پناهندگی از سازمان ملل
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پناهندگی از سازمان ملل
از طرف اینجانب افغانی دربدر
به سازمان ملل متحد:
اینجانب افغانی دربدراز وقتی که به کشور دوست و برادر: شوروی مهریان که به کشورمان تشریف اوردند و چند صباحی امدند و خدمات ارزنده ای انجام دادند.که متاسفانه ما متوجه این الطاف بی شائبه این کشور برادرنبودیم و به انها خیر مقدم نگفتیم و به جایش با انها البته به شوخی به مقابله پرداختیم. ولی شما جدی نگیرید. خوب انوقتها نمیدانستم که تحولات چگونه است بنائا بنده چند وقتی به عنوان مذاق به شورویها پیام دوستی از طریق تفنگ و مهمات می فرستادیم و انها هم پیام دوستی از طریق تفنگ و مهمات می فرستادیم و انها هم پیام ما را با شفقت و مهربانی تمام جواب میدادند که بعضی اوقات ناغلطی چند هزار نفری به زمین دراز می کشیدند و میخوابیدند البته شما فکر نکنید کشته شده اند ولی خوب نفس هم نمی کشیدند. و از روی تصادف وطن ما را خراب و ویران کردند. ولی تقصیر شوروی مهربان نبود. ساختمانها فرسوده و کهنه بودند و بر اثر قدیمی بودن با اولین صدای پیام دوستی می لرزیدندو به خاک تبدیل می شدند. در این اظهار دوستی ها که چهارده سال به طول انجامید یکی از چره ها ( خمپاره) به یکی از دو پایم خورد و از حالت ایستاده به حالت نشسته سقوط کردم و حالا با الطاف کشور دوست شوروی مهربان یک پا شده ام . ولی خو ب حالا چیزی نیست. سرتان به سلامت باشد وقتی که یک پایم را از دست دادم دیوانگی کرده باز هم به مبارزه بر میخواستم و می گفتم دفاع از وطن دفاع از شرف و اسلام است ولی خوب حالا چه کنم ؟ پا دارها هم به ما بی پاها اعتنا نمیکنند. در ان زمانها کشور دوست امریکا که یک اختلاف نظر با شوروی داشت البته نمیخواهم بین شان دو اندازی کنم ولی واقعیت را میگویم که باعث شد برای معالجه پا به امریکا بروم که انها هم از روی حس بشر دوستانه پای دیگرم را نیز قطع کردند. البته ناراحت نیستم اصلا تازه خوشحالم که امریکا پای دیگرم را قطع کرد تا عدالت اجتماعی را در مورد من به اجرا در اورد. وقتی یک پایم نباشد پای دیگرم چه کاری می اید . کشور دوست و برادر و برابر پاکستان که در لحظات حساس یاور و غمخوار جیبهای پر از دالرمان بوده مهربانی کرده و چند چوب درخت را به هم کوکه ( میخ ) نموده و به عنوان عصا به من داده است که از این الطاف بی پایان این کشور نیز سپاسگذاری میکنم. حالا پایم را در راه الطاف بی شائبه شوروی از دست دادم بنابراین نمیتوانم کار کنم مردم برایم صدقه نمیدهند. شکمم گشنه است. رهبران و قومندانان به من عاجز کمک نمیکنند. لذا از این سازمان انسان دوستانه که همواره پشتیبان بی پاها و بی دستها و بی خانمانه ها شده است تقاضامندم تا به من این اجازه داده شود تا در کشور دوست و برادر شوروی سابق پناهنده شده و از الطاف بی پایان این کشور محترم بهره جویم .
امضا مجاهد پناهنده