صفحه نخست > دیدگاه > با سیمای تاریخی و شخصیت حقیقی محمد گل مهمند در تاریخ آشنا شوید

با سیمای تاریخی و شخصیت حقیقی محمد گل مهمند در تاریخ آشنا شوید

سیمای حقیقی و شخصیت واقعی محمدگل مهمند را در دو بعد جداگانه ولی مرتبط باهم قابل بحث و ارزیابی میدانیم، تا هموطنان عذاب کشیدۀ ما از هر قوم و ملیتی که هستند، بصورت بهتر و شفاف تر با چگونگی حقایق زندگی این چهرۀ غدار و بی مروت تاریخ آشنایی حاصل نموده ، در رابطه با شخصیت سازی های کاذب و غیراخلاقی که از جانب عدۀ از معتقدین آگاه و ناآگاه مکتب فاشیسم در افغانستان نسبت به او وعدۀ دیگری جریان دارد قضاوت سالم نموده بتوانند.
توردیقل میمنگی
دوشنبه 9 دسامبر 2019

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

قسمت اول| دوم| سوم | چهارم

قسمت دوم
نشر نخست: 8 نوامبر 2010
سیمای حقیقی و شخصیت واقعی محمدگل مهمند را در دو بعد جداگانه ولی مرتبط باهم قابل بحث و ارزیابی میدانیم، تا هموطنان عذاب کشیدۀ ما از هر قوم و ملیتی که هستند، بصورت بهتر و شفاف تر با چگونگی حقایق زندگی این چهرۀ غدار و بی مروت تاریخ آشنایی حاصل نموده ، در رابطه با شخصیت سازی های کاذب و غیراخلاقی که از جانب عدۀ از معتقدین آگاه و ناآگاه مکتب فاشیسم در افغانستان نسبت به او وعدۀ دیگری جریان دارد قضاوت سالم نموده بتوانند.

من باور کامل دارم که پیغمبرسازی های کاذب و شخصیت بخشی های دور از انصاف به افراد جنایتکار، آنهم صرفاً براساس تعلقات قومی و نژادی و فلسفۀ فاسد بد من و خوب دیگران!! نه تنها هیچ دردی را دوا نمیکند، برعکس آن باعث ایجاد ناهنجاری های وحشتناک در مناسبات باهمی اقوام و ملیت های ساکن این سرزمین هم شده و میشود که جبران آن به سادگی ممکن نمیباشد.

دو بعد اساسی زندگی محمدگل مهمند بقرار ذیل است:

الف – شخصیت اجتماعی محمدگل مهمند

ب — شخصیت سیاسی و عقیدتی محمدگل مهمند

الف - از لحاظ اجتماعی محمدگل مهمند یک خائین شناخته شده و وطن فروش عریان در تاریخ افغانستان است، که در فروختن جبهۀ شرقی جنگ استقلال به انگلیس ها، یکجا با صالح محمد خان فرقه مشر نقش محوری و رابط را ایفا نموده است.

همچنان در دوران اوجگیری اغتشاش ضد نهضت امانی او منحیث نائب الحکومۀ مشرقی که مقر آن در شهر جلال آباد بود از هیچ نوع تلاشی در جهت تحریک مردم، تقویۀ مخالفین، خنثی نمودن تدابیر دولت و بدنام سازی امان الله خان خودداری ننموده و در رابطه با سقوط دولت امانی نقش مهمی را ایفا میکند که این خود در تاریخ سرزمین ما یک جنایت نابخشودنی و عاملین آن خائینین ملی بحساب میآیند.

اسناد و مدارک مرتبط با این مبحث در مقالۀ قبلی ام تحت عنوان (مکثی بر خیانت های صالح محمد فرقه مشر و محمد گل مهمند در جنگ استقلال ) تا اندازۀ ممکن ارائه گردیده است، که تکرار آنهارا درینجا زاید میدانم.

ب - در رابطه با شخصیت سیاسی و عقیدتی محمدگل مهمند، تا جاییکه اسناد و مدارک موجود در تاریخ واضح میسازد، او یکی از چهره های شناخته شده و بنیان گزاران شاخص مکتب فاشیسم در افغانستان است که در رابطه با چگونگی پیدایش و رشد این مکتب در افغانستان نقش بس بزرگی را ایفا نموده است.

علاقمندی مفرط او به هیتلر و مکتب نازی، با اتکا به توهم همنژادی پشتون ها و آلمان ها و توهم پیوند خونی میان پشتونها و آلمانی ها از طریق آریایی بودن، آن عقیدۀ انحرافی و ویرانگری است که عدۀ از افراد و گروه های فرصت طلب و تشنه به قدرت پشتون را فریفته و به لشکر تهاجمی محمدگل مهمند و متحدین او در دولتهای نادرشاه و ظاهر شاه، برعلیه سایر اقوام و ملیت های ساکن کشور مبدل نمود.

چنانچه درین رابطه ما شاهد جنایات بی شماری از جانب محمدگل مهمند و متحدین او برعلیه اقوام و ملیت غیرپشتون کشور هستیم که با اجیرسازی و بسیج قبایل شرق و جنوب، برعلیه باشندگان مناطق کابل، شمالی، هزارجات و تورکستان صورت میگیرد.

هنگامه آفرینی های غیر قابل تصور و فاشیستی مهمند و متحدین آن برعلیه مردم ازبیک، هزاره ، تاجیک، تورکمن، ایماق، بلوچ، قرغیز، قزاق، نورستانی، پشه ای وغیره با شعار ازبیک از ازبیکستان، هزاره از ایران و تاجیک از تاجیکستان است و افغانستان ملکیت افغانها، چنان خائینانه و نفاق افگنانه بود، که تا امروزهم حاصل شوم آن از مردم ما باج خون اخذ نموده وبد بینی های ذات البینی میان مردم را بر اساس تعلقیت های قومی، لسانی، منطقوی، نژادی ومذهبی ایجاد نموده و مسألۀ مالکیت این سرزمین را از جانب قوم و قبیلۀ خاصی دامن میزند، که این امر به هیچ وجهی موافق با منافع هیچ یکی از اقوام و ملیت های ساکن این سرزمین نبوده و بجز دشمنی و بی اعتمادی حاصلی را برای هیچ یکی از گروه های اتنیکی ساکن افغانستان دربر نخواهد داشت.

این مسأله، یعنی ادعای مالکیت همه جانبۀ کشور ما با اتکا به نام آن، از جانب یک گروه معینی از باشندگان آن، بصورت دقیق یکی از موانع عمدۀ سیر جامعه بطرف ملت شدن و شکل گیری یک جامعۀ مدنی بر پایۀ حقوق شهروندی در افغانستان میباشد، که تهداب شوم آن از جانب پیشکسوتان مشهور فاشیسم و نژادپرستی، همانند محمدگل مهمند، نادرشاه، هاشم خان، داؤوخان، نعیم خان، عبدالمجید خان زابلی وغیره در قالب های متعفن قبیله پرستی پی ریزی گردیده و به شیوه های مختلفی تا امروز هم به رشد و آبیاری آن، حلقات معینی اندر تلاش اند.

پیدایش حفیظ الله امین و دیگرطرفداران طراز فاشیستی در داخل حزب دموکراتیک خلق، احزاب فاشیستی مذهبی وابسته به سیاف، یونس خالص، مولوی محمد نبی، گلب الدین حکمتیار، نمایندۀ تیپیک قبیله پرستی و فاشیسم مذهبی یعنی طالبان و بالآخره هم فاشیست بیروکرات های امروزی، که در برنامه های کاری خود هیچ هدفی، جز تصرف نامشروع قدرت دولتی از طریق وسیله سازی نام قوم و قبیلۀ منسوب بخود را دارا نبوده و داشته های فکری شان از حد انحصارحاکمیت و دیگر امتیازات نامشروع درین مملکت بالاتر نمی رود!!! همه و همه محصول آن مزرع شوم و غیرانسانی زرع شده توسط پایه گزاران نخستین مکتب برتری طلبی و نژادپرستی همچون مهمندهاست، که تا اکنون هم این سرزمین را در آتش کشمکش های انحصار قدرت به شیوه های مختلفی غرق نموده و خواب آرام را از چشم مردم این دیار ربوده است.

شمۀ از جنایات محمدگل مهمند برعلیه اقوام و ملیت های

محکوم افغانستان به روایت تاریخ

بنابه روایت تاریخ، اسناد موجود در آرشیف های افغانستان، خاطرات منورین کهنسال و عامۀ مردم که عدۀ از آنها هنوزهم در قید حیات بوده و به زبان خود چشم دیدها و تجارب خودرا بیان میدارند، محمدگل مهمند با اعلان یک جنگ تمام عیار برعلیه اقوام و ملیت های غیرپشتون، خصوصاً تورکان مسکون درین خطه کارنامه های ننگینی را که تاریخ هرگز نمیتواند فراموش کند از خود به یادگار گذاشته است.

درینجا ما پارۀ از این جنایات را به روایت تاریخ بازگو مینماییم، تا باشد در جهت افشای چهرۀ حقیقی محمدگل مهمند و حلقات فاشیستی دیگر سهم واقعی خودرا ادا نموده بتوانیم.

ارزیابی جنایت های تاریخی محمدگل مهمند را با نقل قولی از جناب میر محمد صدیق فرهنگ آغاز مینماییم.

آقای فرهنگ در صفحۀ 635 افغنستان در پنج قرن اخیر چنین مینگارد:

« در دورۀ پادشاهی محمد نادرشاه محمدگل خان مومند، وزیر داخله، تحریکاتی را در جهت تعمیم زبان پشتو و طرد زبان دری نه تنها از دوایر دولتی، بلکه از موسسات تعلیمی و حتی خانه و بازار آغاز کرد. شاه نخست اورا به عنوان رئیس تنظمیه به قندهار فرستاد تا اقداماتش در مناطق پشتو زبان محدود مانده موجب بروز رد عمل در سایر مناطق کشور نشود، اما در سال 1932 تغیر فکر داده، او را به همان عنوان به ولایات شمالی فرستاد و در آنجا محمدگل خان، نظریۀ برتری خواهی قومی و لسانیش را در اجرا گذاشت.

در این ضمن ، وی مردمان دری زبان و ترکی زبان را وادار می ساخت تا عرایض شان را به زبان پشتو بنویسند و به عرایضی که به زبان دری به او میرسید، ترتیب اثر نمیداد. خانواده های پشتون را حتی از خارج سرحدات افغانستان به تعداد زیاد به شمال هندوکش کوچ داده و با دادن زمین و دیگر امتیازات اسکان میکرد و در ماموریت هم به پشتوزبانان ترجیح میداد».

با تکیه بر همین پالیسی نژادپرستانه محمدگل مهمند، سیاست پشتونیزه کردن کشور را با تمام نیرو و انرژی که در توان داشت عملی نموده، زبان، مواریث تاریخی، آثار باستانی، فرهنگ، آثار ادبی، هنر و موسیقی، اعتقادات مذهبی و در یک کلام همه داشته های مادی و معنوی اقوام و ملیت های غیرپشتون کشور را شروع به نابودسازی می نماید.

با هدف نیل به این آرزوی شوم، در هریکی از ولایات ننگرهار، قندهار،غزنی، فراه، بامیان، ارزگان، زابل، هلمند، پروان، کاپیسا، بلخ، قندوز، بغلان، فاریاب، هرات، جوزجان، سرپل، بدخشان، تخار، سمنگان، غور، بادغیس وغیره بهترین وبا ارزش ترین آثار تاریخی همانند قلعه ها، مساجد، کاروان سراها، برجها و مناره ها، اماکن مقدس، مقبره ها، سنگ نوشته ها وغیره آثار ارزشمند و داشته های باستانی را صرفاً بجرم تعلق داشتن آنها به دوران زمامداری سلاله های غیرپشتون ویران نموده و نسل های بعدی جامعه را از دانستن اساسی ترین بخش های تاریخ حقیقی و افتخارات واقعی مردم این سرزمین در طول تاریخ محروم ساخت.

دشمنی محمدگل خان با فرهنگ، داشته های معنوی و افتخارات تاریخی مردم تا حدی بود، که در مجموع ولایات تورک نشین کشور هرآن کتابی را که به زبان تورکی پیدا نمود، به آتش کشید، و هرآن سنگ نوشتۀ را که روی قبرها دید و تعلق به تورکان بود از بین برد، که معروف ترین نمونه های آن، داستان وحشتناک کتاب سوزی درشهرمیمنه و ویران سازی مقبره های بازمانده از دوره های غزنوی ها، سلاجقه، خوارزمشاهی ها، تیموریها، بابریها، شیبانیها، فریغونیان در شهرهای مزارشریف، قندوز، جوزجان، بغلان، میمنه و دیگر مناطق کشور است که لوحه سنگ های با ارزش و تاریخی این قبور را یا به دریای آمو مغروق ساخت ویا هم در تهداب بناها مورد استفاده قرار داد.

جناب فرهنگ به ادامۀ تشریح جنایات محمدگل مهمند توضیح میدهد، که حتی (محمد هاشم خان در مرحلۀ اول با این اقدامات نظر مساعد نداشت، اما پس از آنکه در سال 1932هتلر رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان زمام قدرت را در دست گرفت و به تبلیغ نظریۀ برتری نژادی پرداخت، یک عده از شخصیت های دولتی افغانستان، از جمله محمد داؤد خان و محمد نعیم خان برادرزادگان محمد هاشم خان و عبدالمجید خان رئیس بانک ملی، به نظر مذکور گرویده، تبلیغات همانندی را روی دست گرفتند.

آنها نظر محمدگل خان مومند را در بارۀ تعمیم زبان پشتو و طرد سایر زبان ها از خود نموده ، پس از آنکه آن را با آب و تاب هیتلری جلا و صیقل دادند، به عنوان سیاست جدید فرهنگی در محل تطبیق گذاشتند. این وقتی بود که در سطح بین المللی آلمان نازی به اوج قدرت رسیده و دورنمای پیروزی نهایی و حتمی آن، عناصر زورگو و فاشیست مزاج را در همه جا به سوی خود جلب میکرد).

شادروان فرهنگ در صفحۀ 637 همان کتاب چنین ادامه میدهد:

(همزمان با برنامۀ تعمیم جبری زبان پشتو، اجرااتی هم در زیر نظر وزیر معارف در جهت تبلیغ آیدآلوژی ناسیونالیستی نژادی همانند آیدآلوژی حزب نازی در آلمان روی دست گرفته شد و سعی به عمل آمد که تاریخ افغانستان هم براساس نظریۀ مذکور تدوین و تدریس شود. اصطلاحات نژاد پاک آرین و قوم شریف آریایی و امثال آن مد روز گردید و نویسندگان تشویق شدند تا آثاری مبنی بر برتری نژاد مذکور و ارتباط بعضی از اقوام افغانستان به آن نگارش دهند. در نتیجه شاگردان از تاریخ واقعی کشورشان بی خبر ماندند و بجای آن مغزهای شان با یک رشته مطالب نادرست انباشته شد، که چون با بی میلی می آموختند در کمترین زمان به فراموشی میسپردند، اما زیان از همه بزرگتری که از تطبیق این برنامه بکشور عاید گردید، پیدایش بدبینی و بی اعتمادی در بین اقوام مختلف بود که نتیجۀ حتمی تبعیض و تفریق است.........)

بررسی وقایع آن دورۀ وحشت و ترور، زوال و افتراق به وضاحت نشان میدهد، که محمدگل مهمند و همدستانش تنها عرصه های زبان و فرهنگ مردم را آماج حملات غیرانسانی خود قرار نداده، بلکه با تمام امکاناتی داشتند تلاش نمودند که ساکنین مناطق غیرپشتون نشین کشور را از کلیه امتیازات مادی و معنوی زندگی محروم ساخته و امکانات دسترسی به آخرین لقمۀ نان را هم از ایشان سلب نمایند.

جهت بررسی دقیق تر و عمیق تر، بیایید این موضوع را، از زبان مورخین چند مورد مطالعه قرار دهیم :

شاد روان صدیق فرهنگ در صفحۀ 638 جلد دوم تاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر چنین مینگارد:

(برنامۀ تعمیم پشتو با امتیازاتی که برای پشتوزبانان در معارف و ماموریت و اقتصاد در دنبال داشت، مثل دادن زمین در مناطق غیرپشتوزبان به ناقلین پشتون و توزیع موترهای بارکش به ایشان به شرایط استثنایی و تمرکز پروژه های بزرگ آبیاری در مناطق سکونت شان، کشیدگی را بین ایشان و سایر اقوام که از این امتیازات محروم نگاه داشته شدند، گسترش داد و مانع بزرگی را در برابر درهم آمیزی فرهنگی و اقتصادی و در نهایت در برابر تشکیل یک ملت واحد از اقوام مختلف ایجاد کرد.)

شادروان میر غلام محمد غبار در صفحات 71 و 80 جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ ضمن یادآوری مشرح از جنایات انجام شده در دورۀ زمامداری نادرخان، در رابطه با عمل کردهای وحشیانۀ محمدگل مهمند در ولایات قندهار، پروان، کاپیسا، قطغن و تورکستان چنین مینگارد:

در تابستان 1930میلادی (1309شمسی) مردم کلکان در برابر فشار حکومت نظامی قیام و تقریباً ششصد نفر مسلح بالای عساکر ساخلو و حکومت محلی کوهدامن حمله کردند. از کابل سید عبدالله شاه جی و نائب سالار عبدالوکیل خان با یکدسته عسکر سوق گردید، در جنگی که واقع شد نائب سالار کشته و شاه جی فراری گردید. به امر نادرشاه مینارۀ یادگاری هم در میدان دهمزنگ ساخته شد. گو اینکه در میدان جنگ با خارجی شهید شده باشد.

متعاقباً محمدغوث خان با قوه تازه رسید، در عرض راه قلعه های مردم را آتش زد و اسرا را از برجهای بلند به زمین پرتاب کرد. تا این وقت محمدگل خان مهمند وزیر داخله با عنوان رئیس تنظمیه شمالی رسیده بود (اسد 1309 ) و به سنت امیر عبدالرحمان لشکرهای حشری مخصوصاً از ولایت پکتیا رسیدن گرفت. این عساکر از طرف شاه جی در پکتیا تنظیم و بشمال سوق شده بود. طوریکه جریدۀ اصلاح در شماره های اسد 1309 خویش نوشت، تعداد لشکر حشری از مردمان احمدزایی، کروخیل، جاجی، منگل، طوطی خیل، وزیری، وردگ، میدان و تگاو بر بیست و پنجهزار تفنگدار بالغ میشد و این غیر از قوای منظم دولتی بود.

آیا وظیفۀ محمدگل مهمند و این قوای بزرگ نظامی و حشری در ولایت پروان و کاپیسا چه بود؟ و آیا الله نواز خان هندوستانی یاور شاه و فیض محمد خان زکریا وزیر امور خارجه که شخصاً از کابل به قلعۀ مراد بیگ مرکز محمدگل مهمند رفته و برمیگشتند، چگونه هدایات سری شفاهی به محمدگل خان میدادند؟ جواب این سوال را اعمال و رفتار محمدگل مهمند درین رابطه بوضوح میدهد، و آن اینکه:

قیام کلکانی ها و داؤد زایی های کوهدامن در سرطان 1309 شمسی به عمل آمد، محمدگل خان مهمند در چهار اسد سال مذکور بریاست آن ولایت گماشته شد. او با اتکا به قوۀ بیست و پنج هزار نفری حشری و یک فرقه عسکرمنظم و توپخانۀ دولتی در پروان و کاپیسا دست به عملیاتی زد که در یک کشور فتح شدۀ خارجی هم مجاز نیست؟ محمدگل خان مهمند درین ولایت قیافت یک مارشال فاتحی بخود گرفته، در کمال تکبر و بیگانگی با مردم پیشآمد و روش دشمنانه و وحشیانه نمود. او قوای حشری و نظامی را در تاراج خانه ها، انهدام دیوار باغها، احراق قلعه ها بگماشت. و خود از شکنجه و لت و کوب و اهانت مردم ( اعم از قیام کننده و مطیع دولت)فروگزار نکرد. او از قیام کننده جان میخواست و از مطیع مال. انکار کننده را چوب میزد و دشنام میداد، و حتی تهدید به احضار زنش در مجلس عام مینمود. در خانه هایی که تلاشی میشد و اسلحه و پول بدست نمی آمد، زنان خانواده تهدید به فروبردن سوزن در پستان شان میشد. با این روش تا زمستان 1309 شمسی (طبق اطلاع شمارۀ 58 مورخ دلو روز نامۀ دولتی اصلاح) محمدگل خان مهمند از مردم کاپیسا و پروان 2378 تفنگ و 170 تفنگچه،39384 دانه طلا و 149206 سکۀ نقره بیرون کشید و بکابل تقدیم کرد. البته آنچه راکه قوای حشری و نظامی بخود گرفته بودند داخل این حساب نیست. این تنها نبود. محمدگل خان مهمند (طبق شمارۀ فوق الذکر اصلاح) پانزده نفر را در این ولایت بحکم شخص خود اعدام نمود، 617 نفر را زنجیر پیچ بکابل فرستاد و 3600 نفر را محکوم به اعمال شاقه نمود. همچنین محمدگل خان مهمند ( طبق خبر اصلاح شمارۀ 61 مورخ حوت 1309) تهانه های عسکری بالای مردم بساخت و یک فرقه عسکر منظم در آنجا تمرکز داد و بر اطلاع همین شماره اصلاح، محمدگل خان قسمتی از شهر چهاریکار راکه مرکز اداری و تجارتی ولایت بود حریق و خراب ساخت، همچنین او سرای خواجه مرکز کوهدامن را تماماً محترق و ویران نمود، در حالیکه او قبلاً از مردم ششصد نفر گروگان گرفته و بکابل فرستاده بود. در هر قسمتی ازاین ولایت چند چند خانوار پکتیایی را جبراً اسکان و بهترین اراضی مردم رابه ایشان اعطا نمود. تا آشتی را بین این دو ولایت ممتنع سازد.

این روش محمدگل خان مخصوص حالت صلح بود و اما در حالت جنگ: طوریکه شماره های جریدۀ دولتی اصلاح مورخ سال 1309 شمسی منتشر ساخت، محمدگل خان نه تنها خانه های قیام کنندگان و مغلوب شدگان فراری را آتش میزد، بلکه دهات معمور را نیز محترق میساخت، چنانکه چها قریۀ کلکان را آتش زد، و قلعه هارا به گلولۀ توپ بست. جراید هندی ( مثلاً جریدۀ همت) با رضایت خاطر از آتش زده شدن قریه های چهارگانۀ کلکان تذکر میدادند.

غبار ادامه میدهد:

جریدۀ اصلاح خود نوشت که یک نفراز اشرار بنام عمراخان در مقاتلۀ کوه خواجه سیاران چهاریکار کشته شده ملک سلطان محمد خان (در نامۀ) مردۀ مقتول را در خاک دفن نمود. سلطان محمد خان به این گناه، که مردۀ یکنفر یاغی حکومت را دفن کرده بود، تعقیب وخانه اش آتش زده شد ه ومردۀ عمرا خان را نیز از قبر کشیدند و بحضور رئیس تنظمیه آوردند. بریدن سرهای کشته شدگان یاغی و فرستادن بر دربار کابل (مثل عهد خلفای بنی امیه) از همین وقت مروج و معمول گردید. محمدگل خان مقرر نمود که برای کشندگان ویا دستگیرکننده گان هر فردی از فرارکردگان مردم شمالی فی نفر یکهزار افغانی جایزه داده شود.

رویهمرفته روش محمدگل خان در کوهدامن و کوهستان همان نتایجی را که میخواستند داد، یعنی اول مردم دلیر این ولایت که در تاریخ قرن نوزدهم افغانستان، در راه دفاع از استقلال کشور بمقابل امپراطوری بریطانیا، کانون بزرگ و باافتخاری محسوب میشد، سرکوب گردید. دوم نفاق و خصومت بین مردم افغانستان که هدف یگانۀ دشمن بود، درین حادثه عملاً بمیان آمد. یعنی مردم کاپیسا و پروان تعدی نسبت بخود را از حشری های مردم پکتیا دانستند و نسبت به آنان کینۀ سختی بدل گرفتند. خصوصاً که محمدگل مهمند خودش را به غلط نمایندۀ پشتوزبانان کشور جلوه میداد ....

در هرحال آیا محمد گل خان مهمند درین نقشی که بازی کرد و ولایتی را برانداخت، خود مستشعر بود که مورد استعمال قرار گرفته است؟ ویا اینکه اصلاً خودش شریک طراحان نقشه بشمار میرفت.

غبار بازهم در بارۀ شخصیت محمدگل خان مهمند چنین مینویسد :

محمدگل خان شخص تحصیل کرده و ناطق و نویسنده و در عین حال یک مرد متعصب قبیلوی بود که تعصب نژادی و زبانی را به کمال داشت. در سیاست داخلی نیز آدم ارتجاعی بود و با تحولات انقلابی ضدیت داشت. او چون فاقد فرزند بود، برادرش را بحیث فرزند می پرورید، پس اورا به غرض تحصیل در مدرسۀ دیوبند هندوستان بفرستاد، تا بیک ملای استعماری مبدل گردد. محمد گل به شجاعت حتی تهور تظاهر می نمود، اما آدم ترحم و اغماض مردان شجاع را نداشت، در حالیکه انسان شجاع چنانیکه در برابر اقویای متجاوز دفاع و مقاومت مینماید، در مقابل ضعفا بخشنده و کریم است و از ظلم و قساوت در مورد زیردستان اجتناب میکند.

آری این اشخاص ترسو و بزدل اند که از ترس بسیار مثل مار با هرکه مقابل شوند میگزند، عفو و اغماض را نمیشناسند.

بعدازآنکه محمدگل خان وظیفۀ خودش را در کوهدامن و کوهستان انجام داد بکابل برگشت و به نزد شاه پیش شد. جریدۀ دولتی اصلاح عرض شفاهی محمدگل خان را به شاه چنین نقل میکند:

(بعموم نقاط سمت شمالی اعم از مناطق اغتشاشی کوهدامن امن و سکوت روی داده است ... اهالی سمت شمالی ازین عملیات مسالمت کارانۀ حکومت و مخصوصاً مراحم اعلیحضرت یقین و قناعت کلی حاصل نمودند که اعلیحضرت نه تنها پادشاه و حکمدار عادل افغانستان هستند، بلکه سمت یک پدر بزرگوار و مهربان را بر قاطبۀ ملت عزیز خود دارند ... ) این خطابه را آقای محمدگل مهمند در زمانی ایراد میکرد که صدها نفر یرغمل و محبوس کوهدامن و کوهستان در کابل نفس میشمردند، و دهها نفر از این مردم یکی پی دیگری در کابل به امر شاه اعدام میشدند. در مورد اعدام شدگان جراید دولتی با احتیاط و امساک سخن میزدند، مثلاً جریدۀ اصلاح در شمارۀ حوت 1308 گفت که 51 نفر از مردم شمالی در یک روز در کابل اعدام شدند. در سرطان سال 1309 خبر داد که هفده نفر مردم شمالی در چمن کابل اعدام شدند .... این بود شمۀ از جنایات وزیر محمدگل خان در رابطه با مردم نجیب شمالی که مرحوم غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ مختصراً یاد آوری نموده است.

ختم قسمت دوم

با حقایق پنهان در تاریخ افغانستان آشنا شوید

مکثی بر خیانت و وطن فروشی محمد گل مهمند و فرقه مشر صالح محمد خان در جنگ استقلال

نمیدانم کدام انگیزۀ اهریمنی بعضی از انسانهارا وامیدارد، تا از شخصیت های بد نام وآلوده وجدانی، با کارنامه های رزیلانه وکاملاً غیر انسانی ایشان، صرفاً بر اساس پیوند ها وروابط خاص خونی ونژادی دفاع نموده واز عمل کرد های آن شیاطین تاریخ، برای نسل های بعدی الگو آفرینی نمایند!!! چنانچه این شیوۀ منحوس قهرمان سازی از شخصیت های بی شخصیت، از دوره های دور تاریخ تا امروز در افغانستان رایج بوده واساس آنرا صرفاً مناسبات قومی ونژادی وبعضاً هم روابط دیگری چون پیوند های گروهی، سیاسی، عقیدتی، آیدآلوژیکی وغیره بصورت کور کورانه تشکیل میدهد.

يكشنبه 31 اكتبر 2010, بوسيله ى توردیقل میمنگی

واژه های کلیدی

پشتون/افغان
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • هغه شانداره غونډه چې دسنبلې په اوله دسترمشروزيرمحمدګل خان مومند د وفات د۴۴تلین ددرنښت په يادجوړه شوې وه په دې غونډه كې دولسى جرګې اومشرانوجرګې استازيودځينووزارتونومرستيالانو،ملى اوقومى شخصيتونو، علماى كرامو، يوزيات شميرژورناليستانواودقلم خاوندانو
    ګډون كړى و.غونډه دقرآن پاك دخوآيتونوپه تلاوت پيل اوورپسى ددغې فرهنګى ټولنې مشرډګروال ګلبټ خان مومندپرانيستونكى ويناوكړه اود دګډون كوونكوڅخه یې مننه وكړه اوويې ويل چې ستاسې داپه مينې راتګ ماته ډاډراكړ چې سبابه په دې برخه كې نوراغيزمن ګامونه هم پورته كړاى شو. ورپسې داطلاعاتواوفرهنګ وزارت ادارى اود توريزم مرستيال غلام نبى فراهى په خپلې ويناكې وويل چې ارواښاد محمدګل خان مومنددتاريخ يوه پيژندل شوې څيره ده چې تعارف ته یې اړتيانه شته. هغه په خپل لوى زړه كې دوطن دخدمت ستره ارزولرله اوترهرڅه يې زيات دملي وحدت دټينګښت اودقومونودنږدې والى اويووالي لپاره كاركاوه. زموږ دغه ستراوپه هېواداوافغان ولس مين مشرپه خپله يوتاريخ دى اود صداقت، مينې اوشجاعت يوه ځلانده نمونه وه. له هغه وروسته داطلاعاتواوفرهنګوزارت نشراتي مرستيال ښاغلى محمدمبارزراشدى ويناوكړه هغه وزيرمحمدګل خان مومند و

    دهغوميړنيو شخصيتونوپه ډله كې يادكړچې دخلكو، هيواداوانسانيت لپاره يې سترى كارنامې ترسره كړي دي. په دې پرتمينه غونډه كې ځوان اوهڅاندشاعرهارون حكيمى شعرووايه ورپسى استادعاشق غريب اوږده ويناوكړه. دغه رازدهيواد سترمحقق اوفرهنګى شخصيت حبيب الله رفيع، دعالى تحصيلاتو وزارت مرستيال ښاغلى خويشكى، مشهورشاعراو اديب عصمت قانع، ښاغلى وحيدالله، مولوى صاحب قیام الدین كشاف، ډاكتربشرهم ويناوى وكړي. غونډه دمولوى صاحب كشاف لخواددعايې په ویلوسره پاى ته ورسيده.

    • لعنت خدا بر مح...گل مهمند وال وعیال وی باد وهزار لعنت خدا بران کوردلان پدر لعنت باد که راه رو این ایزک تاریخ هستند.

      دیگر اقوام مردها را ناجی میگیرند ولی لعنت بران مردمی باد که مفعولان وایزکان مانند مهمند را بابا خطاب میکنند در حالکه وی را باید انا یعنی مادرکلان بگویند.

      ما نسل جوان فعلی از شما جناب نویسنده بسیار زیاد تشکر میکنیم واین وعده را میدهیم که دیگر منگلی ویا سرحدی وجود نخواهد داشت که بالای زبان وفرهنگ ما تجاوز کند. ما با مشت به دهن اسماعیل یون که خود را رهنورد محمد گل مهمند میداند در روز روشن در مقابل کمره تلویزیون کوبیدیم تا نشان دهیم که در این کشور مادر کسی را نزاییده است تا برای ما بگوید که بالای چشم تان ابروست! تاسف برانانکه ظلم این اخته تاریخ را تحمل کردند وکسی نشد پیدا تا روزگار را از این اخته کینه به دل پاک کند

    • کاکرک گوساله !

      عصر غول بازی به پایان رسیده است. تو بیشرف لعنتی چهره اصلی خودرا نمایان کردی!

  • خواننده گان عزیز باید بدانند که توردیقل میمنگی اصلا ازترکمنستان است این شخص تابعیت افغانستان را ندارد او اصلا به افغانستان تعلق جنیستی ندارد کسیکه ا مقاله را ازخط سریلیک به خط دری برگردان نموده کس دیگری است بناء این مقالات هیچ ارزش حقوقی ندارد

    • "کاکر
      ama chez hai ke dar Tarich ghobar amada , hamesha mandgagar khowahad bud wa ma hamesha bar tu wa bar padarat lanat mefrestim ..

    • کاکر صاحب. شما یک زمانی بعضی را که مخالف فکری شما بودند متهم به نوکر بودن ایران میکردید ولی زمانی رسید که گند زدید وطشت رسوایی تان از بام افتاد وکرزی وداود زی وسگ زی وخرزی همه وهمه جیره خوار وسگ ایران برامدند. امروز شما توردیقل خان را با نوشتن این مقاله علمی که ماخذ ان کتب معتبر تاریخی است را ترکمنستانی خطاب میکنید واین را ایمان داشته باش که اوغان ذلت برعلاوه ایران طوق غلامی سایر کشور های همسایه را هم به گردن دارد که انشاالله ترکمنستان هم در ان جمله است

      تو خودت کجایی هستی وحشی از کوه سلیمان تا شده؟ از اسراییل؟ از کوه های سلیمان؟ از صوبه سرحد؟ از کجا؟

  • توردیقل میمنگی

    it was very nice and good article . thank u very much bro .. i request u to write an article about Watanforoshi Khan abdul khafar khan who got money from USSR pro russian gov afghanistan ..by the name of fighting for democracy or rights of pashtuns via non violence fighting .. coz in these days pashtun facist celebreing from him too in akbul as hero .. Khan abdul ghafar khan working for pakistan and USSR and getting money to save him self ..pleace write an article about him like this . it will be realy great for all to know his real face like Mohamd Gol khan Mohmand.thank you

  • [ وطن ] !
    چشم دل ديده به سويت نگران است هنوز + غم ناديدن تو سخت گران است هنوز.
    آن قدر مهر و وفا بر همگان کردی تو + نام نيکت همه جا ورد زبان است هنوز
    بوره قل ، توره قل در گرو ترکان است + دل هر افغان از هجرت پريشان است هنوز
    و
    آن يکی پرســـيد اشتر را که هی + از کجا می آيی اقبال پی
    گفت: از حمام گرم کوی تو + گفت : خود پيداست از زانوی تو !
    عيدالرشيد خان دوســــــــــــــــــــــــــــتم ، رســـــــــول پهلوان ، گليم جمع ، ملک پهلوان
    مزدبگيران « آزاد بيگ » و « اســــــــلم بيگ » « عبدالله گل » « رجب طيب اردوعان»
    با جنايت ، وحشت ، غارت ، خيانت ، چپاول خود در کابل ، بغلان ، تخار ، مزار ، شبرغان
    فارياب روی صد ها محمد گل پاکستانی اين کرنيل غلام صفت انگليس را سفيد و برايش
    حجت سپردند . بهتر است « قل ها » ديگر از ترس خشم تاريخ خاموش باشيد .
    کدام جبار دست يافت که ظلم نکرد ، نادر ، هاشم ، حبيبالله دزد ، ظاهر ، داؤود ، ربانی ، ملاکور

    • بایانی:

      جنایات این وان نباید مانع ان شود که ما از جنایات کسی دیگر چشم پوشی کنیم.

      شما واقعا احمق هستید وهمین حماقت شما بود که خاد را از کاخ به کوخ نشاند. توردیقل در کجا دفاع از پهلوان های دوستم ویا بای ها کرده است؟

      میدانم. تو یک خادیست هستی وتهمت زدن عادت شده است زیرا شماها بودید که در خاد بالای این وان تهمت بسته میکردید وبعدا ان شخص را به قتل میرساندید. تاهنوز هم با وجود اکت دیموکراسی خاصیت خادیستی ات از یاد نرفته است! جنایت را که محمد گل مهمند کرد نابخشودنی است وامروز این وظیفه ما است تا بیدار ومتوجه دسایس فرزندان این اخته تاریخ که مرد نبود را باشیم. اگر تو دلت نمیخواهد به همان سوسیال خوری در همان غربی که یک زمان برضد ان شعار میدادی وامروز شدی چتل خوار غربی ها ادامه بده. من اگر بجای تو بودم با یک مرمی در فرق خود از این زندگی خفت بار خود را نجات میدادم ومردار خوار کسانی که یک عمر برعله انها شعار داده بودم نمیشدم.

      بیشرمی هم حد واندازه دارد ولی اگر از حد بگزرد رسوا شود

    • o harami mordagaw .. tu tarafet heich malom nest .. Tortiqul maqale betarafana naweshta karda . wa hoyat Mohd gul khayen ra ke dar awghanistan qahraman gofta meshawad efshah karda ast . mushket tu che ast ???? rabani khowahareta gayeda .. che karda? awghana , khadest , khalqi, ekhwani , golbudeni dast ra yaki kardand wa ba kabul hamla kardand ke goya tajik ha hokomat karda nametanand ..! aya rabani ba Qandahar hamla karda bud? ya pashtun ha golbedini , taliban wa ba pakistani ha ba kabul hamla karda budan wa tak , bagh shamali ra ba atash kashidand !!tu walah besyar be haya wa ahmaq budid man fekr mekardam ke shuma haqiqat ra medanid

    • دوستان ، این شعرگونه را به وطنم با الهام از رباعی شیوای بایانی صاحب که نقل نموده اند ، سروده ام و بدوستان عزیزم راوش ، بابک ، عطا خیل ، خان ، سپهر ، روشن و متباقی عزیزانم که از قید قلم مانده اند که باهم یکجا در جنگ با تاریکی ها کمر بسته ایم حضورشان تقدیم میدارم . از کمی و کاستی هایش به بزرگواری تان بگذرید .

      وطنم !

      جسم نفیست خون چکان است هنوز ++ سیل اشکت چی روان است هنوز

      زاغ کوه ها شده مسکون چمن ++ بلبل باغ چی گریزان است هنوز

      گرچی ابر سیه یی پهن نموده دفتر ++ نالۀ سرد و بیداد زمستان است هنوز

      باغ و راغت همه افسرده شده ++ ظلمت و تاریکی شبهای خزان است هنوز

      نیست بادی که وزد از گلشن و باغ ++ همه جا گنده گیی دود گران است هنوز

      پای هرشاخ درخت خون بریزند جای آب ++ خون درخون شده و خونِت روان است هنوز

      گم شده روشنیی مهر ومحبت همه جا ++ جعل بین تذویر و ریایی که فراوان است هنوز

      گرچی افسرده ام و حال ندارم وطنم ++ بازهم این نبیل ات بیت و غزل خوان است هنوز

      نبیل مزاری

    • مزاری صاحب قریحهء شعری تان ستودنی است، بلخیان، فرزندان شعر و حکمت اند.

    • اسیران جنگی به بهانه انتقال به شبرغان در کانتینر ها انداخته شده و دستجمعی کشتارگردیدند.

      بعد از 11 سپتمبر 2001 ، که مرکز تجارت جهانی در امریکا مورد هدف قرار داده شد، دولت امریکا القاعده و تروریستان مستقر در افغانستان را عامل این حمله دانست و برای نابودی طالبان با نیرو های مخالف مسلح طالبان هم پیمان شده اقدامات نظامی نمود، در نتیجه طالبان سرنگون گردید.

      نیرو های مسلح مخالف طالبان در داخل افغانستان بقایای جبهه شمال بود که بعد از ترور احمد شاه مسعود به رهبری آقایان دوستم، عطا محمد و محقق بصورت ضعیف فعالیت داشتند.

      قطعات ملیشه های جنرال دوستم، محقق و عطا محمد در حمایت هوایی امریکایی ها با جنگجویان طالبان در منطقه چشمه شفا واقع در 20 کیلو متری جنوب غرب مزارشریف جنگ سختی نمودند. درین جنگ مشاوران و کارشناسان نظامی امریکا که در رکاب جنرال دوستم و متحدین دیگر شان قرار داشتند ، به هواپیما های امریکایی رهنمایی میکردند که کدامین مناطق، چگونه بمباران شود.

      داکتری شفاخانه 200 بسترنظامی مزار شریف که نخواست نامش افشا گردد، میگوید :"نمی دانم چگونه بم از هوا استعمال گردیده بود که در حدود 300 طالب را وقتی به شفاخانه آوردند همه با سلاح و مهمات نظامی شان سوخته بودند." او می گوید پرسونل طبی با استفاده از پل های جراحی سلاحهای سوخته و چسپیده سربازان طالب را ازبدن های شان بریده، جدا ساختند.

      بعد ازاین حادثه در شهر شایع شد که نوعی از بم های آتشزا بالای طالبان استعمال شده است که همه را به ذغال تبدیل کرده وقوماندانهای باقی مانده طالب تسلیم شده اند.

      بتاریخ 18/8/1380 حاکمیت طالبان به زور بم افگن های" بی ام 52" امریکایی در ولایت بلخ سقوط داده شد. با فتح مزار شریف ، طالبان شکست خورده به سوی کندز متواری شدند. تعدادی طالبان نا آشنا با منطقه، پاکستانی، ازبکستانی و دیگر خارجی ها، در مکتب سلطان راضیه مزارشریف در قرار گاه خود باقی بودند که طالبان محلی از جمله امیرجان ناصری با میانجیگری بین قوماندان های نیرو های ائتلاف شمال و امریکایی ها از یک طرف و سر کرده گان طالبان، ملا نورالله نوری والی بلخ و ملا فاضل وزیر دفاع وقت، از جانب دیگر مذاکره و متارکه نمودند.

      قرار اظهارات امیر ناصری که وظیفه میانجیگری بین طالبان و نیرو های شمال و حامیان خارجی قوت های شمال را به عهده داشت فیصله صورت گرفت که:
      طالبان افغانی سلاحهای شانرا تسلیم دوستم نمایند و خود به خانه های شان برگردند. - افراد خارجی که در صفوف طالبان قرار داشتند بعد از تسلیم دهی سلاح و مهمات مورد تحقیق از طرف امریکایی ها بخاطر رد یابی بن لادن قرار داده میشوند و بعد رها شوند ....

      نیرو های نظامی طالبان در مزار شریف به رهبری ملا نورالله نوری و در کندز به رهبری ملا فاضل وزیر دفاع وقت در چنین یک معامله با جنرال دوستم ومتحدین داخلی و خارجی او تمام افراد را وادار به تسلیم شدن کردند و بعد از خلع سلاح طالبان، اضافه از هشت هزار نفر - به قول آقای ناصری - تنها در کندز به اسیران جنگی مبدل گردیدند.

      تعدادی ازطالبانی که در قرار گاه سلطان راضیه بودند تسلیم نشدن و باز هم توسط هوا پیما ها سرکوب گردیدند. . رحمت الله قالین فروش شهر مزار شریف خاطرات خود را چنین حکایه میکند، " بعد از آنکه در مکتب سلطان راضیه حملات هوایی صورت گرفت، من با دوست دیگر به تماشای ساحه تخریب بم در آنجا رفتیم گرچه از میزان تلفات و تخریب چیزی ندانستیم، فقط تعداد زیادی از طالبان را دیدیم که همه در انتظار انتقال از مکتب به نقطه دیگر به دروازه جمع شده بودند ودعا می خواندند ."

      آقای رحمت الله بخاطر آورد که چگونه طالبان پاکستانی با وحشت و سراسیمه گی پاره های قرآن را بدست گرفته و به آواز بلند می خواندند.

      طالبان که از بمباران مکتب سلطان راضیه جان سالم برده بودند همه تسلیم نیرو های ائتلاف شمال و متحدین خارجی شان شدند که با این تسلیمی باز هم رقم اسیران جنگی بالا رفت .

      شاهد عینی و راننده موتر سوپر ماز کانتینری، آقای حاجی، میگوید، "عساکر دوستم جهت انتقال اسیران از کندز و مزارشریف الی شبرغان موتر های کانتینر دار را از هر نقطه شهر که پیدا میکردند بیگار(استخدام بدون پرداخت) می گرفتند؛ اضافه از 20 موتر دارای کانتینر چهل فت را من حساب کردم که به میدان قعله ذینی واقع غرب مزار شریف حاضر ساخته بودند؛ در هر موتر تا 200 نفر را بالا کردند."

      حاجی راننده اضافه کرد که قبل از حرکت موتر ها سربازان دوستمی که امنیت اسیران را تامین میکردند برای تفنن به دستور قوماندانهای شان بالای موتر ها فیر کردند و با یکدیگر میگفتند که جهت ایجاد سوراخ های هوا چنین باید کنند، فیر ها به بدنه پایانی کانتینر ها اصابت میکرد و از لابلای فرش زیرین کانتینر ها خون جاری بود.

      اگر مقصد ایجاد سوراخ در کانتینر ها میبود باید در قسمت سقف فیر میکردند و یا با وسایل دیگر باید بدنه کانتینر ها را سوراخ میکردند، انجام چنین عمل مبین قتل عمدی اسیران جنگی می باشد.

      راننده که از گرفتن نام خود هراس داشت اضافه نمود، "وقتی موتر ها به شبرغان رسیدند اسیران هم چنان با دروازه های بسته در کانتینر ها ساعت ها نگه داشته شدند و بعد از اینکه دروازه کانتینر ها باز شد اکثریت خفه شده مرده بودند و انسانهای که محموله کانتینر ها بودند، به اجساد متعفن با بوی خون، ادرار و مواد غایطه انسان تبدیل شده بودند که در دشت لیلی واقع 10 کیلومتری شهر شبرغان با بلدوزر ها مدوفون گردیدند.

      منطقه که اسیران در آنجا دفن شده اند، از محل عبور و مرور موتر های که از راه دشت بسوی ولایت فاریاب میروند فاصله کم دارد که اکثر راکبین موتر های شبرغان – فاریاب کانتینر ها را که برای تخلیه در دشت لیلی آورده شده بودند به وضاحت مشاهده کرده اند.

      عتیق الله، یکی از دوکانداران که کانتینر ها را در دشت لیلی حین تخلیه دیده است، میگوید:"من با موتر از آنجا عبور میکردم، پنچ موتر تیلری درکنار تپه ریگی قطار ایستاده بودند، دانستیم که مرده های طالبان را آورده اند، کسی که همسفر من بود گفت این دشت بلاخره به گورستان دستجمعی انسانها تبدیل شد." عتیق الله باور دارد که هر فردی اگر بدون سنجش افراد بیسواد و مکتب ندیده چون ملا عمر را رهبر انتخاب کند، سرنوشت چون اسیران در شبرغان را نصیب خواهد شد.

      این بار سوم بود که کانتینر های مملو از اجساد انسان در دشت لیلی صف میکشید.

      طالبان بار اول در تابستان سال 1375 در یک معامله با ملک خان رهبر فعلی حزب آزادی که از طرف فاریاب و شبرغان وارد مزارشریف شده بودند، قتل عام شدند و اجساد شان در دشت لیلی بصورت دستجمعی دفن گردید.

      درسال 1376 وقتی طالبان ولایات شمال را که تسخیر کردند مخالفین شانرا بعد از قتل در همین دشت بصورت دستجمعی گور نموده بودند.

      قابل یادآوریست که امریکایی ها درین مرتبه از نقل و انتقال تا استنطاق از اسیران که از کانتینر ها جان سالم بدر برده بودند در همه حالات با متحدین محلی شان یکجا عمل کرده حضور داشتند.

      مقامات امریکایی در واکنش به نشر این خبر که از طرف بعضی از رسانه های عربی در آنزمان انتشار یافته بود فورا اعلان کردند که هیچ اسیری از طرف سربازان آنها و متحدین داخلی شان به قتل نرسیده است . با مرور به آرشیف اخبار بی بی سی نوامبر2001در می یابیم که تنها شخص وزیر دفاع رامزفلد اعلان کرده است، "اسیران نباید رها شوند، آنها تروریستان وحشتناک هستند، بخاطری که در نقطه دیگر علیه امریکایی ها و متحدین آن باز هم به نبرد میپردازند."

      درین حرف سوالی نمی تواند بوجود آید که اسیران رها نشوند یا باید مورد تحقیق برای روشن شدن پناهگاههای دیگر ترویستان قرار گیرند، واما پرسش در باره این نکته میتواند بوجود آید که آیا طبق قوانین جنگ با اسیران برخورد صورت گرفته است؟ ویا آیا طبق فیصله مذاکره عمل گردیده است؟

      فریب و نیرنگ جز جرایم جنگی بشمار می آید که نباید با دروغ متارکه صورت گیرد و عکس آن عمل شود. بر علاوه در کنوانسیون های بین المللی و قوانین اکثر کشور ها تصریح شده است که با اسیران جنگی رفتار انسانی با در نظر داشت موازین حقوق بشری باید صورت گیرد.

      با تا سف که قوت های خارجی که در سرکوب طالبان نقش داشتند و از کنوانسیون های بین المللی و قوانین آگاهی داشتند شریک جرایم جنگی ایتلاف شمال گردیدند. این مطلب در فلم مستند ژورنالیست و کمره مین سابقه دار بی بی سی آقای "جیمی " باز تاب یافته است.

      شخصی بنام قاری یوسف که خود را سخنگوی طالبان معرفی میکرد در ضمن اینکه به رادیو کلید درباره عدم صحت مربوط به یک عملیات نظامی طالبان معلومات میداد گفت:"تعداد اسیران ماه عقرب 1380 در کندز و مزارشریف به مراتب بیشتر از 8000 نفر بود، خلاف تمام احکام اسلامی، موازین و قوانین بشری به هزاران طالب تسلیم شده به ملل متحد ،امریکایی ها و ائتلاف شمال به شکل بی رحمانه به شهادت رسانده شده اند ."

      آقای قاری یوسف که قطعات نظامی رفقای خود را بنام معاذ و تشکیل یاد میکرد اضافه نمود که تنها در قرار گاه مکتب سلطان راضیه شهرمزارشریف اضافه از ده ها تشکیل طالب تجمع نموده بودند. به قول آقای قاری وحشیانه وخلاف فیصله متارکه شهید ساخته شده اند.

      مکتب دخترانه سلطان راضیه در مزارشریف در زمان حکمرانی طالبان به قرار گاه و خوابگاه نظامیان آنها مبدل شده بود. وقتی از قاری یوسف سوال شد که طالبان بعد از تسخیر مزار شریف به قتل و نسل کشی در قزل آباد دست زده بودند، وی اظهار بی اطلاعی کرد.

      طالبان در سال 1376زمانیکه شهر مزار شریف را تصرف کردند دست به نسل کشی و قتل مردم مزار شریف زدند که مشهور ترین آن نسل کشی قزل آباد در شرق شهر مزار شریف بود و هزاران انسان بویژه هزاره ها توسط طالبان قتل عام شدند که چندین گزارش درین باره در رسانه های مختلف به نشر رسیده است و بصورت وسیع در رسانه ها بازتاب یافته است.

      قتل و غارت که در سه دهه گذشته از طرف گروه های مسلح صورت گرفته ، تا اکنون از طرف هیچ نهاد داخلی و خارجی مورد باز پرس قرار نگرفته است.

      یکی از معاونین جنرال دوستم که نخواست از او نامبرده شود از قتل دستجمعی طالبان در کانتینر ها اظهار بی خبری کرد و قتل اسیران را خلاف موازین قبول شده بین المللی خواند.

      موصوف برعکس طالبان را مسوول قتل های دستجمعی هزاره ها و اقوام غیر پشتون دانست که جهان از آن آگاهی دارند.

      در افغانستان امروز اکثر افراد و کارشناسان امور در زمینه های که پای طالبان در آن دخیل میشوند با احتیاط حرف میزنند و یا برای رسانه ها چیزی نمی گویند.

      4

    • jalaludinbaiany
      General dostom is hero. coz he killed his enemy.... i ask u did General dostom attacked ´in Kandahar ? did Genral dostom invited this washis pashtun taliban to the north? did u ask ur pashtun taliban why they killed shamali ppl and burned thier houses?did u ask why they genecided Hazara and uzbik by taliban!??? harami what Dostom did , taliban deseved it .. he did well .. he revenged .. we are proud of North ppl resistence against Pakistani taliban..death to Pakistan and pro pakis pashtun who destroyed and killed our innecent ppl and still doing the same shit..

  • محتر ميمنكى صاحب باور كو كه شما جلو صاف اين جبار و طنفروش و خاين قبيله از اب بيرون كشيده ايد.اصلا از قبيله انسانيكه در جهت وحدت ملى درين خاك كوشيده باشد نكزشته. هرجه كزشته حكام جبار مير غضب مزدور خارجى ,از خارجى سلا كرفته اقوام برادر خودرا نسل كشى كرده , از تيغ كشيده. باور كوكه هزاره اوزبيك و تا جيك كه اقوام بزرك اين خاك اند ,قتال ها را بار بار ديدند وحشى كرى قبيله را ديدند, انها انقدر متعصب و عقدهيي نيستند كه اين بز دلان جبون زن فروش هستند.اين فاشيستان نسل نو فاشيست قبيله باز تشنه به خون اقوام برادر هستند.انها با بشتونهاى باكستانى در تباهى اين وطن دست به كار اند. فرمايشات باكستان را اجرا ميكنند.انها نخبه كان اقوام غير بشتون را تحمل كرده نميتوانند, خار جشم انهاست. اين بز دلان جبون حتى از شهداى كلكون كفن كه از عزت و شرف وطن دفاع كردند حساسيت دارند.راستى در نوشته عالى شما نكات نو بود كه تا حال من نميدانستم. ارزو منديم كه در اينده جباران نا مسلمان قبيله را به اب صاف بكشيد.و نقاب را از روى مزخرف شان دور كنيد.

  • وزارت جليله اطلاعات و فرهنگ جمهوری اسلامی افغانستان
    قابل توجه شخص محترم سيد مخدوم رهين
    شــــور بختانه بعد از تقرر مجدد جناب سيد مخدوم رهين در پست وزارت اطلاعات و فرهنگ يک تعداد عناصر مشکوک ، سوال برانگيز ، فتنه ، اوباش ، هرزه ، فروخته شده
    به بيگانه ها با استفاده از آزادی بيان و عقيده و سياست های ملی بخصوص سايت محبوب و مردمی « کابل پرس? » با نام های مستعار " مزاری ، بابک ، روشن ، قاضی زاده ، خان ،وووو عليه همه ديگر انديشان ، تجدد پذيران ، وطن پرستان و عليه مقدسات ملی ، وطنی ، مليت مظلوم و درد کشيده پشتون ، نام پر افتخار افغانستان ، زبان و فرهنگ
    پشتو از نهايت از شيوه های اراذيل ، اراجيف ، تهديد ، تحقير ، توهين کار گرفته ، فضای
    سالم ، ادبی سايت کابل پرس را به ( پرخانه جعفر خان ) و ( قصه خانی بازار پشاور ) و يا ( کافی جلندر بازارک پنجشير ) تبديل نموده . بنده به نماينده از صد ها قلم به دست
    قبل از انکه مجازات شوند به اين هرزگان خطاب ميکنم :
    خرد ، آدمی را گران ترين چيز است، و خداوندخرد هر دو جهان کامروا و سرافراز است،
    واگر از خلقت خرد محروم بود دانش و علم بجويد و بصيرت آدمی بجويد ، و اگر از آن هم بی بهره بود بايد اندک انسان شويد ، در ميدان نبرد قلم اخلاق يک انسان که شير انسان را خورده باشد رعايت کنيد ، و پيوسته از غيابت انترنيت چون يک زن فاحشه استفاده نه کنيد ، بی خردی خود را اشکار نسازيد . دشنام دادن ، توهين کردن کار زنان بدکاره و مردان هرزه است .
    و بهتر است مرگ وی را در يابد و يا پنجه قانون مطبوعات و خرد عالی سردبير کابل پرس به سراغ اين اوباشان و يا « اوباش » رسيده . شر و ضرر را قبل از انکه حرمت شناخته شده کابل پرس لطمه ببيند کوتا سازيد . و لطفأ عريضه بنده را با ادرس برقی و نام اصلی اين برقه پوش به وزارت اطلاعات و فرهنگ گسيل چون بنده به پارلمان کشور ، محکمه کشور مقيم نيز عارض گرديده . در غير طی نامه سر گشاده عنوانی شخص ريس جمهور شکايت تا قوای ۱۱۹ پولس دست و پا اين اوباشان که شير خر را مکيده اند از سايت واقعأ محبوب کوتا سازند . جلال بايانی

    • آقای بایانی واقعن جالب است ، دیده درائی و پرروئی بیشتر از این نمیشود نمیدانم شما به کی تجدد گرآ و دیگراندیش میگوئید . آیا چند جفنگ نویس و هرزه گوی این سایت مانند خودت به نظر شما تجدد گرا و دیگر اندیش است؟ تجدد گرا به نظر من به کسانی میتوان گفت که برای دریافت حقایق و سایر موارد گنگ و مجهول به راه های نو و غیر معمول توصل ورزد. شما ها کی نه منطق دفاع از مفکورۀ خویش را دارید و نه مردانگی انرا که حقیقت را بپذیرد. آیا شما دیگر اندیش و تجدد گرا هستید. شماها تمام توان و انرژی خودرا وقف آن میکنید که چگونه دیگران را توهین نماید باور کنید انسانی که برای خود احترام قایل
      باشد دیگران را توهین نمکیند. نوشته های شما بدان میماند که سگی بعد از رفتن قافله بجفد . حالا شما هرچه بگوئید سود نخواهد داشت چون دیگر نمیشود حقیقت را کتمان کرد . هنوز اگر از وجدان در شماها چیزی مانده ار خر جهل پائین بیاید به حق حق بگوئید و به ناحق ناحق

    • بایانی صاحب سلام.

      زمانیکه شما و دوستان تان فریاد میزنید و از شغال صفتان و کثافات شکایت میکنید دلم یخ میکند و با خود میگویم (شکر) همین شما ها بودید که فلسفهُ حرفیرا که میگویند (گوشت خر دندان سگ) را نفهمیده بودید و فریاد های احساساتی مبارزهً طبقاتی و مبارزه به ضد استبداد و بگیر و نمان را سر داده بودید و حکومت محمد زایی های لچر را سر نگون کردید. به حساب این کثافات نه شما و نه کسان مثل شما میفهمند بلکه همان محمد زایی ها یا آدم های مثل مهمد گل خان. هاشم خان. ملا عمر و .......... در طول تاریخ ایشان در نتیجهُ استمال زور آدم شده اند و بعد ازین هم چنین خواهد بود. مثل شما بسیاری ها اینجا با نیت خوب آمده اند تا تبادلهُ افکار کنند اما از دست کثافات و چلو ها توبه کشیده اند و فرار کرده اند.

    • جناب بایانی. ورقه عرض شما گرفته شد وخدمتتان باید به عرض رسانید که وزارت جلیله اطلاعات وفرهنگ بنابر پالیسی گذشته تاهنوزهم کابل پرس? را فلتر نموده است. ما در د شما را که ناشی از مقاله توردیقل خان در مورد محمد گل مهمند سلام الله عله است را درک میکنیم ومیدانیم که شما بازمانده ایشان هستید ولی توصیه ما به شما اینست که شما به حد کافی توهین وتعقیر شده اید بنا بهتر است که به زندگی کتالیستی (سوسیال خوری) خود ادامه بدهید ودست از نویسندگی بردارید زیرا ما نمیتوانیم پالیسی های مرحوم داکتر نجیب الله گاو را که ناخن از دست نویسندگان ازاد اندیش را درخاد توسط شما میکشید اجرا کنیم.

      زندگی پارازیتی خوبی برای شما در کشوری که یکزمان به ان لعنت میفرستید برای شما اروز دارم.

      فراهی معین وزارت اطلاعات وکلتور

    • محترم ولی جانه وروره زما سلامونه ومنه!

      ازاینکه کیبورد پشتو ندارم معذرت میخواهم که من با آنچه که ولی جان فرموده است کاملا موافق هستم. افغانستان هنوز هم به یک دیکتاتور عادل ضرورت دارد آنچه که این هموطنان حتی دربین خودشان به تبادل نظر می پردازند نشان میدهد که تربیه ء فامیلی شان درسطح پائینی قرار دارد خصوصا همین بایانی وروشن که هردو ازیک پروان استند لچک دیگری بنام خان دیگر تاب نیاورد وازنوشتن زیاد خسته شد. من طرفدار سانسور نیستم بگذار که این اشخاص جوهر خویش را خود معلوم کنند ولو هرقدر با شدت وبی ادبی هم باشد.

      من خودم بچه شمالی هستم وهمین بایانی را می شناسم بایانی یک نام جعلی است او ممکن عارف صخره باشد زیرا من تمام این فامیل را می شناسم از خلیل لببو گرفته تا صخره وتا بابانی وغیره. اینها عمر شان درپرخانه های قمار درشهرچاریکار گذشته است هرچند بایانی نام کوشش میکند که ازاشعار بزرگان استفاده کند ولی نا خود آگاه بازهم همان ادبیات قمارخانه شمالی جلوه گر میشود.

      عرض من حضورتان که این مردم فقط هرطرف که پله ترازو سنگینی کرد همان طرف لول میخورند. مثلا همین خلیل لبو بایانی که یک کارملیست بود ده بار به حزب اسلامی رفت وآ»د کرد ویک پنجاه بار به مسعود تسلیم شد ویک هفت بار به دوستم بیعت کرد وخلاصه هرجا را که چرب یافت همان طرف لغزید. همه این بایانی ها باهم خویش واقارب یکدیگر می باشند. حالا این بایانی صاحب فکرکرده که دوستان ائتلاف شمالش رو به سقوط است بناء مقدمات دست بوسی طالبان را می چیند درحالیکه کور هم میداند که این گروه مفسد فقط درپی منافع خویش اند. دگر بچه سقاو هم زنده شود همین بایانی دررکاب وی تا زمانی می جنگد که ترس ازآمدن نادرخان شهید در ذهنش منتفی باشد هروقت که فهمید که نادر خان درراه است فعالیت های جاسوسی را به نفع او شروع میکند.

      این فامیل ازبدنام ترین مردم شمالی هستند وحتی همین انجنیر ضرار مقبل که سابق وزیر داخله بود درزمان جهاد با جلال بایانی درشهرکابل پیک بالا میکرد اوطرف مسعود را بازی داده بود که ما فامیل مجاهد هستیم این مردم نه پرچمی هستیند نه خلقی نه پرچمی ونه مجاهد نه طالب نه شعله ای نه هم انقلابی یک فامیل قمار باز که فقط به یک دو همه چیزرا می بازند.

      وحالا روشن ومزاری میخواهد که بایانی قماربازرا به خاطراشتراکات فومی به صف خودشان دعوت کند که گویا اگز بایانی به صف آنها بپیوندد تا نشود که بار دیگرز محمد گلخان مهمندی پیدا شود وشمالی را چور کند این منطق این هاست دربرابر پشتون چون گفته اند: خاین خایف است.

      ولی توصیه من به شما ولی جان این است که نباید خسته شوید وفقط بخوانید که اینها یکدیگر شانرا بیشتر رسوا بسازند برای افراد ملی چون ما وشما همان ضرب المثل: سگ زرد برادر شغال است کفایت میکند اما ازخلال این جنگهای قلمی ما به بسیار چیزها پی خواهیم برد. بناء ازشما خواهش میکنم که ازین دشنامهای قماربازه خسته نشوید

    • کاکر بچو. اول اینکه نادر خان شهید نبود بلکه مانند یک سگ بدست های غازی عبدالخالق شهید مردار گردید. در هیچ جایی به یک مرده یک سگ شهید نگفته اند بنا اول استعمال کلمات را درست بیاموز.

      دوم: ما مردم شمالی بیرق ما بالا است وضرورت به یک مفسدی مانند بایانی وتو نداریم که شما را به صف خود دعوت کنیم ویانه. اگر طاقت ما باز طاق شد قسمکه ناقل بچه نادر خان در شمالی (انور دنگر) را مانند یک سگ در یک قرارگاه پیشاور مردار کردیم دشمن های داخل شمالی را هم میکنیم واز کسی هراسی بدل نداریم وبیرق ما زیر لوای غازی امیرشهید سعید حبیب الله کلکانی بالا است. ان امیر شهید که ساده بودنش وی را بدست یک سفاک زاده نواده سلطان محمد خان طلایی (که پیشاور را به سیکها فروخت) وفرزند خلف وی یحی خان ( که معاده گندمک را با انگلیس امضا کرد) و سگ چوچه یوسف خان ( که زنش در دیره دون به انلگیس ها اشپزی میکرد) به شهادت رسانید.

      تو که اینقدر خادیست ها را با کیف وکان وپیک انداختن هایش میشناسی شکی ندارم که همان جمعه مورده گ... و باشی که برای خادیست ها زن ودختر تهیه میکرد واز خصوصیات وپیک انداختن های شان بخوبی باخبر بود و زیادتر طرف های چهاریکار رفت وامد میکرد.

    • روشن جان قندولک !

      پیامهایت واستعمال کلمات دور ازخلاق وآداب نویسنده گی این قصه را بما می فهماند که: خوانندهء خصوصا ولی جان فکر میکند که تو واقعا همان پسرک برهنه صورت تن فروش هستی که بعداز انجام فعل شنیع لواط یکباره لچری را راه می اندازد وصدا میزند که های مردم:

      من مفعول واقع نگردیده ام بلکه خودم فاعل کار هستم

      خودت با استعمال این کلمات جوهر حقیقی ات را نمایان ساخته ای ومیسازی. وقتیکه من میگویم بچهء شمالی هستم درست میگویم زیرا پدر وپدرکلانهایم درین منطقه بوده اند زیست کرده اند ودر دفاع ازسرزمین اش دوشادوش فرزندان خلف الصدق این میهن دربرابر تجاوز خارجی شهید داده اند من وارث حقیقی این سرزمین هستم وبه هیچ دزد ورهزن وحرامزاده ای مثل حبیب الله دزد که مامایش سکندر درپشاورسماوار داشت و بدستور انگلیس کشوررا به تباهی برد هرگز شمالی وار نمیگویم واگر قدرت هم بیابم هردزد ورهزن وقمارباز مثل تو حبیب الله دزد را ازین سرزمین نفی بلد می نمایم وراهی کشورهای خارجه نظیر کولاب ومشهد مقدس میسازم . زیرا شمالی وال دزد نیست رهزن نیست وبرای رسیدن بقدرت موقت دنیا ناموس خودرا مورد معامله قرار نمیدهد.
      حالا که این کابل پرس? برای من وتو فراهم شده نباید ازین کابل پرس مثل پرخانه های بایان ولغمانی وده ملایوسف استفاده کنی اگر میخواهی بحیث فرزند حلال این سرزمین ادامه حیات بدهی باید با ادب وتربیه وارد میدان استدلال ومنطق شوی. نامهای را که شاید ماماهای خودت باشد بدیگران ن اطلاق نکن

    • خان ولی خان جان ! بیشک ولا که بلاخره دلک نازکت یخ کد . یکبار نی بلکه صد ها بار شکر چختن تالایته بکو که باز قتی مه سردچارنشی که باز دلسوزکت میکنم و او وقتس که نه بای بچا به داد میرسن و نه جنت جُلا !

      یک چوکه یی دگه ! ولی جان نگفتی که گوشت خری یا دندان سگ ؟ توکه خود نمشته کدی ماکه گونایی نداریم وای فلسفه اوغانیته مثل همو مسلی زوان (حوان ) شکسپیر ما نفامیدیم .

    • كاكر: هركس را در اينه خود نبين شتر چران ناقل. اينكه از مفعولان وايزكاني مانند احمد ملتاني ابدالي و محمدگل مهمند لعنت الله عليهما وقومها طرفداري ميكني ايا خود گواهي ايزك بودن و گي بودنت را نميكند؟ پدركلان لعنتي ات همان سرحدي كاكر يعني همان قبيله كه زنهاي خودرا بعداز چندي با چهارپايان مبادله ميكنند بوده است كه نادر غدار لعنت الله عله وي را به شمالي كوچاند وامروز شما به قسم كتليست يعني گه خوار زيست كرده ايد وهنوز هم خواب زمان نادر غدار لعنت الله عله ومح.. گل مهمند ايزك اخته را ميبينيد كه مردم به شما تمكين كنند ولي مردم شمالي شماهارا بسيار خوب شناخته اند كه چتور گل هاي گردن را به گردن هاي چركين طالبان كثيف مينداختيد

      تو نه وارث حقیقی بلکه همان کتلیست مفعولی هستی که همجنس خودت یعنی محمد گل مهمند تو را وقوم شتر چران ترا درشمالی جاداد وبه همین علت به یک سگ مردار شده یعنی نادرغدار شهید میگویی.

      نکته قابل توجه دیگر اینکه بخوبی درک کردم که تو وتنویر یک خر هستی که هربار بانام تبدیل کردن صرف پالان تبدیل میکنی ولی در زیر پالان همان خری که هستی هستی.

      زنده باد یاد وخاطر تابناک امیرشهید سعید حبیب الله کلکانی. زنده باد سقو بودن وی زیرا سقاو زاده ها بهتر از سفاک زاده گان هستند. سقاو زاده یی که با مهر قران سفاک زاده چوچه انگلیس که مادرش اشپزی انگلیس ها را در دیره دون میکرد وشبانه ان کار دیگر را میکرد به کابل امد واین سفاک زاده سگ صفت وی را به شهادت رسانید ودیری نگذشت که خود مانند یک سگ مردار شد.

      مرگ به ناقلین که میخواهند شمالی را یکبار دیگر به یازنه های پنجابی خود بفروشند که انشاالله اینبار تیر شان به خاک خورده است

    • کاکرک غولک!
      ضرور نیست اصل و نسب خود را تشریح کنی. چرم تو در چرمگری و قبر تو در قبرستان قابل شناسایی است!

      تو گوساله از جمع همان پاده های احمق شاه بینی بریدهء چلمچی نادر افشار استی که به نشخوار سرگین غول های دیگر در آخور قبیله مشغولی و مثل سگ هار دهان کف کرده، اینطرف و آنطرف عوعو میکنی و سگ های هم قماش خودرا به همنوایی با قوله کشی های قبیلوی و غول مابانهء خود فرا میخوانی! لعنت به هر چه غول است!

      یک غول آن ولی و یکی غول کاکر است!
      این از قماش توله سگ و آن دگر خر است!
      این یک به عوعو و آنش به هنگ هنگ
      مشغول پاسداری غول های دیگر است!

    • مزاری آشنا خدا کنه خوب باشی و کاروبارت هم چوک باشه.

      راستشه بپرسی از زمانیکه جمعه خان اڅک خدا ناترس قریه گک تان (ترکمن آباد مزار) را ویران کرد ارتباطم با چلو ها قطع شد. به همین دلیل اصطلاحات و زبان شان هم فراموشم شده ورنه هزار بار به زبان چلویی برایت معنی گوشت خر و دندان سگ را تشریح میکردم. امید آزرده نشوی.

    • خان ولی خان جان ، راست گفتین بخدا ! از روزیکه جمحه اسگ قوم و خویش خوده ده اوحال روز دید ، نتانست ببینه و ندانست ای بینی بریده گی ره کجا ببره ! ازامی خاطر بیچاره مسلی ها ره ده دشت شور سرگردان و لاله وان کد و شما هم ازپیش شان دور ماندین . اگه نی شما که از ده بیست زنده گی تان همرای شان رفت و آمد داشتین ، چطوشد که زبانشانه فراموش کدین ؟ خدا میدانه ! مه همیقه گوفته میتانوم که هرقدر هم که از پیش شان دور مانده باشین او زبان و خاصیت ده سرشت تان گد شده گیس که هیچوقت از خون تان جای دیگه نمیره . خیر اس ده دور و بر تان سیل کنین قومای مسلی تان زیاد پیدا میشن که همرایشان چند روز تمرین کنین و زبان و عمل شان ده یادتان بیایه . باد از بخاطر آوردن زبان مسلی های تان ، گوشت خر و دندان سگ تانه تشریح کونین ، مه صبر میکنوم !

    • اینه بچیم خودت نام چلو ها را بد میکنی و در پهلوی دیگر نامها نام لوده گی را هم میخواهی بالای شان بگذاری. اووو چلو جان! دهِ کجا درختا؟ یا مه چه میگوم دنبوریم چه میگه.

      راستی د جرمنی هم کار و بار میکنی؟ اینرا بخاطری پرسیدم که د اونجه یگان دوست پولدار و وارسوخت دارم که میشه همرایت معرفی کنم. 

    • خان ولی خان جان ! ده جرمنی بسیار مردای پول دارا هستن که بخاطر یادآوری خاطرات دهه بیست زنده گی خود به مردوم مهاجر کم پیسه پول میتن تا کمی چین کشی شون . نشوه که دوست شما هم از همان مردای پولدار باشه که رقم قومای تان سیاسر خوده ده خانه ایلا کده که تا غمش همرای یگان سیاه پوست افریقایی خودش بخوره و خودش واسوخت مثل خود تان چار طرف ده گوشت استخوان میپاله ؟

    • اینه بچیم قهر شدی و مطابق به سوال جواب نمیتی.

      حالی چرا خوده ایقه گم کدین؟ یادت تان رفت که دور و بر روضهُ شریف میگشتین پشت یگان موتروان وارسوخت کماس یا یگان بیکار مثل نرِت؟ حالی که مه خودم بریت مشتری روان میکنم ناز و نخره میکنی. به راستی که چلو استی و خوده گم کدی. هی بر پدر جرمنی لعنت که از چلو هم آدم جور کد۰

    • کلانتر صیب ! ولی جان ! قار ره خو بدماشکا میکنن ، مه خو تا حالی کتتان خنده کدیم . راستی چطو شد دور و برتانه دیدین ، کدام مسلی جوانه ره پیدا کدین یا نی ؟ گپه تیر نکونین که پشیمانی داره . اگه چلو های شینواری و باجوری ده جرمنی آدم شده باشن ، بخدا قسم که شما ده پیش خدا هم آدم نمشین ، چی رسه به جرمنی و امریکا !

      میدانین ولی جان بری شما فقط دولک وهه اتن کرو معیار آدمگریست ، یا مثل شکسپیر تان شعر خواندن بری مسلی ها ! اگر چی شکسپیر مسلی دوست هم ختک اس که به دالخوران مربوط میشه نه به اوغانان سلیمان کوهی !

    • خو بچیم حالی که کچ کچ گفته تا اینجا رساندمت بگو گه دیوان اشعارت کی چاپ میشه؟ شما چلو ها خو در یک وقت همم شاعر استین هم ادیب هم لچک و هرزه گوی مثل آمو چلو کلان تان (پدرام). معلوم میشه که نثل های شاعران قبلی تان هم مثل شما چلو یا چلو نما بوده اند و شما مثل احمق شا مسعودوف بزرگ شان کرده اید. صرف در آن زمانها کسی به حرامزادگی تان نمیفهمید. 

    • خان ولیخان جان ! من حقیر نه دیوانی دارم و نه کلیاتی . اگر گاهی چند سطری را شعر گونه مینویسم ازطبع خدا داد است که تنها جوشش بی کوشش است . باز هم هیچگاهی نه لچکی نموده ام و نه هم هرزه نویسی و نه هم بدماشی . خاک پای دوستانی ام که حقیقت مینویسند و با منطق و استدلال بحث میکنند . شما یکبار نوشته ها و طرز تفکر محترم داکتر زیار را بخوانید و باز با گفتار و رفتار روستارخان به مقایسه بنشینید . اگر پدرام گاهی زشت میگوید با گفتار کوچی در پارلمان و کردار خرم برابر نیست . اگر امان الله پدر خویش را خود لعنت نمی گفت دیگران هم تبر شان دسته نمی یافت . اگر نادر خان بخاطر حفظ پادشاهی به ورق قرآن امضأ نمیکرد کسی به قصه کلکانی نمی شد ، اگر حکمتیار در حکومت موقت مجاهدین اشتراک میکرد و جنگ ها را دامن نمی زد ، مسعود قهرمان نمی شد . اگر وطنی است تا امروز ، از تو است ، از من است ، از ما است که نه تو حق داری آنرا معامله کنی نه من و نه ما . بگذرید از افتخارات دروغینی که هرگز وجود نداشته ، بگذرید از ملی سازی هایی که تا هنوز ملتی نداریم . بگذرید از اکثریت و اقلیت و فیصدی های جعلی که تا هنوز سرشماریی در وطن ما صورت نگرفته است .

      خان ولیخان جان ! هیچگاهی به این فکر نباشید که زمانه تعغیر نکرده و باز میشود با دانگی مردم دهکده یی را بتوان به حکومتی فرا خواند . آن وقت و زمان را مار خورد که مردم به فکر لقمۀ نانی بودند و پادشاه را سایۀ خدا فکر میکردند و ملامت هم شما حزبی ها بودید که چشمان مردم را با انقلاب کارگری و بنام مرام زحمتکشان باز نمودید . درین راستا واقعأ نهال مبارزۀ شما ثمر داده که مدیون شماحزبی ها هستیم ولی اینکه بجای میوۀ دلخواه شما گل کند ، آن درخت که از خون هزاران جوان چی حزبی و چی مجاهد خون خورده بجای آب ، برایتان زقوم را بار آورده ، گله نکنید .

      من حقیر هیچگاهی طرفدار تجزیه وطن خویش نبوده ام ، اگر شما سیستم فدرالی را تجزیه میدانید ، فهم مدیریت اداره ندارید . به همه اقوام و ملیت های با هم برادر سرزمینم احترام دارم الی زمانیکه فاشیستانی ظهور نکنند . شما حتمأ نوشته های مرا راجع به جنایات همشهری ام عطا ذبیح الله خوانده اید ! هیچگاهی مسعود را قهرمان و ظاهر را بابا نمیخوانم . انانیکه مسعود را قهرمان ملی می خوانند باید به تصامیم همان گردهم آیی بزرگ چند افراطی و وطنفروش احترام گذاشته ظاهر خانرا هم بابا بخوانند . این درست نیست که مسعود قهرمان همان جلسه شود و ظاهر بابا نشود .

      خان ولیخان جان ! خواهش این هموطنت را بپذیرید و ازین چلو نویسی ها بگذرید . هیچگاهی کسی را بدون داشتن سندی محکوم نکنید ، هیچگاهی جنایت کاری را بخاطرپیوند خونی ستایش نکنید ، هیچگاهی به افواهات و تبلیغ دروغین ، بخاطر تحکم دیگران استناد نجوئید ، نزنید در کسیرا به انگشت که نزنند به مشت . هیچکسی درین دارفانی مکمل و تکمیل نیست جز پروردگار ما ! بیاید خوب را خوب بخوانیم و بد را بد ، گرچی اوبرادر و کوچه گی و هم قبیله و همشهری ما باشد . اگر صد بار دیگر هم مرا چلو بخوانید باز هم با شما به احترام برخورد خواهم نمود و در نوشته های تان بسیار بکوشید خبطی را نا دانسته یا اشتباهأ دچارنشوید و به حریف تان موقع تاختن به نظریات تان ندهید . داشتن ادب جز ایمان و خصایل انسانیست .

      راستی فراموشم نشود ، نثل به س نوشته میشود .

    • اقای بایانی سلام! ورقع عرض تانرا مطالعه نمودم.ندانستم که این یک ورق عرض واقعی است و یا یک طنزبی مزه.در هر دو حالت اشتباهات املایی و انشائی و معنایی آنرا در ذیل خدمت تان عرض میکنم.
      در ابتدا میخواهم عریضه تانرا بصورت یک طنز مد نظرگرفته و با طنز پاسخ بدهم امیدوارم ناراحت نشوید.البته که این یک شوخی میباشد.

      پاسخ دفتر وزارت اطلاعات و فرهنگ به اقای بایانی!
      عارض محترم بایانی!ورقه عرض شما را بار بار مطالعه کردم.معنی و مفهوم واضحی از آن بدست نمی آمد، فلهذا از آقای خرم که قبل از من در این وزارت کار میکردند طالب کمک شدم.ایشان نیز ورقه عرض شما را چندین بار مطالعه کردند اما برای آنکه جملات تان ناقص و املاء و انشای تان نادرست و شیوه بیان تان بی سر و ته بود از آقای منلی تقاضا کردند که این ورقه عرض را به زبان پشتو نیز برگردانند تا اقای خرم انرا با خود به منزل برده و بالای ان غور لازم نمایند.
      بعد از کمک استادان ادبیات و اصلاحات لازمه بالاخره اهداف تانرا تا حدودی درک کردیم و در ذیل پاسخ آنرا خدمت تان تحریر و آنرا دوباره با احکام لازمه اینجانب رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ برایتان مسترد مینمائیم.
      عارض محترم! شما در متن عریضه تان چنین نگاشته اید:" در ميدان نبرد قلم اخلاق يک انسان که شير انسان را خورده باشد رعايت کنيد ، و پيوسته از غيابت انترنيت چون يک زن فاحشه استفاده نه کنيد ، بی خردی خود را اشکار نسازيد . دشنام دادن ، توهين کردن کار زنان بدکاره و مردان هرزه است."
      به یقین که رهبری این وزارت نیز با دشنام دادن افراد چه در جهان مجازی انترنت و چه در زندگی یومیه را کارنا درست دانسته و آنرا خلاف اخلاق میداند.اما با تاسف خود شما نیز در جملهء بالاترتان ، دشنام های ذیل را به جانب مقابل صحبت های تان داده اید:"يک تعداد عناصر مشکوک ، سوال برانگيز ، فتنه ، اوباش ، هرزه ، فروخته شده به بیگانه ها...." و یا در جمله دیگر تان :"به سراغ اين اوباشان و يا « اوباش » رسيده..."و یا در نوشته های قبلی تان دشنامهای خواهر وغیره به اقایان روشن و خان و دیگران داده اید که در همین سایت کابل پرس? موجود میباشد.
      حال خود تان نظر به فرمول تان مشخص نمائید که خود شما به کدام یک از دو گروه ذیل تعلق دارید؟" زنان بدکاره و یا مردان هرزه"؟
      شما متاسفانه خود از جمله آنعده افرادی محسوب میگردید که دارای بلند ترین مقام در استفاده از کلمات منافی اخلاقی در این سایت میباشند.چگونه به خود حق میدهید به دیگران نصیحت نمائید؟ و از خرد لاف بزنید؟من بحیث وزیر اطلاعات و فرهنگ، واقعآ به حال شما تاسف میکنم.آرزو دارم منبعد یک حرف خلاف اخلاق از شما نشنوم تا دیگران نیز از شما به حیث یک انسان با خرد پیروی نمایند.

      در ادامه بعضی جملات تانرا از عریضه فوق بیرون نویس نموده و طرز تحریر درست آنرا برایتان مینگارم:
      "شــــور بختانه بعد از تقرر مجدد جناب سيد مخدوم رهين در پست وزارت اطلاعات و فرهنگ يک تعداد عناصر مشکوک....تااخیر پاراگراف."
      اقای بایانی! از احراز دوباره کرسی وزارت توسط من در حدود یکسال سپری میگردد، در حالیکه این سایت در زمان تصدی وزارت توسط آقای خرم نیز فعال بوده و بنابر پالیسی عدم سانسور که توسط این سایت وعده داده شده است کاربران میتوانند بدون هراس، نظریات و عقاید شانرا بیان نمایند.من خودم به حیث وزیرفرهنگ، از ازادی بیان پشتیبانی میکنم.صرف با نوشتن دشنام ها در آن راضی نمیباشم.من نیز طرفدار اصطلاح مشهور " هرچه میخواهد دل تنگت بگو" هستم.دل خودم نیز میشود که در این سایت نظریاتم را بنویسم.اما هراس دارم، اگر آقای کرزی نامه های مرا بخواند مبادا کرسی وزارت را از دست بدهم.از سبب حفظ همین کرسی و بدست آوردن رضایت رئیس جمهور،نه تنها چیزی نمی نویسم بلکه برای حفظ رضایت یک عده دوستان عالیمقام ،دستور دادم که کابل پرس راکمافی السابق فلتر نمایند.پس این ادعای شما که نظر نویسی کاربران را با تاریخ شروع کار من ارتباط میدهید خلاف حقیقت میباشد.
      آقای بایانی ! شما مخالفین فکری تانرا با برهان و دلیل قناعت داده نتوانستید و آنها را دشنام داده و خود را از جمله ديگر انديشان ، تجدد پذيران ، وطن پرستان حساب کرده و دیگران را بدون دستاویز به دشمنی با وطن محکوم کرده اید.و در دفاع از نام پر افتخار افغانستان برآمده اید.تا جایی که من سوابق نوشته های تانرا مطالعه نمودم ادعای بخارایی بودن را کرده اید.بخارا که مربوط افغانستان نمیباشد.شما که بخارایی هستید پس افغان نیستید.صحبت در مورد افغانستان به شما که تبعه خارجی هستید چی ربطی دارد؟اینها که افغانها هستند حق دارند با همدیگر جر و بحث کنند.بالاخره با همدیگر آشتی میکنند.من به حیث یک وزیر کشور افغانستان به شما که یک خارجی هستید، حق دخالت در امور داخلی مملکت عزیزم را نمیدهم.شما بهتر است به همان بخارای تان برگردید.

    • در ادامه به جمله دیگر تان میپردازم:" بنده به نماينده از صد ها قلم به دست"
      البته نخست طرز تحریر درست این جمله را برایتان مینویسم: بنده به نماینده گی از صد ها قلم بدست...
      آقای بایانی ! شما را کی نماینده انتخاب کرده است.باز هم همان شیوه دوره حاکمیت تانرا در عصر ترکی تا نجیب را فراموش نکرده اید که یک منشی گم نام در تریبیون بالا میشد و بیانیه میداد و میگفت که :" به نماینده گی تمام مردم افغانستان وعده میسپارم که ..."چرا بدون حق و بدون سند و بدون کدام انتخابات خود را نماینده قلم بدستان خطاب میکنید؟شما که خود قلم بدست نمیباشید به کدام جرات ادعای نماینده گی آنها را مینمائید؟زهی دروغ بزرگ.
      جمله ذیل تانرا با شکل درست آن برایتان مینویسم:"خرد ، آدمی را گران ترين چيز است، و خداوندخرد هر دو جهان کامروا و سرافراز است"که درست آن اینست: خرد ، آدمی را گران ترين چيز است و خداوند خرد درهر دو جهان کامروا و سرافراز است.
      جمله بعدی تان چه معنی میدهد؟"واگر از خلقت خرد محروم بود دانش و علم بجويد و بصيرت آدمی بجويد ، و اگر از آن هم بی بهره بود بايد اندک انسان شويد"
      متاسفانه معنی این جمله را حتی آقای خرم نیز ندانستند.من برای آنکه این جمله بی معنی را کمی با معنی بسازم، بعد از لغت خلقت " از " را اضافه نمودم.اما مفهوم جمله همچنان نامعلوم باقی ماند.کسی که از خلقت از خرد محروم مانده باشد چگونه و چسان برود و دانش و علم بجوید و به جستجوی بصیرت آدمی براید؟همین جمله را خود تان معنی کنید.من قول میدهم که در صورتیکه با معنی باشد آنرا بنام گفتار های ناب جناب بایانی بخارایی شامل دایرالمعارف جدید نمایم.تا با استفاده از آن در حلقه قلم بدستان شامل گردید و بعدآ نماینده گی آنها را بدست بیاورید.
      در ادامه جمله دیگر تان که نه سر دارد و نه ته و نه معنی دارد و نه در آن قواعد نوشتاری مد نظر گرفته شده است:"در ميدان نبرد قلم اخلاق يک انسان که شير انسان را خورده باشد رعايت کنيد ، و پيوسته از غيابت انترنيت چون يک زن فاحشه استفاده نه کنيد ،.."
      قسمت اول را چنین اصلاح میکنم:در ميدان نبرد قلم، اخلاق وانسانیت را رعايت کنيد.اما در جمله دوم تان رول کلمه غیابت را ندانستم.غیابت انترنت یعنی چه؟ منظور تان نعمت است؟
      آقای بایانی! این جمله تان چه معنی دارد؟لطفآ اشتباهاتش را خودتان اصلاح نموده و آنرا دوباره بنویسید:" و بهتر است مرگ وی را در يابد و يا پنجه قانون مطبوعات و خرد عالی سردبير کابل پرس? به سراغ اين اوباشان و يا « اوباش » رسيده . شر و ضرر را قبل از انکه حرمت شناخته شده کابل پرس لطمه ببيند کوتا سازيد . و لطفأ عريضه بنده را با ادرس برقی و نام اصلی اين برقه پوش به وزارت اطلاعات و فرهنگ گسيل چون بنده به پارلمان کشور ، محکمه کشور مقيم نيز عارض گرديده . در غير طی نامه سر گشاده عنوانی شخص ريس جمهور شکايت تا قوای ۱۱۹ پولس دست و پا اين اوباشان که شير خر را مکيده اند از سايت واقعأ محبوب کوتا سازند."
      چرا به امید مرگ مخالفان فکری تان میباشید؟ پنجه قانون مطبوعات چیست؟ از کدام مطبوعات؟هم سایت کابل پرس از" سرور" های بیرون از مرز افغانستان استفاده میکند و هم اکثر نویسنده گان این سایت ،خارج از افغانستان قرار دارند.قانون مطبوعات کدام کشور بالای اینها تطبیق گردد؟منظور تان از شر و ضرر چه میباشد؟ هر آنچه را که به ذوق تان برابر نبود آنرا شر و ضرر مینامید؟آقای محترم! عدم سانسور بزرگترین رکن کابل پرس میباشد.پالیسی این سایت با روزنامه خلق و یا انقلاب ثور فرق دارد.و برعلاوه سایت کابل پرس قاصد و یا شخص ارتباطی افراد با دولت نمیباشد.کابل پرس به این منظور ایجاد نشده است. علاوه بر آن شهرت کاربران کابل پرس نزد دست اندرکاران این سایت محفوظ میباشد.تقاضای شما از افشای هویت افراد متاسفانه در اینجا بیمورد میباشد.
      بالاخره هدف تان از پارلمان و محکمه کشور مقیم چی میباشد؟محل اقامت کی و یا کیها؟منظور تان اگر افغانستان باشد، باید عرض کنم که در اشتباه میباشید.اما اگر منظور تان کشور های محل اقامت اقایان مزاری،روشن و یا سهراب سپهر،من و.... باشد ،اینرا باید بدانید که نه چنین تقاضایی در محدوده صلاحیت تان میباشد و نه شما کدام نماینده سیاسی دولت افغانستان در خارج میباشید و نه مطالبی که این نویسنده گان مینگارند جرم پنداشته میشود.شما لطفآ به دروس حقوقی که در ترکیه خوانده اید مجددا مراجعه نمائید .شاید بخشی از دروس تان را فراموش نموده باشید.شکایاتی از این قبیل در کشور های اروپایی ، قابلیت پیگرد را ندارند.اگرقرار باشد کسی واقعآ در یکی از کشور های اروپایی از کسی شکایت نماید، یقینآ از مرتکبین جنایات جنگی برعلیه بشریت شکایت نمایند که در طی سالیان متمادی در کشور ما در جریان میباشد و متاسفانه یک تعداد از این جنایتکاران درحال حاضر در اروپا رحل اقامت افگنده اند.عالیترین محکمه در این رابطه در" دن هاگ" یا لاهه میباشد که دو جنایتکار از خاد نظامی را نیز محکوم به حبس نمودند.متوجه باشید تا کسی از خود تان شکایت ننماید.این شما هستید که نظر به اعترافات تان مرتکب تجاوزات جنسی بر پسران خوردسال شده اید و این شما بودید که در خدمت استخبارات روس قرار داشتید و سابقه نفرت انگیزی از دلالی جنسی و سایر جنایات علیه بشریت از خود به یادگار گذاشته اید، نه دیگران.
      جمله اخیر تان از شکایت نزد آقای کرزی هم اوج بیمزه گی و بی خبری تانرا نشان میدهد.در این سایت بار ها خود کرزی و برادرانش و سایر فساد پیشگان حاکمیت مافیایی مورد نقد قرار گرفته اند.کرزی اگر توان داشته باشد، نخست گریبان خود را از دستان نقادان و نویسنده گان این سایت رها سازد. شکایت شما به جایش بماند.پس معلوم میشود که در دنیای واقعی تشریف نداشته و به باریکی های حقوقی علی الرغم تحصیلات مسلکی تان دقت نمیفرمائید.ضمنآ بعد از این کوشش نمائید که مطالب را خیلی ساده و روان و باادبیات شیوا بیان دارید.در حین تحریر،به امید نگارش فوق العاده با ادبیات عالی و کلاسیک، بالای خود زیادفشار وارد نسازید.چون از یک جانب مقدار اشتباهات تان بالا میرود و از جانب دیگر اهداف تان در لابلای کلمات مغلق و بی ارتباط گم گردیده و خواننده از آن چیزی درک نمیکند.

      در ذیل احکام اخری را مینویسم:
      عارض محترم! چون موضوع عرض تان در حیطه صلاحیت های کاری اینجانب وحتی آقای رئیس جمهور نمیباشد،آنرا دوباره به خود شما مسترد مینمایم.اگر در آینده باز هم در نوشته هایتان مرتکب لغزشهای املایی و انشایی و اخلاقی و حقوقی گردیدید،صلاح میدانم شما را به تعقیب یک دوره از کورسهایی که به همین منظور در اینده به راه انداخته خواهند شد معرفی نمایم.مخدوم رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ جمهوری افغانستان

      ------------
      آقای بایانی! البته نوشته فوق از زبان آقای رهین به پاسخ ورق عرض شما یک شوخی بود.زیاد جدی نگیرید.من نیز با اهانت و دشنام و گفتار منافی عفت در زندگی یومیه و انترنت وغیره مخالف میباشم.اگر شما هم مخالف هستید از همین روز به بعد تغییر در روش تان بدهید.این ممکن نیست تا دیگران را منع کنید و خود تان بد تر از دیگران دشنام بدهید.کنترول اعصاب تان بدست خود تان باشد.اشتباهات املایی زیاد مهم نیستند.من هم از این نوع اشتباهات زیاد مرتکب میشود.هم اشتباهات تایپی و هم املایی و هم گرامری و هم معنایی.چیزی که در باره املای تان از زبان رهین بوده آنرا از زبان آقای رهین بدانید و بس .اما فخر فروشی کار مناسب نیست .بهتر است متواضع باشیم.چون شما اسم مرا در لست دشنام تان آوردید،مجبور به پاسخ گردیدم.آنرا هم به گونه یی که زیاد زننده نباشند.
      آقای بایانی! به نظر اینجانب هرکس حق دارد نظر خود را به شیوه یی که خواسته باشد اظهار نماید.نه من و نه شما و نه کسی دیگر حق بستن دهن مردم را داریم.محبوبیت کابل پرس در پالیسی عدم سانسورش میباشد.اگر سانسور در این سایت بوجود آمد،فرق اساسی این سایت با دیگر سایت ها از بین میرود.بهتر است تا یک مشکل اجتماعی،سیاسی و یا مذهبی در اینجا طرح گردد تا برای آن پاسخ معقولی بیابیم.جهان به سمت تفاهم و تبادله افکار میرود و نه مقابله مشت ویخن.شاید برای یک عده و یا شاید برای نسل هایی که در شرایط تنگ سیاسی عادت کرده باشند مقداری تابو شکنی باشد،اما چاره نیست .امروز ما نمیتوانیم مثل گذشته با مشت و دنده چوب مسلح باشیم تا بتوانیم افکار خود را بدیگران بقبولانیم.بهتر است تا در قدم نخست معیار های قضاوت خود را انسانی و مدرن بسازیم و از چارچوب جهالت و خود خواهی و زورگویی خارج گردیم و بعدا معتقدات خود را با عقل و خرد تجهیز نمائیم.هرآن بخشی از اعتقادات ما که با علم ،عقل و تجارب موافقت نداشت آنرا از خود دور سازیم.پس با در نظر داشت این اصل ، اگر وقت نوشتن دارید و اگر پاسخی برای یک سوال خاصی دارید و میخواهید آنرا بنویسید،بهتر است با حفظ حرمت کلام آنرا تحریر نمائید.البته به نظر من بهتر است به شکل خیلی ساده و قابل فهم ونه به تقلید از گلستان حضرت سعدی و یا سنایی و سایر سرتاجان تفکر و ادبیات زبان فارسی.بلکه خیلی ساده و زبان عام فهم و رسا.
      من معتقد به آزادی بیان میباشم.با هیچکسی مخالفت شخصی ندارم، مگر مخالفت من با گفتار و اعمال افراد میباشد.در اظهار نظریاتم کوشش میکنم صادق باشم.به همین منظورصرف از یک اسم مستعار استفاده میکنم تا در قید خود سانسوری نیافتم.من از اسم مستعار به منظور اهانت دیگران سود نمیجویم.چون از اهانت دیگران و دروغ تنفر دارم ،از همین سبب کوشش میکنم که نخست خودم با خودم صادق باشم.من معتقد به تبعیض نمیباشم.چون هومانیست هستم ، برای من مسلمان و یا یهود و یا هندو همه یکی میباشند.فرقی بین تاجک و پشتون و هزاره نمیگذارم.اما هر کسی را که ظالم و قاتل باشند و برایم ثابت شده باشد که ظلم و جفا کرده اند افشا میکنم ولو برادر سکه من هم باشند.

    • سربلند باد بیرق حبیب الله خان کلکانی

    • نه دیگه کاکر بچی ! حالی دیگه اگه هرچیزه بفامین یا نفامین دیگه چیز از دست تان نه مَیَه . به خیال خودت که تهدید کدی ؟ کوس بیار کوس او بی ناموس .

  • جناب محترم میمنگی صاحب!

    تشکر از معلومات تان در مورد این چهرهء سیاه تاریخ.

  • شــــــــــــــبير کاخر !!!!
    اينکه تو کی هســــــتی اصلأ مطرح نيســـــــت !!
    هدف بر آنســـــت تو چـــه هســـــــــــتی ؟؟!! عجوبه ؟ ماقبل تاريخ ؟ تاريخ وســـطايی؟
    بنأ برای شناخت دو عجوبه ، دو مســـخ شده « کاخر » و « روشــــــن تاريک ضميــر
    از گفتار ، نوشتار اساطير بزرگ ، و تجارب انها اســـــتفاده نموده ، انشا ا لله به نتيجه
    خواهم رســــــــيد تا مسبب آرامش خلق الله نيز گردد .
    « کاخر » !!
    امروز تنها معلومات که در مورد ماضی متــــعـفن تو و روشن دادند ، مشخص گرديد که
    ســــــــــــر نخ در کجاســــــــت !
    روزی شاگردان نزد حکيم دانا ســــــنايی بزرگ رفتند و پرسيدند ؟
    استاد زيبايی ، خوبی ، ارزش ، جوهر انسان در چيست ؟ سنايی بزرگ نخست سوال شاگردان را تکميل نمود ، و فرمود : همه انسان است هدف شما آدم است .
    حکيم سنايی به جواب پرداخت : دو کاســه را کنار شاگردان گذاشت وگفت : به اين دو کاسه نگاه کنيد اولی از طلا ساخته شده است و در درونش زهر کشنده است و دومی کاسه گليست که در درونش آب شفاف ، گواراست ، کدام را مينوشيد ؟ شاگردان جواب دادند، آب کاسه گلی را و حکيم گفت : آدمی هم همچون اين کاسه است آنچه آدم را زيبا ميسازد درونش ، اخلاقش ، کردارش است.
    به حق چنين است !
    ســـقراط معتقد بوئ اگر کسی آزادی عمل ، روابط ، ضوابط ، ، تاريخ ، فرهنگ و وجوهستی ديگری را به نسبت نادانی ، تنگ نظری ، ناسونالستی افراط گرانه که از بيرون در خورش ميدهند ، جهالت محدود ، محکوم کند ، بايد بپذيرد که داتر ها ، آدم های سرافراز بايان ، چيکل ، رباط ، خواجه سياران ، لغمانی ، خوست ، پکتيا ، کندهار هرات ، باميان و روزگان حق مسلم دارند ، آزادی عناصر مشکوک ، ابله ، اختراقگر ، بدنهاد
    ، بدکنش ، تناقصگر ، اذی ، ارتجال ، چهره های مسخ شده چون يون ، روستامل ، ثريا بهأ ، کامجو ، بيژندپور ، پدرام ، توره قل ، بوره قل ، دريادلی مداری ، و خس خاشاک چون « کاخر » مزاری ، خان ، بينا و روشن که همه 5+1 ميگرددرا محدود سازند ، و هرچه عاجل چهره های اين دشمنان وطن را افشا و معرفی داشت . و سقراط بيچاره در اين انديشه بود که فرق ميان [ نادانی و ديوانگی ] را در يابد اين نکته را به بررسی گرفت و معتقد بود که معدود ساختن آزادی ديوانگان چون « کاخر » « روشن » « بينا»
    « مزاری » « خان » يا گروپ 5+1 روا و قانونی است . و اين کار به سود مردم و وطن است . ديوانه بنام شـــــــبير کاخر از کوه صافی فرار نخست خود را از زادگاه شيران پروان باستان معرفی نموده . دوم فرق ميان جلال الدين بايانی و شهيد عبدلجلال رزمنده
    از قريه ده ملايوسف نکرده و سلسله عارف ، خليل ، ان آغا ، حليم که پرورش يافته خوان فاميل [ بايانی ] های نامدار بوده که با مشت اناتومی دهن ولی نعمت انها را در دوره ۱۲ شـــــــورا تغير داده ، و تاريخ بايانی ها درج دروازه « ســـــند هندی » بوده که
    هم اکنوئ در موزيم لندن بنام محمد اعظيم خان بايانی با خريط تلخان و تبرزين باقيست.
    و اين حقيقت دارد زمانيکه بربريت طالبی ، مزدوران پاکستان ، عجوبه های ماقبل تاريخ
    به سرزمين مرد خيز پروان حمله نموده به صد ها چلی بچه های کاکری ، ناصری ، بارکزی ، اچکزی را دستگير و تا امروز مجلس « شير مردان پروان » را گرم شاد ميسازند .
    افسوس و صد افسوس که با چند جاهل ، احمق ، خود فروش بخاطر دفاع از مردم ، وطن ، وحدت ، تماميت و نام مقدس افغانستان عزيز در مقابل چند نادان ياوه سرای بگو مگو نموده اهل خبره ، ادب که بايددر مقابل نادان پيرايه ای زيبا و سزاورتر از خاموشی نيست کارنه گرفته و مردم افغانستان به اين باورمند است که روزی بد انديشان ، بدکرداران که از هر قوم ، قبيله و مليت باشند خيلی زود و در اين نزديکيها در آتش افکار وکردار اشتباهشان خواهد سوخت . و « کاخر » از لوی ملای کور خود سوال کنيد که طی سالهای 1984 —1987 ماهوار از قونسلگری افغانی مقيم کراچی و بعدأ قونسلگری افغانی مقيم کويته تو ملا عمر ، ملا بوری جان ، ملا ربانی ، عبدالرحيم لا لا بعدأ ولسوال سپين بولدک با پا در ميانی « عبدالله اچکزی » چقدر معاش ، تحفه ، يخچال گرفته اطلاعات [ I .S .i ] و هفت باند به خصوص جمعيت ، اتحاد سياف ، اسلامی گلبدين و کانال های عبور سلاح را به قونسلگريهای افغانستان مقيم کراچی و کويته تسليم و اگر باور نداريد هم اکنون واقعت همکاری ملا محمد عمر ، ملا بوری جان و ملا ربانی را از سناتور برحال پاکستانی بنام « جاويد احمد نعمانی » معاون مولانا فضل الرحمان بپرسيد
    بنأ انها قبل از مزدوری برای پاکستان چاکر و مزدور دوکتور نجيب الله بودند که بخاطر خاموش سازی راز نوکری خود موصوف را نامردانه حلق آويز نمودند لعنت بر تو بربر های وحشی طالب . زنده باد افغانستان . . جلال بايانی

    • محترم بایانی! سلام!

      من حالا بحالت گریستم. ودانستم که مرض تو خیلی عمیق است. تو در دنیای دیگری زنده گی میکنی وآن دنیای خیالات خودت است.

      ازیکطرف جلال رزمنده مردارشده وخان آغا وحلیم وعارف صخره وغیره قماران بازان را شیران ومبارزان راه انسانیت قلمداد کرده ای وازطرف دیگر ازمسعود و باند او نیز نفرت داری واین را هم نمیگوئی که اگر مسعود خاین و وطنفروش بود پس این ذوات محترم چرا ناموس وطن را دو دسته تقدیم مسعود کردند ورسوائی دنیا وآخرت را بجان خریدندند. تو کی حالا با افتخار ازکشته شدن اسیران طالب بدست همولایتی هایت با افتخار یاد میکنی چگوننه میشود باور کرد که تو با ثریا بها وخان و روشن ومزاری تفاوت داری ؟ خودت کجا موزیم لندن را دیده ای؟ ودرکدام حصهء موزیم لندن نام قماران بازان بایان بعنوان قهرمانان آزادی درج است؟ تنافض گوئی ترا حتی طفل هم میداند که تو یک انسان دو رو ودروغ گو هستی. تو ازیکطرف دشمن پشتو وپشتونها جلال رزمندهء حرامی را که دراثنای کودتای تنی به افرادش دستور قتل عام صاحب منصبان پشتون را به جرم استعمال کلمه(دغه) صادر کرده بود اورا به تبجیل وتکریم می نشینی وازطرف دیگر لاف وپتاق همزیستی مسالمت آمیز را با پشتونها سر داده ای . بنا به گفته شاعر: مه قربانت شوم این چه نیرنگ است؟

    • کاه خر. پختانه از زمان تره کی دیوث در صدد حذف سایر اقوام بودند چنانچه امین لعین پرچمی هارا اشراف زاده ها خواند وانها را از قدرت خلع کرد وبعد از گذاشتن بالشت به دهن استاد خود (که قبل از وی همتباران وی مانند امان الل وحبیب الله عین کار را با پدران خود کرده بودند) با مفعول تاریخ یعنی گل بی دین خواست متحد شود که تیرش به سرش خورد. بعدا نجیب الله گاو یک چنین مفکوره را با مشوره های جمعه اسگ و منوکی منگل به سر پرورانید وجنرال های غیر پشتون جهت دفاع از خود در برابر یک گاو که سرورداشته بود با قهرمان ملی کشور متحد شدند ولی قبل از ان گل بی دین یک کودتا ناکام را شهنواز بروتی انجام داده بود وعین کار را با وطنجار ورفیع هم کرده بود که الله والحمد بازهم ناکام ماند

      عقده وکینه تو در برابر غیر پشتونها است چه اگر انها خلقی باشند (مانند بایانی) ویا پرچمی (مانند راتب زاد وجلال رزمنده) ویا جمعیتی (مانند قهرمان ملی) وهرچیزی که مینویسی از روی عقده است وبه همین علت بااستدلال بسیار ضعیف وارد میدان میشوی وهمیشه به دهنت کوبیده میشود زیرا منطق فاشیزم بسیار میان تهی است ومتاسفانه جنایتکاران همتبار تو چنان دسته گلی را در طول تاریخ به اب داده اند که همیشه جواب های که برای تو داده میشود مستند با شواهد تاریخی است. تو به همین علت است که گاهی بالای داکتر مهدی میتازی وگاهی بالای پدرام. زمانی قهرمان ملی را توهین میکنی وعقده تو به یک مرض روانی مبدل شده انشاالله که بزودی به پلاستیک جمع کردن شروع خواهی کرد. بایانی هم دست کمی از تو ندارد و اوهم با منطق بسیار پوچ وارد محرکه میشود. زمانی برایم مینویسد که بیا از تقابل بامن بگزر بخاطری که رژیم کرزی فاشیست است ودرغزنی نماینده های پیروز هزاره غزنی را دیده ندارد ولی زمانی مدافع قوم پشتون میشود ومارا متهم به قوم گرایی میکند درحالکه ما صرف دشمن فاشیست ها هستیم وخواهان پیشرف برادران پشتونی که تعصب را کنار گذاشته اند هستیم. برای کابل پرس? متاسف هستم که رانده شده های افغان جرمن مانند تورا عرصه جولان داده است زیرا فاشیستان افغان جرمن تحمل شنیدن انتقاد را ندارند ولی برای تو این زمینه مساعد شده که گاهی بنام تنویر وزمانی بنام کاه خر هرزه گویی کنی

      منطق فاشیستی ات از این معلوم میشود که احمقانه خواهان حذف نام های پدرام و داکتر مهدی هستی ولی اگر تو فاشیست وفروخته شده نبودی باید حتما چیزی در مورد رسوایی کرزی که ریس دفترش داودزی مزدور وسگ ایران برامد و دلالی اش به ایران درمقابل بسته های پول افشارگردید چیزی مینوشتی. ولی تو یک فاشیست عقده یی هستی وبرایت فرق نمیکند که احمد ملتانی یک چلمچی ویک گوش بریده افشاریان بود وبرای انها میرقصید زیرا وی به قبیله خود وفادار بود. شواهد میرساند که قوم کاکر مسول نگهداری طبیله های ابدالیان بودند ولی بازهم برای تو فرق نمیکند زیرا انها هم دغه میگفتند. برای تو فرق نمیکند که نادرغدار یک دیره دونی بود ومادرش اشپزی میکرد زیرا پدران وی هم یکزمانی دغه میگفتند. برای تو فرق نمیکند که گلبدین مفعول است ویا کرزی چرسی است ویا احدی هم مانند اسلاف خود مفعول است زیرا وی هم دغه میگوید. ولی یک غیر پشتون دیگر برای تو متهم است زیرا انها دست رد به سینه این جانیان ووطنفروشان وخسربره های پنجابیان زده اند وامروز سربلند زندگی میکنند واین پشتون است که باید خشتک های زنهایشان هرشب ازطرف عرب وغرب تلاشی شود

    • روشن قندول!

      همان طوریکه ادعا کرده ای بیرق خودت بالا است بنده برای خودم کسر شان میدانم که با تو به دیالوگ بپردازم

  • درمورد گل خان مهمنداین جنایتکارقبلاًهم مطالعاتی داشته ام که سخت درد اوراست اوانقدربه ملیت خوداهمیت میدادکه دین رادرردیف دوم قرارداده بودیک مسلمان نبایدهیچ وقت بیشترازاسلامیت خودمتعصب باشدچون اسلام سرزمین معین نداردتنهاجداکننده مسلمین کفارهستنددرآن شرایط که این مزدوردرسرزمین ابومسلم،سلطان محمودغزنوی،و..... زنده گی مینمودکشوربه ساختارضرورت داشت که امروزبایدتمام ملت غیوراین میهن ازاده گان مدیون ایشان میبودآنهابجای آبادی،آزادی و...وطن فقط به آن چیزی فکرمیکردوعرق مریخت که قطعاًدرمخالفت مستقیم بادین مقدس اسلام وانسانیت قرارداشت(پشتونیزه کردن کشور)که خوشبختانه این آرمان غیراسلامی وانسانی را باتمام همفکرانش به گوربرد.
    وهموطنان عزیزشماببینیدتاریخ درمورداین نوع اشخاص پلیدچگونه قضاوت میکندبایدخودراازشراین نوع افکارکه نه نام نیک داردونه عمل انسانیست نجات دهیدبه شخصیت های واقعی گذشته وکنونی کشوربدون درنظرگرفتن مسایل قومی ونژادی ارج بگذاریددرفوق تمام نظریات شماهموطنان رامطالعه نمودم که واقعاًتاسف برانگیزاست باگذشت سالهابیخبری اکنون که به یک مرحله نوین رسیده ایم بازهم درکوشش ان هستیم خودراازواقعیت هادورنگهداریم.
    درآخربروان شهدای راه آزادی ملت قهرمان افغانستان(جهادومقاومت،اردوی ملی،پولیس ملی،امنیت ملی ومردم عادی کشور)دعامیفرستم وبه بارگاه ایزدمنان نیایش میکنم که گلیم تعصب راازسرزمین کهن مابرچیند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس