خرِ خمسی !
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
خرخمسی
حاجی ارباب یک خرداشت ویک مزدور. خرپیربود وازکارافتاده ولی حاجی ارباب دست بردارنبود وهمچنان ازاو کارمی کشید. نادرگاو مزدورِحاجی ارباب ازدست حاجی ارباب واین خر، کلافه بود ودرمانده . همیشه می گفت؛ این خردیگه خمسی شده باید بدی به "سید لنگ" . نادرگاوهرچیزی ازکارافتاده ولنگ ولاش را که درده می دید، می گفت ؛ مال سید شده یا می گفت خمسی شده . حاجی ارباب اما گوش اش را به کری می زد وپیشانی ترش کرده می گفت ؛" مگه سرم را مارکنده خرجورتیاررا به سید بدم ؟ تا نفس داره، سید لنگ مگه به خواب ببینه". این خرهمراه نادرگاو بود وبود، تا اینکه حاجی ارباب یک روزنفرفرستاد دنبال سید لنگ وخررابه عوض خمس به ایشان داد . اتفاقا همان شب، خردرخانه سید لنگ جان به جان آفرین تسلیم کرد ومُرد. فردای آن روزسید لنگ آمده بود خانه حاجی ارباب ، با سرصدا وهیاهو ، ادعا کرده بود که خرِمریض را به قیمت خرجورداده ای ومن پیش جدم ازاین مسئله شکایت خواهم کرد وخمس شما باطل خواهد گشت . اهالی ده ازاین ادعا واین ماجرا سال ها به سید لنگ وحاجی ارباب می خندیدند .
این حکایت را گفتم که بگویم کاش حاجی ارباب زنده بود ومی دید که چگونه سرمردم را مارکنده است وسید لنگ هم می بود تا می دید که چگونه مردم چنان متدیین شده اند وخمس وخمس خواری به چی مایه انکشاف کرده که خلق الله دیگه به خرپیرومردنی وهرچیزلنگ ولاش قانع نیستند ، بلکه خمس را به دخترمعامله می کنند .
آنلاین : http://mosafeer.blogfa.com/post-825.aspx