یاد یار مهربان (3)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
شبهای سیاه زیر پرچمهای سفید
بابه، حزبها را میشناخت، ولی حزبی نبود. عشقش، رادیو بود و مرا هم عاشق رادیو کرد. در دهه درد و خون و جنگ، خبرهای تلخ میهن را از رادیو میشنیدیم. یکی از آنها خبرهای دلهرهآور ماه حوت 1373 بود. من هم نام همه حزبها را شنیده بودم، ولی از ماهیت و تشکیلاتشان چندان آگاه نبودم. سه سالی میشد که نام غرب کابل، حزب وحدت، عبدالعلی مزاری، شورای نظار، مسعود، سیاف، ربانی، دوستم، گلبدین و آن اواخر، گروه ناشناخته طالبان وِرد زبان رادیوها شده بود. همه خدا خدا میکردند که طالبان بیاید و صلح برقرار شود. تمام جنوبیها ازجمله حضرتهای شوربازار و گیلانی صاحبها سلاحهای خود را به این گروه تازهکار تسلیم کرده بودند. شش ماهه به دروازههای کابل رسیده بودند. پرچمشان سپید بود، ولی به زودی، باطن سیاه خود را رو کردند. صداقت همیشگی هزاره باید همچنان قربانی میداد و این بار بسیار سنگین بود غم این قربانی بر قلب و گرده این مردم.
هنوز در گوشم زنگ میزند صدای مزاری که در گفتوگو با خبرنگار رادیوی بی.بی.سی. میگفت اگر از تهدید غرب کابل دست برندارند، از موشک اسکاد استفاده میکنیم و این، آخرین گفتوگوی مزاری بود.
شبهای سیاه و تلخ زمستان بود و تلختر شد وقتی که بی.بی.سی. خبر اسارت مزاری و یارانش را پخش کرد. همان هفته، فتوای محارب و مفسد فی الارض بودن مزاری و نیروهایش از طریق همین بی.بی.سی. اعلام شده بود. چه فتوای عبرتآموزی بود در تاریخ کشور ما که خون شَتَکزده مزاری و کشتگان غرب کابل، ابهت پوشالی و شوم اربابان فتواساز فتوافروشش را به چشم برهم زدنی در هم شکست.
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...