال طلبی وجنبش استقلال خواهی کشور، در ترکیب آزادیخواهان، برعلیه استعمار گران انگلیسی، که منجر به وقوع پیروز مندانۀ جنگ استقلال ورهایی کشور از اسارت انگلیس ها شد .

سهم گیری فعال و پرافتخارمیمنگی درراه ایجاد یک افغانستان مستقل و مترقی که عدالت اجتماعی وسیر به سوی یک زندگی متمدن ومتناسب با معیار های پیشروندۀ جهان، اساس آن باشد، از افتخارات بزرگ وفراموش ناشدنی حیات غلام محمد میمنگی است، که تراژدی سرنگونی آن سیستم سیاسی با دسایس داخلی وخارجی وباز گشت به دورۀ تاریک وقهقرایی دیگری که همه دست آورد های آن دوره را به باد فنا سپرد را نیز شاهد میباشد .

8- فاجعۀ سقوط وسر کوب نهضت امانی ورویکار آمدن آل یحیا در حاکمیت سیاسی کشور:-

حضور وختم حیات او در دور دیگری از سیادت نظام قبیلوی ، با رویکار آمدن آل نادر و شروع یک دور دیگری از جلادی های هاشم خانی، شاه محمود خانی، محمد گل مهمند ودیگران که منجر به شکل گیری بد ترین فجایع درین سرزمین گردید وتا هنوز هم به اشکال مختلفی ادامه دارد.

9 – فجایع مرتبط با قتل عام، شکنجه وتحقیر مردم تورکستان جنوبی وشمال کابل بعداز سقوط حاکمیت ده ماهۀ امیر حبیب الله کلکانی، توسط نادر شاه وبرادرانش، وحادثۀ مهر نمودن قرآن پاک، مبنی برمتارکۀ جنگ وعفو عمومی با امیر حبیب الله کلکانی، و بعداًکشتن نامردانۀ شهید کلکانی، توسط قبایلی های جنوب کشور، وبذر بد ترین تخم نفاق در بین باشندگان این سرزمین، که همه را زنده یاد میمنگی خود شاهد بود.

10- فاجعۀ قتل نا مردانۀ غلام نبی خان چرخی وفامیل او توسط نادر جلاد وبرادرانش.

11- فاجعۀ اعدام میرمحمد ولی خان دروازی وعدۀ کثیری از اعضای نهضت امانی توسط نادر وبردرانش .

12- حادثۀ قتل نادر توسط شهید عبدالخالق هزاره ومثله شدن او وهمه اعضای فامیلش توسط باز ماندگان نادر در حضور مردم.

13 - فاجعۀ سر کوب آزادیخواهان تورکستان وبخارا تحت رهبری شهید ابراهیم بیگ لقی در کرانه های جنوبی دریای آمو ومناطق شمال افغانستان، به نفع روس های اشغالگر، وپایان بخشی آخرین نقطۀ امید مردم تورکستان به اعادۀ استقلال از دست روسها، که این خود ننگین ترین اقدام ضد اسلامی، وضد انسانی آل یحیا در تاریخ است.

14- فجایع مرتبط با سرکوب اعتراضات عدالتخواهانۀ مردم تورکستان جنوبی که برعلیه بیدادگری های عمال دولت قبایلی آل یحیا در آن مناطق صورت میگرفت، وآغاز یک دور دیگر تحقیر وشکنجه را، یکجا با تصرف دارایی های منقول وغیر منقول مردم، وکوچ دادن های اجباری از خانه وکاشانۀ آبایی مردم آن مناطق، از میمنه تا بدخشان را به بار آورد که شمۀ از آن را مرحوم غبار در جلد دوم تاریخ افغانستان در مسیر تاریخ یاد آور میشود که مصادف با آخرین روز های زندگی پروفیسور میمنگی است .

15- آغاز فاجعۀ پشتونیزه سازی کشور با اجباری نمودن تدریس شاگردان مدارس به زبان پشتو در مناطق غیر پشتون نشین ازبیک، تاجیک وهزاره، تورکمن وغیره با ممنوعیت بخشیدن استعمال زبان فارسی وتورکی در ادارات دولتی واجبار نوشتن عرایض به زبان پشتو وصدور احکام به زبان پشتو .

16- ویران سازی اماکن تاریخی وباستانی تورکستان جنوبی ویا تورکستان افغانی چون ارگ امارت میمنه، بالاحصار قندوز، ارگ اندخوی، اماکن تاریخی بلخ وامثالهم .

17- غارت مهاجرین تورکستان که از دست روس ها به افغانستان پناهنده گردیده بودند و شکنجه نمودن ایشان با بد ترین شیوه های غیر انسانی وغیر اسلامی.

18-ازبین بردن آثار مکتوب تورکی ازبیکی وممنوع ساختن تحریر وتدریس به زبان های تورکی وسوزانیدن هزاران جلد کتب با ارزش به این زبان.

اینها همه و همه بخشی از آن حوادث شومی اند که زندگی دوران طفولیت، نوجوانی، جوانی وپیری میمنگی را تا زمان مرگ حسرتبارش بخود اختصاص داده واز او یک دایرة المعارف کامل جنایات انجام شده درین سرزمین را بوجود میآورد که مراجعه به آن ها در حقیقت کلید مراجعه وگشایش اغلب فجایع دیروز وامروز جامعۀ ماست که بدون درک، تحلیل وارزیابی دقیق آنها نا ممکن است که راهی برای عبور ازین برزخ دوزخی جامعۀ خود دستیاب نماییم .

با در نظر داشت حوادث فوق الذ کر و حوادث ناگفتۀ دیگری که ، همه وهمه به شکلی ازاشکال در پروسۀ حیات وشکل گیری شخصیت استاد میمنگی مؤثر بوده اند، ما می بینیم که این نابغۀ بی نظیر کشور ومردم ما واقعاً دارای ویژگی های ذاتی مختص بخود است که تسلیم ناپذیری واسارت نا پذیری پویا وشجاعانه، جوهر وهستۀ اساسی آنرا تشکیل میدهد، وهمین خصیصۀ ذاتی اوست که از او چنین یک شخصیت ماندگار درتاریخ کشور ما ومنطقه ساخت، ونامش تا بیکرانه های تاریخ همچنان زنده وحاضر در کلیه مقاطع مبارزات دادخواهانۀ مردم ما قرار داد .

زندگی در اسارت ، فقدان پدر، حقارت دوری از زادگاه پدری واجبار اقامت در زیر نظارت دژخیمان وجلادان که، هجوم های بی وقفه وویرانگر انگلیس ها ، سکهه ها وپارس ها یکجا با مداخلات پنهان وآشکار روسها مشخصۀ اساسی آن دوران است خود فصل دیگری از زندگی آن انسان حساس وهوشیار تاریخ است که از رنگ ها سنگر آراست، وقلم موی نقاشی را به شمشیر آخته مبدل نمود وبا خامه اش جبهۀ را کشود که هیچ جهانگشایی به صلابت وبزرگی کار او چنین جبهۀ پایدار وماندگار تاریخ را نگشوده بود، همانند آنکه میمنگی، این جبهۀ خامه ورنگ را ،در نبود هیچ وسیلۀ ، آنهم در اسارت وحشی ترین اسارتگران تاریخ بر گشود.

افتتاح این مکتب بی زوالی که میمنگی با سحر رنگ ها، واعجاز قلم مو، با بکار گیری واژه ها در رابطه با بیان عوامل بیداد گری، ونیازمندی تغییر در این اوضاع واحوالی که یک نظام قرون اوسطایی غارتگر، وبی رحم تمرکز یافته دروجود یک حاکمیت قبیله سالار وابسته به اجانب، که همه هستی مردم را در اسارت خود دارد، وکلیه مفاهیم زمامداری یک کشور را مساوی میداند با به بردگی کشانیدن بی چون وچرای مردم مظلومی که در قلمرو اقتدارایشان قرار دارند، چندان هم کار ساده وروانی نبود که بخودی خود انجام می یافت، چنانیکه با دست های توانمند او به تاریخ سپرده شد، ومسما به مکتب هنری وفرهنگی پروفیسور غلام محمد میمنگی گردید، که در حقیقت صدای همیشه بلند، ترقی خواهی ومدرنیزه طلبی خلاق وعدالت جویانه درین سرزمین است که فریاد مظلومیت خلق های ستمدیدۀ سراسر کشور، بالخاصه مردم محکوم وتحقیر شدۀ تورک در ین قلمروی را که اکنون افغانستان نام دارد در خود منعکس میسازد، و پساوند نام میمنه با نام او خود گویا ترین اثبات این مدعاست که ازین طریق، پیام ماندگاری زادگاهش را به تاریخ حوالت میکند .

بیایید یک لحظۀ در پیش خود مجسم کنیم که این طفل اسیرتورک درزندان حاکمیت جبار وبی عاطفۀ عبدالرحمان خانی چگونه توانست که خودراتا این مقام والای معنوی نایل سازد، که هم رسام ونقاش بی بدیل زمان خود باشد، وهم منادی بی باک وبا کیا ست خواستهای عدالت خواهانۀ مردم خود که، با ممکن ترین شیوه این امر را همیشه برپا نگهدارد!

تا بدین ترتیب بتواند فریاد های دادخواهانۀ خلقی ستمدیده واسیر، و بازندگان افتخارات عظیم گذشته ها، درکارگاه بی رحم تاریخ را که، حوادث شوم روزگار، درنتیجۀ نفاق های نا بخردانۀ میان خودی وبی کفایتی زمامداران خود کامه وجبار،اورنگ آزادی را از فضای هستی ایشان ساقط ساخت، و تمادی شوم آن تا کنون هم آذین بند تقدیر سیاه وعاری از امید ایشان در گذرگاه تاریخ است ابدیت بخشد .

وقتی که ما نام از غلام محمد میمنگی بمیان میآوریم ، بخودی خود، صفحاتی از تاریخ درد ها ورنج های بیکران مردم مسکون، دریک جغرافیای سرکش واسارت نا پذیری ، موسوم به میمنه را در برابر خود گشاده می یابیم که، در طول تاریخ، همواره معروض به حملات انتقام جویانۀ اشغالگران بوده ، وهیچ گاهی هم سر تسلیم به آستان دشمنان خود نسائیده است ، زمانی سکندر یونانی را در پشت دروازه های خود زمین گیر میسازد وزمانی هم فرزندان او با اعراب تا آخرین سنگرچنان میجنگند واز آزادی خود دفاع میکنند، که آن فاتحین بعد از تسخیرش به خاکستر مبدل میسازند، تا آواز انسان از دشت ودمن آن محوابدی گردد ونامش را شهر محترقه می گذارند.

اما میمنه ومیمنگی ها بازهم زنده می مانندوسر بلند زندگی میکنندو ده ها بار دیگر هم با دشمنان مختلف از استقامت های مختلفی دست وپنجه نرم نموده وجوهر هستی خویش را در تبلورآزادگی وآزاد زیستن به نمایش میگذارند، هر چندی که با تأثیر پذیری از شرایط دوران وحوادث مرتبط با آنکه متحمل مصایب بس بزرگی تا سرحد از دست دادن آزادی واستقلال خویش میشوند،ولی هرگز اندیشۀ آزاد بودن وآزاد زیستن را از یاد نمیبرند که دوران حیات ومبارزات پروفیسور میمنگی بخشی از تاریخ این سرزمین ومردم شجاع آن در مقام رزم وستیز در جهت دفاع وپاسداری از آزادی واستقلال ایشان است که ، تاریخ هرگز هم نمیتواند فراموش کند.

باز هم تکرار میکنم که نام میمنگی بخودی خود یک تاریخ است وصرف شنیدن آن ، برای اهل بینش وبصیرت کافی است که، هزاران صفحۀ مرقوم با خون پاک ترین انسانهای، این جغرافیای بیداد وستمگری را در برابر خود ، یکبار دیگر مفتوح یافته ، وعلت العلل بد بختی ها وسیه روزی های ممتد ونا فرجام تاریخ درین سرزمین را به وضوح دریابد!!

داستان زندگی غلام محمد میمنگی، از آن جمله حکایه های شخصیت پردازانه وتخیلی با قهرمان سازی های کاذب ومن در آوردی، درانطباق با روان اجتماعی، قهرمان پرستانۀ قبیلوی، درورای واقعییت هانیست که، درسرزمین ما، با هدف ارضای غرایز خود بزرگ بینی های مرسوم قبیلوی، و تحمیق توده های مردم بدان روآورده میشود، که در نتیجۀ آن از کاه کوهی میسازند واز یک آدم بی همه چیز وگاهی هم جانی وخیانتکار، قهرمان وبابای این چنانی وآن چنانی، قوم وقبیله معینی، خصوصاً درین دوره های اخیر، که توده های عقب مانده وبی خبر از خود را، با کارهای نا کرده وخارق العادۀ آن آقا قهرمان های افسانوی، باد نموده، و به دنبال سیاست حاکمیت طلبانه وانحصار گرانۀ خود بکشانند.

چنانچه ما نمونه های بس زیادی از اینگونه قهرمانان وشخصیت های کاذبی داریم که در پروسۀ تاریخ سازی های قلابی دهه های اخیر، وهویت آفرینی های مورد نیازقبیله پرستان وهژمونیستهای معامله گر، با کار وتلاش خستگی ناپذیر، وعوامفریبانۀ دروغبافان، تاریخ انگار،از ناف زمین وریسمان آسمان آفرینش یافته، ودرخدمت سیاستهای عظمت طلبانۀ دولتی وخود بیش بینانۀ افتراقی قرار گرفته اند، که عدۀ از آنها در اجتماع وتاریخ وجود خارجی وحقیقی نداشته، وعدۀ دیگری از آنها هم که وجود حقیقی دارند،چنان بی سر مایه وفقیر در رابطه با عملکرد های دوران حیات خود اند که هیچ بویی از قهرمانی در زندگی ایشان به چشم نمیخورد.! چه بساکه در میان ایشان هستند عدۀ هم که عملکرد های دوره های حیات ایشان، مایۀ ننگ ونفرین ملت ومردم ماست ، تا چه رسد به قهرمانی وحماسه آفرینی که عظمت طلب های پر مدعا خواهان نمایش آنهادر وجود ایشان اند.!!!

ارواح آزاد مردان را شاد وفضای میهنم راعاری از غبار بی عدالتی ها آرزومیکنم .

رویکرد ها:

- جلد های اول ودوم افغانستان در مسیر تاریخ ، از میر غلام محمد غبار

- جنبش مشروطیت از عبدالحی حبیبی

- تاریخ میمنه از کاظم امینی

- تاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر از صدیق فرهنگ

- زندگی نامۀ غلام محمد میمنگی از پروفیسور عنایت الله شهرانی

- یاد داشت های شخصی از خاطرات صاحب نظران میمنه

- سراج التواریخ اثر ماندگار ملا فیض محمد کاتب هزاره

- تاریخ احمد شاهی اثر منظوم از منشی محمود الحسینی

- تاریخ تورکستان اثر مختار ابوکر وترجمۀ میرزا شیر محمد

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • مه با اشرفغنی کوچی صایب آمدم تا اوغانستان تچزیه نشود_____
    من از پشتونها حمایت میکنم که اگردرقدرت نباشند- اوغونستان تچزیه میشود.

  • سلام میمنگی صاخب نوشته های شما را من همیشه می خوا نم اگر ایمیل خود را به من ارسال دارید ضرور کار دارم

  • ت آفرینی های مورد نیازقبیله پرستان وهژمونیستهای معامله گر، با کار وتلاش خستگی ناپذیر، وعوامفریبانۀ دروغبافان، تاریخ انگار،از ناف زمین وریسمان آسمان آفرینش یافته، ودرخدمت سیاستهای عظمت طلبانۀ دولتی وخود بیش بینانۀ افتراقی قرار گرفته اند، که عدۀ از آنها در اجتماع وتاریخ وجود خارجی وحقیقی نداشته، وعدۀ دیگری از آنها هم که وجود حقیقی دارند،چنان بی سر مایه وفقیر در رابطه با عملکرد های دوران حیات خود اند که هیچ بویی از قهرمانت آفرینی های مورد نیازقبیله پرستان وهژمونیستهای معامله گر، با کار وتلاش خستگی ناپذیر، وعوامفریبانۀ دروغبافان، تاریخ انگار،از ناف زمین وریسمان آسمان آفرینش یافته، ودرخدمت سیاستهای عظمت طلبانۀ دولتی وخود بیش بینانۀ افتراقی قرار گرفته اند، که عدۀ از آنها در اجتماع وتاریخ وجود خارجی وحقیقی نداشته، وعدۀ دیگری از آنها هم که وجود حقیقی دارند،چنان بی سر مایه وفقیر در رابطه با عملکرد های دوران حیات خود اند که هیچ بویی از قهرمانت آفرینی های مورد نیازقبیله پرستان وهژمونیستهای معامله گر، با کار وتلاش خستگی ناپذیر، وعوامفریبانۀ دروغبافان، تاریخ انگار،از ناف زمین وریسمان آسمان آفرینش یافته، ودرخدمت سیاستهای عظمت طلبانۀ دولتی وخود بیش بینانۀ افتراقی قرار گرفته اند، که عدۀ از آنها در اجتماع وتاریخ وجود خارجی وحقیقی نداشته، وعدۀ دیگری از آنها هم که وجود حقیقی دارند،چنان بی سر مایه وفقیر در رابطه با عملکرد های دوران حیات خود اند که هیچ بویی از قهرمان ت آفرینی های مورد نیازقبیله پرستان وهژمونیستهای معامله گر، با کار وتلاش خستگی ناپذیر، وعوامفریبانۀ دروغبافان، تاریخ انگار،از ناف زمین وریسمان آسمان آفرینش یافته، ودرخدمت سیاستهای عظمت طلبانۀ دولتی وخود بیش بینانۀ افتراقی قرار گرفته اند، که عدۀ از آنها در اجتماع وتاریخ وجود خارجی وحقیقی نداشته، وعدۀ دیگری از آنها هم که وجود حقیقی دارند،چنان بی سر مایه وفقیر در رابطه با عملکرد های دوران حیات خود اند که هیچ بویی از قهرمان

  • اقاي محترم، تا روزيكه جنرال صاحب را با افكار معامله گرانه داشته باشيد حال و روز تا چنين است

  • اشرف غنی کوچی زاده یک قوم گرای فاشیست متعصب و کهنه فکر است که اعتقاد به عدالت و برابری نداشته مانند حفیظالله امین خونخوار بوده و در لباس دموکراسی و غربگرایی به مانند گرگ در لباس گوسفند است که پشتون ها وکوچی هارا صاحب اصلی اوغانستان و ازبک تاجک هزاره را درجه دوم سوم و چهارم نوکر ونفر خدمت و کاتب حساب میکند.به یک کلمه اشرف غنی کوچی قوم گرا فاشیست طالب نکتای دار است .دوستم ارا ازبک های باید در پای فاشیست طالب نکتایی دار ضایع نکند. عبالله یا دبل عبالله هم از گروه انحصار گر قوم گرا است که در گذشته نوکر مسعود جنایت کار بود و تفکر انحصار گرایی داشته و به عدالت اجتماعی باور ندارد. دوستم محقق و خلیلی باید متحد بوده و در پهلوی تاجک ویا پشتون میانه و معتقد به عدالت اجتماعی قرار گرفته و مطابق شعاع وجودی قوم هزاره و ازبک سهم خود را در قدرت دولتی بدست اورد در غیر ان دبل عبدالله و اشرف غنی کوچی زاده گرگان در لباس میش است.

  • اشرف غنی کوچی زاده یک قوم گرای فاشیست متعصب و کهنه فکر است که اعتقاد به عدالت و برابری نداشته مانند حفیظالله امین خونخوار بوده و در لباس دموکراسی و غربگرایی به مانند گرگ در لباس گوسفند است که پشتون ها وکوچی هارا صاحب اصلی اوغانستان و ازبک تاجک هزاره را درجه دوم سوم و چهارم نوکر ونفر خدمت و کاتب حساب میکند.به یک کلمه اشرف غنی کوچی قوم گرا فاشیست طالب نکتای دار است .دوستم ارا ازبک های باید در پای فاشیست طالب نکتایی دار ضایع نکند. عبالله یا دبل عبالله هم از گروه انحصار گر قوم گرا است که در گذشته نوکر مسعود جنایت کار بود و تفکر انحصار گرایی داشته و به عدالت اجتماعی باور ندارد. دوستم محقق و خلیلی باید متحد بوده و در پهلوی تاجک ویا پشتون میانه رو و معتقد به عدالت اجتماعی قرار گرفته و مطابق شعاع وجودی قوم هزاره و ازبک سهم خود را در قدرت دولتی بدست اورد در غیر ان دبل عبدالله و اشرف غنی کوچی زاده گرگان در لباس میش است.

  • به حرفهاي اين ترديقل ميمنگي بعد ازين حتي يك پشك هم باور نميكند، زيرا ايشان ثابت كرده اند كه به آنچه ميگويند باور ندارند

    تورديقل خان ميمنگي كه تا ديروز درهمين كابل پرس تجزيهء افغانستان را يگانه راه حل منطقي براي إحقاق حقوق مليتهاي محكوم اعلام كرده است چرا دربارهء اين چرنديات جنرال دوستم سكوت اختيار كرده است كه گفته است: " اگر با داكتر عبدالله يكجا ميشدم افغانستان تجزيه ميشد" آيا اين چرند گويي از زبان يك خام كله بيرون ميشود ويا از زبان يك رهبر آگاه وبا تجربه ودلسوز وكله پخته؟

  • برهان نام . خاک تانرا اوغانها در توبره برداشته گپ های خیالی نزن تو که خودرا هزاره هشیار میدانی یا معتقد به داشتن کدام توان هزاره ها استی بروید شما هزاره ها تنها از قتل و قتال هزاره ها توسط کوچی طالبان در بامیان جلوگیری کنید . شما معبود تان علی مزاری ادمخوار نوکر ایران وخاین به ملت هزاره را اطاعت کردید و با حکومت غیر اوغان برهان الدین ربانی جنگیدید از دوستم که سگ جنگی حرفوی ِ هر زور دارست ، خو اصلآ هیچ گله نیست .
    همان یک چانس بزرگ بود که خدا بعد از 260 سال برابر کرد که از نادانی خود غیر اوغانها به جان هم افتاده و نتیجه اش به اسارت افتادن شان برای قرنها و یا شاید ابدی ، گردید .

  • آقای میمنگی، گپ شما دیگر وزن سابق را ندارد. حالا همه میدانند که شما نوکر ارباب هستید

  • آقای میمنه گی,

    مدتها مضامین و تحلیل های شما را با اشتیاق میخواندم. ولی چرا وقتی پای قومیت به میان میآید, تمام استدلال و منطق و تحلیل و بررسی مان به کوره راه قومیت می انجامد؟ چرا هرگزبه وارستگی نسبی هم نمی رسیم و غشای قومیت را کنار زده نمیتوانیم ؟ اینهمه دانش شما به چه دردی میخورد زمانیکه شما هم دنباله روی فرد بیمار و متعصبی چون غنی احمدزی میشود؟ مثل اینکه نان به نرخ روز خوردن دیگر هیچ شرم و ننگی به دنبال ندارد! وضع "روشنفکران" ما چه تراژدی اسفباری گشته !!

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس