بخشی از جنایات سید منصور نادری در نامه سرگشاده به اشرف غنی احمدزی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
جناب عالیقدر رییس جمهور دولت اسلامی افغانستان آقای محمد اشرف غنی! :
اینجانب ... یکی از تحصیل کرده های ولایت بغلان به نمایندگی از مردم خود از نیت نیک و کار کرد های جناب شما اظهار سپاس نموده پیروزی هر چه بیشتر شما را خواهانم.
در ضمن موضوع بسیار مهم بخاطر معلومات بیشتر شما که برای مردم مظلوم ما مشکل ساز و خطرناک است، تقدیم نمایم این موضوع، موجودیت سید منصور نادری و خانواده اش در کنار شما میباشد. که از سالها است بیداد میکند و هیچکس جلو شانرا گرفته نمی گیرد. سید منصور فرد بسیار خطر ناک است. زیرا او در همه رژیم ها بجز از دوران طالب همه اعمال تروریستی و غیره مظالم نا جوان مردانه خود را علیه مردم ما با بسیار مهارت انجام داده است. قراریکه در صفحات فیس بوک، سایت ها و رسانه های اجتماعی مراجعه شود همه جنایات خاندان سید منصور به موقع افشا شده است.
این شخص فرد بی نهایت "متخصص" در نیرنگ و فریب است.که در جای از جامه به دروغ روحانیت (در حالیکه یک آدم دایم الخمر است)، در جای از موقف سیاست و حزب و قدرت، در جای از سیستم جاسوسی، در جای از رشوت و اعمال دیگر و در جای از ترور و وحشت در همکاری و استفاده از افرادیکه در داخل دستگاه های امنیتی با ایشان شریک است، فعالیت می کند. همچنان در همکاری مستقیم با دستگاه های جاسوسی خارجی و داخلی افراد خدمت گذار به مردم را به طور زنجیره یی از بین میبرند که به صد ها نفر میرسد.
جناب رییس جمهور:!
سید منصور و افرادش در این روزهای نزدیک محترم فقیرشاه خان کاندید شورای ولایتی بغلان را با یک نیرنگ ماهرانه به شهادت رساند. (اناالله و انا الیه راجعون). و فقط به جرم اینکه بدون اجازه اش درمقابل ناظرش سمیع الدین
خود را کاندید کرده بود.
قرار معلومات مردم در این اواخر صد ها میل سلاح را به خاطر بد امن کردن منطقه توزیع نموده که چندین واقعه ولی متاسفانه با بسیار افتخار مجرمین را از قید دولت رها نموده و به صراحت بدون هراس این افراد را مربوط به خود قلم داد نموده اند.
در خاتمه به جناب عالی شما صدای خفه شده و خاموش صدها انسان مظلوم را فقط از همین طریق رسانیده آرزو مندیم که جلو این تروریست خطرناک را بگیرید. و مانند حبیب استالف، ریس خدایداد و جنایات کاران به محاکمه بکشانید تا مردم مظلوم نجات پیدا کنند. در غیر آن شاهد ده ها حادثه دیگر خواهیم بود.
معلومات دقیقاً جمع آوری شده شبکه تروریستی سید منصور نادری و خانواده اش از منابع داخل مردم ذیلاً به شما ارایه میگردد:
سید منصور نادری وکیل در پارلمان وخانواده اش در همکاری با قوماندانان غیر مسوول خویش و عده از افراد فاسد دولتی بار دیگر به اساس عمل کرد های معامله گرانه دولت سابق و سلسله از ترورها، تهدید، زور گویی، قطاع الطریقی، سرقت های مسلحانه، اختطاف، ایجاد تفریقه در بین مردم، ایجاد بد امنی، افراز کمین در مسیر سرکها و شاهراه ها برای تعداد از افراد و قوماندانان خویش در ولسوالی های دوشی، تاله وبرفک و دهنه غوری ولایت بغلان سلاحهای مختلف النوع توزیع نموده است. قرار معلومات ابتدایی از مردم، در ولایات سمنگان، کندز وبلخ نیز پلان توزیع سلاح را دارد.
درین صورت این حرکتهای ماجرا جویانه منصور خطر جدی برای همه مردم مسلمان و متدین ما لست که خلاف اعمال غیر انسانی، غیر اخلاقی و غیر اسلامی میباشد.
به همین دلیل میخواهم وظایف ایمانی و انسانی خود را ادا نموده و معلومات را که از مردم دریافت نموده ایم به دولت، شما جوانان و مردم خیر اندیش شریک نمایم.
تعداد سلاحهای توزیع شده قرار ذیل است!
1. برای قوماندان عزیز مسکونه باغ داوود قریه کیان ولسوالی دوشی یک میل کرینکوف.
2. برای رحیم داد مسکونه قریه چارباغ ولسوالی دوشی به تعداد سه میل سلاح کلاشینکوف.
3. برای عبدالصمد ولد ارباب گلمیر مسکونه قریه کلانگذر ولسوالی دوشی یک میل سلاح کلاشینکوف.
4. برای رحم علی مسکونه قریه باکس ولسوالی دوشی چند میل سلاح کلاشینکوف، یک قبضه راکت انداز و یک میل پیکا. شخص متذکره افسر اردو ملی بود که الزامیت کافی در قاچاق سلاح ، مواد مخدر و قتل در ادارات کشفی و امنیتی دولت دارد و همچنان با طالبان ولسوالی دوشی یعنی گجر ها و غیره نیز ارتباط نزدیک داشته، و اکثریت پلانهای شوم از همین طریق اجرا میگردد.
5. برای قوماندان روزی الدین مسکونه قریه خلر ولسوالی تاله و برفک به تعداد یک میل سلاح کلاشینکوف.
6. برای چند نفر قوماندانان از قوم علی جم مسکونه قریه خلر و قریه های دیگر ولسوالی تاله و برفک به تعداد نامعلوم سلاح کلاشینکوف توزیع شده است که در آینده نزدیک به شما معلومات داده خواهید شد.
7. برای قوماندان صمد مشهور به چرسی مسکونه قریه بابای پایین ولسوالی دوشی به تعداد سه میل سلاح کلاشینکوف، یک قبضه راکت انداز.
8. برای سید شاه مسکونه قریه تلخیان مربوط منطقه کوبند ولسوالی دوشی به تعداد 18میل سلاح کلاشینکوف، یک قبضه راکت انداز و یک میل پیکا.
9. توزیع مخفی سلاح های که برای افراد جنایت کارخویش نموده است بیش تراز تعداد افشاء میباشد.
بعداً شخصی سید شاه به هدایت مستقیم سید منصور نادری وفامیلش به تعداد 30 میل سلاح دیگر مختلف النوع خریداری که پولش از طرف سید منصور پرداخته شده است، که جمعاً 50 میل سلاح مختلف النوع در اختیار دارد. این افراد اکثراً به سرقتهای مسلحانه مبادرت میورزد و همچنان با طالبان ولسوالی دوشی و تاله و برفک و گجرها وغیره نیز ارتباط نزدیک دارد، و اکثراً پلان ها نیز از همین طریق اجرا میگردد.
جمعاً این افراد دارای 63 میل سلاح مختلف النوع در اختیار دارد و به هرکدام ماهانه مبلغ 10 هزار الی 15 هزار افغانی از طریق سید منصور پرداخته میشود.(ارایه معلومات ادامه دارد.)
با احترام
پيامها
30 نوامبر 2014, 06:25, توسط احمد
شخص نویسنده بی هویت!
این همه جفند و یاوه گویی از شیطانت ذاتی و اخلاقی تان منشأ میگیرد و هیچ عقل سلیم چنین شایعات بی اساس و کذب محض را قبول نمیکند. این اولین بار نیست بلکه حسودان و بد بینان کور مغز جناب الحاج سید منصور نادری شخصیت ملی و روحانی کشور رهبر محبوب و عالیقدر اسمعیلیان از دیر زمانی است تا مثل خفاش و جغدان شوم در تلاش اند تا بر علیه این مرد بزرگ توطئه های خائینانه نمایند که این مطلبک هذا بیان گر همین دسایس است.
30 نوامبر 2014, 12:03, توسط پرویز "بهمن"
دوستان عزیز
هر کسی که برجناب سید منصور نادری و خاندان وی تهمت و دروغ می بندد از جمله خایننین محسوب میشود. اسمعیلیان فرقه برحق است که هرگز برخلاف وحدت ملی نبوده و همیشه درمورد خیر و فلاح کشور اندیشیده است.
1 دسامبر 2014, 16:42, توسط دوربین
برادران محترم سید منصور خود اسماعیلی نیست چطور میتواند رهبر اسماعیلیان باشد زیرا سید منصور با این جنایات خود از دربار امام فعلی این فرقه یعنی آقا خان رانده شده است مریدان سید منصور که ازپوست و گوشت دختران خویش برای این شخص اسباب معشیت تهیه میکنند هیچ ربطی با اسماعیلیان این سرزمین ندارند همه غالی و چراغ کش اند اسماعیلیه یک فرقه امریه است که مستقیم تو سط اقاخان رهبری میشود
حسن دوربین
1 دسامبر 2014, 18:12, توسط پرویز "بهمن"
دوست عزیزیکه از نام من حقیر فقیر سراپا تقصیر پرویز بهمن پیام گذاشته است ایشان من بیچاره نیستم وهرگز نظر شان منعکس کنندهء نظر بنده راجع به آقای سید منصور نادری نیست باوجودیکه بنده به رهبران مذهبی وسیاسی کشور به اندازهء وزن سیاسی ومردمی شان احترام قایل استم ولی هرگز مانند برادر که زیر نام من پیام گذاشته است نظر وباور یکجانبه ندارم. از ایشان خواهش میکنم که باید زیر نام خودشان پیام بگذارند ونظر بدهند بنده در اختلافات داخلی هموطنان اسماعیلی خود بیطرف می باشم.
والسلام
پرویز بهمن
2 دسامبر 2014, 02:43, توسط منیر
انسانهای متعقل که متوجه دکان بازی های رهبران خود ساخته و خود محور، مکار وحیله گر به اصطلاح مذهبی شده اند و به خصلت مفت خوارانۀ تقریباً اکثریت پیشوایان خود ساخته مذهبی مانند سید کیان ها، گیلانی ها، مجددی ها، واعظ ها و صاحب زاده ها , ... پی برده اند، درک می کنند که سیاست بازان از طریق همدستی این رهبران نام نهاد مذهبی کوشیده و می کوشند تا برای همیش مردم خود را در نادانی نگهدارند تا از نادانی و جهالت آنها در راستای تحکیم و استمرار قدرت و حاکمیت خویش استفاده کنند. چنانچه در انتخابات ریاست جمهوری اخیر دیده شد که یک رهبر مذهبی واژۀ دینی " استخاره " را بکار برد و دختر رهبر نام نهاد مذهبی دیگر به یک انسان متعصب و نژاد پرست القاب کذائی " سپهسالار فکری و سیاسی " اهداکرد و بقول آن شاعر بزرگ "در دری را به پای خوکان "ریخت، و به مردم نادان وجاهل خویش این ایده را قبولاند که گویا با رئیس جمهور شدن وی خانواده اش به مقام های عالی میرسند و آنگاه کوس لمن الملکی خواند نواخت! حال تا مردم بیدار نشده وعقل وادراک خودرا بکار نینداخته دست امید بیش از حد از اقطاب، شیوخ و سید بر نداشته و برای زندگی بهتر خویش دست وبازوی خودرا خوار نکرده است در لجنزار متعفن همین رهبر و رهبر بازی " عالیقدر " "ملی وروحانی " غوطه ور بوده و ابداً ره بجائی نخواهند برد وبا بار کشی و استحمار وبد نامی دست وگریبان خواهد بود.
2 دسامبر 2014, 21:12, توسط abdullah
bad kade o kone ke dar barae sayeed Mansur e gapa sakhte zaneta gaim nawesenda
5 دسامبر 2014, 11:38, توسط پرویز "بهمن"
از روزیکه رهبران دلخواهم همه دسته جمعی به دهانم شاشیدند، و خود را به اشرف غنی کوچی
فروختند، دیگر جرأت نمیکنم که از کسی طرفداری کنم. تا اینکه در آینده دور یا نزدیک خودم را
به خایه افراد مانند پدرام یا معلم عطا کشال کنم.
5 دسامبر 2014, 15:50, توسط پرویز "بهمن"
سلام بخواننده گان گرامي سايت كابل پرس!
اين آقاي گمنام كه خودش را زير نام من پنهان نموده و بخودم دشنام ميدهد در حقيقت جرأت اخلاقي خودرا از دست داده و نميتواند خودش را معرفي نمايد. يعني اينكه : جرأت وشهامت انساني براي هميشه در وجودش مرده است، گذاشتن چنين پيامها واستفاده سوء از نام ديگران خصوصا اينجانب كه در كابل پرس حساب اشتراك دارم در حقيقت دشنام است براي كابل پرس وشخص كامران ميرهزار كه سايت كابل پرس را مانند خانهء بي در وبي دروازه به اختيار هر رهزن وشنامزن ؛ آزاد گذاشته است و هركسي ميتواند زير نام هركس ديگر بهركي كه بخواهد دشنام صادر فرمايد.
5 دسامبر 2014, 20:27
سیدنادر شاه کیانی
دوچهره در یک تصویر
خاندان شاه صالح که اصلا از مهاجرین اهل سنت ایران بوده، زمان پیروزی صفویان در ایران زمینه زندگی برای اهل سنت را با برسمیت ساختن کیش شیعه دوازده امامی بجای کیش اهل سنت، مشکل شد. دولت صفوی تعداد ازپیشوایان اهل سنت وپیروانش را مورد پیگرد قرارداده، زندانی وبه مرگ محکوم نمودند. تعداد رامجبور به ترک ایران نمودند. شاه صالح به افغانستان مهاجرت نموده ازطریق قندهار به مرکز هزاره جات انتقال ومدتی را بادادن تعویذ، دَم ،کُف و شویست باعث ایجاد اختلاف میان زن وشوهر فضای خانواده ها را برهم زده وچنان بحرانی نموده که بلاخره مردم عادی بر او شوریدند. شاه صالح مجبور ازآنجا گریخته به درة کیان پناه می برد. سیدنادرشاه در کتاب غریب چنین آورده است:« مردم بسیارهستند که حال برای آنها معتقد ومرید می باشند از قرارگفتار خود این مردم که خوارق وکرامات بسیار ازآن بزرگوار مشاهده شده بود. حال اکثر همه اهل سنت وجماعت می باشند خود را مرید ابدالی میگویند جهت آنکه کدام جای چیز کرامات از شاه صالح دیدند جادوگرگفته سید را دنبال می کنند وشاه صالح مجبور شده روبگریز نهاده نزدیک بوده است که مردم آنرا دستیگر نمایند ناگاه دیوار خرابة در عرض راه مشاهده میشود چون اجل نرسیده بود ممکن که دیوار روان گردیده باشد.» نادر شاه که به این معجزه باور ندارد و نسل ششم این دیوار سوارو شخصیت والا گوهر همردیف باپیامبر اسلام که او سوار بر براق به عالم بالا رفت ولی شاه صالح فوق تر از پیامبر بوده که دیوار بی جان به کرامت او به حرکت افتیده( بدون اعضای زنده ومحرک) واز دست مردم که از تعویض وفتنه انگیزی او بجان آمده بودند نجات میآبد.
سید نادرشاه کیانی وارث این دیوار سواران در اخیر عمر پیشة فقیری یا به اصطلاح دیگر صوفی گری را اختیار کرد وخواست با این عمل به مردم نشان دهد که او در پی پاک کردن گناهان وگذشتة ننگین خاندان شاه صالح وخود که رهبری اسماعیلیان را تصاحب کرده بودند،است. سید نادرشاه کیانی درعین حال نویسنده وشاعر وفردی با دانش این خاندان محسوب بوده و۵۳ اثر ورساله! به رشته تحریر به گفتة خاندانش درآورده که مشتمل برتحلیل تاریخی، تصوف واشعار عشقی است. ولی متأ سفانه نسل بعدی در نشر فراورده های فکری او تعلل ورزیده وآنرا چاپ نکرده
است. صرف در برخی موارد ازآن یاد میکند. دو اثر مربوط به سیدنادرشاه کیانی که در زمان خودش در بمبئی هند چاپ شده میتواند ملاک شخصیت وتوانایی فکری او باشد. تاریخ غریب همانطور که از نامش پیداست معرف چهرة واقعی خود سید نادرشاه وخاندانش است. همچنان نقد را که ازجنایات خاندانش دراین کتاب کرده تا بدان جا شهرت وکارکرد های ننگین این خاندان را شرح میدهدکه خود به این نتیجه میرسدکه:
بس گناه پنداند ملحدان عبادت را نا سید دارند دعوی سیادت را تاریخ غریب ص ۱۷۸
او منتقد ازکردار ننگین نسل گذشته وحال خویش است. ولی خود چون داعی(رهنما)!!! است به گفتة خودش ازگناه وخطا پاک است!!! وجواز دارد و میخواهد بگوید:اکثر کاملان جسم را پرورش نمیدهند وجسم را خورد وضعیف نگاه میدارند که نفس سرکش ونافرمانی نباشد چونکه داعی بمعرفت حجت عارف شده باشد بمنزلت پیر است بعمل پیر نظرکردن وپیر را امتحان کردن خیلی جهالت ونادانی میباشد.
گرمرید امتحان رهبرت میکنی بهتر بود از توخرت همانجا، ص ۱۵۵
دیگرجای برای پرسش از انحرافات علمی واخلاقی برای خاندان سیدنادرشاه که رهبر ومکی کابل است، این مقام توسط جناب شان به حجت ارتقا یافته است. پس هر جنایت ازین خاندان عبادت است. وهرکه بخواهد امتحان کند در جمله خران اند!!!!
سید نادرشاه با خیال راحت زمینه تجاوز جنسی به ناموس مردم و زنان هرکاره همخوابه شدن وزندگی را به عیش وعشرت وبا پول های بادآورده برای خاندانش هموارکرده وادامه میدهد. سید نادرشاه کیانی دارایی یک دیوان کوچک بوده که مجموعی اشعارش عشقی ودر مدح پادشاهان وخاندان آل یحیی سروده، اوعاشق دل باختة و دیوانة است که نه از بدنامی می هراسد ونه از عشق ووصلت معشوق دست می کشد. شاعرهم از زیبارویان سیمین تن وایاز خاص شکوة از وصلت حقیقی دارد، دیگر داعی ومکی نزد اوکار بی خردان است. .حاضراست همه را با تقرب به معشوقه در قدم مهرویان و وایاز خاص بریزد:
دلارفیق سفـــرکـــرده بــاز میــرســـــدم عـــزیـــزمــن چــو زراهِ دراز میرســدم
هــــزارجـــان چومــن خسته باد قـربانش بنــــاز و عشـــوه بُتِ دلنـــواز میرســدم
زهجر جان به لب آمد وصال یارکجاست بـــرای خاطـــر محمـــود ایاز میـرسـدم
زســوی کیست بمــا میـرسد نسیم شمـال سحـر چـه مـژده دهی سرو ناز میـرسـدم
زشــوق می پرد هـر لحضه ام کبوتــر دل
شکار مـــرغ دلـــم شاهبـــاز میـرســدم
فــراق بــرده زمن برگ و ساز را ای گل بچوپ خشک کنون برگ وتاز میرسدم
زمــن بخاطــرش آیا رسیده خـواهد بـود ســوار ناز چنین تــرک وتــاز میـرسـدم
که بـی رخ تــو بـود روزِ روشنم شب تار ســـرِ نیـــاز بنــــه شمــــع راز میـرسدم
بیــا بیـــا ســـرِ نادر فـــدای هــر قدمـت
بلـــی به عشــق حقیقت مجــاز میــرسـدم دیوان ۸۶
سید نادرشاه کیانی از جمله همجنس گرایان بوده و با بچة زیبایی بنام سید محمود جان ازخاندانش روابط جنسی داشت وتمام جماعت اسماعیلیه همان زمان که فعلا در قید حیات است از آن خبر دارند. این درفش پر افتخار!! سید نادرشاه کیانی را برخی از نسل بعد دوام دادندکه مشهور عام وخاص در شرایط فعلی جامعه افغانی است. به گفته سید نادرشاه این ناسیدان دعوی پاکی تقوا و سیادت!!!! نیز دارند.
رباعی
شیرین پسری که رفت ز آغوشم دی یک باره برفت طاقت وهوشم دی
گویا که بعشق بازی شـــرمنده شـــدم آن شـوخ برید گوش تا گوشم دی همانجا ۱۴۶
شعر
پســـری بــود عـــارضش چـــون ماه بلکه مـــه را نمـــوده نامـــه سیــاه
چهــره اش ســرخ چـون گل سوری ســوری از فـــرقتش کشد صـد آه
خــطِ ســبزش چـــو سنبلــی چینــی که میـــان هـــم چــوگـردن مینـاه
میــرســـد در خیـــال خاطـــرمـــــن نیست همــــتای او دگـــر حـاشـاه
ســــاغر مـــی بــدست رنگیــــــنش گفت بـــدهـــم تـــرا بیــا این جاه
دادآن شـــــوخ جـــــام مـی بکفــم شــدم از هـوش خوردم این صهباه
زان سپس خاطـــرم پـــریشــان شــد در دلـــم ســـاخت ولـــربا مهــواه
آهـــــوان خـــتن دلــــــش افســــرد تاکـــــه یـــارم نمــود گــشته نگاه
نـــادربــــر رخش تمـــاشــــاکـــــن
کـــه چــــه صورت بـدو بداده خـداه رویه ۱۰۴
شعر
دل زمن برد چشم مستِ کسی مژهش گشت دل نشستِ کسی
قـدِمــوزون وخـط مشکیـنش سخت گردیده پای بست کسی
آنچـــه تیــر نگاهِ او بکـــــند نکند هیـــچ تیــر دسـتِ کسـی
تُــرکِ بیـباک زادة بد کیش دایمـــا بود بـــر شکستِ کسـی
نادرا سـجده بــر جبینش کــن
بوسه زن لعل می پرستِ کسی دیوان ۱۰۷
رباعی ای شوخ پسر بمــانداری تو نظــر دل برده تراگمان من جای دیگر
من عاشقم وبعاشقت لطفت نیست بینم بــرقیب مــرتــرا شیــروشکر دیوان ۱۳۳
رباعی
ای شــوخ پسر تو نومسلمان شدة درخوبی ودلبری چه طوفان شدة
مارا بدوچشم خود بر همن کردی اسلام تــــرا بــود پیشمــان شـدة همانجا ۱۴۴
این چند نمونه ازهمجسنگرایی شیخ وفقیر سید نادرشاه کیانی از دیوان اوسراپا از عشق مه رویان وبچه زیبای کیان سخن گفته است. هرگاه با ادعا وسادات بودن خویش که رهبری یک کیش با تقوا را مدت یک وشصت سال رهبری نمودند بی نهایت شرم آور وننگین برای نسل بعدی که هنوز از اعتباراسماعیلیان استفاده نامعقول برده وبا در نظر داشت شرایط واوضاع پیش آمده به تجارت انسان وکلاه برداری مشغول اند. جای سخت تأ سف وننگین است که چنین افراد در رهبری مردم بی سواد وبی دفاع قرار گیرند. عنقریب هردوکتاب سید نادرشاه کیانی برای استفاده وقضاوت مردم به صفحة انترنیت غرض آگاهی علاقه مندان تاریخ خاندان شاه صالح گذاشته خواهد شد.
آدم حسیب
6 دسامبر 2014, 21:39, توسط فرید
ظاهرً حامیان پسران سید کیان را چند گروپک معلوم الحال تشکیل میدهند. یک گروه دلقکانی هستند که در بزم می و معشوق فسق و فجور این خانواده دخیل بوده واز هر جرم وجنایت و معامله گری وخدمت گذاری ذلت مندانۀ ایشان به صاحبان قدرت با چکچک و آفرین استقبال می کنند و از هیچ گونه خواری وآبروریزی ابائی ندارند، چنانچه هنگام انتخابات کوچی متعصب و نژاد پرست دیده شد که به اصطلاح فرد با سواد این خانواده چگونه به یک انسان دلقک نما القاب بلند بالای " سپهسالار فکری وسیاسی" را بکاربرد.
گروه دوم ابن الوقتانی هستند که در بزنیس و تجارت ایشان شریک بوده ومنفعت فردی و شخصی را نسبت به همه چیز ترجیح داده و در قبال آگاهی وروشن ساختن اذهان مردم نا آگاهش بی تفاوت بوده و آنچه از مفکورۀ مسموم بادارانش تراوش نماید آنرا چون وحی منزل به تبلیغ می گیرند. متاسفانه در بین این گروپک اشخاص تحصیل کرده وبا سواد نیز وجود دارند که سواد و تحصیل را فدای زخارف کثیف دُنیوی ساخته واز نهیب وجدان خودرا فارغ ساخته اند.
گروه سوم افراد مسن و سالخوردگانی بیسوادی هستند که سالهای سال تحت حاکمیت این خانواده عُشر، زکات وانواع نذرو نیاز داده اند و محبت این خانواده در قلب و ذهن شان نقش بسته و شعار نا بخردانۀ " امر پیر و قضای مرید " سدی عبور ناپذیر برای شان ساخته است. مضرت این گروپ را نیز نمی توان دست کم گرفت زیرا سر کوب کنندۀ نسل جوان خانواده خود هستند وتوسط اینها اختلافات خانوادگی را ایجاد کرده و موجب بسا نفاق و شقاق فامیلی شده اند.
گروه چهارم افراد جفا دیدۀ هستند که سید منصور هنگام قدرت و حاکمیت فرقه 80 ولواهای ملیشه ای خود فرزندان واقارب شانرا مضر تشخیص داده وبخصوص عدۀ از منورین دوشی را عامل بربادی حاکمیت قلابی مذهبی شان تصور کرده و به نحوی از انحا آنهارا ازبین برده اند، این طبقه از آینده می ترسند که مبادا سید منصور در اثر چاپلوسی، پای بوسی و خدمت گذاری به مقام های قدرت آلوده به اقتدار برسد و بار دیگر اینها مورد ظلم و جفا قرار گیرند.
گروپ پنجم کسانی هستند که سید منصور به جلب وجذب کلانها و بزرگان قومی از طریق دادن موتر،انواع تحایف و پهلوی خود نشاندادن وتمجید وتوصیف اورا مامور ومؤظف به اطاعت مردمش نموده و این کلانهای فروخته شده سعی وتلاش می ورزد تاعُشر ونذرو نیاز را که درواقع بیعت وسر سپردگی دینی مردم اسماعیلیه محسوب می شود، به این خانواده تقدیم کنند ودر قطار مریدانش داخل شوند. علت دوام محیلانه این نام فروش مذهبی عوامل فوق است که تذکر داده شد.
7 دسامبر 2014, 00:24
Mehrpour Faizabadi ·
من این پیام را دوباره می نویسم به این جهت که مطمین نیستم درست مخابره شده باشد .
مرحوم سید احمد برخوردار مسکونه ای دوشی و استاد فاکولته ای حقوق دانشگاه کابل از زمان دهه ای دیموکراسی تحت نام جوانان دوشی علیه ظلم و ناروایی های فامیل سید کیان و خصوصا سید منصور نادری مبارزه می کرد و مقالات این گروه را می توان در نشرات ان دوره یافت. . وقتی ببرک به قدرت رسید سید منصور نادری در دستگاه خاد مسوولیتی به دست اورد او با استفاده از این موقف کسی را از بهر ترور استاد برخوردار به منزلش در خوشحال خان مینه فرستاد . او ترور شد ولی بعدا قاتل استاد و قاتل قاتل استاد نیز ترور شدند تا این دسیسه کاملا مدفون شود. اقای استاد غلام محمد ییلاقی از دوستان مرحوم استاد برخوردار و یا هم رزمان او در ولسوالی دوشی
از این موضوع اگاهی کامل دارند . شما می توانید با تماس با این منابع از یکی از جنایات این خاین پرده بردارید. اطلاعات من از این جنایت همین قدر بود که عرض کردم . مرحوم استاد برخوردار یکی از جوانان منور قوم هزاره بود و برای استحقاق حقوق این قوم مبارزه می کرد .
7 دسامبر 2014, 01:33, توسط سید منیرشاه
هیولایی درقالب انسان
بگویم شمه ازکارهای منصورکیان ........---- هیولایی بودامروزمگردرقالب انسان .....
شوی آگاه اگرازفعل شوم نادرست او.......--- یقین دارم که میگویی برابرهست بامروان
اگرچه خلق میداندازان اعمال زشت او.....---- ترورُقتلُ کشتارش بودمشهوردربغلان....
شده مشهوربه خان آغاهمین دجال امروزی---- دوچشما نش شده اعمازامرحضرت سبحان
به ناحق سرپرست گویدکجااست امرُفرمانش---- الف تا یا نمیداند برای مردم است اعیان
نه تهمت است نه بهتانی جماعت جمله میداند---- نداردعلمُ عرفانی بود او بیسواد ناخوان
قلم دردست میگیرد نمیداند چه بنویسد ......---- نشیند برسر کرسی مثال بُت بامیان......
به کرسی پارلمان بینی فقط دستهای اوبالا ---- نمیفهمد سخن گوید به پیش جمله حاضران
زمان فرقه هشتاد بکرد اوکُشتُ کشتاری .----- تباه بنمود جماعت را بنام (سید کیان)....
به صد ها فامیلی بینی که ازغم زارمینالد ----- زدست ظلم این شداد بی غیرت بی وجدان
بکشت آن نامداران جماعت رااین احمق .----- برای مردمش آشکار نه بیتوان کردوراپنهان
جماعت خوب میداندازان قتلُ تُرورهایش ----- بدورش جمع گردیده ست چندتن جمله نادان
هنوزهم خواب می بیندزمان فرقه هشتاد .----- نه آن غندُ نه آن لوا نه آن قلابی جنرالان
ازین خواب ضلالت بارنخواهدشداو بیدار ----- احاطه کرده هست اوراکثیری جمله اوباشان
برادرها خطاب میکرد خودرا رهنما رهبر----- عجاییب رهنمای کرد به لندن بوداوپنهان..
درین اوقات بیابنگردیگر چالُ فریب او .. ----- کند عوام فریبی او به قرآن عظیم الشان .
هزارُچارصدسال است که حاکم است درعالم---- نباشد ابتکارنوهویدا هست به دانایان .....
دیگرنیرنگُ چال اونباشد کارگر امروز ... ----- درین ایام ساینسُ کمپیوتر دسترسی برآن
کنیددست دُعا بالا به پیشگاه امام وقت ..... ----- بسوزدخانمان اوشودباخاکُ گل یکسان..
ازان بیدادیُ ظلمش نگفتم ذرّۀ اینجا .......----- توخواهی گفت شرف داردیزیدُشمرُبوسفیان
ندارد چشم بینا را شناسد امرُ فرمان را...------ منافق گشته همکارش مثال (مولوی افغان).
بود دجال صفت دورش مثال بازکُ عوض---- نماید قلدوری پیشش بیگیرد پول از اوآسان
زرنگُ صورتش پیداست بودویسکی برگهایش--- تکبُرُ غرورهمراه نداردفرق از حیوان ..
خطابش میکند رهبربرابر هست با رهزن .------- نه بینی رهبری براوبود اورهبر دزدان.
نباشد خصلت انسان نه درمنصورنه درجعفر----- شرافت راوداع گفته رضالت سرزندازآن
درین اوقات می بینم اضافه گشته دو احمق.. ---- کندیاوه سرایی اویکی عمران دیگرطغیان
کندتوصیف آن ملعون وراگوید(پور حیدر) ..----- بودلعنت به این مرتدنهاده اسم خودعمران
چه گویم ای برادرهابه دورش این چنین احمق---- نماید رهبری برآن برای همچو دلالان ...
ضلالت پیشه اش گشته نداردعزتُ آبرو .....----- ملامت گرشودصدبارنداردفرق برایشان.
بوددرخون آغشته همیش دست های ناپاکش----- اللهی سرنگون گردان خودش باجمله خانمان
نداردفرق به گوش کرصدای (بلبُلُ قمری) ----- ز بینایی شده محروم که بیند خورشید تابان
دو دست او شده کوتاه زفرمان امام وقت ..----- نماید هرطرف حمله شده بیچارهُ حیران ...
شدی ای منصورکیان مثال جمله دجالان ..----- به دست خود برفتی تو به سوی آتش سوزان
آنلاین : http://kabulpress.com
8 دسامبر 2014, 01:59
سید منصور نادری نه تنها قاتل سید احمد برخوردار ومحمد ابراهیم آرزو توطس نظر دیوانه که در روز روشن در شهر کابل ترور کرد بلکه ترورمحبوب فرزند یوسف ازموسیفیدان دره صوف روستای سرسنگ، غلام علی ذوالفقار یکی از افشاه گران جنایت سید منصور دو نوجوان از نیک پی بنام نائب و گلیساه خریطه به کیان آمده بودند تا با هم ازدواج کند. اما توسط سید منصور هرکشته شده پشت خانه سید شجاع الدین انداخته شد تا اورا بنام قاتل در بند کند واما بعد ثبوت شد که قاتل سید منصور نلدری بود. همچنان او قاتل سید مراد یکی از شجاع ترین فرزندان پیش گامن فدائیان الموت بود ودر دشت خواجه الوانتوسط دریور به ماشین باربری کاماز تصادم داد واز میان برداشت. همچنان قوماندان شاه قدم را با رسول پهلوان وچند فردیگر به بهانه که سید نیز با آنان میروند به هیلوپر نشانده وزمانیکه هیلوکپتر پر واز میکند سید منصور سرو کله نشان میدهد ومیگوید که بعداً خواهد اما درزیر هیلوگپنر بمب گذاری کرده همه را منفجر نمود. وقاتل قوماندان حاجی نواب وجوره پسر سرفراز یکی از قوندانها پوسته مربوط به فرقه هشتاد در جنگ بین حزب وحدت محاصره شد وآنان میتوانست با فیر دهشکه از آنان دفاع و آب وغذا ومهمات برساند. بر خلاف کوچک ترین کمی را نکردند بعد از دوروز مقاومت از نداشتن آبا ودفاع تنها که سایر همسنگرانش کشته شده بود. از نداشتن آب ومرمی به سنگر تکیه کرده وکلاشنکوف به دستش بشهادت رسید. سید منصور قاتل، فاسد الخلاق توطسه گر ونادان وجاه طلب است.
17 دسامبر 2014, 18:07
با پوزش از حوانندگان اشعار باهم کخلوط شده بود وبرای روشن شدناعمال کاذبان دیانت ودزدان افکارو وجیب مردم خواستم ت ترتیب اشعاد تغییر ایجاد کنم.
سیدنادر شاه کیانی
دوچهره در یک تصویر
خاندان شاه صالح که اصلا از مهاجرین اهل سنت ایران بوده، زمان پیروزی صفویان در ایران زمینه زندگی برای اهل سنت را با برسمیت ساختن کیش شیعه دوازده امامی بجای کیش اهل سنت، مشکل شد. دولت صفوی تعداد ازپیشوایان اهل سنت وپیروانش را مورد پیگرد قرارداده، زندانی وبه مرگ محکوم نمودند. تعداد رامجبور به ترک ایران نمودند. شاه صالح به افغانستان مهاجرت نموده ازطریق قندهار به مرکز هزاره جات انتقال ومدتی را بادادن تعویذ، دَم ،کُف و شویست باعث ایجاد اختلاف میان زن وشوهر فضای خانواده ها را برهم زده وچنان بحرانی نموده که بلاخره مردم عادی بر او شوریدند. شاه صالح مجبور ازآنجا گریخته به درة کیان پناه می برد. سیدنادرشاه در کتاب غریب چنین آورده است:« مردم بسیارهستند که حال برای آنها معتقد ومرید می باشند از قرارگفتار خود این مردم که خوارق وکرامات بسیار ازآن بزرگوار مشاهده شده بود. حال اکثر همه اهل سنت وجماعت می باشند خود را مرید ابدالی میگویند جهت آنکه کدام جای چیز کرامات از شاه صالح دیدند جادوگرگفته سید را دنبال می کنند وشاه صالح مجبور شده روبگریز نهاده نزدیک بوده است که مردم آنرا دستیگر نمایند ناگاه دیوار خرابة در عرض راه مشاهده میشود چون اجل نرسیده بود ممکن که دیوار روان گردیده باشد.» نادر شاه که به این معجزه باور ندارد و نسل ششم این دیوار سوارو شخصیت والا گوهر همردیف باپیامبر اسلام که او سوار بر براق به عالم بالا رفت ولی شاه صالح فوق تر از پیامبر بوده که دیوار بی جان به کرامت او به حرکت افتیده( بدون اعضای زنده ومحرک) واز دست مردم که از تعویض وفتنه انگیزی او بجان آمده بودند نجات میآبد.
سید نادرشاه کیانی وارث این دیوار سواران در اخیر عمر پیشة فقیری یا به اصطلاح دیگر صوفی گری را اختیار کرد وخواست با این عمل به مردم نشان دهد که او در پی پاک کردن گناهان وگذشتة ننگین خاندان شاه صالح وخود که رهبری اسماعیلیان را تصاحب کرده بودند،است. سید نادرشاه کیانی درعین حال نویسنده وشاعر وفردی با دانش این خاندان محسوب بوده و۵۳ اثر ورساله! به رشته تحریر به گفتة خاندانش درآورده که مشتمل برتحلیل تاریخی، تصوف واشعار عشقی است. ولی متأ سفانه نسل بعدی در نشر فراورده های فکری او تعلل ورزیده وآنرا چاپ نکرده
است. صرف در برخی موارد ازآن یاد میکند. دو اثر مربوط به سیدنادرشاه کیانی که در زمان خودش در بمبئی هند چاپ شده میتواند ملاک شخصیت وتوانایی فکری او باشد. تاریخ غریب همانطور که از نامش پیداست معرف چهرة واقعی خود سید نادرشاه وخاندانش است. همچنان نقد را که ازجنایات خاندانش دراین کتاب کرده تا بدان جا شهرت وکارکرد های ننگین این خاندان را شرح میدهدکه خود به این نتیجه میرسدکه:
بس گناه پنداند ملحدان عبادت را
نا سیـــد دارنــد دعوی سیادت را تاریخ غریب ص ۱۷۸
او منتقد ازکردار ننگین نسل گذشته وحال خویش است. ولی خود چون داعی(رهنما)!!! است به گفتة خودش ازگناه وخطا پاک است!!! وجواز دارد و میخواهد بگوید:اکثر کاملان جسم را پرورش نمیدهند وجسم را خورد وضعیف نگاه میدارند که نفس سرکش ونافرمانی نباشد چونکه داعی بمعرفت حجت عارف شده باشد بمنزلت پیر است بعمل پیر نظرکردن وپیر را امتحان کردن خیلی جهالت ونادانی میباشد.
گــــرمرید امتحان رهبرت
میکنی بهتر بود از توخرت همانجا، ص ۱۵۵
دیگرجای برای پرسش از انحرافات علمی واخلاقی برای خاندان سیدنادرشاه که رهبر ومکی کابل است، این مقام توسط جناب شان به حجت ارتقا یافته است. پس هر جنایت ازین خاندان عبادت است. وهرکه بخواهد امتحان کند در جمله خران اند!!!!
سید نادرشاه با خیال راحت زمینه تجاوز جنسی به ناموس مردم و زنان هرکاره همخوابه شدن وزندگی را به عیش وعشرت وبا پول های بادآورده برای خاندانش هموارکرده وادامه میدهد. سید نادرشاه کیانی دارایی یک دیوان کوچک بوده که مجموعی اشعارش عشقی ودر مدح پادشاهان وخاندان آل یحیی سروده، اوعاشق دل باختة و دیوانة است که نه از بدنامی می هراسد ونه از عشق ووصلت معشوق دست می کشد. شاعرهم از زیبارویان سیمین تن وایاز خاص شکوة از وصلت حقیقی دارد، دیگر داعی ومکی نزد اوکار بی خردان است. .حاضراست همه را با تقرب به معشوقه در قدم مهرویان و وایاز خاص بریزد:
دلارفیق سفـــرکـــرده بــاز میــرســـــدم
عـــزیـــزمــن چــو زراهِ دراز میرســدم
هــــزارجـــان چومــن خسته باد قـربانش
بنــــاز و عشـــوه بُتِ دلنـــواز میرســدم
زهجر جان به لب آمد وصال یارکجاست
بـــرای خاطـــر محمـــود ایاز میـرسـدم
زســوی کیست بمــا میـرسد نسیم شمـال
سحـر چـه مـژده دهی سرو ناز میـرسـدم
زشــوق می پرد هـر لحضه ام کبوتــر دل
شکار مـــرغ دلـــم شاهبـــاز میـرســدم
فــراق بــرده زمن برگ و ساز را ای گل
بچوپ خشک کنون برگ وتاز میرسدم
زمــن بخاطــرش آیا رسیده خـواهد بـود
ســوار ناز چنین تــرک وتــاز میـرسـدم
که بـی رخ تــو بـود روزِ روشنم شب تار
ســـرِ نیـــاز بنــــه شمــــع راز میـرسدم
بیــا بیـــا ســـرِ نادر فـــدای هــر قدمـت
بلـــی به عشــق حقیقت مجــاز میــرسـدم دیوان ۸۶
سید نادرشاه کیانی از جمله همجنس گرایان بوده و با بچة زیبایی بنام سید محمود جان ازخاندانش روابط جنسی داشت وتمام جماعت اسماعیلیه همان زمان که فعلا در قید حیات است از آن خبر دارند. این درفش پر افتخار!! سید نادرشاه کیانی را برخی از نسل بعد دوام دادندکه مشهور عام وخاص در شرایط فعلی جامعه افغانی است. به گفته سید نادرشاه این ناسیدان دعوی پاکی تقوا و سیادت!!!! نیز دارند.
رباعی
شیرین پسری که رفت ز آغوشم دی
یک باره برفت طاقت وهوشم دی
گویا که بعشق بازی شـــرمنده شـــدم
آن شـوخ برید گوش تا گوشم دی همانجا ۱۴۶
شعر
پســـری بــود عـــارضش چـــون ماه
بلکه مـــه را نمـــوده نامـــه سیــاه
چهــره اش ســرخ چـون گل سوری
ســوری از فـــرقتش کشد صـد آه
خــطِ ســبزش چـــو سنبلــی چینــی
که میـــان هـــم چــوگـردن مینـاه
میــرســـد در خیـــال خاطـــرمـــــن
نیست همــــتای او دگـــر حـاشـاه
ســــاغر مـــی بــدست رنگیــــــنش
گفت بـــدهـــم تـــرا بیــا این جاه
دادآن شـــــوخ جـــــام مـی بکفــم
شــدم از هـوش خوردم این صهباه
زان سپس خاطـــرم پـــریشــان شــد
در دلـــم ســـاخت ولـــربا مهــواه
آهـــــوان خـــتن دلــــــش افســــرد
تاکـــــه یـــارم نمــود گــشته نگاه
نـــادربــــر رخش تمـــاشــــاکـــــن
کـــه چــــه صورت بـدو بداده خـداه رویه ۱۰۴
شعر
دل زمن برد چشم مستِ کسی
مژهش گشت دل نشستِ کسی
قـدِمــوزون وخـط مشکیـنش
سخت گردیده پای بست کسی
آنچـــه تیــر نگاهِ او بکـــــند
نکند هیـــچ تیــر دسـتِ کسـی
تُــرکِ بیـباک زادة بد کیش
دایمـــا بود بـــر شکستِ کسـی
نادرا سـجده بــر جبینش کــن
بوسه زن لعل می پرستِ کسی دیوان ۱۰۷
رباعی
ای شوخ پسر بمــانداری تو نظــر
دل برده تراگمان من جای دیگر
من عاشقم وبعاشقت لطفت نیست
بینم بــرقیب مــرتــرا شیــروشکر دیوان ۱۳۳
رباعی
ای شــوخ پسر تو نومسلمان شدة
درخوبی ودلبری چه طوفان شدة
مارا بدوچشم خود بر همن کردی
اسلام تــــرا بــود پیشمــان شـدة همانجا ۱۴۴
این چند نمونه ازهمجسنگرایی شیخ وفقیر سید نادرشاه کیانی از دیوان اوسراپا از عشق مه رویان وبچه زیبای کیان سخن گفته است. هرگاه با ادعا وسادات بودن خویش که رهبری یک کیش با تقوا را مدت یک وشصت سال رهبری نمودند بی نهایت شرم آور وننگین برای نسل بعدی که هنوز از اعتباراسماعیلیان استفاده نامعقول برده وبا در نظر داشت شرایط واوضاع پیش آمده به تجارت انسان وکلاه برداری مشغول اند. جای سخت تأ سف وننگین است که چنین افراد در رهبری مردم بی سواد وبی دفاع قرار گیرند. عنقریب هردوکتاب سید نادرشاه کیانی برای استفاده وقضاوت مردم به صفحة انترنیت غرض آگاهی علاقه مندان تاریخ خاندان شاه صالح گذاشته خواهد شد.
آدم حسیب
17 دسامبر 2014, 19:38
سید نادر خان کیانی غالباً دعوی داعی گری داشته و خودرا متصف به آن می دانسته است، بدون اینکه ذرۀ از علم، دانش، اخلاق و صفات داعی در وجودش دیده میشد. برای معلومات خوانندگان وجه تسمیه ووظیفه داعی ذیلاً آورده می شود:
داعی
داعی لغت عربی است و معنای دعوت کننده را میدهد، و در اصطلاح مذهبی فردی که مردم را بسوی خدامیخواند و دعوت میکند. داعی در سلسله مراتب حدود دعوت دارای مرتبت بلندی بوده است. داعیان معمولاً در راس سازمانهای منطقه ای دعوت قرار داشتند، وظیفه داعیان را نظارت و بر رسی بر امور تبلیغات و دعوت، توضیح و تشریح حقایق و اصول بنیادی اسماعلیت، حفظ و حراست از امور دعوت در مقابل معاندین و دعوت مردم در حلقۀ دعوت، تشکیل می داده. سید صادق گوهرین در کتاب پر محتوای " حجت الحق بوعلی سینا " صفحه 200 مینویسد :" داعیان به کلیه علوم ومعارف اسلامی آراسته و به دانش و حکمت زمان تسلط و احاطۀ کامل داشتند... بدین قرار، داعیان نه فقط ادیب، دانشمند و مبلغ بودند، بلکه جامعه شناسان ماهر، روان شناسان مجرب و اداره کنندگان مدبر و با کفایت نیز بودند. داعیان غالباً به مبا حثه، گفتگو، جدل و مناظره با دانشمندان، علما و متکلمین سایر فرق اسلامی نیز می پرداختند؛ و با مردمان با حجت و استدلال، منطق و برهان قوی رو برو میشدند، راه راستی را پیش پای آنان می گذاشتند. رسیدن بمرحله داعی در میان اسماعیلیه کاری بوده صعب و دشوار، و راۀ تحصیل آن مقام فقط کسب دانش بوده و تفرس در امور دینی و فلسفی و روحی." در بارۀ استعدادها،تواناهیها، علم و تدبیرو اخلاص و عمل کرد داعی کتاب تحت عنوان رسالة الموجزة الکا فیّه فی ادب الدعاة از داعی احمد بن ابراهیم نیشابوری است که در آن اصول اخلاقی دعوت و صفات لازم برای داعیان رابطورمؤجز تشریح داشته فردی که به عنوان داعی معیین می شد میبایستی آنرا که دستور العمل داعی بود در اختیار خود میداشت و بر طبق آن عمل می کرد. هر دستور با این عبارت شروع میشود: " وظیفۀ داعی است که..." بناءً برای خود داعی سه تا از مهم ترین شروط که هریک خود شروط بسیار دیگری را در بر دارند، عبارت بودند از تقوی، سیاست و علم. این شرط های اصلی مر بوط به همۀ داعیان صرف نظر از مرتبۀ خاص آنها در سلسلۀ مراتب دعوت است.
تقوی
بنا بر گفتۀ داعی نیشابوری کلمۀ تقوی" یعنی دانستن و عمل کردن از روی ایمان." تقوی همچنین به معنای داشتن همۀ فضایل و دوری از همۀ رذایل" بنا بر این داعی باید به تمرین خو یشتنداری بپردازد. با خویشتن داری وی نخست نفس شخص خودرا به نظام می آورد و آنرا تحت انظباط در می آورد و آماده برای جهاد علیه شرور و تمایلات جسمانی میکند.( رسالۀ۱۹) داعی نیشابوری مستقیماً به داعی زنهار میدهدکه ؛ اگر تو خود شخصیت آراسته و به نظامی نداشته باشی و مستجیب از بی نصیبی و محرومیت تو... صدمه ببیند هیچ کس جز تو بار مسؤ لیت را نخواهد کشید."
سیا ست
به اعتقاد داعی نیشابوری داعی برای ورزیدن تقوای خود به معنای درست آن باید صاحب رأی و عقل بحد اعلا باشد.(رسالۀ ۳۰) گذشته ازین، وی باید دارای سه گونه سیاست باشد: سیاست الخاصه نسبت به خویشتن، سیاست الحامه، نسبت به خانه و خانوادۀ خود وسیاست العامه نسبت به فضای عمومی. در بارۀ سیاست عامه، داعی نیشابوری از داعیان میخواهد که داعی کار های کسانی را که رهبری می کند چنان تر تیب دهد که به نفع آنها تمام شود، آنهارا با روحیۀ قانون دینی تربیت کند و بپرورد، و آنهارااز رذایل به دور دارد و به آنها تلقین کند که به پرورش فضایل خود بپردازد...باید وقتی منازعه و کشمکش( بین مستجبان) پیش می آید بی طرف باشد، و از اشاعۀ نفرت پرهیز کند. هر اقدامی که صورت می گیرد باید کلاً از مد نظر گذرانیده شده باشد، زیرا صدمه ای که وی میتواند به دعوت بزند میتواند مصیبت بار و در نهایت قابل تر میم نباشد.(رسالۀ ۳۲)
علم
مبنای کار تعلیمی و تبلیغی موفق در جامعه و بیرون جامعۀ یک داعی علم و دانش است. صرف نظر از علم به موضوعات و مسایل دینی- همچون قرآن، تفسیر قرآن، احادیث نبوی و قصص انبیاء وتاویل اسماعیلی این نوشته ها- از داعی انتظار میرود که تقریباً فرهنگی جامع و دایرت المعارف گونه باشد: منطق، فلسفه، تاریخ و جغرافیا بطور یکسان باید از جملۀ کمالات او باشد تا بهر حجتی پاسخ گو ید ودر هر زمینۀ از علم و دانش شکست نا پذیر باشد.(رسالۀ۱۴ و بعد)
در وجود سید نادر خان این مدعی داعی گری نه تقوی وجودداشت، نه سیاست یا اداره امور ونه هم علم. واین جامعه نا آگاه و بی سواد جامعه اسماعیلیه بود که تا امروز تاوان جهالت، فضاحت، بلاهت و فسق و فجور او واخلاف نالایق و فاسدش را می پردازند.
گل احمد
19 دسامبر 2014, 04:55, توسط حمید
آقای حسیب !
وظیفه انسانی هر با خرد ومتعقلی است تا با جهل و خرافه ونیرنگ وریا با هر نام و به هر شکلی که بود وهست مبارزه کند، هر چند این نبرد بر گروه های هیپنو تیز شده که مقدسات کذائی شان هر چند پوشالی اما پیوسته با عصبیت های عمیق می باشد، گران آید و سخت پذیر باشد، اما وظیفه هر عنصر خرد گرا ومتعقل که در جهت روشنگری این گونه انسانها گام بر می دارد که افشاگر و آگاهی بخش باشد قابل تقدیر است. تا باشد افراد که پشت سرِ انسانهای شیفته ومجذوب قدرت که از هیچ گونه دنائت و پستی در راه حصول قدرت و سروری پوشالی کوتاه نمی آید ودرین راه از معامله گری به آدرس مردم نا آگاه و بیسواد استفاده سؤ کرده و بی محابا وبدون در نظرداشت عواقب و پی آمدهای آن به شخص بی ادب، متعصب و نژاد پرست لقب " سپهسالار فکری وسیاسی " پیشکش میکند و به خورد مردم نا آگاه و بیسوادش میدهد، بخود آیند ومتوجه شوند که از آدرس این بی خبران چگونه معامله گری های رذیلانه صورت میگیرد، و جامعه بیخبر را همچون گذشته آلوده می سازد، لذا مدت های زیادی بکار است تا این آلودگی از دامان جامعه زدوده شود.
19 دسامبر 2014, 20:50, توسط jamal
شما لوجكهاي بي همه جيز قوم بهسود ونيك بي هاي حرامي هستيد كه بجز از دو ودشنام وبهتان كار نداريد .لعنتي هاي مردار خور
آنلاین : Jamal
20 دسامبر 2014, 05:39, توسط Doshi wal
برادران محترم !هرانچه دوستان و معلومات پردازان نوشتند ,واقعیت داشته این خاندان پلیت جز شرم , خجلت و بی ناموسی کاری دیگری نداشته اند .سیدکیان فقط سواد ملایی داشت و اشعار راکه بنام خویش قلم زده است همه کاپی دیوان حافظ شیرازی و سعدی بوده .که فقط یک سلسله تغییرات درکلمات آورده و همه را بنام خویش رقم زده است .وطنداران مطلع هستند که دروقت سید کیان کس حق نداشت کتاب حافظ و سعدی را بخواند ویا با خود داشته باشد و بعوض آن میگفت که کتابهای مرا بخوانید .
خود سیدکیان لواط کار بود و دامادش بنام محمود جان را اول خودش لواط میکرد و پسان مجبور شد که دخترش جمیله را بوی بدهد وبه سیدکیان اخطار دادوقتی این فعل را با من کردی وحال چه کنم , سیدکیان مجبور شد که پیشنهادوی را پذیرفت و به همه گان معلوم است که مردم از دست وی به تکلیف بود که شبانه دربستر مردم محمود داخل میشد ومیگفت که این فعل بد را با من انجام بده.
این فامیل جز میگساری و استفاده از موقف اکت رهبری اسمعیلیه درافغانستان استفاده سئو کرده اند .درحیات اینها منحیث مسوول کلوخی را بالای کلوخ نگذاشتند .اینها چگونه وجدان دارند که امروز جماعت خانه ها در همه جا میدرخشت و مردم باید مراسم دینی و مذهبی شانرا بخوبی انجام دهند روی همین ملحوظ اینها مردم را نمیگذارند به جماعت خانه بروند ومردم را همین لحظه هم با افراد مسلح غیر مسوول شان تهدید مینماید .اینها به حاضر امام که همه دار و ندار شان بوی متعلق است اعتبار که دربین مردم پیدا کرده بودند بی احترامی و بی اطاعتی مینمایند منتظر خجلت و رسوایی زیاد باید باشند .این حرکتهای دلقک بازی شان که درکمپاینها انجام داد هیچ جای را نمی گیرند .ادم روحانی مثل گاو پیر ازپشت ماده گاو باع باع کرده نمیرود ,بل خود درجای سنگین مینشیند و مردم باید بوی مراجعه نماید .
هرقدر در افشای چهره های نادان و بیسوادان کوشش نمایند اجر و ثواب عظیم را کمایی مینمایند
20 دسامبر 2014, 06:13, توسط حمید
جمال جان کمی مؤدب باش و بدون چاشنی کردن نا سزا وهتاکی، آزادانه قلم بردار وآنچه از نوشته های بالا را نسبت به آغازادگانت دوو دشنام و بهتان تلقی میداری، در رد آن مستند به قلم آور و اگر درکلۀ خودت چیزی نیست از آغا زادگانت یاری بخواه تا اگر آنان نوشته های بالا را تهمت می پندارند از خود دفاع کنند و در غیر آن چنین معلوم خواهد شد که ایشان حاملین جهل و ریاکاری فسق و فجور و عاملین عقب ماندگی مادی ومعنوی جامعه بوده اند. و جهت رسیدن به اهداف پلید وآلوده به سؤنیت و خیانت، به حال وآینده جامعه نا آگاه اسماعیلیه دست به خشونت زده ومرتکب قتل اشخاص و افرادمخالف کیش شخصیت خویش شده اند.
اینکه تو وامثال تو دوست دارید که یک آدم زنباره و فاسد وقاتل مثل سید منصور را پرستش کنی، دلیل نمی شود که دیگران هم مانند تو بوی کرنش کنند و " خان آغا صاجب " بگویند. زیراشرایط کنونی با دوران فرقه 80فرق فاحش دارد و بی محابا رسواساختن دروغ گویان و عوام فریبان و ریاکاران روحانی نمای متقلب که از هیچ نوع معامله گری و بیع و شری به آدرس مردم نا آگاه باک وپروا ندارد، وظیفۀ هر انسان آگاه و باخرد است، در واقع راه حقیقی رستگاری در میان گمراهان نیست.
20 دسامبر 2014, 11:39, توسط jamal
نويسنده هاي بي أدب ودور از تربيت فاميلي اين سيد بزرك را همه ميداند كه بدور از اعمال رشت.بود وأين دسائس شما بر ميكردد به مادران تان كه همين سيد منصور ممكن اكر مادران خود سؤال كنيد شما نيز از نسل همين سيد منصور باشيد كه با عقده مندي انهارا بد ورد كفته ميرويد زيرا دادن مادران تان به اين شخص يك افتخار بود واست خصوصا مادر صاحب داد مهري در لنك اين سيد بود
20 دسامبر 2014, 11:42, توسط jamal
زيرا من ميدانم همين كل احمد نام صاحب داد مهري است .
21 دسامبر 2014, 01:19, توسط سید منیرشاه
( دجال امروزی)
سيد منصور بود مانند دجال. زدست او جماعت است به جنجال
ندارد او شعور و علم و عرفان. بكارد تخم كينه را به هر سال...
ندارد اعتبار در دين و مذهب. نموده اتكا در قدرت و مال،،،،،
جماعت را نمايد پارچه پارچه. شودتاصاحب آن جاه واجلال
بود او منكر امر امامت ،،،،،،،. شده مجذوب آن چندروزه اموال
فراموش كرده است اجداد خودرا. ترور و قتل وغارت گشته اعمال
شده فرعون صفت جوياي قدرت. زموسي منكر است باجمله تمثال
شب و روز فكر او در جيب مردم. بجويد هر دري مانند اشغا ل،،،
شده مروان صفت رهبر به مردم. نمايد چرب زباني مثل دلال ،،،،
بود هميار او چند لا وبا لي ،،،،،. كه تا با او رسد چند دانه دال ،،
به ساز او برقصد چند سالي ،،،. ورا آخر نمايد بي پرو بال ،،،،،،
احاطه كرده اورا چند احمق ،،،،. اورا توصيف كند مانند صلصال
بود روباه صفت در مكرو حيله ،،،. نشيند خانه او در سرنهد شال،،
به مكرو حيله و تذوير و نيرنگ،،،،. نمايد قتل و غارت او به اشكال
ندارد او دريغ از از هيچ كاري ،،،،. ترور باشد برايش جز اعمال...
شده ماند نمرود منكر حق ،،،،،. به حق گفتن زبانش گشته است لال
كند او جست و خيز مانند خرگوش. كه تا گيرد عقاب اورا به چنگال،،
زآه و ناله هاي آن جماعت ،،،،،. شود رويش سياه گردد لگد مال
آنلاین : http://kabulpress,com
21 دسامبر 2014, 01:29
آقای جمال !
کشف خوبی است و یقیناً تو که "میدانی همین گل احمد نام صاحب داد مهری است" بما نیز آدرس ونشانی اورا بگو تا در صورت امکان به خدمت برسیم و اورا وارنینگ دهیم که مواظب خود باشد وخود را از تیر رس تروریستان سید منصور مخفی نگدارد زیرا سید منصور با افشاگران مر جعیت قلابی اش میانه خوبی ندارد، چنانچه در مورد سید احمد برخوردار استاد فاکولته حقوق و علوم سیاسی ونیز ابراهیم آرزو که برای اولین بار رسوائی های مکتوم و نا گفته این خانوادۀ روحانی نمای متقلب را در محضر ملت افغانستان کشاند، بیرحمانه ترور شدند، دیده شد. حیف است که صاحب داد مهری نیز که اسناد قابل توجهی در مورد این خانواده دارد، سرنوشت آن دوتن و بقیه قلم بدستان ونام داران ومعززین دوشی و دیگر جاها را تجربه کند.
گل احمد
21 دسامبر 2014, 01:36
به تأید نوشتۀ آقای آدم حسیب در مورد سید نادر خان کیانی، از سید نادر خان کیانی کتابی بنام "تاریخ غریب" در نثر ونیز چند ورق پاره در نظم دردسترس است، از بر رسی و تحقیق آثار منظوم و منثور مز بور چنین معلوم میشود که وی تحصیل منظم نداشته، فقط مقداری خواند ن ونوشتن را در حد معمولی بلد بوده است. زیرا نوشته های منثورش از نظر املا و عبارت غلطی های فاحشی داشته و از نگاه قواعد و دستورزبانی یکسره تهی است. نثرش بر مبنا ء محاوره وگفتگوی عامیانۀ سمت شمال تدوین یافته و به کاتب یا میرزا بنویس نیمه سواد خوان خود دیکته کرده و او هم عین گفته های بی سرو ته اورا به تحریر در آورده است. اگر از روی دقت بدان نگریسته شود بجز از یاوه سرائی چیزی دیگری نیست و نمی توان نام "نوشته" یا "اثر" را بر آن نهاد.
در مورد شعر و شاعری، موصوف تا اندازۀ قریحۀ شاعری داشته ، ولی چون فاقد تحصیلات مرتب بوده و ضمناً در عرصۀ ادبیات پربار وغنی فارسی مطالعه و معلومات نداشته است، لذا اشعاری را که انشأ داشته غالباً سفیهانه و فاقد محتواست. چه، الفاظش نا هموار و قافیه هایش نا استوار و پایه های آن نا مطبوع است.اشعارش از صداقت بری و از حسن و هنر شعری تهی، زیرا هیچ چیز تازه و بدیع دران دیده نمی شود. نه دارای هدف و رسالت بیداری مردم است و نه هم دارای مفهوم علمی، فلسفی و یا محتوای اخلا قی. بجز از آنچه از دواوین شعرای سلف بعاریه گرفته ویا بعبارت ادبی "سرقت" نموده و در هم آمیخته، بقیه همه با ترهات باطل و بلا هت آلوده شده است. یک بخش از اشعارش گفتار صاحب دعوتان سلف این مذهب مخصوصاً ناصر خسرو است که به نحو مغلوط و بی سرو ته به نظم آورده است.
از نگاه علوم ومعارف دینی، تاریخ و فرهنگ اسلام، معتقدات مذاهب، آراء و نظریات نحله های فلسفی، تاریخ و اصول عقاید اسماعیلیه و نیز تصوف و عرفان در حد یک فرد سواد خوان عادی بوده ، با الخاصه در زمینۀ تاریخ وعقاید اسماعیلیه چنان رأی سخیفی را اظهار می دارد که انسان در سلامت فکری او دچار تر دید میشود.
گل احمد
21 دسامبر 2014, 02:07
یک شاعر مردمی متخلص به" دروازی" در حدود هفت سال در جزو تام های فرقۀ 80 سید منصور تا سقوط قول اردوی نمبر 6او ایفای وظیفه کرد،او شاهد بود که چگونه سید منصورایندشمن علم وعالم به اتکاء فرقۀ آلوده اش روشنفکران، تحصیل کردگان، شخصیت های مردمی ونامدار ولایت بغلان و نیزباقی ساحات تحت نفوذعقیدتی خودساخته اش را بیرحمانه کشت، نابود کرد، کمین زد ودر زدو بند های کثیف با باند های خون آشام ودستگاهای جاسوسی خارجی شرکت جست. موصوف بخش کوچکی از آن جنایات را در قالب شعر ساده و عام فهم انشاداشته است، درینجا ابیات چندی ازان شعر طویل آورده میشود:
ای سید منصور بگو که شوکت و شانت چه شد ـ ـ ـ قول اردو فرقۀ هشـتاد غـنـدِ کیانت چه شد
میزدی چوب ستـــم بر پیـکر اهــل خــرد ـ ـ ـ دیو اندر کرسی والی بدورانت چه شد
مزد کار افسرانت جز دوو دشنام چی بود ـ ـ ـ مشت و سیلیهای آن جاوید بد نامت چه شد
مال مردم را چپُ راست میزدی در جیب خود ـ ـ ـ اینقدر گو در دل کوه از طلا، کانت چه شد
پول نامشروع ترا کی از کفت بیرون شود ـ ـ دذدی و رشوه گری قاچاق کاروانت چه شد
در حریم جنگلستان دلقکانت بود پلنگ ـ ـ ضرب و قضیه فکان، معراج و افغانت چه شد
در کمینگاه بود نشسته گرگ کفتاران دیگر ـ ـ بازک و پاینده و ناظر قربانت چه شد
آنکه تورا شهره و مشهور عالم ساختن ـ ـ حقبین آزاده بود یار نگهبانت چه شد
در همه سختی سپر بود در همه خوشی گهر ـ ـ آن هژبر پردلان و آن قوماندانت چه شد
در همه جا گفته بودی افتخارم حقبین است ـ ـ افتخار و آبروی مرد میدانت چه شد
حقبین اندر راه حق، حق با حقبین بود ـ ـ دُرّه زن بی شخصیت دوکتور حیوانت چه شد
میل داشتی جاگزین ناصر خسرو شوی ـ ـ میدیدی بالا زحد آن راه عرفانت چه شد
از حسن ابن صباح کم نمی گفتی خودت ـ ـ آن خیال پردازیهای بی بر و بارت چه شد
از جناب خود کُش بیگانه پروراین سوال ـ ـ دشمنی با پور حیدر(ع) صدق و ایمانت چه شد
خود گزیدی حزب سادات بر دفاع خویشتن ـ ـ از تعصب بر جماعت صدق و ایمانت چه شد
آیت الکرسی به حق که خوانده نتوانی درست ـ ـ در ردیف فیلسوفان نام و عنوانت چه شد
با همین دستخوان پهنت خُرد گردیدی چرا ـ ـ رنگ رنگ ویسکی و ودکا از سر خوانت چه شد
میزدی لاف دیگر از طالبان گیرم دمار ـ ـ جنگ ناکرده گریزان توپ و هاوانت چه شد
شیر برفی یا عقاب آهنی چادر بودی ـ ـ کمتر از روباه شمارش شیر مردانت چه شد
تایمنی تپه نشاط و طمطراقت تا بکی ـ ـ هریکی از گوشۀ مدح و غزلخوانت چه شد
تحصیلُ دانش بدرگاهت حقیرُ بی صفت ـ ـ بیسوادُ بی خـدا افراد نادانـت چه شد
دلقکان گویند خداوند گاه امام روز گار ـ ـ پهلوی فرعون جایت گو که یزدانت چه شد
مینمودی ازغضب یارانت راهستان گور ـ ـ سید مرادُ سید احمد اهل دوستانت چه شد
ازقفا تیر جفا بر سینۀ قیوم زدی ـ ـ مرغ وحشت جاگزین بام آشیانت چه شد
طرحریزی بر ترور شاه قدم تکرارها ـ ـ گشت افشا بمگذاری راز پنهانت چه شد
خان محمد قاتلش افغانُ دستورش زتو ـ ـ نابودی اقوام پشتون راه سلطانت چه شد
برسر دسترخوان خود تور را کردی ترور ـ ـ هم طبق همسایگی با قوم بغلانت چه شد
مولاداد آگاه چگونه قتل در فرمان تو ـ ـ زیر پا مشت لگد احساس انسانت چه شد
در سراغ آرزو نور محمد خان شبر ـ ـ جاهلُ پستُ رذیل خاینُ غولانت چه شد
شاد میگشتی بحرف دشمن دنیاودین ـ ـ دلگیر بالا نشین پر شورُ پترامت چه شد
در صف تاریخ بنویشتم و ماند یاد گار ـ ـ الفتُ جاویدُ جعفر می پرستانت چه شد
میکند سربازی این دروازی از گفتار خود ـ ـ میخلد مانند نی خار مغیلانت چه شد
عرض خلق از ظلم تو در دفتر سیما سمر ـ ـ از گلو گیرد ترا گوید بدورانت چه شد.