افشـار: باران اشک بر بـرکه خون
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
[][][][][][][][][][][][][][][][][][][]
صبور سیاه سنگ
نام آوران نام نهان، نیمه شب بر آرامش بیگناهان یورش آوردند و خوابها شان را هرگزی ساختند. نیز، دیوارها را فروریزاندند، خانه ها را آتش زدند، تاراج کردند، روفتند، فروختند و رفتند. نرفتند، قهرمانانه گریختند و از همینرو، جویبار خون تا امروز، گام به گام، کوی به کوی و کشور به کشور دنبال شان میکند.
اینک در آستانه بیست و دومین زمستان سرنوشت برباد و برآتش رفته خویش نشسته ایم و می اندیشیم:
اگر اهریمنان کینه توز رهسپار افشار نمیشدند، امروز نوزادهای سربریده و نونهالان از ریشه برکنده آن رویداد مرگبار بیشتر از بیست سال میداشتند و انبوهه موهای سپید مادران و پدران زیر آوار – بر زمینه گمنامی نامی – فراوانتر از شمار موهای سیاه شان میبود.
اگر زمین تا آسمان افشار را در چهل و هشت ساعت چله سرما نمیسوزاندند، امروز تل خاک و خاکستر زادگاه مان برجستگی کمتر میداشت، فرشتگان کاسته تر میگریستند، ابرها کمتر میترکیدند و گورستانهای همگانی چنین چشمگیر که هستند، نمیبودند.
ایوای! آدمیزادگان چه زود سنگواره میشوند. بازماندگان شکیبا را میگویم، نه کشتارگران، ویرانگران و تبهکاران تشنه به خون خواهر و برادر هزاره ام را. گرچه آنان نیز آدمچهره های آدمیزاد هستند، ولی زیستنامه ننگین شان بهترین گواه خویشاوندی با داراکولاهای هستی ستیز و نیستی پسند است تا دگروارگی سنگی.
شکیبایی سنگین بازماندگان، خموشی سنگدلانه تماشاچیان، گوشه نشینی درویشانه آگاهان و گذر پروا نشناسانه خامه به دستان از کنار گلیم سوگ افشار، پذیراندن تباهی دیگریست بر روان پاک آنانی که قربانی بیداد شده اند.
یاد مان باشد، روزگار کنونی روزگار نمایش سوگسرود، پیشکش غمنامه و آفرینش هنرپاره نیست. سرگذشت تکاندهنده افشار – مانند هر تبهکاریی دیگر در هر کنج جهان – از من و تو و او یکسان، پردازش و پژوهش میخواهد.
با آنکه سنگینی این سیاهی سهمگین بار دوش نیست، باید در نقش پاسدار ارزشها، برای برداشتنش روی شانه ها مان تندتر بشتابیم و ببالیم اگر توانسته باشیم ولو به اندازه یک واژه، گزارش راستینی را روشنا بخشیم و از تیرگی تاریکی بکاهیم.
فراموش نکنیم: تا نماد نیرو و نماینده نیرنگ بر اورنگ نشسته باشند، هر دادگاه شرمسار پرونده خونچکان افشار خواهد ماند. و از یاد نبریم که دست روی دست نشستنهای بیدردانه میتواند ما را نیز شرمنده آیینه ها سازد.
افشاری که تا دیروز آبشار خون و فواره فریاد بود، اینک آژیر فروپاشاننده خواب مخملین ددمنشان شده است.
به امید فرارسیدن سپیده دمی که در آن شرنگ شرنگ زنجیرها و زولانه های زیب اندام گنهکاران آغشته به رنگ انارین فرزندان افشار، واپسین زمزمه پیچنده در دهلیز تاریخ باشد.
افشار! بیست و دوساله شدن اندوهم ارزانی نامت باد!
[][]
ریجاینا/ دوازدهم فبروری 2015
این پیام که به گرامیداشت برنامه ویژه "بیست و دومین سالیاد فاجعه افشار" (تورنتو/ پانزدهم فبروری 2015) فرستاده شده بود، از سوی بانو زهرا محمودی خوانده شد.
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...