صفحه نخست > دیدگاه > شهید مزاری از دید خرد

شهید مزاری از دید خرد

انور یوسفی
جمعه 27 مارچ 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

عار نبود شیر را از سلسله نیست ما را از رضای حق گله
شیر را برگردن از زنجیر بود برهمه زنجیر سازان میر بود
دید من متفاوتتر از اکثریت مزاری دوستان است ؛ این چیزی بود که امسال آنرا در تجلیل شهید مزاری ، در شهر بریزبن استرالیا بیان کردم؛ اما از اینکه در این سخنرانی مجال تکمیل سخن فراهم نبود ،
.خواستم آنرا در سایت آزاد و وزین کابل پرس? تکمیل نمایم
:مزاری و رهبری
مزاری اخلاق و ادب را در سیاست نهادینه کرد ، یعنی آنچه را که در خود نمیپسندید به دیگران نیز نمیپسندید وهمینطور بلعکس آن، این یعنی عادلانه ترین قضاوت در سیاست؛ مزاری وقتی میدید که هزاران هموطن اش با شکم گرسنه میخوابد هرگز حاضر نشد که با سفره ی رنگین روزگار بگذراند، وقتی میدید که مردمش با پا های برهنه راه میروند، حاضر نشد که با پاپوش لوکس خودش را آرایش نماید، که هرگاه به خانه های مردم برود ، نتواند آنرا از پا در آورد، چیزی را که مردم ما در به اصطلاح جانشینانش شاهد اند که چطور با نخوت و غرور در خانه ی مردم پا میگذرانند و بر فرش های کهنه ی شان تمسخر میزنند. صداقت در امانتداری: مزاری در حفظ امانت مردم هرگز خیانت نکرد و از اموال و دارایی های مردم تا آخرین لحظه ی عمر پاسداری و حفاظت نمود و گرنه میتوانیست به زینب و مادر کلانش از اموال مردم چیزی به ارث بگذارد تا پس از مرگش به آسایش و تنعم زندگی نمایند؛ رویه را که هرگز پس از او شاهد نبودیم و آنچه بودیم ، خیانت و دستبرد به اموال و آبروی مردم بودیم و هستیم؛ چیزی خیلی مهمتر در رفتار مزاری ترجیح ندادن زندگی خویش را نسبت به دیگر همسنگرانش بود، او هیچ وقتی حاضر نشد تا همرزمانش را تنها در معرکه گذاشته و خود در پناهگاه امن و عافیت به سر برد؛ مزاری ساده و بی پیرایه سخن میگفت، ساده و بی تکلف زندگی میکرد، با دوستان متواضع و فروتن بود و با دشمنانش با غرور وبا وقار رو برو میشد این یعنی انسان مسُول، رهبری متعهد و صادق و مخلص و در یک کلمه سیاستمدار و رهبر اخلاق مدارو عزتمند.

تغیر در افکار و تحرک در عمل
ارتقای مزاری از یک رهبر حزبی به یک رهبر ملی و مردمی، ریشه در سیالیت اندیشه و عملکرد او دارد ، مزاری با تغیر در خویش ، تحول جدید در تاریخ خلق خویش بوجود آورد و این تغیر در ابتدا باید از خویش آغاز شود تا در جامعه انتقال یابد؛ ( این الله لا یغیرو مابقوم حتی یغیرو مابانفسیهیم)، این تغیر و تحول در تمام پدیده های هستی یک امر طبیعی است ، بخصوص در انسانها؛ انسان که به خود آگاهی میرسد، باید به مردم آگاهی بپردازد.

زمانیکه پیامبر اسلام ، کفار قریش را به اسلام دعوت کرد که همانند عیسی و موسی معجزه کند، از طرف خدا پیام آمد که به اینها بگویند که دیگر زمان معجزه گذشت و انسان این زمانه با انسان زمانه ی موسی و عیسی کاملاً متفاوت است؛ زیرا که: دوره تفکر و اندیشه و خرد انسان عصر حاضر از دوره گذشته عبور کرده و این انسان نیاز به خواندن و نوشتن و تدبّر و تفکر دارد .

عبور از یک دوره به دوره ی دیگر تنها گذشت سالها و قرن ها نیست، بل تحوّل و تغیر در اندیشه و عمل است که عبور از یک دوره به دوره دیگر را میّسر میسازد، زمانی ما میتونیم مدعی این گذار باشیم که عملاً آن امری که در گذشته حکم تابو و تقدس را داشت، امروز طرح و نقد کرده از آن عبور نماییم؛ یگ چیزی که در گذشته غیر عادی بود، امروز عادی گردد و آن چیزی که در گذشته عادی بود، غیر عادی گردد؛ بلعکس افغانستان امروزی که مدعی تاریخ ۵ هزار ساله اند، اما طرز تفکر و رفتار اجتماعیشان هنوز در عصر انسان های ماقبل تاریخ گیر مانده اند. از کرامت انسانی و احترام به حقوق بشر و دیگر ارزش های انسانی که باید گذشت ؛ حتا تفکیک دوست و دشمن، بر اندازه گیری طول بینی و قطر چشم و پهنای صورت و رنگ موی و پوست بدن شان صورت میگیرد؛ به گفته ی جان بی ناس مورخ ادیان که:انسان های بدوی رفتار و کردارشان براساس عقل و خرد سنجش نمیشود و هیچ معیار و ملاک سنجش و توافق انسانی وجود ندارد، بلکه محک سنجش ، آنهم کاملاً غریزی و من درآوردی خود انسان های بدوی است که تشخیص خوب و بد و زیبایی و زژتی و دوست و دشمن میکنند .چیزی که در همین یک ماه پیش شاهدش بودیم، وقتی اینگونه ی از انسان نماها را ه را برروی مسافران میبندند و شروع به تلاشی موتران میکنند، تنها معیار شناسایی ، دوست و دشمن، شکل و قیافه ی ظاهری افراد است و کسانی که به قیافه و شکل راه گیران نمیخورند، باید پیاده گردیده واسیر و شکنجه … گردند و قتی این سوال پیش روی شما به عنوان حافظ مال و جان مرد قرار بگیرد که وقتی مورد هجوم چنین آدم ها قرار بگیرید، چه میکنید؟ آیا فلسفه میگویید؟ تحلیل های کلاسیک و مُد روز میکنید و یا از حکومت مدرن و پست مدرن و دموکراسی و … سخن میگویید؟ یا از بقا و حیات خویش دفاع می کنید؟
به گفته ی آرنولد توین بی که: پدیده های دیگر به خاطر بقای خویش تا حد نابودی یکدیگر به هم نمیجنگند و این تنها انسان است که تا سرحد نابودی به هم می جنگند؛ و ایشان میگوید که در همین لحظه که من این کتاب را مینویسم، کودکان و پیرمردان و پیرزنان در ویتنام توسط هواپیماها و سلاح های مدرن ساخته ی دست انسانها قتل عام میشوند . ای کاش این توین بی، حوادث قتلعام هزاره ها را که دو سه سال بعد از تولدش، با کمک سلاح ها و پول های انگلیسی به اجرا درآمد نیز میشنید و آنرا در کنار کشتار مردم ویتنام، در تاریخ خویش تذکر میداد. وقتی شما در یک چنین وضعیتی و با چنین مردمی شریر و بی رحم درگیر باشید، چه میکنید؟ جُز اینکه به بقا و ادامه زندگی خویش فکر کنید و از تمام کسانییکه به سرنوشت نابودی مواجه اند ، دعوت کنید تا با هم متحد گردند و از خود دفاع کنند، و مزاری با درک چنین اولویت به چنین نتیجه میرسد که تمام کسانی، بدور از هر گرایش حزبی، منطقه یی، فکری و مذهبی و … گیرد هم آیند و از حیات خویش دفاع کنند؛ به گفته ی شریعتی که: وقتی دزدی به خانه ات حمله کند و تو از خانه ات دفاع نکنی، در هرکجا میخواهی باش باش، ولو در شراب باشی یا در نماز فرقی نمیکند هردویش خود فریبی است . مزاری برای کسانیکه هنوز هم با شعار های فریبنده ، مردم را در دو راهی تصمیم قرار میداد، پیام تاریخی فرستاد، آن اینکه شعار ها مذهبی و عملکرد ها نژادی است، دیگر به این فریب و نیرنگ بزرگ دل خوش نکنند ،که کسانی به نیت هم مذهبی بودن به نجات شان میشتابند!!! . دل خوشی مزاری قبل از به حاکمیت رسیدن پان اسلامیست اخوانیها در افغانستان و حکومت سازی جهانی اسلامِ ناب محمدی ولایت فقیه در ایران ، قابل درک بود، چون نه خیانت افشار قابل پیشبینی بود و نه جنگ های غرب کابل و خیانت حاکمان ولایت فقیه در آن؛ اینست که بعد از آن به این نتیجه میرسد که هرچه هست دروغ است وفریب و این ماییم که نباید به شعار های فربینده و دروغین دل خوش کنیم؛ بناءاً مزاری به درک و فهم جدید از ایدئولوژی های ماحول خویش به نتیجه ی جدید میرسد و همین نتیجه جدید ، تحول جدید در مزاری بوجود میاورد و همین تحول جدید، مسیر تاریخ مردمش را به سمت خواست ها و آرمان های جدید هدایت میکند . خلاف آنچه که استاتیک باوران دگم اندیش،تغیر و تحول در مزاری را بدعت و نا بجا میدانند، باید گفت که انسانی که تغیر نکند باید در خرد و عقلانیت او شک کرد و این تغیر یک امر کاملاً عادی و طبیعی در انسان است . به بیانی دیگر انسان ثابت و لایتغیر تنها در انسان های قبیلوی قابل طرح و فهم است و آنها به خوب مطلق و بد مطلق و شر مطلق و خیر مطلق باور دارند؛ انسان خوب و خیر اندیش از بطن مادر همین گونه زاده میشود که انسان بد و شر اندیش؛ و تا آخر این چنین باقی میماند و بد بختانه این طرز تفکر بدوی هنوز در جامعه ما در کُل باقی مانده است که هیچگاهی نمیپزیریم که : دوره های زندگی هر شخص را جدا جدا مورد ارزیابی و تحلیل قرار بدهیم و آنگهی در خوب و بدی شان قضاوت کنیم؛یک کسی براساس یک شرایط تاریخ حاکم بر سرنوشت مردم میشود ، اما همین کس باید ماداملعمر به حاکمیت و سیادت شان ادامه بدهند ، گرچه سراسر آنرا به خیانت و خدعه سپیری نماید، ولی هیچگاه نباید به اعمال و کردار او رسیدگی صورت گیرد .

در صورتیکه در دوران جدید و عصر خردورزی و عقلانیت انسانی، وضعیت به گونه ی دیگیری است: اگر دوست دارید که شما هرچه میخواهید بگویید، به دیگران نیز اجازه بدهید که هرچه دوست دارند بگویند؛ اگر شما دیگران را نقد میکنید باید اجازه بدهیدکه دیگران هم شما را نقد کنند؛ ما اگر میخواهیم که حقوق ما مراعات شود ،حقوق دیگران را نیز مراعات کنیم؛ بخصوص در مورد حاکمان و سیاست پیشه گان که زمینه نقد و اعتراض باید فراهم باشد که هرکه به اموال مردم خیانت کرد و به نوامیس مردم تجاوز، باید از یخن اش گرفت و به زیر کشید؛ همچون عمر که در موقع سخنرانی رو به مردم کرد و گفت که اگر از راه منحرف شدم و کج راه رفتم با من چه میکنید؟ یکی از بین جمعیت بیرون آمد و گفت که با همین شمشیر کج راستت میکنم؛ و یا همچون ابوبکربا مردم مهربان و مدارا گر باشندکه بعد از خلیفه شدنش شنید که طفل یتیم با خود میگوید که دیگر کسی شتران و کوسفندان ما را نخواهد دوشید و ابوبکر وقتی شنید گفت که : به جان خودم که دوباره میدوشم، از علی که زیاد شنیده ایم که با یتیمان و بی سرپرستان چه میکرد؟ حتا خداوند به پیامبر شان میگوید که شما حاکم بر مردم نیستید و فقد پیامبرآور شان هستید( لست علیهم بمُصیطر) این نمونه ی بود از اعمال حاکمان صدر اسلام که با مردم چه رویه ی داشتند؟

پس دوران خرد دوران نقد است؛ نقد علمی و اخلاقی و تاریخی، لازمه عقلانیت است و حرمت نهادن به نقد عین حرمت نهادن به عقل است، البته که نقد بدور از عقده و دشمنی باشد؛ این نوع نقد نه دشمنی است و نه تمسخر و نه تخریب شخصیتی و نفی ارزش های انسانی و ملی و سیاسی کسی؛ بل رواج خردورزی و نوید جامعه ی متحول و متغیر و پیشرو و سیال است.

انسان که استعداد تغیر و تحول را داشته باشد، یقیناً دستاورد ها و چیزی که توسط او آفریده میشود نیز قابل تغیر اند؛ مثلاً : خشونت و تنبیه های جسمی و روحی، روزی یک امر عادی بود، وقتی ارباب و یا حاکم ده مردم را با شلاق و تازیانه میکوبیند، مردم بدون هیچ اعتراضی آنرا می پذیرفتند، اما امروز نه تنها قابل پذیرش نیست که عاملین آن باید مجازات نیز شوند؛ و حتا موضوعات از قبیل سنگسار، قطع دست و سوزاندن و ...که در گذشته یک امر شرعی پنداشته میشد، ولی امروز یک چیزی کاملاً منفور و منسوخ گردیده است؛ حق تلفی، ظلم و ستم و غارت و کشتار و... در گذشته مورد باز خواست قرار نمیگرفت اما امروز عاملان آن به شدت مورد مجازات قرار میگیرند؛ اینها همه حکم تاریخی دارند، یعنی اینکه در زمان بوجود میایند و زمان دیگر منسوخ میشوند و از بین میروند، این یعنی تغیر از دوران زور گویی به دوران خرد ورزی و قانون مداری آنچه که گفته آمدیم در رابطه با چگونگی برداشت و فهم ما از تحول در دیدگاه شهید مزاری بود و اینکه نباید مزاری را از صحنه ی زندگی مردم برداشت و آنرا تصویر قاب شده در دیوار نماییم، که در اینصورت است سودجویان و استفاده گران از نام و اعتبار آن مرد بزرگ مانند همیشه به قدرت و ثروت بیشتر خواهند رسید، چون دیگر مزاری به عنوان یک محک و معیار سنجش ، در برابرشان قرار ندارد که خیانت و انحراف شان مورد ارزیابی قرار گیرند، اما وقتی مزاری در متن جامعه و بتن تفکر و رفتار مردم قرار داشت ، دیگر سود بردن از نام و اعتبار آن مرد بزرگ منتفی خواهد بود و نه دیگر شدادی گری و اغفال گری و اشک تمساح ریزی جای دارد، چون همه ی مردم آگاه خواهند شد که کسانی که عرضه پاکی و صداقت مزاری را ندارند و نمیتوانند به راه او قدم بگذارند ،هرگز نمیتوانند وارث او نیز باشند . در آخر گفته هایم را با یک داستان کوتا و آموزنده به پایان میبرم: کسی از راه میگذشت و دید که یک نفر در پهلوی کسی دیگر نشسته و گریه میکند و این شخص نزدیک رفت و پرسید که برای چه گریه میکنی؟ آیا این شخص جُز اقارب شماست و حادثه ی برای شان رخ داده است؟ گفت نه جُز اقاربم که نیست ، و ایشان گرسنه است و چند روز است که غذا نخورده است، شخص از او پرسید که در پشتت چه داری؟ گفت یک کمی نان و گوشت است، گفت چرا از این نان و گوشتت به این بنده خدا نمیدهی که گرسنگی اش رفع شود، گفت که نه نمیشود ، اینرا به زحمت بدست آورده ام ، اما آب دیده را به زحمت بدست نیاوردم!!! دادو فریاد کردن آب دیده ریختن آسان وبخصوص به خاطر بهره برداری و به شهرت و قدرت رسیدن، اما به راه مزاری رفتن، دشوار و این کار هر بزدل و معامله گر نیست .

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس