هستی....
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
... بعد از يك دوره اي پر طلاتم، وقتي دوباره شروع ميكني آهسته و با احتياط گام برداشتن بر روي زمين را، هنوز پاهايت مي لرزد، مبادا كه بار ديگر در جايي از سرنوشت گامت را بگذاري و فرو ريزد.
عدم اطمينان به اطمينان كردن به زندگي و تمام آنچه كه در آن اتفاق مي افتد و تو نامش را ميگذاري حادثه، خود پس لرزه هاي افتادني عميق در قعر چاهي از نامرديهاي روزگار است. اما تو باز بر ميخيزي، برخاستن رسم ديرينه اي ست كه به آن خوگرفته اي. بر ميخيزي و از معلق بودن بين هستي و نيستي، هستن را بار ديگر انتخاب ميكني، هستني هر چند با ترديد، اما خود خواسته.
حالا باز گام برداشته اي، طي ميكني مسيري را كه ديروزها نميدانستي جزيي از ماجراي عبوري ديگر ميشود. عبوري كه تنها با سكوت تو معنا مي پذيرد.
حالا باز گام برداشته اي و ياد ميگيري يك جايي از ماجرا مكث كني، زل بزني به نهاد و هسته ي اتفاقي كه افتاده است. تكه اي از آن را به عنوان تجربه برداري و به راهت ادامه دهي. بعد در ميان مسير خواهي دانست كه زندگي يعني تجربه هاي ناهمگون افتادن هاي مكرر و برخاستن هاي دوباره....
آنلاین : http://toranjterme.blogfa.com/...