صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > در سرزمین افتخار آمیز

در سرزمین افتخار آمیز

داستانی از جوان ترين نويسنده افغانستان/ در سرزمین (افتخار آمیز)/ در قصر/ سه دقیقه بعد/ در قصر/ پنج دقیقه بعد/ در قصر/ در مرده خانه/ منزل پایین/ بعد از پیدا کردن کلی/ خارج/ در شهر/ در دنیای اطلنطس
پامیر مهرآیین
يكشنبه 3 می 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اينجا را کليک کنيد و قسمت نخست اين نوشته را بخوانيد

در سرزمین (افتخار آمیز)

پامیر: واو! این جا بسیار زیباست.

نوید: بلی و ببین آن چیز های بازی را بیا که بازی کنیم.

زینب: خوب بچه ها من دوباره به قصر می روم شما راه پس آمدن را می دانید؟

نوید: بلی خانم.

زینب: درست است خدا حافظ.

نوید و پامیر: خدا حافظ.

پامیر: زور کن بیا همراهی آن ها بازی کنیم.

بچه 1: هی ببین آنها کی هستند؟

یچه2: من نمی دانم بیا که از شان بپرسیم.

بچه1: هی شما بچه ها اینجا.

پامیر: ببین آنها با ما حرف می زنند بیا که بریم.

نوید: سلام، اسم من نوید است و این دوست من است پامیر.

بچه1: سلام من مسیح هستم و این برادر من است حسیب.

پامیر: شما می خواهید با ما بازی کنید؟

مسیح: چرا نی.

حسیب: حتمأ بیایید.

در قصر

پادشاه: من می خواهم آن بچه ها را بکشم و من ترا می خواهم تا تو آنها را در سرزمین (افتخار آمیز) بکشی و مرده خانه بیاوری شان درست است.

شخص1: همان قسمی که امر کردید پادشاهی من.

پادشاه: تو باید آن بچه ها را پیش من بیاوری که با آن ها بازی می کرد درست است.

شخص2: همان قسمی که امر کردید پادشاهی من.

پادشاه: و تو باید شیری را به من بیاوری که توسط من امر شده بود درست است.

شخص3: همان قسمی که امر کردید پادشاهی من.

پادشاه: در آخر من می بینم که زینب برای آنها بسیار بهترین است مگر من هنوز هم کوشش می کنم آن ها بکشم.


3 دقیقه بعد

شیر: اهاهاهاهاهاهاها! دور شوید از من، مرا تنها بگذارید.

گارد: آرام باش یا آرامت می کنم حالا بیا!

شیر: شما از من چی می خواهید؟

گارد: من فقط از طرف پادشاه امر شده ام که ترا پیش او ببرم.

شیر: او از من چی می خواهد؟

گارد: تو از او بپرس وقتیکه آن جا رسیدیم، خوب حالا تو ضرورت نداری حرف بزنی.

شیر: شما بچه ها بسیار خیله خند هستید.

در قصر

گارد: بزرگوتری من همان قسمی که امر کرده بودید من این شیر را پیش شما آوردم.

پادشاه: عالیست، تو رفته می توانی.

گارد:همان قسمی که امر کردید پادشاهی من.

پادشاه: خوب شیر، تو جزا می بینی.

شیر: جزا! مگر چرا؟

پادشاه: آن ها به تو خواهد گفتند وقتی که ترا به مرده خانه ببرند.


5 دقیقه بعد

مسیح: هی پامیر اینجا به من بینداز.

پامیر: اینه بگیر.

مسیح:اوه، من گرفتمش.

پامیر: هی، مسیح من خود را به گول می رسانم، به من بینداز.

مسیح: درست است، اینه بگیر.

پامیر: اینه من زدم نگاه کن.

پامیر و مسیح: بلی گول.

حسیب: هی بچه ها من خسته شدم بیا بر چند دقیقه بنشینیم.

مسیح و پامیر: درست است.

نوید: اه، ما 2 گول زدیم و شما 3 گول.

مسیح: بلی نوید و پامیر واقعأ می دانند چی طور فوتبال بازی کنند.

حسیب: بلی اینها بسیار لایق هستند.

نوید: پامیر پهلویت را نگاه کن!

پامیر: اهاهاهاها!

حسیب: مسیح، پشتت را ببین!

گارد: درست بچه ها، ما شما را گیر آوردیم. آینها را ببرید.

در قصر

مسیح: مرا از اینجا خارج کنید،اهاهاها، حسیب!

حسیب: معذرت می خواهم، این یک چیزی خوردی است، آیا من از تو سوال کرده می توانم؟

مسیح: از من چی می پرسی؟

حسیب: چرا آنها ما را گرفتند؟

مسیح: این بار اول نیست که آنها این کار را با ما می کنند، تو می دانی چرا آنها ما را گرفتند، آنها ما را برای کشتن گرفتند.

پامیر: من فهمیده نمی توانم من واقعأ والدینم را یاد می کنم من نمی دانم چطور پس به خانه بروم.

نوید: بلی، من هم وادینم را یاد می کنم.

گارد: بیا که آنها را از این بیرون بیاریم.

نوید: اوه، اوه این واقعأ یک بکس کوچک بود، اهاها! پشت من.

گارد: سلام بچه ها، آینها را به قصر ببرید!

نوید: اهاها، اوه مرا رها کن.

در مرده خانه

نوید: اینجا بسیار خراب است.

پامیر: بلی، من اینجا را دوست ندارم، شما چطور بچه ها؟

حسیب و مسیح: نخیر.

شیر: اهاهاهاهاهاهاها.

پامیر: شیر! آیا تو هستی؟

شیر: بلی پامیر.

پامیر:هی نوید! این شیر است.

نوید: بلی، این خودش است.

شیر: آیا شما بچه ها خوب هستید؟

نوید: بلی، مگر تو اینجا چی میکنی؟

شیر: پادشاه می خواهد مرا جزا بدهد.

پامیر: جزا! مگر چرا؟

شیر: من نمی دانم.

گارد: شیر تو، همراه من بیا.

پامیر: چی می خواهید با او بکنید؟

گارد: پادشاه می خواهد تمام تان را بکشد.

نوید: چطور؟

گارد: او سرت می برد.

پامیر:اوه!

گارد: زود باش شیر!

نوید: شیر بیچاره، آنها او را خواهد کست.

پامیر: بلی.

حسیب: آنها او را می کشند، مگر ما باید یک را بیرون پیدا کنیم.

پامیر: تو درست می گویی، و نوید و من باید راه بیرون پیدا کنیم که دوباره به خانه بر گردیم.

نوید: بلی، مگر ما چی کنیم؟

پامیر: به یاد داری که گفته بودی هشدار ها پرواز می کنند؟

نوید: بلی.

پامیر: اول ما باید از اینجا خارج شویم.

حسیب: بلی.

مسیح: هی ببین بک آهن.

پامیر: بدهید آن را من می خواهم دروازه را بشکنانم.

مسیح: درست است، اینه.

پامیر: اها، نوید یک کمی کمک.

نوید: درست است.

پامیر و نوید: اهاهاهاهاهاهاهاهاها.

پامیر: اوه دروازه شکست زود باشید بچه ها.

حسیب و مسیح: بلی!

پامیر: بیا برویم منزل پایین.

نوید: درست است.

منزل پایین

پامیر: اینجا بسیار خاموشی است.

مردم: بلی، بلی، بلی!

نوید: هی آنجا مردم ها هستند بیا ببینیم چی خبر است.

پامیر: اوه نی، آنها شیر را می کشند.

نوید: ما باید خود مان را بیرون بکشیم.

پامیر: بلی، زود باش.

مسیح: هی بچه ها! ببینید آنجا زینه است.

حسیب: بلی است، بیا بریم پایین.

پامیر: درست است.

منزل پایین

پامیر: درست است کجا برویم؟

نوید: اینجا غیر یک دروازه دیگر هیچ راهی دیگری نیست و آن دروازه قفل است.

پامیر: این روک ها را ببینید اینجا حتمأ کلی این دروازه در این روک ها است.

نوید: درست است. مسیح تو آن روک را ببین، حسیب تو این روک را ببین و من آن الماری ها را می بینم.

مسیح و حسیب: درست است نوید.

بعد از پیدا کردن کلی

پامیر: مسیح آیا چیزی پیدا کردی؟

مسیح: تا هنوز نی.

پامیر: تو چطور حسیب؟

حسیب: تا هنوز نی.

نوید: هی پامیر اینجا، این کلی ها را ببین، در ردیف اینها یکی از این ها کلی دروازه حتمأ است.

پامیر: درست است بیا که ببینیم.

نوید: اول این را آزمایش کن.

پامیر: درست است.

نوید: این کلی دروازه نبود؟

پامیر: نخیر نبود، بیا این را آزمایش کنیم.

نوید: آیا کار داد؟

پامیر: بلی!

نوید: این کار داد!

مسیح: اوه بلی.

حسیب: بیا ببینیم پشت این دروازه چیست.

پامیر: ما بیرون شدیم!

نوید: بلی ما بیرون شدیم!

خارج

پامیر: درسی است، مسیح و حسیب شما بچه ها خانه بروید.

حسیب و مسیح: درست است.

نوید: حالا پلان چیست؟

پامیر: تو راه به شهر حیوانات را می دانی؟

نوید: بلی.

پامیر: مرا آنجا برسان.

نوید: مگر ما چی کنیم؟

پامیر: این وقتش نیست حرف بزنیم من به خواهد گفتم وقتی آنجا برسیم.

نوید: اه، درست است.

در شهر

نوید: درست است، چی می خواهی که بکنی؟

پامیر: نوید تو می دانی چطور با حیوانات، آن هسدار را دیدی پایین بخواهش و برایش بگو که او ما را به دنیای اطلنطس برساند.

نوید: درست است من این کار را می کنم. هی تو اینجا پایین من می خواهم با تو حرف بزنم!

هشدار: هی بچه ها! شما بچه ها چی می خواهید؟

پامیر: من ترا می خواهم تا ما را به دنیای اطلنطس برسانید.

هشدار: دنیای اطلنطس! من این کار را کرده نمی توانم.

پامیر: چرا؟

هشدار: بخاطریکه من مربوط به اینجا هستم و یک چیزی دیگر که من اجازه ندارم این کار را بکنم.

پامیر: لطفأ ما را آنجا برسانید.

هشدار: من گفتم من نمی توانم!

زینب: چند لحظه صبر کن.

هشدار: ملکه من!

نوید و پامیر: سلام خانم.

زینب: آنها از تو چی خواستند؟

هشدار: آنها خواستند تا من آنها را به دنیای اطلنطس ببرم.

زینب: برسانشان.

هشدار: مگر ملکه من، من اجازه ندارم این کار را بکنم.

زینب: تشویش نکن من مواظب آن می باشم تو فقط کارت را بکن.

هشدار: همان قسمی که امر نمودید ملکه من، زود باشید بچه ها، بالا شوید.

پامیر و نوید: خدا حافظ خانم.

زینب: خدا حافظ بچه ها.

هشدار: خود را محکم بگیرید، من پرواز می کنم.

پامیر و نوید: درست است، تشکر.

در دنیای اطلنطس

پامیر: درست است هشدار ما را پایان کن اینجا خانه یی ما است.

هشدار: درست است من پایین می روم محکم بگیرید.

نوید: واو! من دوباره بر گشتم.

هشدار: درست بچه ها پایین شوید حالا و خدا حافظ.

نوید و پامیر: خدا حافظ هشدار.

پامیر: نوید، تو به خانه ات برو من خانه ام می روم.

نوید: درست است.

پامیر: مادر! پدر! من خانه آمدم.

پدر پامیر: پامیر بچیم! هی مالی پایین بیا بچه ات را ببین.

مادر پامیر: پامیر! اوه بچه من من ترا بسیار یاد می کردم کجا بودی؟

پامیر: من هم ترا یاد می کردم مادر.

پدر پامیر: تو آنجا چی کردی؟

پامیر: من خوب بودم آنجا بسیار چیز ها بود و من با دوستم نوید فرار کردم و تا اینجا با هشدار آمدیم.

مادر پامیر: چطور پادشاه با شما کاری نکرده؟

پامیر: خانم پادشاه ما را از مرگ نجات داد.

مادر پامیر: اوه خدا او را بخشش بدهد.

پدر پامیر: زود باش پامیر، لباست را تبدیل کن و من به تو چیز های زیادی آوردم.اهاهاهاهاهاهاهاها.

بچه و حیوانات

داستانی از جوان ترين نويسنده افغانستان

قسمت نخست

چهار شنبه 22 آوريل 2009, نويسنده: پامیر مهرآیین

جوان تري« نويسنده افغانستان و همکار کابل پرس?

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس