بدون عنوان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در تقلای گریز از ناشناخته دردی، نیمه شبی آشفته می کند سنگفرش های حیاط کوچک خانه را گام هایی سخت نااستوار؛ انگار این دیوانه قدم ها با ذهنی درافتاده اند تا رها کند واژگانی به انزوا رانده از خویش را، واژگانی که باید تفسیر کنند، تعبیر کنند این درد رمز آلود را، واژگانی که در سکوت مسموم اندیشه ای شاید تلخ به فراموشی گیجی، دل سپرده اند.
انگار چیزی بی نام و نشان، به سخره می گیرد تمامت هستی کوچکی را و صدای شکستنی سنگین؛ اما آرام در این بیکرانه می پیچد.
آنلاین : http://ravin.blogfa.com/post-41.aspx