طبیعت سپید و جمعیت سیاه، ملتم را گروگان گرفته است
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [O] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برف هست و مرگ میبارد. بلا میخیزد و برق نیست.
طبیعت سفیدگون، خانههایمان را در شمال و قلب کشور، ویران خواسته و جامه سیاه بر تن ما پوشانده است.
«جُندالله سفید و سیاه» نیز «مهاجران ردّ ِ مرز شده» را ربودهاند و این «سیمرغانِ» محنتکشیده شاید به افسانهها بپیوندند.
«جلالتمآب اول» اصلا خودش را نمیخاراند که دژخیمانی از جنس بلاهت و قساوت، شهروندانی از این دیار نفرینشده را گروگان گرفتهاند تا مبادا خاطر «برادران ناراضی کرزی» و «مخالفان سیاسی» خودش مکدّر شود.
«جلالتمآب دوم» برای اینکه بر «جلالتمآبی»اش غباری ننشیند، با کفش و موزه به درون مسجد میرود و به سراسر مملکت، «متحدالمآل» صادر میکند تا «جلالتمآبی»اش از یادها نرود.
«جلالتمآب درجه چندم» اصلا خبردار نیست که کسانی را گروگان گرفتهاند و از رسانهها خبر میگیرد.
چند رأس «جلالتمآب» دیگر هم در کاخهای امن و گرم و نرمشان، خود را به خواب زدهاند که مبادا ملت کاملا غیور، گریبانشان را بگیرند که در روز خوشی، «رأی» و «انگشت» ما را میگیرید و میبرید، ولی در روزهای ناخوشی، دَرَکِتان معلوم نیست و همچنان سرگرمید که انبانهای خود و خاندان خویش را پر کنید؟
«جلالتمآب شرکت مخابراتی»، دقیقه به دقیقه، برای «اتصال» یکایک اعضای ملت غیور به سراسر جهان میکوشد و در همراهی با «جلالتمآبان قضاوتپیشهی عدالتگستر»، «هنرمندِ نجیب ما» را با دروغ و دغل، «مسافرِ پلچرخی» میکند.
«جلالتمآب» حوزه و دانشگاهدیده و حافظ حقوق ملت هم «حقوق مادی» (دستمزدِ) «هنرمند طراح» ما را فراموش میکند، ولی «حق مالکیت معنوی» او را از یاد نمیبرد و نامش را هم در شناسنامه کتاب خود میگنجاند.
«جلالتمآب صدیق افغان»، بازیگر توانای ریاضی و فلسفه جهان، عبادتِ رسوای خویش را در کوی و برزن به نمایش میگذارد و «صدیقِ هنرمند» باید آوارهی گوشه و کنار این جهان شود تا سیاهبختی هنر و هنرمندان را فریاد کند.
از این جمعیتِ سیاهکردار و سیاهاندیش، دلچرکینم که ملتم را به گروگان گرفته است.
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...