تبارستیزی یک تبارگرای قانونی
به بهانه ی نقد م.آشیان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
م.آشیان با نوشته اش (*) خواسته چهره ای یک "فرهنگی" و متمدن را بگیرد، اما به خطا رفته است. تا حدی از درک درست نوشته ام عاجز مانده و تا حدی هم به کژراهه رفته است. نمی دانم مشکل در بیان من بوده است یا اینکه مشکل در تفکر قبیله سالاری خودش. دیگران را متهم به قبیله و تبار گرایی می کند، اما با آوردن "ما اجازه داده ایم تا بیگانه گانی بر ما مسلط گردند که با رسم و آیین قبیله خود میخواهند جامعه را اداره کنند و فرهنگ اصیل کشور را برای ما بیگانه وانمود کنند و آنرا از کف ما بربایند" در دام متعفن ترین و پوسیده ترین گرایشات تبارگرایی بند مانده است. اگر جمله اش را تفسیر کنیم یعنی اینکه پشتون های بیگانه می خواهند با رسم و آیین قبیله خود جامعه ما را اداره کنند.
بهرحال، خواستم به نکات مهم نقد م. آشیان بپردازم:
اینکه آیا جنگ برحق توده های چین علیه امپریالیزم امریکا و جاپان برحق بوده یا نه، باید از خود دهقانان و مردمان زحمتکش چین پرسیده شود. و اینکه آیا انقلاب چین و توفان مردمی چین دست آورد مثبت داشته یا نه باز هم باید به مردم چین رجوع شود. با خواندن چند کتاب از نویسندگان و "تحلیلگران و مفسران" غربی در رابطه با چین، آن هم در اوج رقابت های امریکا با چین، نمی شود در رابطه با چین، بدبختی ها و یا خوشبختی هایش فرضیه و حکم صادر کرد. مسایل چین، مائو و استالین و همچنان مارکسیزم و کمونیزم بیش از آن پیچیده و بغرنج است که بشود با هیچ گونه تحقیق علمی و منطقی و غیرجانبدارانه به تایید کامل یا نفی کامل آنها دست زد. م.آشیان باید بخاطر داشته باشد که بخش بزرگ کتاب ها، تحلیل ها، بررسی ها، نقد ها و غیره در اختیار غربی ها یا همان امپریالیزم است. غربی ها، بخصوص امپریالیرم امریکا و "سی آی ای"، سالها برای ملت ها و ملت امریکا دروغ بافته اند و تلاش کرده اند تا بخاطر پیش برد سیاست های غارتگرانه و هژمونی طلبانه ی خویش دشمن فرضی خلق کنند و با پخش چند گزارش و تحقیق عوام فریبانه و دروغ، اذهان و مغز ملیون ها انسان روی زمین را به همان گونه ی که خود می خواهند تسخیر کرده شستشو دهند. اگر تا هنوز بعلت سیل تبلیغات غرب، به این واقعیات ها باور ندارید لطفاً "دکتورین شوک" نوشته ی نومی کلاین را بخوانید و ببینید که رژیم امریکا و "سی آی ای" با خلق های امریکای لاتین، اندونیزی و عراق چی ها کردند و بخوانید که بخاطر منافع خویش، بهترین ها را بدترین معرفی می کنند و بدترین ها را بهترین. همچنان می توانید فلم مستند "قدرت کابوس ها" ساخته "بی بی سی" را بینید.
راستی آیا منطق و دید شما اجازه می دهند که بخاطر جو عمومی کمونیزم ستیزی، نبرد و جنگ پرافتخار مردم ویتنام را به هیچ گیرید؟ بخاطر داشته باشید که آن جنگ را حزب کمونیست و ارتش سرخ ویتنام رهبری می کرد و تا هنوز مردم آزادیخواه دنیا از آن با احترام یاد کرده الهام می گیرند. نکند که جو کمونیزم ستیزی شما را از دیدن واقعیت ها و قهرمانی های خلق ها غافل کرده باشد. واقعیت ها را باید این جهانی دید. درک مردم و اکثریت روشنفکران ما از کمونیزم و مارکسیزم ناقص، تبعیض آمیز و وارداتی است. درک و بینش ما آنی است که امریکا و غرب تبلیغ کرده اند. ما از کمونیزم تنها خدا ناشناسی را گرفته ایم اما از این غافل ایم که حتی مسلمان متدین ِ چون بهتو و دخترش اش بینظیر شعار "سوسیالیزم اقتصاد ِ ما" را شعار انتخاباتی خویش کرده بودند. و این را نیز فراموش نکنید که خلق و پرچم همانقدر از کمونیزم و سوسیالیزم دور بودند که باداران روسی شان. تجاوز به چکسلواکی آخرین میخ را بر تابوت کمونیزم شوروی زده بود.
و اما خشم شما علیه "راوا" جز همسری با دشمنان زنان و دمکراسی در افغانستان چیزی دیگری نیست. در نوشته ها بسیار دیده شده است که "راوا" را متهم به جاسوس، امریکایی بودن، و بدتر از خلق و پرچم می کنند. حتی شماری "پیشبینی" کرده اند که اگر "راوا" قدرت را در دست گیرد، همه را چپه حلال خواهد کرد. شما که واقع بین هستید باید با در نظر داشت واقعیت ها و عملکرد احزاب و افراد حکم صادر کنید، نه براساس جو تبلیغاتی علیه این و آن. اگر از شما پرسیده شود که کدام "انقلاب طبقاتی" "راوا" را دیده اید که جز بدبختی چیزی دیگری به ارمغان نیاورده است، خاموش خواهید ماند چون در افغانستان تا هنوز انقلاب چی که اصلاحات طبقاتی نیز صورت نگرفته است. برای من همین کافی است که دیده ام که "راوا" با داشتن شفاخانه ای در راولپندی پاکستان به مداوای هزاران هموطن دردمندم پرداخته است؛ برایم کافی است که "راوا" با داشتن چندین مکتب در شهر های مختلف پاکستان، هزاران دختر و پسر را با کتاب و قلم آشنا ساخته است؛ برایم همین کافی است که "راوا" چندین تظاهرات بزرگ ضد جهادی ها، و همچنان روس ها و پوشالی ها را راه انداخته است؛ و باز هم برایم کافی است که می بینم "راوا" با تبلیغات دمکراسی خواهانه ی جهانی توجه دهها هزار آزادیخواه از کشور ها و ملت های مختلف را متوجه فاجعه ی افغانستان در زمان جهادی ها، طالبان و حالا کرده است. اینکه "راوا" مرکب از کی و کی ها است برایم مهم نیست. این مسئله ای داخلی و تشکیلاتی "راوا" است. این هم برایم مهم نیست که اعضای "راوا" با کدام رهبری و رهبران سر و کار دارند. تا زمانیکه آنان خواهان کار زیر پرچم "راوا" و تشکیلات اش اند، حق نداریم تا به افشاگری، شایعه پراکنی، تمسخر و افترا دست زنیم. هرگونه افشاگری در جبهه دمکراتیک تبر بنیادگرایان را دسته می دهد. اختلاف (اختلاف آنانیکه ادعای مبارزه علیه دشمنان ملت را دارند) با "راوا" باید از کانال دمکراتیک و غیر افشاگرانه اش حل گردد.
کدام "رای مردم" و کدام "مبارزه مسالمت آمیز و قانونی"
فکر می کنم شاید م.آشیان از جریانات سیاسی افغانسان دور باشند و یا اینکه بیش از حد با جریانات حاکم نزدیک اند. امید که آخرین اش نباشد. نوشته اند که گویا حالا وقت حق گرفتن از حلقوم گرگان درنده نیست. حالا وقت "رای مردم" و "مبارزه مسالمت آمیز و قانونی" است. متاسفانه توضیح نداده اند که کدام "رای مردم" و چی وقت. اگر انتخابات گذشته را "رای مردم" می دانید، بیش از حد غیر سیاسی هستید و دور از جو و سیاست کشور های وابسته به امپریالیزم. بعد از سقوط طالبان در افغانستان آنی شده و می شود که ضامن منافع امریکا و متحدین باشد. کرزی از مهره های شناخته شده ی امریکاست. امریکا به هر قیمت خواستار پیروزی کرزی در انتخابات بود که چنین شد. صاف و ساده "رای امریکا" محترم شمرده شد. به یقین کامل باور دارید که اگر مردم را فرصت دهند تا دولت سازند و حکومت، اکثریت قاطع حاکمان فعلی در زندان و پای دروازه های محاکم خواهند بود. گفتار شما جز توهین به مردم و رای آنان چیزی دیگری نیست.
بعلاوه، شما که از "دمکراسی" و "حکم قانون" و "دام بی فرهنگی" صحبت می کنید باید در رابطه با ساختار کشورت نیز آگاه باشی. یکی از شرایط اصلی و حیاتی هر دمکراسی پوینده و واقعی دسترسی به آزادی ها و حقوق دمکراتیک و اعمال آن می باشد. تا زمانیکه دمکراسی بدون اعمال آزادی ها و حقوق دمکراتیک آورده شود، آن دمکراسی شکننده، جعلی و عوام فریبانه است. با توجه به نفوذ و قدرت دیوان جهل و مستی (جنگسالاران و مافیا از یک سو و عناصر خود فروخته از سوی دیگر) برخورداری از هرگونه گونه حقوق دمکراتیک و بعد اعمال آن ناممکن بود و است. افغانستان تا هنوز یک جامعه ی بسته، سنتی و ملوک الطوایفی است. بخاطر وابستگی اقتصادی به خانان و متنفذین محلی، اکثریت مردم تا هنوز وابستگی ناخواسته ای "سیاسی" به این و آن دارند. سطح بشدت نازل سواد در بین اکثریت مردم (زن و مرد)، نبود ساختار های دمکراتیک و قضایی موثر و حسابده، حاکمیت تفنگ، تهدید و ارعاب از سوی حاکمان محلی و غیره عوامل اساسی در "رای مردم" بودند. تا زمانیکه سطح سواد مردم بالا نرود و وابستگی اقتصادی و مالی اکثریت توده های دهی ما به خانان و متنفذین محلی از بین نرود، در نبود حکومت قانون حاصلی جز دمکراسی و پارلمانی فرمایشی نمی توان داشت.
ما همه خواهان "مبارزه مسالمت آمیز و قانونی" هستیم. اعمال درست دمکراسی حلال مشکلات فراوان است. براه اندازی انتخابات و ایجاد پارلمان به معنی تولد دمکراسی نیست. ساختار فعلی جامعه با دمکراسی بسیار فاصله دارد. "راه جنگ و خون ریزی و انقلاب" را مردود دانسته اید و بخاطر تثبیت ادعای تان مثال دمکراسی های غربی و آسایش اش را آورده اید. دمکراسی های غربی حاصل حکومت شاهان، فئودال ها و بارون های تجزیه طلب در اروپا نبود. این دمکراسی ها در مقاطع مختلف از جویبار خون و انقلاب گذشته اند. بیشترین جنگ و خونریزی و انقلاب شاید در همین اروپا صورت گرفته باشد. اروپا بخاطر آوردن دمکراسی، دوران انگیزیسیون و قدرت بنیادگرایان مذهبی را از سر گذشتانده است. هزاران دانشمند و متفکر اروپای بخاطر دمکراسی و آزادی جان داده اند. دمکراسی و آسایش در اروپا و غرب آنقدر مفت و ساده که شما فکر می کنید بدست نـآمده است. اروپا و غرب جنگ های زیادی را بخاطر اعمال ارزش های دمکراسی پشت سر گذاشته اند. ما شاید هنوز در تقابل و تعارض با انگیزیسیون سیافی قرار داریم. غرب مذهب را مسئله شخصی کرده است (البته تا جاییکه به کشور های خود شان مربوط می شود)، اما حاکمان ما تا هنوز دین و مذهب را به نرخ روز می خرند و می فروشند. همچنان فراموش نکنید که بودن دولت ها و عناصر مرتجع و وابسته در کشور های باصطلاح جهان سومی یکی از شروط اصلی رفاه و آسایش غربی است که شما خواب و خیال اش را در افغانستان می بینید. غرب در دمکراسی اش برای کشور های فقیر و وابسته هرگز صادق نبوده است. غرب تنها و تنها خواستار بازار کار ارزان، بازار فروش، منابع طبیعی سرشار، مناطق سوق الجیشی و تجزیه و تضعییف کشور های فقیر است. ارمغان غرب برای کشور های فقیر و باصطلاح جهان سومی جز فقر و بدبختی، فساد و ارتجاع، غارت و جنگ و فاجعه انسانی چیزی دیگری نبوده است. حافظه تان را رجوع دهید به تاریخ امریکای لاتین، افریقا، جنوب شرق آسیا و بالاخره یوگوسلاوی و عراق.
"مبارزه مسالمت آمیز و قانونی" شما زمانی قابل اجرا است که قانون حاکم بر سرنوشت همه شود. اما همانطوریکه خود نیز می دانید تا هنوز کشور ما دارای دو قانون است: قانون برای زورمندان و قانون برای بی کسان. تا زمانیکه به قانون و اجراآت قانونی واحد دست نیابیم، سر دادن شعار "مبارزه مسالمت آمیز و قانونی" جز خود فریبی و تداوم بی قانونی چیزی دیگری نیست. بیاد داشته باشید که "قانون" و عرف جامعه حتی برای شما و زنان ما فرق می کند. زن زناکار سنگسار و یا زندانی می شود، اما از مرد زناکار خبری نیست. "قانون" برای بصیره ها و میرویس ها (شنیده ایم که اسم پسر کرزی میرویس است) فرق می کند. در کشور های فقیر این قدرت و پول است که قانون را می چرخاند. راستی چرا تا هنوز "قانون" شما نمی تواند دزدان اصلی کشور را به محکمه کشاند، اما با کثیفترین شیوه اش "دزدان" چند قرص نان را به محکمه می کشاند. و اصلاً هیچ خبر دارید که ما با "قانون" های مختلف سر و کار داریم. این "قانون" ها می تواند سیافی، دوستمی، محققی، نظاری و یا هم کرزی ای و امریکایی باشد و یا هم طالبی و پاکستانی.
نوشته اید که "اگر دموکراسی میخواهید در دموکراسی کسی حق ندارد از حلقوم کسی بگیرد مگر به حکم قانون و قانون را هم کسی می سازد که با ملت ساخته است و حکومت تشکیل کرده .فقط یک راه میماند وآن اینست که شما به عنوان اپوزیسیون دست به افشاگری بزنید تا در انتخابات آینده پیروز گردید و برنامه عاقلانه تان را عملی کنید اینست و بس." فکر می کنم دمکراسی غربی ذهن تان را تسخیر کرده است. فکر می کنم خود را در پارلمان مثلاً سوئس می بینید و فکر می کنید که دولت و اپوزیسیون هر دو در غم نان و آب ملت اند. می کوشند راه های بهتر و عملی تر پیشنهاد کنند. نه آغا این طور نیست، کور خوانده اید. ما در همین افغانستان خود ما هستیم و باید از همینجا گز و پل کنیم. آیا فراموش کردی که اپوزیسیون ملالی جویا و بشر دوست بکجا کشید. یکی را دیوانه خوانند و دیگری را اخراج کردند. جناح های مختلف قدرت هم در دولت اند و هم در اپوزیسیون و کارشان هم جز تصویب قوانین به نفع خویش مثل معاشات، عفو عمومی و غیره چیزی دیگری نیست. این قدرت و اپوزیسیون را به شما و همفکران تان تبریک می گوییم. بعلاوه، فراموش نشود که قانون را ملت نساخته است. چون انتخابات و پارلمان ما دروغین و وابسته است، قانون ما، بخصوص اجراآت اش، نیز دروغین و وابسته است. در رابطه با انتخابات آینده کاملاً بیغم باشید و اگر برنامه انتخاب خویش را روی دست دارید، البته اگر با زورمندان خوش و بش ندارید، از آن دست کشید چون جز مصرف پول چیزی حاصل تان نخواهد شد. انکل سام همه کار ها را کرده است. همه چیز روبراه است. تنها باید درامه سازی شود. همین و بس.
تبارستیزی یک تبارگرا
با توجه به نوشته و بینش تان، نمی شود شما را در شمار روشنفکران قرار داد. تا هنوز لایه های تبارگرایی و ملیت گرایی بر شما و نوشته هایتان حاکم است. خواسته اید از تبارگرایی و قبیله گرایی انتقاد کنید، اما با تحقیر و توهین تبار معیین، خود در دام تبارگرایی گیر افتاده اید. فکر می کنم آنطوریکه باید آگاه و انسان دوست نیستید. با پشتیبانی و دفاع از زبان و فرهنگ این، به تحقیر و تمسخر زبان و فرهنگ دیگر برخاسته اید. پشتون ها را بیگانه می خوانید و فرهنگ قوم و ملیت معین را اصیل می دانید. در واقع برخورد ها و بینش های از این نوع است که شماری از "نویسندگان" و ناآگاهان قوم مثلاً پشتون را وا می دارد تا این و آن قوم و ملیت را بیگانه و مهاجر خطاب کنند. آیا برای آنان حق می دهید تا شما را بیگانه، مهاجر، غیر اصیل و غیره خطاب کنند. آیا با این تفکر غیر انسانی و احمقانه ی مولوی خالص موافق اید که پشتون ها را طلا می خواند و دیگران را جست و غیره. اگر با این تفکر موافق نیستید، هرگز به خود اجازه ندهید تا دیگران را بیگانه و بی فرهنگ و قبیلوی خطا کنید. تفکر پیشرو و آگاه در پی ساختار انسان آگاه و مرفه است. تفکر آگاه، که روشنفکران واقعی نماینده ی آن اند، انسان، تفکر، فرهنگ و عادات و رسوم را در حال تبدیل و تغییر دایمی می داند. تاریخ شاهد این واقعیت است که فرهنگ ها و رسوم همیشه در حال تغییر بوده، رو به آینده دارند. همین اروپا یک قرن قبل این ِ نبود که است. حتی همین حالا فرق بزرگ میان اروپای جنوبی و شمالی است. حتی تفکرات و برخورد باشندگان جنوب اروپا با شمال اش در رابطه با زنان و آزادی های مدرن فرق دارد.
امریکا کشور مهاجران است و بسیاری از کشور های اروپای غربی در حال پذیرش فرهنگ و رسوم مهاجران خویش اند. غذایی شرقی حالا دیگر جز اصلی خوراک اروپایی ها است. کشور های مدرن و پیشرفته می خواهند تا از توانایی های مثبت تمامی باشندگان خویش بصورت کارگر و موثر استفاده کنند. مشکل است که خاستگاه اولیه و اصلی اقوام و ملت ها را تثبیت کرد. تفکر آگاه و غیر متعصب می داند که انسان ساخته ی محیط و شرایط خویش است و تمامی انسان ها دارای نکات مثبت و منفی اند. راه حل تغییر نکات منفی و زننده، ایجاد تغییر مثبت و سازنده در شرایط زندگی و محیط کاری است. افغانستان نیازمند این تغییر در بین تمامی مردمان اش است. آموزش و دادن امکانات رفاهی حلال مشکلات بیشمار، از جمله تبارگرایی است. بناً خودت که سنگ تمدن و فرهنگی بودن را به سینه می کوبی چرا با برخورد غیر متمدن، فرهنگ و رسوم دیگران را به تمسخر می گیری و با برخورد عامیانه و غیر علمی راه حل مشکلات را در حذف ملیت و یا ملیت ها می بینی. هر قوم و ملیت دارای نکات مثبت و منفی است. طرد دربست ملیت و یا ملیت ها راه حل اصلی مشکلات فرهنگی، عنعنوی و زبانی فعلی نیست.
بعلاوه، هیچ فردی نمی تواند ادعا کند که من دارای فرهنگ و رسوم اصیل ام. فرهنگ و رسوم و ارزش های اخلاقی جوامع نسبی اند. آنیکه برای تو اصیل است، شاید برای من غیر اصیل باشد و بالعکس. ویل دورانت در "لذات فلسفه" می گوید: " صد ها مثال دیگر برای نمایاندن اینکه امور زشت و ناپسند زمان و مکان ما در زمان و مکان دیگری خوب و پسندیده هستند ذکر کرد. یکی از صاحب نظران یونان باستان می گوید اگر آداب و رسوم مقدس سرزمینی را جمع کنید و بخواهید آن مقدار از آداب و رسومی را که در سرزمینی دیگر زشت و ناپسند شمرده می شود از آن بردارید چیز بر جای نخواهد ماند." در طول تاریخ شماری از عادات، رسوم و اخلاق اجتماعی چنان در افغانستان با هم گره خورده اند که نمی شود به اخلاق و عادات خالص ملیت واحد دست یافت. انتقام گیری و بد و بدل در بین تقریباً تمامی ملیت های کشور حاکم است؛ در بین تقریباً تمامی ملیت ها زنان از حقوق اجتماعی محروم اند؛ در بین تمامی ملیت ها بعد از مرگ برادر ترجیح داده می شود تا خانمش به عقد برادرش در آید؛ در بین تمامی ملیت ها حجاب و دوری زنان از زندگی اجتماعی بطور فعال حاکم است و بالاخره در بین تمامی ملیت ها مهمان دوستی و عشق به استقلال و آزادی شعله ور است و تمامی ملیت ها مشهور به ناموس داری اند. بهتر اینست که مثبت هایش را قبول کرد و رشد داد و منفی هایش را ریشه کن ساخت.
شاید م.آشیان ادعا کند که چرا سرود ملی به زبان پشتو است. با توجه به این مسئله پشتون ها حق دارند که مثلاً ادعا کنند که چرا ورزش ملی افغانستان بز کشی است و غذایش مثلاً قابلی. اگر از این مسایل بگذریم و به واقعیت ها سر زنیم باز هم می بینیم که پشتو آنطوریکه شماری از فرهنگیان ما متعصب ما تشویش دارند به حق دری یا فارسی ظلم نکرده است. در طول تاریخ، فارسی زبان حاکم اداری بوده و است. حتی شاهان محمد زایی زبان فارسی را بیشتر از پشتو قدر داده با آن آشنایی بیشتر داشته اند. زبان اصلی اکثریت پوهنتون ها یا دانشگاه ها فارسی بود و است؛ اگر مبالغه نشود از 100 کتاب 95 اش فارسی بود و است؛ اکثریت نشرات فارسی بود و است؛ روشنفکران نامدار پشتون بیشتر به فارسی نوشته اند و می نویسند؛ برای روشنفکر پشتون دانستن زبان فارسی و یا یک زبان خارجی دیگر (انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و غیره) حیاتی بود و است؛ تا هنوز روشنفکران پشتون مجبور اند تا بیشترین معلومات خویش را از راه خواندن کتاب های فارسی بدست آورند؛ پشتون ها، بنابر ساختار تجاری و اقتصادی کشور، مجبور اند که فارسی بدانند. شاید برای یک تاجک دانستن پشتو حیاتی نباشد، اما برای یک تاجر پشتون دانستن فارسی مهم بوده و است. پس با توجه به این واقعیت ها این جنگ و جنجال تنها بخاطر چند کلمه ی محدود، آن هم کلماتی که تازه از ایران آمده است، با برخورد خصمانه و تنگ نظرانه با زبان و ملیت پشتون عاقلانه و عادلانه نیست.
البته این خواست دمکراتیک را زمانی می توان مطرح ساخت که ما به خواست اصلی که همانا آزادی، دمکراسی و استقلال کشور است دست یابیم. فعلاً طرح این مسایل، جنایتکاران را بیشتر قوت می دهد تا با شعار قوم و زبان به تحمیق و اغفال توده ها دست زنند و آنانرا از طرح خواست های اصلی باز دارند.
توهین قوم معیین "دید ضد بشری و ملی" است. فکر نمی کنم من به توهین و تحقیر اقوام خویش و یا هیچ قوم و ملیت دیگری در دنیا دست زده باشم. برای من خصلت و ارزش های انسانی معیار اصلی شناخت انسان خوب از بد است. آنیکه مسایل قومی و زبانی معیار تشخیص و قضاوت اش می باشد، نماینده و مجری تفکرات پوسیده و قبیلوی است. "وحشت سرایی" را که شما حاصل حاکمیت "یک مشت بیگانه پرست بی فرهنگ" می دانید حاصل "یک مشت بیگانه پرست بی فرهنگ" نه، بلکه حاصل عملکرد و نوکری چندین مشت بیگانه پرست ِ بی فرهنگ است. اگر از وحشت "چندین مشت" دیگر خبر ندارید، خوب است به تاریخ رجوع کنید و سفری به غرب کابل، افشار و دشت لیلی داشته باشید. عشق کور به قبیله و ملیت و فارسی و خراسان چنان شما را کور ساخته است که حتی از همدلی با جانیان فارسی زبان نیز دریغ نمی کنید. اگر دروغ است پس بگویید که نظاری ها و دوستمی ها و وحدتی ها همانقدر در ایجاد این "وحشت سرا" دست داشته اند که پشتون های نوکر و خاین. تا زمانیکه تمامی عاملین این "وحشت سرا" را معرفی نکنید، حرف شما علیه "یک مشت بیگانه پرست بی فرهنگ" "دید ضد بشری و ملی" است.
و هیچ کس نگفته است که "مهر سکوت بر لب" زنید. خدا نکند. این کار را هرگز نکنید که تاریخ و مردم شما را هرگز نخواهند بخشید. تا می توانید و جا دارد این مهر ها را بشکنید. افشا کنید و به روشنگری بپردازید. اما در این افشاگری و روشنگری تعهد روشنفکری و آگاه گرانه داشته باشید. با گفتن بی فرهنگ به این و آن قوم و ملیت، خود بی فرهنگ و ضد بشری نشوید. تلاش کنید تا عاملان "وحشت سرا" را افشا کنید حتی اگر برادر و قومی تان باشد. اما اگر این "مهر سکوت بر لب" را تنها علیه قوم و ملیت معیین باز می کنید، بهتر این است که آنرا باز نکنید، والا تبلیغات قوم گرایانه و ضد بشری تان، جز ایجاد بی اعتمادی میان اقوام، تداوم سلطه "چندین مشت"، شعله ور ساختن تنش ها و اختلافات قومی بشکل ضد ملی اش و غیره چیزی دیگری نخواهد داشت.
در رابطه با خواست های دمکراتیک، بشمول زبان و غیره، مسئله بسیار بغرنج و پیچیده نیست. طرح آن در شرایط فعلی و خواست آن از دولت فعلی بیجا و غیر حیاتی است. باز هم تاکید می کنم که درد و خواست اصلی ملت آزادی، دمکراسی و عدالت و استقلال است. و در صورت داشتن دمکراسی واقعی می توان به طرح خواست های دمکراتیک دست زد. و این حق تمامی ملیت ها و اقوام است. اما لابه و تضرع به درگاه جنگسالاران و اشغالگران برای خواست های دمکراتیک پی آمدی مثبت و پایدار ندارد. آیا شرم آور نیست که به کسانی خواست های دمکراتیک را مطرح سازیم که دمکراسی را معادل کفر می دانستند- اشاره ام به سیاف، ربانی و غیره تنظیم های بینادگرا است.
(*) م.آشیان بعد از خواندن مقاله ام زیر عنوان ""روشنفکران ِ"ِ ما ملیت ها را به کجا می کشند؟" نقد زیر را نوشته است:
آقای ع،س من نوشته تانرا با دقت خواندم .اگر بر من خشم نگیرید فکر میکنم شما دیر تر از خواب برخاسته اید . آقایان لنین و ماهو نیم قرن پیشتر از شما شعار “جنگ طبقاتی” راداده بودند که دیدیم سر نوشتش به بکجا کشید و چی نتایجی و چی پیامدی در پی داشت . نتیجه آن شد که آقای پوتین و یک قشر بسیار ممتاز دیگر به عنوان سرمایه سالاران جدید بر ملت روسیه حاکم گردند و درچین ، که سالها برضد امپریالزم امریکا جنگ طبقاتی و ملی را براه انداخته بود که سالهاخون ملت پا برهنه چین را مکیده بود و جان ملیونها انسان را تباه کرده ،اکنون دروازه های اقتصادو سیاست کشور را به روی آن بکشاید وبه همزیستی مسلمت آمیز بین المللی تن در دهد .جوجه مبارزان “طبقاتی” ما هم که آگاهانه ویا نا آگاهانه خون ملت را به نرخ آب ریختند ، همه شاهد بودیم .از تره کی گرفته تا امین و ببرک و نجیب . واکنون نقابداران “زنان انقلابی”‘راوا’ در کمین نشسته اند تازیر شعار جنگ طبقاتی باز مردم را رو به روی یگدیگر قرار دهند و کاریراکه به گفته شما جانیان و خون آشامان انجام داده اند،انجام دهند . ولی باید بدانیم که ما اکنون در قرن 21 زنده گی می کنیم حتمی نیست جامعه از راه کشت و خون چون قرون گذشته بگذرد.اگر اندیشه ها و تاکتیکهای مبارزه شما انسانی و بر حق هستند چرا به آرای مردم گردن نمی نهیدو زحمت کشان و نمایندگان آنان را به رای دهی عادلانه فرا نمی خوانید؟ کسی که نمیتواند مانع مبارزه مسالمت آمیز و قانونی شما گردد . ولی شما این را نمی پذیرید وحق خود را با دریدن “حلقوم” دیگران می خواهید به دست آورید . می نویسید : “گرگان خون آشام بلعیده اند که باید از حلقوم شان پس گرفته شود” آقای ع،س ! میدانیم که جامعه ما بد ترین مصایب گونه گونه را تجربه کرده و میکنند . ونیز میدانیم که ملت سخت دردمند است ولی شمابرای پشت سر گذاشتن این وضع نسخه یی راکه پیشنهاد کرده اید جز طولانی شدن این درد ثمری دیگر در پی ندارد .ببینید جهان امروز چگونه به رفاه نسبی رسیده است .آیا از راه جنگ و خونریزی وانقلاب ؟ لااقل غم نان ملت خودشانرا خورده اند . شماکه هی از درد زحمتکشان می گویید کدام است آن نسخه شفا بخش شما ؟ بنویسید تا همه بدانند و اگر درست و عاقلانه وعادلانه بود خواهی نخواهی آن راه پیش گرفته خواهد شد . میدانم اینکار دشوار است . این که شعار داده اید : “شعار روشنفکران باید مبارزه علیه دشمن مشترک تمامی ملیت ها و اقوام باشد" و دیگران را متهم کرده اید که اینان برروی دیگر ملیتها شمشیر کشیده اند . ولی نگفته اید کیها بر روی ملت شمشیر کشیده اند ؟ من در نوشته های کسانی که از بیعدالتیهای ملی ، فرهنگی و سیاسی به فغان آمده اند ، سخن بی پایه و بی مایه یی را نخوانده ام اگر شما دیده و خوانده اید افشا کنید . در نوشته های خانم گرامی ثریا بها ، آقای بشیر بغلانی آقای کامجو وکسانی دیگر هرگز سخن “بی اساس” ندیده ام جز پرداختن به واقعیتهای ملی کشور وجفای قبیله سالاری . شما در کجا می نوازید آقای ع، س ؟ این اقوام که شماازان گپ میزنید خواستهای فرهنگی هم می داشته باشند . مثلاً اینکه حق داشته باشند به زبان خودشان سخن بزنند و حق داشته باشند به فرهنگ خودشان عشق بورزند .نباید کسی این حق طبیعی را از ایشان بگیرد. ولی اگر حزب برتری خواهی مانند “افغان ملت” آنهم از مجاری دولتی بی عدالتی را بخواهد بر اقوام وملتهای دیگر تحمیل کند ، چرا مردم حق نداشته باشد اعتراض کند ؟ و اگر اعتراض کرد چرا شما آنرا بی اساس و “غیر حیاتی” و “شمشیر کشیدن” می خوانید ؟ تنها رفاه مادی مطرح نیست .مردم به فرهنگ و زبان خود هم علاقه دارند و یاشما مانندشخ بروت تاریخ استالین میگویید پس از برقراری “جامعه بدون طبقات” این حق خود به خود به دست خواهد آمد؟ “دانشگاه” گفتنها و “خراسان” گفتنهاآقای گرامی علت دارد . حدوداً یک قرن است که کشور ما روی رفاه و آرامی را ندیده است .علتش آن نیست که به گفته شما جانیان و خونخواران وجود داشته اند بلکه دران است که علاوه از آن مااجازه داده ایم تا بیگانه گانی برما مسلط گردند که با رسم وآیین قبیله خود میخواهند جامعه را اداره کنند و فرهنگ اصیل کشور را برای ما بیگانه وانمود کنند و آنرا از کف مابربایند و به همسایه های مابفروشند تاخود این کشور راهویت تازه قبیله یی عاری از گذشته ببخشند .این را ملت و روشنفکران واقعی درک کرده اند. واگر می گویید نه چنین نیست به فیصله ها و قرار هاوکنشهای حکومت آقای کزری -وزارت فرهنگ و معارف مراجعه نمایید . اگر می گویید اینها جز در نزد عده از غرب نشینان دوراز وطن مطرح نیست و اهمتی چندانی ندارد پس شما از چه می ترسید . بروید به جنگ طبقاتی تان ادامه دهید .اگر می گویید من جنگ طبقاتی را نفی میکنم پس حرف جدی شما چیست ؟ اگر دموکراسی میخواهید در دموکراسی کسی حق ندارد از حلقوم کسی بگیرد مگر به حکم قانون و قانون را هم کسی می سازد که با ملت ساخته است و حکومت تشکیل کرده .فقط یک راه میماند وآن اینست که شما به عنوان اپوزیسیون دست به افشاگری بزنید تا در انتخابات آینده پیروز گردید و برنامه عاقلانه تان را عملی کنید اینست و بس .اینها “غیر حیاتی” هم نیستند آقای ع،س .در صورت عدم پذیرش این واقعیات ، دانسته یا نداسته در دام بی هدفی فرهنگی گرفتار می آیید. این سخن مرا حمل بر دفاع از رژیم کنونی به گفته شما پوشالی ، ندانید من بر اساس پرنسیپ می گویم که وضعیت چنین است. کشورهای جهان سالانه ملیون ها ارز را برای مصارف امور فرهنگی شان از دست می دهند تا نام و نشانی در میان ملل جهان داشته باشند ،ولی ما با یک دید ضد بشری و ضد ملی حق نمیدهیم تا هموطن دیگر ما به زبان مادری خودش دانشگاه بگوید وبنویسد . حالا در چنین وحشتت سرایی که آنرا یک مشت بیگانه پرست بی فرهنگ برای ما درست کرده اند می خواهید مهر سکوت برلب زنیم و عدالت فرهنگ را سنگباران نماییم . بدانید که امروز دیروز نیست تا نتوانیم صدابرکشیم . ما هم نان آبرومندانه ،هم فرهنگ انسانی می خواهیم .با احترام. م .آشیان
چرا یکشبه مرا خادی نوشتند؟!
نویسنده: داد نورانی
يكشنبه 10 اوت 2008
کین توزی به "راوا"، فرجامی جز همآوازی با جنایتکاران نخواهد داشت!
پنج شنبه 24 ژوئيه 2008, نويسنده: سمیر
نورانی، پیشنهاد معینیت را با قاطعیت رد کرد
نویسنده: رسولی
يكشنبه 20 ژوئيه 2008
ما به نورانی ها نیاز داریم!
راوا بر همان خر خودخواهی تشکیلاتی اش سوار است و کسی را که حتی در زمینه های معینی از راوا جلوتر و جدی تر بوده و در میان ارتجاع و وحشت امپریالیزم قلم می زند، انرژی می دهد و روشنگری و مبارزه می کند، مفلوک می داند، خود مفلوک نیست؟
دو شنبه 30 ژوئن 2008, نويسنده: نسیم کلکانی
چرا نورانی رستم شجاع و مهدی نیک آیین شد؟
نوارانی در حیات راوا قبل از آنکه با شمشیر غرب حرام شود با دالر اش ذبح شد
چهار شنبه 25 ژوئن 2008
در جواب به جاسوسنامه ای از عدنان/ راوا
نویسنده: رستم شجاع
يكشنبه 11 مه 2008
رستم شجاع/ نورانی و شنیعترین فحاشی اش به "راوا"
آیا ممکن است سازمانی که حتی در کره زمین موجود نباشد ولی بازهم بتواند اینقدر وسیع خود را در دنیا مطرح سازد؟
شنبه 10 مه 2008, نويسنده: عدنان ظ
سرابی به نام "راوا"
نويسنده: رستم شجاع
دو شنبه 14 آوريل 2008
جمعيت قبيله سالاران افغانستان
دلايل قبيله سالاران را فقط در دادگاه قبيله بايد برد
پنج شنبه 24 ژوئيه 2008, نويسنده: کامران میرهزار
يک آدَمَک سياسی؛ چيزی بيش اما نه!
پاسخی به گروه طالبی- قبيله ای راوا
شنبه 29 مارس 2008, نويسنده: کامران میرهزار
ورشکستگی و درماندگی رقتبار
روشنفکران خادی ـ جهادی در حمله بر «راوا»
جمعه 21 مارس 2008
سرکرده های"راوا" و "پاپی گک" ظاهر شاه!
مغالطه کاری و بی ربط گویی از روش های خاص کار شما سرکرده های سازمان پوشالی راوا می باشد
شنبه 17 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
درماندگی "راوا" در پاسخ گفتن به ما
شما سرکرده های سازمان پوشالی «راوا» به درماندگی رقتباری گرفتار شده اید
شنبه 10 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
" راوا " و شعار دیموکراسی !
کم ترین نافرمانی از اوامر سرکرده ها باعث اخراج دایمی و نفرین شدن یک عضو می شود
يكشنبه 4 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
"راوا" بايد حساب پول ها را بدهد!
پول برای مردم و به نام مردم افغانستان است نه برای مصرف شخصی سرکرده های راوا و خوش گذرانی آنها
پنج شنبه 1 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
فاجعه ء ننگین هفت ثور درس عبرتی به راوایی ها!
که اگر قدرت داشته باشند خلقی ، پرچمی ، جهادی و طالبی همه از یاد مردم برود
سه شنبه 29 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
شرمک "راوا" از شعله ای بودن!
سوال از سرکرده های راوا این است که چرا خودشان از شعله ای بودن خود می شرمند ؟
چهار شنبه 23 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
"راوا" رو در روی امریکا!
گزافه گویی محمود گودرزی در باره ء راوا
دو شنبه 21 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
راوا هم کشمش بی چوبک نیست!
سرکرده های راوا هیچ وقت نگفته اند نظر شان در مورد ترور خوب ترین کادرهای انقلابی سازمان رهایی از طرف جناح داکتر فیض و کشور کمال و امین میوند چیست؟
جمعه 18 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
اشاره: پاسخ احتمالی خواننده ی کابل پرس? خانم يا آقای م. آشیان که نوشته ی بالا در پاسخ به نظر ایشان می باشد، در صورتی که تمایل داشته باشند، بصورت نوشته ای مجزا در کابل پرس نشر می شود./ سردبیر