افراطی گرائی و تحجرگرائی فرقه وهابی
امروز وهابی ها یک حربه قوی بدست دارند که میخواهند توسط ثروت باد آورده نفت پالیسی وهابی را در کشور های که مردم آن بی سواد وکم سواد اند توسط پول پیاده کنند و ملاهای دیوبندی وگرسنه که سالها محتاج ودستنگر بودند توسط سعودی ها کمک قوی مالی میشوند وهزار ها مدرسه با پول وهابیها تاسیس شد وپسران خورد سال را شستو شوی مغزی میدهند
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
حملات انتحاری در مراسم عاشورا درمنطقه مرادخانی به مقابل زیارت ابوالفضل که سالگرد روز عاشورا را تجلیل میکردند صورت گرفت که باعث قتل پنجاو نو نفرو به تعداد 210 انسان دیگر را زخمی نمود. قربانیان این جنایت شامل ده ها زن واطفال بی گناه بودکه به منظور عزاداری اهلبیت پیغنبر نازنین اسلام اجتماع کرده بودند. ومسئولیت این جنایت هولناک و بز دلانه را که خارج از هر نورم بشری است یک گروه افراطی مذهبان وهابی بنام لشکر جنگاوی که مرکز شان در پاکستان است بدوش گرفتند وبرای اولین بار است که این طور یک جنایت نا بخشودنی که هدف آنها بجان انداختن برادران مسلمان ومشتعل نمودن یک جنگ مذهبی در افغانستان بود که به این مرام شوم ,غیر اسلامی وغیر انسانی خود رسیده نتوا نستند ومردم افغانستان گول این مزدوران شیطان صفت را نخورده ودر عوض همه با اتحاد کامل این روش بزدلانه این گروه جاهل رابه شدت تقبیح نمودند ..
لشکر جنگاوی وسپاه صحابه هردو گرو که از پیروان سرسخت وهابی در پاکستان اند و این گروه دهشت افگن زیر پوشش اسلام مرتکب جنایات خطرناکی شده اند و چندین باربه مساجد برادران مسلمان بخصوص شیعه های پاکستان حمله برده ومردمی را که به منظور عبادت جمع شده بودند با مسلسل و رگبار و گوله وبستند وباعث قتل ده ها برادر اسلامی گردیدند وهنوز هم این جنایات شان ادامه دارد , به حقو ق, شخصیت وکرامت انسانی زنان تجاوز کردند وکلیسای عیسوی را با بمب ونارنجک منفجر ساختتند که در جهان این روش وحشایانه این افراطی گرایان نا مسلمان ا نعکاس منفی برای همه مسلیمن جهان بجا گذاشت ودین اسلام را دین جنگ ووحشت در جهان معرفی نمودند و روابط واحترام متقابله را که بین جهان اسلام وعیسویت وجود داشت بر هم زدند.
این ملاهای دیوبندی وهابی وکم سواد درس تنگ نظری , جهالت وتعصب قومی ومذهبی را به مردم خویش تزریق وشریعت وفقه اسلامی را طوری که خود شان می خواهند تعبیر وتفسیر میکنند وجامعه هم تبار وهم زبان وکم سواد خویش را به قهقراه وگمراهی کشانیده اند. که طالبان افغانستان نیز از روش خشونت آمیز ملا های دیوبندی پیروی میکنند .
لشکر جنگاوی وسپاه صجابه دو گروه افراطی در پاکستان اند که توسط افراطی گرایان وهابی تمویل میشوند و با مرکز جاسوسی آی اس آی پاکستان ارتباط نزدیک دارند برای این که ما از پس منظر این دوگروه را تشریح کنیم وبائیست نخست راجع به مفکوره وهابی توضیحات مختصر ارائه شود .
مفکوره وهابی در سالهای 1779 1703 در شبه عربستان ظهور کرد که توسط یک شخصی بنام محمد ابن عبدالوهاب که از نواحی نجد در عربستان بود تاسیس شد وداکتر فرید یونس که در دانشگاه ایالت کلیفورنیا مصروف تدریس است مضمون جالبی تحت عنوان " وهابیان منشاه پسمانی , ظلم ودهشت افگنی " نوشت که در شماره 902 تاریخی 20 جولائی در هفته نامه امید نشر گردیده که چند جمله آنرا که به این مضمون ارتباط میگرد چنین اقتباس میشود " شخصی که اصول دهشت افگنی , تنگ نظری وتند گرائی را در جهان اسلام معرفی کرد واسلام که برای عدالت بشری , گوناگونی فرهنگ ها ونژاد ها چنانچه در خراسان به میان آمد , زیست باهمی با دیگر ادیان چنانچه در اسپانیا شاهد آن است همه وهمه را بنام توحید که خودش یک تعربف داشت بنابودی کشاند, محمد بن عبدالوهاب متوفی 1792 مسیحی بود".
علی زلفاغاری از دانشگاه پرنستون نوشته ائی تحت عنوان , وهابی ها در ویپ سایت الاسلام بتاریخ 15 اگست 1993 نشر واین مقال را می توان در انسی کلو پدیا به لسان انگلیسی دریافت نمود ودر یکجا مینویسد که " که عبدالوهاب یک فتوا صادر کرد که هر مسلمان که با فامیلی ابن سعود به تضاد باشد مشرک است و این فتوای ناقص وی که اسلام موروثی است و همه قبایل بائیست تحت امر فامیل ابن سعود باشند واگر کسی از این فتوا سرکشی کند بدعت کرده است . (بایست در اینجا تذکر نمود که عبدالوهاب توسط ازداوج دخترش با یکی از پسران ابن سعود پیوند خیشاوندی قایم نمود).
هیمن نویسنده در جای دیگر مینویسد که بعد از فتوای عبدالوهاب جنگ های قبیلو ی در گرفت هزاران مردم بیگناه با اختلاف به گفته های محمد ابن عبدالوهاب به قتل رسید ند وبا کمک انگلیس ها آل سعود موفق شد که قبایل بدوی دیگر را که از فتوای عبدالوهاب سرکشی نموده بودند مشرک شناخته شد مغلوب گردیدندوفامیل سعودی از منطقه نجد به حیث یک قبیله فاتح در شبه جزیره عربستان گردید ونام کشور عربستان را بنام عربستان سعودی تغیر داد.
آیدیای وهابیزم زیاد تر یک روش سیاسی در دوره استعمار بود تا یک جهش اسلامی که به اساس فقه اسلامی استوار باشد . واز همین سبب است که فرقه وهابی به حیث مذهب در جهان اسلام شناخته نشد .یک جاسوس انگلیسی بنام همفر در پشبرد فرقه وهابی رول مهم دا شت خاطرات این شخص ابتدا در مجله معروف اشپیگل در کشور آلمان به نشر رسید که بعد این گزارش در یک روز نامه معروف فرانسه نیز نشر شد ویک داکتر لبنانی این مدارک را به عربی برگرداند وهمفری را حکومت انگلیس به شرق میانه فرستاد که طرقی را جستجوکند که دست عثمانی را درعربستان که آنوقت تحت اداره ترک ها بود کوتا نماید و نفوذ امپراطوری عثمانیها رادرشرق میانه ضعیف سازد وبرای این منظور حکومت آ نوقت انگلیس روش های غیر اسلامی مانند نوشیدن الکهول , قمار ,تشویق مفکوره تعصب نژادی وتشویق به لخت شدن زنها را در شرق میانه توسط ایجند های خود به جا معه مسلمین در شرق میانه پیاده سازد ویکی از خطر ناک ترین استراتیژی جاسوسان انگلیس تزریق وبه میان آوردن فرقه های مختلف مذهبی بود که مسلمین بجان همدیگر افتاده وبین خود به جنگ های فرقوی وقبیلوی در شبه جزیره عربستان مشغول شوند و انگلیس بدنیا نشان دهد که دین اسلام یک دین وحشت وپرخاشگر است و همفر یک شخص را بنام محمد ابن عبدالوهاب که به خشونت وافراطی گرائی معروف بود برای تطبیق آیدیای غیر اسلامی خود برگزید .
استراتیژی این جاسوسان همان سیاست معروف وکهن انگلیس بود که بایست بین ملت ها وقبایل یک منطقه نفاق , خانه جنگی وکشتار را براه یباندازد و بعد که فرقه ها در اثر جنگ وخونریزی ضعیف گردید به سهولت انگلیس به استعمار این مناطق موفق و حاکمیت وسلطه خودرا بالای قبایل بنشانند ( تفرقه بیانداز و حکومت کن ) . وعبدالوهاب بهترین وسیله برای این اهداف جاسوس انگلیس گردید که قبایل شبه جزیره عربستان را با فتواها ی غیراسلامی و ترویج اسلام تحجرگرائی , افراطی به جان هم انداخت وهم حاکمیتی که امپراطوری عثمانی بالای عربستان داشت به تدریج ضعیف گردید و گرچه سلطان عثمانی به فرقه گرائی وهابی ها در سال 1818 خاتمه داد ولی وهابی گری دوباره تحت رهبری سعود فیصل اول شروع به رشد نمود.
بعد از جنگ عمومی اول امپراطوری عثمانی روبه تجزیه رفت که در هر جاه حکومت های دست نشانده و مختلف در شرق میانه تشکیل گردید وانگلیس ها آل ابن سعود راکه در برانداختن عثمانی ها که رول مهم بازی کردند برای پاداش از جانب حکومت انگلیس اجازه یافت که درسال 1932 به تشکیل سلطنت سعودی ها به حمایت قوی انگلیس ها موفق شود ویک سال بعد یعنی در سال 1933 خاندان ابن سعود امتیاز نفت عربستان را که غرب به آن اشد ضرورت داشت به یک کمپنی امریکائی استاندرت اویل کمپنی کلبفورنیا واگذار شد
California Standard Oil Company
وامروز این کمپنی در امریکاه بنام شفران یاد میشود که توسط فامیل رود چیلد وکمپنی راکفلر سرپرستی میشود .و آل سعود با این قرارداد یکی از متحدین قوی انگلیس وامریکاه گردید که نتنها کمپنی های امریکائی را نفت میدهد و چون عربستان سعودی در کشور های عربی از نفوذ زیاد بر خوردار است وامریکاه سعی دارد که که توسط عربستان سعودی کشور های دیگر عربی را که با اسرائیل به جنگ اند توسط آل ابن سعود کنترول گردد .
فلسفه وهابی :
وهابی ها به این عقیده اند که قرآن خط به خط وکلمه به کلمه باید بصورت متنی قبول شود تفسیر و تاٌ ویل اندیشه از قران کفر است وانسان به هیچ صورت اجازه ندارد که مطالب قران را تفسیر کند محمد ابن عبدالوهاب به علما ,مکاتب ومذاهب اسلام عقیده نداشت وتنها به ابن تمیمیه عقیده داشت وصرف از امام حنبل پیروی میکرد که او هم در مسایل اسلامی سخت گراه بود , او ادعا داشت که فلسفه منشه آن از یونان است و کفر است وتصوف از خراسان آمده کفر است واحترام به اولیای کرام روش ترک های عثمانی است وکفر است ومحمد ابن عبدالوهاب با هرگونه عقل گرائی واندیشه فکری انسانی شدیدا مخالف بود وانرا کفر وشرک میداند .برای عبدالوهاب طرفداری ویا دوستی با غیر مسلمان کفر است وتسلیت گفتن به غیر مسلمان کفر است ودادن القاب به شخصی ماننند داکتر واستفاده کلمه آقا شرک است وختنه دختران را مجاز میداند که در هیچ مذاهب دیگر مجاز نیست واین شخص شدیدا مخالف رول زن در اجتماعی است وبه زن کوچکترین حق قایل نیست وزن را به رفتن در مساجد نهی کرد وهابیان مخالف تاریخ وفرهنگ استند وتاریخی که مطابقت به قرآن نداشته باشد کفر است وهمه قبور صحابه کرام وبزرگان اسلام که در مکه معظمه ومدینه منوره بود تخریب ونابود گردید و هر چیزی که از عرب نباشد قابل قبول نیست وبه خاندان پیغمبر نازنین اسلام احترام نداشت ویزید پسر معاویه را خلیفه اسلام میدانست وبه این شخص که از بدنام ترین انسان در تاریخ اسلام است ونواسه عزیز پیغمبراسلام را با وضع فجیح به شهادت رسانید وبه لعنت ابدی دچار شد ولی وهابی ها به این شخص احترام داشته واین شخص پلید را با کلمه ( رض ) یاد میکنند. ابن عبدالوهاب مخالفت شدید با تر ک های عثمانی داشت و خون هزارها ترک را درجنگ ها ریختند وتر کها را درآنوقت به کفر الهاد ملزم نمود .
امروز وهابی ها یک حربه قوی بدست دارند که میخواهند توسط ثروت باد آورده نفت پالیسی وهابی را در کشور های که مردم آن بی سواد وکم سواد اند توسط پول پیاده کنند و ملاهای دیوبندی وگرسنه که سالها محتاج ودستنگر بودند توسط سعودی ها کمک قوی مالی میشوند وهزار ها مدرسه با پول وهابیها تاسیس شد وپسران خورد سال را شستو شوی مغزی میدهند , تبلیغات ملاهای دیوبندی پاکستانی ها را تحت تاثیر مفکوره وهابی آورده که برای پاکستانی ها وهابی گری مشکلات بزرگ اجتماعی وسیاسی خلق نموده اند وطالبان هم در مدارس وهابی ها تربیه شده اند . واین ملاه های وهابی به طالبان که قطعا از سواد بر خوردار نیستند درس تنگ نظری , جها لت , تعصب قومی ومذهبی را تزریق وشریعت وفقه اسلامی را طوری که خودشان میخواهند تعبیر وتفسیر میکنند وجامعه هم زبان , هم تبار ومتا سفانه کم سواد ما را نیز به قهقرا وگمراهی کشانیده اند . طالبا ن مرتکب جنایات نابخشودنی شده اند و باعث قتل هزار ها تن مسلمین بی گناه در افغانستان گردیده اند و روش خشونت آمیزغیر انسانی وغیر اسلامی این گروه افراطی به چهره اسلام که معتقد به یگانه پرستی , صلح , برادری وبرابری است ضربه بس بزرگی در انظار جامعه جهانی وارد ساخت .
روحانیون با دانش اسلامی کشور ما , روشنگران دینی , رهبران سیاسی , نیرو های سیاسی وفرهنگیان مسئولیت بس بزرگی دارند که روش افراطی گرایان طالب را با جرئت تمام رسما وعلنا تقبیح کنند .
ما باید بدانیم که افراطی گرائی , توسل به خشونت , تعصبات قومی ومذهبی , زبانی ونژادی ما را بجائی نمی رساند وباعث عقب ماندگی ما میشود . جهان اسلام به فراخ نگری , گسترده اندیشی ونو اندیشی ضرورت دارد وجهان اسلام با ئیست با پیشرفت های سائینس وتکنا لوژی امروزی همگام شوند ودر عین حال ارزش های اسلامی وفرهنگی را نگهدارند و برای بر آوردن این اهداف بائیست یک ریفرم را دیکال در بخش اجتماعی , اقتصادی واجتماعی بیاورند ودر این اواخر ما شاهد یک جنبش انقلابی وهمبستگی در کشور های عربی استیم که خشم مردم را بر انگیخته وباعث " جنبش بهار عربی " گردید وحکومت های پوشالی ووابسته به غرب راکه روش های خشونت آمیز به مقابل مردم خود داشته وهمچنان به گروه های خاص کشورهای دیگر که خشونت وافراطی گرائی را بنام فرقه وهابی صادر میکنند این حکومت های پوشالی ووابسته به غرب یک بعد دیگر سر نگون میشوند که ما موفقیت فداکاری جوانان را از خداوند متعال آرزو میکنیم .
پيامها
11 دسامبر 2011, 04:32, توسط ate barg ali
adr ghadame awall ma bayad ensaniyat ra sarlawha wa sarmashghe zendagi wa keshware khod gahrar dahim..aga ma na hazara na pashton na tajik wa naozbek bashim wa manande angoshtane yag dast ba ham bashim wa ba name afghan ya har chize digar dar kenare ham bashim , hich yag az dawlathaye shaytani che az pakistan iran wa arabistan namitawanad ba ma taaroz wa tajawoz konad wa har rooz khone daha nafar az ahle khaneye ma yani watane mara halak konad.ba omide rooz wa rozegari roshan the watane azize ma, zinda bad hamwatan zinda bad watan............
11 دسامبر 2011, 06:33, توسط احمد
حمله به افراد بی گناه به هر شکل، به هر صورت و تحت هر نام که باشد مخالف اندیشه اسلامی و انسانی می باشد، ولی افراط گرایی و تندروی از هر طرف که باشد باید نکوهش شود. اگر این مقاله گروهک جنگهوی را که مسولیت این حمله غیر انسانی را به عهده گرفته است به باد انتقاد و ناسزاگویی گرفته که حق آن هم می باشد، نباید به دگر فرق اسلامی تهمت ناروا بزند و یا اینکه شخصیت های برجسته جهان اسلام را مانند امام احمد ابن حنبل و ابن تیمیه را به باورهای متهم نماید که افراطی های طرفدار ایران متهم می نماید. اول اینکه این مقاله عده کثیری از مسلمانان را چه عرب و چه غیر عرب، دیوبندی ها و غیره را وهابی نامیده و این در حالی است که هیج کس در جهان اسلام خود را وهابی نمی داند و اصلا چنین فرقه وجود ندارد. اگر این برادر محقق و نویسنده ما یک آدرس بدهد که کسی در کتاب یا سایتی گفته باشد که من وهابی هستم آنوقت گفته اش را قبول می کنیم. و دیگر اینکه اتهام های ناروا به بزرگان اسلام به نام وهابیت وراد شده که به نقل از تیره فکران متحجر طرفدار رژیم خونخوار ایران ( ولایت فقهیه)می باشد، از جمله اینکه برای یزید کلمه رض گقته می شود که یک اتهام کاملا ناروا و کذب محض می باشد. و همچنین دگر اتهام های مشابه و کاملا مضحک.
در آخر باید بگویم که این مقاله هم متاسفانه به دنبال همان حملات روز عاشوری بوده و هدفی جز انداختن نفاق مذهبی در افغانستان ندارد. یعنی میخواهد به برادران شیعه بگوید که وهابی ها (سنی ها) چه عقاید مزخرفی دارند و به این ترتیت آنها را وارد حملات مشابه نماید.
در آخر از مردم افغانسان میخواهم که هوشیار باشند و نگذراند دست پلید آی اس آی پاکستان و ید ناپاک و خون آلود ولایت فقیه ایران در افغانستان بیش از این باعث خونریزی و نفاق شود. بهتر آن است که هر گروه از سنی و شیعه مراسم مذهبی خود را در مکان های مذهبی که مخصوص همان مراسم است انجام دهند نه در سر بازار و کوچه و چهار راهی تا از تکرار این حملات جلو گیری شود.
11 دسامبر 2011, 15:54
اقای احمد، شما هم هیزم اوردی. راه حل بیاور.
11 دسامبر 2011, 06:34, توسط نجيبه بينا
ما اسلام كفته خودها را تباه و برباد كرديم,عربستان سعودى طالب جور كرد و مرك براى ما فرستاد.اولاد ما قران بدست زير راكت و بم جان داد.ماهى از سر كنده ميشود.اين اسلام نيست جيزى زهر اكين و كاذب خودرا بنام اسلام جا زده است و اسلام اصيل را در خود بلع كرده است.اكر همين اسلام باشد كه وهابى ها ازان قوله سر ميدهند,بس جاى تعجب نيست كه به هزارها انسان ازاد در كشور هاى ازاد به اديان ديكر رجوع كرده باشند.اكر همين اسلام راكه طالب ميكويد اين جهره حقيقى اسلام باشد,لعنت من هم به اين اسلام.من يقين دارم كه روزى اسلام واقعى دوباره خودرا از اسارت جند سازمان استخباراتى,ازاد ميسازد.اسلام عزيز اسير است و انهم جند حلقه بر كردنش افتيده است,دهمنش را هم بلستر كرده اند,ان بيجاره حرفى از خود زده نميتواند.انجه كه بنام اسلام كفته ميشود اين سياست جند سازمان استخباراتى و اى اس اى مزخرف است.مرك بر با كستان وايران و عربستان سعودى. اين سه كشور بنام اسلام انرا از عقب خنجر زدند.كاشكى همين سه كشور هندو ميبودند,او صد بار به نفع اسلام بود.ما را اسلام تباه و برباد كرد.ايا دشمن ما اسلام است؟
راستى خيانت,دروغ دزدى,فريب,ريا,كشتار همه در اسلام است.من به صد ايرانى را ميشناسم,نماز ميخواند ولى از دروغ بر است.برايش كفتم كه نماز ميخوانى بس جرا دروغ ميكويي؟ نماز هم نخوان او به دردت نميخورد.
مى خورو مزهب بسوزان اتش اندر كعبه زن
ساكن بتخانه باش ومردم ازارى مكن
اينت مفهوم اسلام واقعى
بر عكس اديان به استيلا منسوخ از محبت حرف ميزنند,عقده و انتقام را رد ميكنند كه انسان ازان بايد مبرا باشد.اينطرف طالب با كارد كله ميبرد و الله اكبر كفته قوله ميكشد.نزد من از الله و اكبر طالب كرده قوله سك ديوانه خوش ايند تر است.ببينيد برادران ايا همين اسلام است؟
11 دسامبر 2011, 06:43, توسط سمنكانى
افرين خواهر كرامى,شف شف كفتن جه بدرد ميخورد.
11 دسامبر 2011, 07:55, توسط روستایی
هر زمانی که نیرو های اسلامی دست به جنایت و آدمکشی می زنند یک تعداد از همفکران و مدافعین آنها که از شرمنگدگی شجاعت دفاع از اعمال آنها را ندارند به شکل بسیار ناجوانمردانه اظهار می دارند که گویا اینها مسلمان واقعی نیستند و گویا این اسلام نیست که مردم را به آدمکشی و نسل کشی تشویق میکند۰ اگر طالبان کرام که در مسجد بم میگذارند مسلمان نیستند، مگر حزب اسلامی گلبدین و جمیعت ربانی که ۶۵۰۰۰کابلیان را قتل عام کردند مسلمان نیستند مگر القاعده که هزاران انسانهای بیگناه را زنده سوخته و خود را غازی؟؟؟ ساختند مسلمان نیستند پس کی مسلمان هست۰
آیا وقت آن نرسیده که اعتراف کنیم که عیبی در مسلمانی ما نیست بلکه همه عیب در ذات اسلام هست۰
این اسلام هست که از همان آغاز خود غیراز جنگ ،آدمکشی٬ترویج نفرت و سربریدن مخالفین ٬تاراج مال مردم بنام غنیمت ٬تاراج اطفال معسوم بنام برده و اخطتاف زنان با عفت بنام کنیز چه دستاوردی دیگری داشته۰
چرا اینهمه جنایات غیر انسانی تنها در افغانستان،سومالیا٬پاکستان٬الجزایر و غیره کشورهای اسلامی صورت میگیرد ، در کجای دنیا بغیر از رژیم اسلامی ایران دختر باکره را قبل از اعدام باوی تجاوز جنسی مینماند تا اعدامش مطابق مقررات اسلامی انجام شود۰
12 دسامبر 2011, 07:40, توسط ن.ب
انجه را كه شما طولانى بر شمرده ايد همه به يك كلمه جنايات يك سازمان استخباراتى است كه اى اس اى نام دارد.مسسول درجه يك تمام قتل و قتالها و خونريزى ها و نابودى كشور ما و قتل هزار ها عسكر خارجى كه بخاطر نجات كشور ما امده اند,ميباشد.اسمان و ريسمان را با هم وصل ميسازى.
هرجه بيشتر بنويسى جهره كثيف و ملحد بودن خودرا به نمايش ميكزارى.از دين ما شكايت نداريم ما شكايت از مسلمانماهاى كاذب ان جامه سبيدان سياه دل داريم.به ميليارد انسان باك و مسلمان باك موجود است,كه از قدمشان نور ميبارد.مشكل در تربيه ملا ها هم داريم اين ملاها همه تربيه شده دست شيطانى با كستان هستند اينها همه بدل هستند.بايد ملاى خودما تربيه و برورش شود تا از اغراض عارى باشد.
به ان شباهت دارد كه دوبرادر در مناقشه باشند و تو يكى از انها را از عقب خنجر بزنى.بروبرادر اسلام ازين خنجر ها زياد خورده,او بى مرك است.ناصح منم ان سوخته عشق كه هركز
درمن سخن سرد تو تاثير ندارد
در برده انانكه محبت نشناسند
بارق به جز از عشق تو تقصير ندارد
11 دسامبر 2011, 13:57, توسط بابک روشنضمیر
ادیان،مذاهب و آئین ها،ومتباقی اعتقادات انسانی ساخته دست بشر بوده و چیز ماوراء طبیعی نبوده و نمیباشد.ادعای پیامبری و اینکه اشخاصی ادعای رابطه بین موجود خیالی بنام خدا و انسانها را نموده اند ،نیز ادعای دروغینی بیش نمیباشد.نوشته ها و کتابهای که تا امروز به نام تالیفات الهی به بشر عرضه گردیده است، همه چکیده افکار و تجارب انسانها در اعصار مختلف بوده و در سطح دانش و شناخت انسانهای همان عصر و همان محیط و همان جامعه ( ویا سایر جوامع نزدیک)میباشند.ارزشهای که یک دین به انسانها نیز معرفی نموده است مربوط به مکان و زمان وانسانهایی میباشند که در یک مرحله خاصی از تکامل جوامع بشری قرار دارند.پس این ارزشها مطلق نبوده بلکه همه نسبی میباشند.
دین اسلام هم مثل متباقی ادیان ساخته دست بشر است.این دین که محصول تفکرات محمد و اطرافیانش بوده و از افکار،ادیان، اعتقادات ، روسوم و عنعنات ساکنین حجاز وادیان سامی و دانش و ارزشهای ملل همجواردر همان عصرمتاثر میباشد.پس ادعای اینکه محمد با یک خالقی بنام الله وغیره در ارتباط بوده نیز دروغی بیش نیست.قران نیز مملو از اشتباهات بوده وبا عمیقتر شدن شناخت بشرو دانش بشر،نادرستی ها و ادعا های غیر علمی قران واضحتر گردیده و میگردد.پیشرفت سریع علمی بشر، تغییرات سریعی که در ساختار های اقتصادی و اجتماعی بوجود آمده، ارزشهایی جدیدی را به بشر عرضه نموده است.شرایط معاصر و مناسبات جدید ،اکثریت ارزشهایی را که امروزمحمد به پیروانش آموخته مورد چالش قرار داده است.من یقین کامل دارم که دیگر قرار دادن بشر در قالب هایی که اسلام و محمد بوجود آورده ناممکن میباشد.این شباهت به این دارد که کسی لباسهایی دوران کودکی فرزندش را در هنگامی که دیگر جوان برومندی گردیده باشد به زور به تنش بنماید.یا جوان از ذیق النفس خواهد مرد یا لباس پاره خواهد شد.اسلام آن جسد فرتوتی است که باید به گورستان سپرده شود.مومیایی اسلام فاسد گردیده و دیگر راه نجات ندارد.
همان قسمی که اسلام دروغ و بی پایه است،افکار وهابیت نیز با اتکا به اسلام بی اساس میباشد.تشیع که نیز متعفن ترین شکل و برداشتی از اسلام میباشد، شهکاری است از دروغ و بهتان و تعصب ودشنام.شیعه هویتش را از اهانت به سایرین به شمول زن و یاران پیامبرش میگیرد.تشیع یعنی خیالپردازی های بی اساس و دروغهای بی پایانی است که دامنگیر پیروانش گردیده است.
محمد در ایجاد یک سیستم درست حقوقی و سیاسی در عصرش ناکام ماند.او بر عکس ادعایش نتوانست سیستمی را به بازماندگان عقیدتی اش عرضه نماید که پیروانش در کمال اخلاق و خونسردی و متانت و عدالت رهبر و یا رئیس کشور خود را انتخاب نمایند.همین بود که بعد از درگذشتش ، پیروانش بجان همدیگر افتادند و تا توانستند همدیگر را قصابی نمودند.عبدالله ابن صباح، یک یهود که در ظاهر جدیدآ مسلمان شده بود، ازظلم های محمد و یارانش دل خوشی نداشت، با ایجاد فرقه دوستداران علی ،تشنج و اختلافات را به عمق خود رساند و اساس تشیع که پیرو معنی میدهد را گذاشت، که تا امروز این اختلافات از پیروان محمد قربانی میگیرد.داستان غدیر خم هم دروغیست از ساخته های همین عبدالله .
تاریخ صدر اسلام از قتل و قتال و تشنج و بربریت مملو میباشد.اگر از یاد آوری قتال غیر مسلمین درنوشته هذا صرف نظر صورت بگیرد، از پیروان اسلام و مدعیان رسیدن به قدرت به شمول رهبران شان ، دهها هزار انسان کشته شده اند.عمر به قتل رسید،عثمان به قتل رسید،علی به قتل رسید، حسن مسموم شد و...عایشه زن محمد در جنگ جمل با دامادش جنگید.علی با معاویه برای رسیدن به قدرت جنگهای مهیبی را به راه انداخت . هزاران انسان به قتل رسیدند.بعدا علی هزاران خوارج را که از او رو برگشتانده بودند نیز از تیغ گذشتاند.به همین ادامه حسین که در آرزوی قدرت بود به دست نزدیک ترین اقارب خود کشته شد.حسین هیچ ارجحیتی بر یزید ندارد.این ها همه سر و زیر یک کرباس میباشند.هردو جنایت کرده اند و هردو در هوس قدرت و چپاول دارایی های عامه بودند.حسین که مرد فحاش و زنباره یی بوده است به چیزی کمتر از خلافت راضی نمیشد.و یزید هم او را بر اساس حکم محمد که اطیعو الله واطیعو الرسول و اولی الامر منکم ، به قتل رسانید.از این عاشورا ها در طول تاریخ اسلام هزاران عاشورا واقع شده است که هیچ امتیازی بر همدیگر نداشته اند. گریه کردن به مرک حسین منحوس ، حماقتی بیش نیست.
فرقه های مختلف و مذاهب مختلف اسلام همدیگر را به "مسلمان نبودن" متهم میکنند.این چیز جدیدی نیست.از ابتدا همینطور بوده است.هرگروه ، نخست خودش را به صورت افراطی حق به جانب میداند، بعدآ طرف مقابل را تکفیر میکند.تکفیر هم به معنی آنکه میتوان با خونسردی او را به جرم ارتداد و یا کفر به قتل رساند.همان قسمی که پیروان عبدالوهاب ،تشیع را کافر میگویند، شیعه ها نیز، غیر شیعه ها را تکفیر میکنند.تعصب تنها از وهابی ها نیست.تعصب اهل تشیع دوازده امامی نیز ایران را به پیروان سایر ادیان و مذاهب و طریقت ها مبدل به دوزخ کرده اند.دشنام هایی را که اخند های فاسق ایرانی به بزرگان اهل تسنن میدهد، بهانه کافی را برای انتقام گیری افراطیون، بدست آنها میدهد.و در نتیجه یک عده هموطن مظلوم و بیخبر ما قربانی اینهمه تعصبات میگردند.
به امید ساختن یک جامعه دور از ادیان و و دور از افراط گرایی و تعصب.به امید بیداری ملت ما که روزی دست ناپاک اسلام و تشیع و تسنن ووو را از حلقوم ملت ما بردارند.
در سایت حسینی مزاری ،این نوکر و جاسوس ایرانی به گفتار این شیخ جاهل دقت کنید.این شیخ کودن میگوید که اگر کسی به امام الزمان ساختگی و دروغین باور ندارد کافر است.هم حدیث این شیخ جعلی است و هم بیاناتش پر از دروغ،جهل و تذویر و تعصب.
http://www.avapress.com/vdcbss...
11 دسامبر 2011, 14:50, توسط ن.ب
رو شنضمير عزيز درست خط به خط از كتاب اتاييزم كابى كردى,جيزيكه خودت هم نوشته يي جيز نوى نيست.از همان زمان بوجود امدن اديان قريب 7000 سال ميشود اين نوع تيورى ها مو جود بود.به همين اساس يك لكو بيستو جهار بيامبر يك قسمت اعظم انها كشته شده اند.درست در سابق كه جه كزشته ما علم غيب نداريم,جيزيراكه امروز ما ميبينيم تر سيمى كه طالب باكستان و ايران و عربستان سعودى از دين داده اند خيلى خشن و وحشتناك است.وانسان را به تزلزل ميبرد و انسان را مجبور ميسازد كه اين سوال را مطرح كند كه جرا؟
جرا اينقدر كثافت در دين اسلام و در تحت بوشش دين اسلام است؟
جرا درين جنايات عربستان سعودى يا نقش دارد و يا خاموش است؟
جون اين كشور ها يا در كشت وخون انسان مسلمان و بيكناه نقش دارند نا كزير به اين فكر انسان ميشود كه شايد همين جهره حقيقى دين اسلام باشد.اكر دين اسلام همين باشد كه طالبان انرا ترويج ميكنند,دران صورت نوشته جناب شما يك حقيقت مطلق است.در غير ان اين يك تيورى است.
11 دسامبر 2011, 14:48, توسط ملا نمرود
سلام به همه .
اندیسه وهابیت سرطان است در دین اسلام.
اصلا در اسلام عدالت وجود ندارد من از پر حرفی خوشم نمیاید چون افکار عمومی روشن شده است علم و تخنیک و دست اوردهای بشر سرحدات را از بین برده و اهمیت فاصله صفر شده است به عوض یک کره خاکی ما که در ان محمد زیست داشت از دیکران ان بیخبر حلا چندین کره خاکی دیگر مثل زمین کشف شده است محمد بیچاره نمیدانست که در کتابک خود تحریر کند.
شما میگوید که دین اسلام دین عدالت است.
دین اسلام پنج بناه دارد یکی از بناه های ان جنگ است یعنی جهاد جهاد جهاد در دین اسلام ضرر و نقصان وجود ندارد یعنی چی اگر کشتی غاذی هستی و اگر کشته شدی شهید هستی هردوی ان بدون چون و چرا در پهلوی پیغمبر میرود کشتن هم کشتن اسلامی که نه قاضی به کار است نه شاهد و نه محکمه ونه مجرم معلوم است نه بیگناه
فقط یگانه چیز که بسیار ارزش دارد او اینست که به صدای بسیار بلند بیگو الا هو اکبر بزن گردن یک زنده جان را
11 دسامبر 2011, 18:42, توسط ملا سوز
سلام به همه
نمیدانم آقای سید کاغذ چرا به بهانه فاجعه عاشورا، فکر میکنند که دیوبند و وهابیت و جنگاوی و نمیدانم چه ها را خواسته و ناخواسته بهم گره زده و برای چند تن استفاده جو و بیخدا چون بابک و امثالهم زمینه بدهد که کیسه های صفرای شانرا بترکانند و به اسلام عزیز بتازند. این رذیلان رانده شده منتظر فرصت اند تا به هر دامن دندان انداخته و عقده های را که از دست و فلان ملا و چلی منطقه نصیب شده اند بدین ترتیب حل کنند که حل شدنی نیست. آبییست آبرو که نگردد به جوی باز!
خداوند همه ی ما را هدایت نیکی بدارد.
11 دسامبر 2011, 20:31, توسط خ . نبیل مزاری
وسیلتأ حضور دوست ارجمند و برادر گرانقدرم بابک روشنضمیر احترام و درود تقدیم است . خوشحال شدم که صحتمند اند و ازیشان بعد مدت ها پیامی خواندم .
آقای ملا سوز ! اگر توان دارید خانۀ پدر و مادر ملا و آخند زای بسوزانید که دیگر نرویند ، زیرا اینانند که آبروی دینداران برده اند و بیخ دین را قرنهاست که کنده اند . عاشورا ، دیوبند ، الازهر ، جنگاوی و وهابیت همه و همه ماشینخانه ترور و اختناق اند که فرآورد دستگاه شان جنگ ، انتحار و خون ریزی هاست . امروز اگر یک نفر دین دار میشود هزاران در هزار بابک میشوند و روشنضمیر . استدلال و منطق شان در ارتباط ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی آنقدر بلند و پر محتوا بوده که محال است دین را برایشان رو سپید جلوه دهید . منتها اگر ایشان به خدا و پروردگار ایمان ندارند ناشی از دانش علمیی است که خود شان کسب نموده و خود را قناعت داده اند که خدا موجود موهومی است . باز هم خدا شناسی و بیخدا بودن مربوط به خود شخص میشود نه اینکه او را ملامت و بد ورد بنویسیم . در ارتباط دین و دینداران همان بهتر که ملا سوز باشید تا مدافع عمل انتحار و زنجیر زنی که دست آورد بی گمان دینداران افراطیست . ورنه مانند مرحومی حاجی آصف سرپلی که با هژده چمنش از سر پل به زیر پل سر ملاق شده بود به همان سرنوشت دچار خواهید شد .
11 دسامبر 2011, 21:22, توسط بابک روشنضمیر
مزاری عزیز سلام! به امید سلامتی و صحتمندی تان هستم.با تحریر نوشته هذا خواستم پاسخ سلامهایتان را بدهم.موفق و صحتمند باشید.روشنضمیر
11 دسامبر 2011, 23:40, توسط ملا سوز
اکه مزاری این را بدان که هر آنکه خود را با دین اسلام بزتد، عاقبتش چون رهبران و باداران بابک و خودت خواهد بود که از قرار معلوم همکاسه وی هستی.
کوشش کن که دم ات نسوزد.
با عف عف تان دریای بیکران اسلام مردار نمیشود.
باطل قرن در قرن از بین رفته است و منبعد نیز از بین خواهد رفت و روسیاهی به شما ها خواهد ماند.
از تاریخ بیاموزید.
12 دسامبر 2011, 00:16, توسط روستایی
آنهایی که هنوز هم ادعا دارند که اسلام دین عدالت وصلح است به آیات زیربخوانید وبعدأ قضاوت کنید۰
سوره نساء آيت ٨٩ : منافقين را تا در راه خدا گام بر ندارند دوست نگيريد و اگر مخالفت کردند آن ھا را ھر کجا
يافتيد به قتل برسانيد …
سوره احزاب آيت ٦١ : مردم پليد را ھر کجا يافتيد آنان را گر فته و جدا آ نھا را بکشيد.
سوره توبه آيت ٥ : پس از آنکه ماه ھای محرم به سر رسيد آنگاه مشرکين را ھر کجا يافتيد به قتل بر سانيد و آ نھا
را دستگير و محاصره کنيد و از ھر سو در کمين آن ھا باشيد.
سوره توبه آيت ٢٩ : بکشيد کسانی را که به خدا و روز واپسين ايمان نمی آورند و آنچه را که خدا و رسول او
حرام کرده اند حرام تلقی نميکنند.
سوره نساء آيت ٢٤ – نکاح زنان محسنه (شوھر دار) بر شما حرام شد مگر زنانی که در جنگ ھا با کفار متصرف ومالک شده اید۰
سوره محمد آيت ٤ : بنا برآن موقع که با کافران رو برو می شويد آن ھا را گردن بزنيد تا آنکه از خون ريزیبسیار دشمن را از پا در آوريد و پس از آن اسيران جنگ را محکم به بند کشيد تا بعداً آن ھا را آزاد گردانيد و يا از آنان فدیه بگیرید۰
سوره التوبه آيت ١٢٣ : بکشيد کافران را از پس ھم تا جديت و خشم شما را احساس کنند.
سوره محمد آيت ٣٥ : ستی نکنيد به صلح تن ندھيد چون لله شما را قو یتر و بی نقص گردانيده است ۰
12 دسامبر 2011, 06:26, توسط ن.ب
اقاى روستايي!
انجه كه كفته شده اكر ما بر عليه باكستان و طالبان ميكرديم امروز ما مشكل نداشتيم.اين سوره هاى قران از خود شرايط خاص و مكان خاص بخاطر هدف خاص و بدست اوردن ان هدف همه بسيار به موقع بود.اين به اين معنى نيست امروز در شرايط صلح كسى را كردن ببر.امروز كردن مسلمان بريده ميشود.شهداى عاشورا همه مسلمان و عاشقان اولاده بيمبر بودند.انها اكر خودرا ميزدند بك كسى ديكرى مزاحمت نكرده بودند.اين حق هرشخص است.
روستايي و روشنضمير مشكل ما با اسلام عزيز نيست مشكل ما اسلاميست هاى كاذب است.شما اكر نماينده كدام مكتب ضد اسلامى باشيد اينجا جاى شما نيست.ما اينجا از غضب خودرا و اسلاميت خودرا مورد انتقاد قرارداده ايم و لى خودت از دشمنى تيوريكى با اسلام حرف ميزنى.
تو خو از مولاناى بلخى كرده سعدى بيدل حافظ بالا نيستى.تو كدام مشرك وخاين هستى كه از احساسات ما ميخواهى سوى استفاده كنى.
اسلام به ذات خود ندارد عيبى
هر عيبى كه هست در مسلمانى ماست
امام حسين قيام كرد كه خرافات و عادات قبيله را از دين جداكند.مشكلاتى در اول بوده ولى بعدا با مبارزات اولاده بيامبر بر طرف شده.امروز اسلام سياسى است.از اسلام استفاده صورت ميكيرد.
عرب مست و از مى مغانه است و غرق در فحشا و قتيكه كمى به هوش ميايد,ميشنود كه در فلان جا حمله انتحارى شده است او فورى بخاطر باك شدن از كناهان خود به انتحاريون بول ميفرستد.
خربولهاى عربى امروز جلو اسلام را بدست دارند.ما در كشور خود دومزحب سنى و شيعه باهم برادر بوده و در بين ما هيج مشكلى نيست.شيطانهاى عربى و با كستانى بسيار كوشش كردند ولى تاحال موفق نشده اند ولى بعد ازين كه ما هوشيارتر ميشويم انها ما را خر ساخته نميتوانند.
12 دسامبر 2011, 22:19, توسط روستایی
آقای ی ن ب
من واقعأ نمی خواستم در جواب شما چیزی بنویسم زیرا بحث منقطقی با کسانیکه طرف مخالف خود را به سربریدن تهدید میکند کدام مفهومی ندارد۰ سوال من این بود که فرق بین اسلام واقعی؟؟؟ واسلام سیاسی چیست و شما مسلمان واقعی جواب خوبی دادید.شما یکبار دیگر نوشته خودتان را از سر مرور کنید و بعدآ قضاوت کنید که جدا از کلمات زشت و رکیک اسلام عزیز شما از اسلام طالبان کرام و گلبدین و القاعده چه فرقی دارد .اگر من یا آقای روشنضمیر ویا هردگراندش دیگر نزدیک تان می بودیم حتمآ با شمشیر اسلام عزیز تان ما را سرمیزدید.اگر طلبای کرام اهل هنود افغانستان را بخاطر نامسلمانی وادار به پوشانیدن لباس های زرد می کردند شما بآاسلام عزیزتان همه آنهارا بنام خاین ؟؟؟ سرمیزدید زیرا به عقیده شما هرکس که مسلمان نیست خاین هست۰
آیاتی که با ترجمهٔ آن در بالا ذکر شده به بیان بسیار واضح نشان میدهد که اسلام دین خشونت و کشتن است و درهیچ صورتی تحمل دگر آندیشان را ندارد اگر باور نداری یکبار دیگر آن آیات را تکراری بخوان۰
در مورد سعدی یا بیدل یا حافظ ویادیگر شعرای بزرگ زبان فارسی همه آنها شعر گو و ادیب بودند نه فیلسوف، محقق ویا ساینس دان اما باور کن اگر آنها در عصر امروز که عصر تکنالوژی و ساینس و کمپیوتر هست و آگاهی انسان از جهان و طبیعت به بالا ترین اوج خود رسیده زیست می کردندآنها هم طرز تفکر دیگری میداشتند ، شاید آن شعر را اینطور میسراید
مسلمانی ما ندارد هیچ عیبی هرعیبی که هست در ذات اسلام هست
13 دسامبر 2011, 06:05, توسط ن.ب
به جواب اقاى روستايي!
درسابق يك عالم بود تمام دروجود يك يك شخص و توسط يك شخص بيش برده ميشد.عمر خيام از جمله رياضى دانان مشهور است.انها همه عالم و فيلسوف زمان خود بودند و تا امروز از جانب تمام بشريت احترام ميشوند.در نوشته تواز طالب بد تر هستى.طالب و كلب الدين جنايت كار هستند و از جانب اى اس اى به جنايت ترغيب ميشوند.اين جه ارتباط دارد به ايت و حديث؟
دين عيسوى كه تنها از محبت حرف ميزند و بخشش.انجيل را باز كو نوشته است من با شمشير امده ام.درتمام اديان جنك حق است و هم جنك ناحق نيز است.به من انجه را تهمت ميبندى كه من مخالف ان هستم.اى برادر مشكل خودت مشكل روانى است.برادر ما با خدا قران و بيامبر و اولاده او و جهار يار مشكلى نداريم.مشكل ما امروز با رهبران جند كشور اسلامى است كه عبارت از با كستان ,ايران, و عربستان سعودى است.اين كشور ها نام خودرا كشور هاى اسلامى كزاشته اند و كارى با ما كردند كه كافر نكرده است.تو جه ايت و حديت را كه خودت هم معنى اش را نميدانى بيدون اينكه شرايطش را در نظر بكيرى كه جرا اين ايت نازل شده,شروع به تبصره مريض كونه ميكنى.برو برادر يكان داكتر عقلى و عصبى را بيدا كو قضيه را برايش بكو و به تداوى ببرداز.باور كوكه ما همه مشكل روانى داريم و من حقير هم.
13 دسامبر 2011, 14:55, توسط Bezand
انتقاد يک اصل است
تاريخ ما را اسلامگرايان در قدرت ويا آنان که در حکومت نيستند تحريف کرده اند و افسانه شيعه را در اعماق روح مردم قرارداده اند وامروزهرگونه نقد اسلام را "توهين" تلقی ميکنند. خواست اين ايدئولوگ ها نه منافع اين سرزمين ومردم آن، بلکه حفظ اسلام است و تخطئه نمودن هرنظر انتقادی خواست آنهاست. اسلام پيوسته بزيان کشور و فرهنگ ما بوده است. روشن است دراين سرزمين، بزرگان متعددی بوده اند وزندگی کرده اند وميراث گرانبها بجا گذاشته اند و نيز مسلمان بوده اند. شاعر و تاريخدان وفيلسوف وهنرمند نه باعتبار محتوای اسلام و"غنای" آن، بلکه قبل از هرچيز باعتبار هوش خود، محيط خود، فرهنگ وتاريخ خود وتاثيرپذيری ازتمدن های پويای همسايه خود، اثرساز بوده اند. محتوای قرآن واستبداد حاکمان اسلامی بيشتر نقش خرابکار و کندکننده داشته اند. فکر اينکه اسلام منبع ترقی فکری بوده يک اشتباه بزرگ است. کا ربا ارزش شخص ايرانی که شاعر وانديشمند بوده ودر ضمن مسلمان بوده را، بحساب خود قرآن وخروارها رسالات دينی کهنه پرست وپوسيده نبايد گذاشت.
مدافعان اسلام امروزسکوت ما را ميخواهند. از اسلام محمد تا امامان وسران شيعه تا اسلام حکومتی و اسلام امروز، همه وهمه قابل انتقاد است. اسلام دين اسارت است زيرا آزادی را برای فردنميخواهد ودر تضاد با حقوق زن و حقوق بشراست. رسالات رهبران شيعه بر ضد آزادی روح و منافع مردم ايران بوده اند. وقتی گفته ميشود که دين اسلام بنفع ما نبوده است، اين امر يک کينه نيست، بلکه شواهد تاريخی زياد است و همه پژوهشگرانی که مستقل بوده ودر پی توجيه اسلام ودروغپردازی نبوده اند و تحقيق وبررسی کرده اند، باين امر اعتراف دارند. طرفداران اين دين ميخواهند چشم های مارا ببندند. هيچ چيزی در اين دين مقدس نيست، انسانها اين دين را ساخته اند و آن محصول جامعه و تاريخ است. بعلاوه همانطور که گفته شد نقد خرافات مردم و کج فکری آنها ممنوع نيست وبلکه درست است. کرنش به خرافات نبايد کرد. در تاريخ جهان افکار ارتجاعی و شوينيستی و ناسالم در ذهن مردم بسيار بوده است. همانگونه که به ليبراليسم و مارکسيسم ويا هر ايدئولوژی ديگری ميتوان انتقاد کرد ، به اسلام ومسيحيت و يهوديت و غيره نيز ميتوان نقد نوشت. کسانی که سعی در جلوگيری دارند خواهان بسته نگه داشتن ذهن مردم هستند. آنها نگران فروريختن قطعی اسلام اند. انتقاد از اسلام را فراموش نکنيم، زيرا ايران و مردم ما از اين دين زيان بسيار ديده اند.
هريک از نظرات بيان شده کلام قطعی و مقدس نيست، همانگونه که سخنان کتابهای مذهبی نيز قطعی و مقدس نميباشد. آنچه که مهم است سيال بودن انديشه نقد است. مستبد وسانسورگر خواهان محدودنمودن ويا حذف سخن مخالف هستند. در تمامی عرصه ها گسترش انتقاد سالم وشجاعانه يک ضرورت است. بگذاريد زبانها و قلم ها آزاد باشند.
جلال ايجادی، استاد دانشگاه در فرانسه
نوامبر ۲۰۱۱
idjadi free.fr
13 دسامبر 2011, 19:14, توسط ن.ب
سخنيكه درخانه كفته شود در كوجه مكو.سخن سنجيده كو تا دوست را دشمن نكردانى.هر سخن جايي و هر نكته مكانى دارد.يك جيزى بنام اندازه ياد ميشود.اندازه نكهدار اكر طالب فيضى.اين سه بيام توسط يك شخص نوشته شده خير نام مستعار حق هر انسان اسيت.
برادر ازادى در بيان و افكار و كفتا هم يك جوكات دارد كه ازان با فرا كزاشتن به ان ميماند كه لباسهاى خودرا از تن بيرون كنى و با لباس ادم در محضر عام برايي.اين كارى است كه خودت روشنضمير جان ,بىزند جان و ...كرده اند.خلقى ها انسانهاى كودن وغول بودند در قريه رفته بودند كفته بودند كه كى ميكويد كه خدا هست,خدانيست...ازين طريق .حالا همه طالب هستند و زنها را سنكسار ميكنند.از نوشته كودنانه ات معلوم است كه خودت هم شايد يكى از انها باشى.اكر دعواى استد لال را دارى برو در يكجايى كه جند عالم باشد با اوستادان دانشكاه حرف و يا كشفيات خودرا در ميان بكزار.ان عالم و فيلسوف جهانى صديق افغان خودرا در روى جهان اثبات كرد او هم كشفياتى در قران داشت و از طريق تلويزيون ما را هم ازان خوشى بخشيد.شايد در بعض مواردبا تو موافق باشم ولى ازين طريق اين بحث را مطرح كردن نهايت نا دانى و خيانت و بر روح و روان مردم عصاره معده اقشاندن است.تمام نوشته ات عصاره معده و جيزديكرى بيش نيست.
بايد بدانى كه در كجا جه بكويي.باز هم من حقير نا خوان هستم و بيام عاجل كزاشتم.به هر صورت درين مورد از مزارى صاحب ميطلبيم جيزى روشنى باندازد.
13 دسامبر 2011, 21:57, توسط خ . نبیل مزاری
دوست نازنین و ارجمندم ن. بینا ! خودتان نوشته اید که هرسخن جایی و هر نقطه مکانی دارد . بسیار می کوشم در قسمت دین و ادیان محتاطانه و با خوصله برخورد نمایم . زیرا دینداری و مذهب مداری از اجداد و نیاکان برای ما به ارث رسیده و در تار و پود ما ریشه دوانیده و بمشکل میتوانیم آنچی برای ما از پدران رسیده را نفی یا انکار نمائیم و در گفتمان بگیریم . در قسمت دیندار بودن و بی دین بودن تفکر عمیق ، احساس عاطفی ، شکیبایی و داشتن معرفت علمی ضرورت است . یکی است که کورکورانه دیندار است و دیگری با دانش و منطق . در قسمت شناخت دین انسان متفکر میتواند انتخاب آزاد داشته باشد زیرا میتواند و حق هم دارد که دیندار و یا بی دین باشد ، اما در قسمت شناخت خدا و پروردگار یک سخن است که ، یا به خدا ایمان داری یا نه ؟ شخصأ خودم خدا پرستم و عقلم تا هنوز کار نمی کند که این عالم هستی خود بخودی به وجود آمده باشد که منکر خدا باشم . وقتی به خلقت انسان می اندیشم ، حجره ها ، ساختمان دی ان ای زنده جانها و سرعت سرسام آور کهکشانها را مطالعه میکنم ، نه تنها که من حقیر مات و مبهوت مانده ام ، بلکه نخبه ترین دانشمندان عصر اتوم پاسخی به پرسش های ملیونی خویش ندارند و آهسته کله شور میدهند که تا هنوز اسرار پدیده خلقت را نمیدانیم . پس وقتی چیزی را نمی دانیم منکر خالق بودن نوعی نا امیدیست . من حقیر شخصأ امید را روزنۀ حیات میدانم . انسانیکه نا امید باشد ، زنده گی برایش بی تفاوت است . البته این نظر شخصی خودم است ، نشود که استاد و دانشمند بزرگوار بابک بالایم خرده نگیرند . البته تا پاسخی قطعی و منطقی نیافته باشم ، هیچگاهی نمیتوانم بی خدا شوم .
از نظر شخصی خودم بینا جان ، ادیان بمنظور معرفت معنوی انسان ظهور نموده وساخت دست انسانهاست . هر قدر در عمق و پهنای ادیان داخل شویم متوجه میشویم که بمرور زمانه ها اصلیت اساسی ادیان که همانا تربیه و پرورش حالت روانی و روحی انسانهاست راه بدل نموده و به طرف گسترش قتل و خونریزی بمنظور تحکیم قدرت پیش رفته اند . همۀ ادیان بخاطر حقانیت دین خود راه و روشی دارند که پیروان شانرا بدان مجذوب و راه گم نموده اند . یکی قرآن معجزه دارد ، دیگری انجیل و زنده ساختن دوباره مرده ها معجزه دارد ، دیگری تورات دارد و قوم خداست و به همین گونه از الف تا یا .
بیآئید بالای همین اسلام ارثی خود ما کمی بیطرفانه مکث کنیم .در آغاز ظهور اسلام ، یک خدا بود ، یک پیغمبر و یک کتاب . بعد از گذشت فقط یک روز از وفات پیغمبر اسلام دیگر همه چیز پاشید ، برهم خورد و خاتمه پیدا کرد . بعد گذشت بیست سال مسلمانان با مسلمانان سر قسیم قدرت و جزیه جنگیدند و امپراتوری اسلامی از خون ملت ها رنگ گرفت و بر جسم نحیف شکست خورده گان بنا گذاشته شد . کجا بودند علمای اسلامی و فیلسوفان ریشدار عبا پوش خلافت اسلامی که آیات (قل یا الکافرون) را میخواندند و فرمان (انماالمومنون اخوه فاصلحو بین اخویکم) را زمزمه میکردند و گمراهان را راهنمون می گردیدند . با گذشت هزار و چهارصد سال امروز مسلمانان به دو گروه بزرگ شعیه و سنی تقسیم شده اند که هر کدام به واقعیت یکدیگر را کافر و لامذهب می خوانند .اسلام یگانه به مذاهب حنفی ، شافعی ، مالکی ، حنبلی ، جعفری و حال وهابی و شعیه های جعفری هم به اثنا عشری ، اسماعلیه ، زیدیه ، کیسانیه ، عباسیه ، غالیه، و امامیه تقسیم شده است . همچنان امامیه را به ۷ گروه دیگر تقسیم کرده اند .
حال شما بیآئید از بین اینهمه مکتب های خود ساخته و خود پرداخته مسلمانان ، کاملترین ، درسترین و حقانی ترینش را دریابید و پیروی کنید . نبود یک راهکار درست و معقول در عرصه قوانین مدنی ، نبود رهبری سالم اجتماعی سیاسی ، یکجا سازی دین با سیاست ، ضد و نقیض گویی ها در قرآن ، علمای بی دانش ، مغرض و پولپرست اسلامی همه دست به هم داده روی دین و دینداران را پیش منتقدینش سیاه گشتانده است .
اگر شما دین طالبان و آخند های ایرانی را اسلام عزیز بخوانید هزاران انسان متفکر و جستجوگر به شما لعنت میفرستند و شما مجبورید شعر"اسلام بذات خود" را بخوانید . در آن صورت هم ادعا میکنند که کجاست همان اسلامی که بذات خود هیچ عیبی ندارد ؟ باز هم شما پاسخی ندارید ، زیرا تا هنوز مسلمانان نتوانسته و شایسته گی آنرا نیز پیدا نکرده اند که اسلام بی عیب و دولت بی عیب اسلامی را به جهانیان پیشکش نمایند . در دنیای امروز تمام دولت های اسلامی نوکر اند و مزدور . پس علت در چیست و در کجاست ؟ اینجاست که انسان متفکر را وادار میسازد در جستجو شود و درعمق قضیه خود را داخل بسازد . وقتی بیطرفانه به تاریخ اسلام می نگری شمشیر است ، خون است ، آتش است ، جزیه گری و کنیز گیری از مسلمانان عجمی و تازی های بی بضاعت است .
خداوند متفکرین را دوست دارد ، نه آنانی را که کورکورانه پیروی ملا و آخند . نظر من حقیر اینست که نخست بخوان و نعدش امضا نمای . هیچگاه با منتقدین از عجله ، شتاب و عصبانیت کار نگیری که انجامش مأیوسیست . وقتی میتوانیم با استدلال و منطق با منتقدین برخورد عجولانه نمائیم که داشته ها و اندوخته های علمی و دانش مسلکی اندر باب گفتمان داشته باشیم .
بینای عزیز ، اسلام عزیز همانست که نیکی کنی ، خوبی کنی ، دست خیر داشته باشی ، به حریم کسی تجاوز نکنی ، خون کسی را نریزی ، ظالم نکنی ، حق بیوه و یتیمان را نخوری ، در مقابل ظالم خاموش نباشی ، مردم آزاری نکنی ، به کودکان شفقت و مهربانی و به بزرگان احترام داشته باشی ، علم و دانش فرا گیری ، گفتار ، کردار و پندارت نیک باشد . هرگاه خود را شناختی ، بیشک که خدا را هم خواهی شناخت . امید دوست عزیزم از نوشته هایم نرنجیده باشی . البته این دیدگاه شخصی خودم است .
13 دسامبر 2011, 22:17, توسط بیخدا
پاسخ مسلمین را در مورد این آیه میخواهیم
در قرآن سوره فاتحه میخوانیم
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
1-ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.
2- (خداوندی که) بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته).
3-خداوندی که مالک روز جزا است.
4- پروردگارا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.
5- ما را به راه راست هدایت کن
6- را کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی؛ نه کسانی که بر آنان غضب کرده ای؛ و نه گمراهان
آیا خداوند خودش به خودش گفته پرودگارا ترا میپرستم و مرا به راه راست هدایت کن؟ یا اینکه خداوند قاتی کرده و محمد را خدایی خودش دانسته و از او خواسته که او را به راه راست هدایت کند.
و یا اینکه قرآن نوشته ی خود محمد است؟
مسلمانان بدون توهین توضیح دهند!
13 دسامبر 2011, 22:50, توسط Bezand
آقای ی ن ب!
کامنت فوق را که به تبصره گرفته ئی از من نیست بلکه نوشته ئی آقای جلال ایجادی استاد دانشگاه در پاریس است. موصوف تحقیقات زیاد و پر مایه ئی در زمینه ئی اسلام، مبادی وکار کرد های حکمروایان و دین فروشان اسلامی دارد. اگر میخواهی نوشته اش را نقد کنی یا بطلان نوشته اش رابه اثبات برسانی با خودش مکاتبه کن، آدرس ایمیل او اینست idjadi free.fr من صرف یک قسمت جزئی از مقالۀ اورا که در بارۀ نقد اسلام بود درینجا آوردم. اینکه مرا با آقای روشنضمیر یکی تصور کرده اید، تصور شما نادرست است. همچنین ازینکه این نوشته را عصارۀ معده نامیده ای، از شما گله و شکایتی نیست زیرا اخلاق و تربیت اسلامی ایجاب میکند چون جواب مستدل ومنطقی در برابر نقد وانتقاد اصولی نداشت باید به پرت و پلا گو ئی ویا توهین وتعجیز متوسل شد.
خرد مند باشید
14 دسامبر 2011, 07:02
الحمدلله رب العالمين –( ستايش مخصوص خداوندی است که پروردگار جھانيان است ) الرحمن الرحيم –( بخشنده و بخشايش گر است ) مالک يوم دين ء ( مالک روز جزاء است ) اياک نعبدو و اياک نستعين ء ( تنھا ترا می پرستیم و تنھا از تو ياری می جويئم) اھدنا الصراط المستقيم –( مارا به راه راست ھدايت کن) صراط الذين انعمت علیهم غير مغطوب عليھم ولآلضالين .( راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی نه کسانی که بر آنان غضب کرده ای و نه گمراھان ) اين بود سورۀ فاتحه با تر جمه فارسی آن، که سوره اول قرآن است و ھر مسلمان روزانه چند بار آنرا ميخواند. اکنون سؤال اساسی اين است که محمد و مسلمانھا ميگويند و اصرار دارند که تمام قران ازطرف خدا است آيا با خواندن اين سوره می توان قبول کرد که قرآن گفته ھای خدا است ؟ اگر است پس خود اين خدا به خدای ديگر احتياج داشته که وصفش را گفته و از او کمک خواسته است؟؟ واگر قرآن از طرف خدا نيست وگفته ھای محمد است که با نزول قرآن تمام عمل کرد ھا و جنايات ضد بشری اش را خواسته در کلمات و جملاتی پوشانيده و به آن شکل آسمانی و مقدس داده است.
14 دسامبر 2011, 07:47, توسط مولانان کلیم الله عظمت السلام
1ـ اين سوره اساسا با سوره هاى ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد زيرا در اين سوره خـداونـد طـرز مـناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است آغاز اين سوره با حمد و سـتايش پروردگار شروع و با ابراز ايمان به مبدا ومعاد (خداشناسى و ايمان به رستاخيز) ادامه و با تقاضاها و نيازهاى بندگان پايان مى گيرد.
2ـ سـوره حـمـد, اسـاس قـرآن اسـت , در حـديثى از پيامبر اكرم (ص ) مى خوانيم كه : ((الحمد ام الـقـرآن )) و ايـن بـه هـنـگـامـى بـود كـه ((جابربن عبداللّه انصارى )) خدمت پيامبر(ص ) رسيد, پـيـامبر(ص ) به او فرمود: ((آيا برترين سوره اى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعليم كنم )) جـابـر عـرض كـرد آرى پدر و مادرم به فدايت باد, به من تعليم كن , پيامبر(ص ) سوره حمد كه ام الكتاب است به او آموخت .
سپس اضافه فرمود: ((اين سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ )).
((ام )) به معنى اساس و ريشه است .
شايد به همين دليل ((ابن عباس )) مفسر معروف مى گويد: ((هر چيزى اساس وشالوده اى دارد و اساس و زيربناى قرآن , سوره حمد است )).
3ـ درآيات قرآن سوره حمد به عنوان يك موهبت بزرگ به پيامبر(ص )معرفى شده , و در برابر كل قـرآن قـرار گـرفته است , آنجا كه مى فرمايد: ((ما به تو سوره حمد كه هفت آيه است و دوبار نازل شده داديم همچنين قرآن بزرگ بخشيديم )).
محتواى سوره حمد:
از يـك نـظـر اين سوره به دو بخش تقسيم مى شود, بخشى از حمد و ثناى خداسخن مى گويد و بخشى از نيازهاى بنده .
در حديثى از پيامبر(ص ) مى خوانيم : خداوند متعال چنين فرموده : ((من سوره حمد را ميان خود و بـنـده ام تـقسيم كردم نيمى از آن براى من و نيمى از آن براى بنده من است و بنده من حق دارد هرچه را مى خواهد از من بخواهد)).
در فضيلت اين سوره .
از پـيـامبر (ص ) نقل شده : ((هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او باندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده (و طبق نقل ديگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هرفردى از مردان و زنان مؤمن هديه اى فرستاده است )).
14 دسامبر 2011, 08:11, توسط ن.ب
اين ديد كاه بسيار عاليست و من هم به همين عقيده هستم.
15 دسامبر 2011, 12:47, توسط خ . نبیل مزاری
دوست ارجمند ن. بینا ! در ارتباط خود شناسی که ما انسانها کیستیم ، چگونه خلق شده ایم و چی توانایی هایی داریم فلم مستند جالبی راخدمت تان تقدیم میدارم . این فلم به زبان انگلیسی است و دوستانی که بزبان انگلیسی بلدیت ندارند تنها دیدنش هم برایشان خالی از دلچسپی نخواهد بود . این فلم آموزنده را ببینید و بعدأ بیاندیشید که خالقی با این توانایی میتواند فراموش خاطر شده و در غم بند تنبان پیغمبرش باشد ؟ داوری را به شما و دوستانی می گذارم که کمی اندیشه دارند .
http://watchdocumentary.com/wa...
16 دسامبر 2011, 01:12, توسط بیخدا
جواب آخوند صاحب علی الظاهر فریبنده و قابل قبول بنظر میرسد اما چند ایراد کوچک!
1- محمد، ببخشید الله در قرآن بارها اشاره کرده است که كتاب او مبین و روشن است، پس با این حساب نیاز به تعبیر و تفسیر نیست. تفسیرگر کسی است که اشتباهات و اشکالات و يا گاف های مثل سوره فاتحه را اصلاح و یا توجیه میکند. یعنی درست جلوه دادن نادرست با توسل به مغلطه و سفسطه!!
2- تفسیر بالا نمیتواند قطعی باشد، چون صدها مفسیر داریم. و هر کدام این مفسیرین آهنگ خود را نواخته اند. حقیقت یکی بیشتر نیست.
مثلا امام ابن قیم جوزی سوره فاتحه را طوری دیگری تفسیر کرده است.
http://zirrag12.blogfa.com/post-29.aspx
و یا شعیان آیات قرآن را به نفع امامان شان تفسیر کرده و ادعا دارند که خداوند در قرآن به اهل بیت اشاره کرده است. http://www.andisheqom.com/File...
اهل سنت ادعاهایی شعیان را رد میکنند.
3- بفرض درست بودن تعبیر حاج آغا، اگر خداوند با نزول سوره فاتحه خواسته است طریق مناجات و سخن گفتن را به بنده گانش بیاموزد؛ آیا این خود کاستی در خلقت نیست؟! چرا خداوند انسان را از اول موجود کاملی خلق نکرد که بعدا نیاز به نزول چنین آیات نباشد؟ یا به اصطلاح پزشکی نیاز به جراحی پلاستیک نداشته باشد؟
بقیه اي سخنان ملا صاحب خرافات است، آنهم از نوع احمقانه ای آن!
سوره فاتحه شفای هر دردی، جل الخالق
یک سوال دیگر از دینداران
سوال طوری است که هیچ نوع سفسطه و شعبده بازی ممکن نیست.
از آنجاییکه خداوند قادر مطلق است و قادر به انجام دادن هر کاری است؛
سوال این است که: آیا خداوند میتواند سنگی را خلق کند که خود نتواند بلند کند؟
18 دسامبر 2011, 08:05, توسط مولانا کلیم الله اسلام عظمت
بیخدا! بارها شده است که صحابه کرام برای توضیحات بیشتر ایات قرانی نزد رسول اکرم ص امده وسوال پرسیده اند زیرا انسانهای هستند که به وضاحت زیادتر نیازمند هستند. مثلا خودت که باوجود تفاسیر بسیار واضع وروشن هنوزهم ریسمانت همراه با خرها وگاوها بسته است پس فکر کن اگر تفاسیر قرانی نمیبود انوقت چقدر چتیات دیگر میگفتی.
میماند مثله تفسیر های مختلف. تمام تفاسیر در کلیات باهم اختلافی ندارند وصرف در جزییات از هم شاید تا حدود متفاوت باشند که بازهم به اصل ان ضرری نمیرسانند.مثلا مردم اهل سنت هرگز مخالف اهل بیت رسول الله نیستند واگر هم سوره الحمد برای حمد خاندان رسول اکرم ص امده باشد ویا اشاره به ان شده باشد از دیدگاه اهل سنت کدام مشکلی نیست. تفسیر زمانی میتواند خطرناک شود که به اصل مطلب ضرر برساند.
امیدوار هستم که با این جهالتی که داری واین دنیا را که با این عظمت میبینی ولی بازهم بیخدا هستی قانع شده باشی. گاهی متوجه اله تناسلی همسایه تان شده یی که از ان به وجود امده یی؟ ببین اگر ان نمیبود پس تو چتور به وجود می امدی؟ ولو اگر قارچ ویا بادرنگ هم میبودی بازهم زمین وخاک واب و پارو برایت ضروری میبود که همه انهارا در مکسر مینداختی وانها را نوش جان میکرد تا مانند یک تره تخمی (که همین حالا هم کم از تره تخمی نیستی) به دنیا می امدی.
لطفا بازهم بپرس اگر سوال داری زیرا سوالهایت بسیار کودکانه واحمقانه است ونشاندهنده تاخر عقلی جناب عالی میباشد
با احترام مولانا کلیم الله اسلام عظمت
19 دسامبر 2011, 05:36, توسط بیخدا
فکر میکنم تیری ما بجای درستی اصابت کرده است که جناب آخوند رافضی بجای پاسخ بخردانه به سؤالات، روی آورده است به ناسزاگویی و رذالت و به گمان خام خودش فکر کرده است که با نفهم خواندن حریف و یا ناسزا گویی کار را یکسره کرده است و نیاز به پاسخ منطقی ندارد.
سوالات من همچنان به جای خود است!
پاسخ آخوند رافضی را به زبان خود او میدهم، تا این را آویزه ای گوش خود کند و در آینده با چنین ک و ن لخت نیاید میانه ای میدان!
دو چیز انتها ندارد یکی عظمت این جهان و دیگری حمافت رافضی!
جناب رافضی دیگران را به جهالت متهم میکند ولی خود معتقد به این است که سوره فاتحه شفای هر دردی است.
جناب رافضی دیگران را به نادانی متهم میکند ولی خود از سبک مغزی به امام زنان در تهی چاه فاضلاب جمکران باور دارد.
جناب رافضی با ادبیات زشت به دیگران میتازد، ناآگاه از اینکه دیگران میتواند به ایشان بگوید: اینکه ننه ای شما در اثر عمل زشت صیغه الاغ همانند ترا انداخته بیرون، مربوط میشود به برهان علیت و دیری است رد شده؛ و با یک پرسش برگشت، میتوان ادعای رافضی کودن را رد کرد و آن اینکه اگر چرایی همه چیز را خدا بوده، پس چرایی خود خدا که بوده؟ خدای دیگر؟
بنیان رافضی گری بر اساس همان حادثه ای جعلی غدیر خم نهاده شده است،حالا این ملا کودن بنماینده گی از مسلمین سخن میگوید.
14 دسامبر 2011, 07:18, توسط شریف زکیم
تنها وهابی ها نیستند که نفاق میندازند بلکه اساس نفاق اندازی وتخم کینه کاشتن کار دولت فاشیستی وشیعی ایران است که رهبر وریس جمهور ان خودرا نمایندگان مهدی اخرزمان میدانند واحمدی نژاد حتی لیست کابینه خودرا برای مهدی اخرزمان ایمیل میکند و تایید انرا میگیرد ویا زمانکه به امریکا میرود هاله یی از نور وی را فرا میگیرد وفرشتگان خدا به دیدارش می ایند ووی را به همدیگر نشان میدهند وبه وی صلوات میفرستند! وهابی ها اگر تاریک فکر باشند باانهم به اندازه رهبران ایران وشیعه انقدر تاریک فکر نیستند ومردم را احمق فکر نکرده اند که خودرا نمایندگان خدا بدانند ولی در زندانهای شان دختران بزایند!
سرخ ونارنجی کردن شهرکابل در مراسم عاشورا انهم پایتخت کشوری که اضافه از 85 درصد ان غیر شیعه هستند ودر شهر وبازار گشتن وخودرا قمچین زدن تمام اینها عادات حکومت اخندی ایران است زیرا انها دریافته اند که یگانه علت که شیعه تا امروز مانند یک مریض به زندگی خود ادامه داده است از طریق روز عاشورا وزنده نگهداشتن عقده در دل اینها است. اصلیت عاشورا معلوم است که نواده پیامبر با یزید اختلاف بالای حکومت داشت ویزید هم لشکری را فرستاد وانها را در ظرف ده دقیقه قتل عام کرد. مانند این قتل عام ها حتی فجیع تر از انهم در تاریخ فراوان رخ داده است
اگر شما میخواهید از این روز تجلیل کنید وخودرا قمچین کاری کنید انرا در تکیه خانه هایتان انجام بدهید. اگر درسرک میبراید حالتان از اینهم خراب خواهد شد
شریف زکیم
14 دسامبر 2011, 08:30, توسط ن.ب
ايا اينقدر حمله انتحارى كه شده همه بخاطر قمجين بوده است؟
در كابل بانك هم كسى خودرا قمجين ميزد كه ان با كستانى بيرحمانه ميكشت؟
ايا اين حملات انتحارى به دين و مزهبى و يا قومى ارتباط دارد؟ نى, برادر با كستانى تا ميتواند ميكشد.
شيعه را كشته, سنى را به صد ها هزار نفر از رهبر تا ملازم و بيكار و دهقان.
هزارسال شيعه و سنى با هم برادر در بهلوى هم موجود بودند,مشكلى در بين نيست.انكه شيعه تولد شده,بايد اولاد شان ادامه بدهند و انكه سنى تولد شده به طريقه خود ادامه ميدهد.
اين مشكل را ما ايجاد نكرده ايم و حل اين قضيه امكان ندارد و دوبرادر موازى به طرف خداميروند.هيج كسى حق ندارد كه به ديكرى باطل خطاب كند.
هركه به ديكرى باطل خطاب ميكند,ان شيطان لعين و نفاق افكن است.
ما رابه ايران جه كه از ايران مثال مياورى اين همه هدف از تفرقه است.
برادرا بيدارباشيد هر كسيكه شيعه و سنى كفت او خاين و جاسوس اى اس اى است,ميخواهد ما را طريقى ديكرى تباه و برباد كند.
14 دسامبر 2011, 12:49, توسط َاحمدی
خدمت روشنضمیر، نبیل مزاری، ن ب وسایرمرتدین بایدعرض کنم که اگرشماهایک اصلیت ووجدان درست میداشتیددین خودراسودا نمیکردید. شماهاکه برای گرفتن ویزه غرب دست ازاسلام کشیده ایدچطورمیتوانید ازانسانیت دفاع کنید. اسلام بخاطرازبین بردن جهالت ونادانی بشر بوجودآمد. اسلام آمدتا بشررارهنمایی کند. بزرگترین دانشمندان غربی بعدازمطالعات بسیارزیادمسلمان شدند. چیرهاییرا که فعلآپیشترفته ترین لابراتوارهای غربی تازه کشف میکننددرقرآن شریف 1400 سال پیش گفته شده است. اینکه امروزامریکا وانگلیس باتاسیس مذهب وهابیت وتاسیس آی اس آی پاکستان میخواهد ازاسلام یک وحشت ودهشت بسازد این مسله نمیتواندواقعیت اسلام راپنهان نماید. چون قوانین اسلام، رهنمود قرآن کاملآواضح است ولی کاری که طالبان، پاکستان وعربستان سعودی انجام میدهد به نام اسلام درمخالفت شدید بااسلام قراردارد. خداونداین دنیامرحله یی آزمایش برای بشرقرارداده ومطمین باشیدکه روزی دیگری هم وجوددارد که ازتمام این بی عدالتی ها پرسان شود. اگربه خداعقیده نداریدحداقل فکرکنیدکه کاینات بایک نظم خاص به طوری خودی چطورامکان دارد. پس حتمآیک قدرت بوده که تمام کاینات رابایک نظم خاص اداره میکند واوقدرت قدرت پرورگاراست
14 دسامبر 2011, 13:19
bale jenab ahmadi. Awaleen kasi ra ki islam az nadani wa jehalat nejat dada ba nazaram khode shom bashid:)))))))
14 دسامبر 2011, 14:03, توسط ن.ب
احمدى ارجمند خير جند فير هوايي كردى ولى نوشته محترم مزارى را يكبار ديكر هم بخوان,ترو خشك را يكجا خورمكن.نشود كه كردنكت در روز قيامت بسته شود.ان برادران ديكر هم بخاطر جستجوى حقيقت اكر سوالى را مطرح كرده باشند و يك دوست جواب همه جانبه نوشته است.
بيش از باده جنك باد نكو برادر.يكبار خوب بخوان.ملحد كسى نيست.
يك انسان حق دارد كه يك سوال را مطرح كند,يكنفر دانسته بيداميشود كه به جواب ببردازد.ولى كوشش شودمطالب طورى مطرح شود كه يك انسان عادى از خواندن ان شاخ نكشد.هم لعل بدست ايدو هم يار نرنجد.
14 دسامبر 2011, 14:22, توسط خ . نبیل مزاری
آقای احمدی ! شما دین پرستی را با خدا پرستی یکجا کرده و معجونی درست نموده اید که خودتان هم نمی دانید چی نوشته اید . سال گذشته آقای عارف الف قرآن را با ساینس قاتی کرده نوشته هایی را در همین کابل پرس? به نشر سپردند . در پایان هر نوشتۀ شان هزاران دلیل و برهان منطقی با استدلال علمی نوشته شده که ادعای آقایانی را که قرآنرا با اصول علمی ساینس تظبیق نموده بودند از بنیاد خنثی کرده اند . آرزو دارم شما آنرا اگر حوصله دارید بخوانید . البته این نوشته چندین بخش دارد که یک بخش آنرا برایتان در آدرس پایانی می فرستم :
http://kabulpress.org/my/spip....
20 دسامبر 2011, 08:22
جناب مزاری، درمقاله های بالااسلام ازعملکردهای وهابیت، طالبان وپاکستان مورد مطالعه قرارگرفته است درحالیکه به همه معلوم است که مذهب وهابیت توسط انگلیس، طالبان توسط امریکا وهم چنان پاکستان توسط انگلیس وامریکا ساخته شده است. پس بوجودآورنده این جانیان کسانی هستندکه خودمخالف اسلام اند. اعمالیرا که اینها انجام میدهندبه هیچ وجه نمیشودبه نام اسلام بنامیم. امروزاسلام ضعیف شده پس هرجنایت که صورت میگیردبه نام اسلام ختم میشود. هدف من اینست که جنایات کسانیکه برضداسلام فعالیت دارند نباید به نام اسلام ختم شود. اگر فلم های ترکی به نام دنیای اسرار وبعدپنجم رابیبینیددرمیابیدکه دین اسلام تاچه اندازه نرم بوده وخشونت اصلآدرآن به چشم نمیخورد
20 دسامبر 2011, 10:31, توسط احمدی
آقای بی نام ونشان (ن.ب)
من مطلب راخواندم وگرفتم ولی توخواندی ونفهمیدی که لیلی زن بودیامرد. درمطالب بالا به وضوح به اسلام توهین شده است. عرض من این است که اسلام راازدیدوهابیت، طالبان، پاکستان وگروه های که درپاکستان فعالیت دارندوعربستان سعودی نبینید بلکه حداقل یکبارفلم های ترکی دنیای اسراروبعدپنجم رابیبینیدکه دراسلام زره یی ازخشونت ودهشت که این جانیان وهابی وطالبان انجام میدهند وجودندارد. اینکه اسلام حق است یا ناحق این بحث درروی این صفحه صورت گرفته نمیتواند بلکه نیازبه مطالعه دقیق ودیدن واقعیت ها دارد. وگپ دیگراینکه من رابرادرخطاب نکن چون کسی که به اسلام وقرآن عقیده نداردبرادرمن نیست.
20 دسامبر 2011, 13:11, توسط خ . نبیل مزاری
آقای احمدی ! از دید شما محتوا و درونمایه یک فلم ساخته شده توسط شخصی ، میتواند پاسخ گوی اندیشه یک جریان دینی مذهبی باشد ؟ شما فرموده اید که دین اسلام را نباید در آئینه کردار پاکستان اسلامی و عربستان اسلامی بنگریم ، پس وقنی شما عربستان سعودی را اسلامی نمی دانید ، چگونه خود را مسلمان خطاب می کنید ؟ آیا شما به استانبول سفر نموده اید ؟ آیا شما از پل کابلی شهر استانبول که در بستر دریای بسفور ساخته شده به بخش اروپایی شهر استانبول رفته اید که تجویز می کنید سریال ترکی "دنیای اسرار" را ببینید تا مسلمان شوید ؟ اگر اسلام همانست که در ترکیه است ما هم خواهان همان اسلام خواهیم بود که در پهلوی مسجد و تکیه خانه هم کلیسا باشد و هم کنشت .
آقای احمدی ! ترکیه یک دولت تقریبأ سیکولار است که دین را از سیاست سالهاست جدا نموده اند . آزادی انتخاب دین و حقوق فردی اشخاص در قانون اساسی شان تسجیل یافته است و کسی کسی را به خاطر نداشتن ریش و نپوشیدن برقه و چادری مجازات نمی کند . در ترکیه یک حزب اسلامی بنام "حزب التحریر" فعالیت دارد که اعضای آنرا افراطی ترین مسلمانهای ترکی و کردی ( بد تر از طالبان و حزب اسلامی حکمتیار ) تشکیل میدهند که حتی شمولیت ترکیه را در اتحادیه اروپا به چالش کشیده اند . اگر این حزب گویا اسلامی بقدرت آید ، باور داشته باشید گلیم دست آورد های فرهنگی و فن آوری مدرن ترکیه جمع خواهد شد .
این فلم ها صرف تبلیغ مسلمانان افراطی کم زور است و با اطمینان برایتان می نویسم که وقتی حزب التحریر حاکم بر سرنوشت مردم ترکیه شود این فلم ها را می سوزانند و تلویزیونها را بدار خواهند زد . زیرا رسیدن به هدف به هر شیوۀ ممکنه در اسلام جایز دانسته میشود ، به شمول قتل ، ترور ، سوختاندن ، تخریب کردن ، جزیه گرفتن ، کنیز و غلام گرفتن و بلآخره انتحارکردن . دیگر نمی نویسم زیرا شما خود میدانید که این مفاهیم و دستورات در کجا نوشته شده است . پیروز باشید .
21 دسامبر 2011, 07:41, توسط احمدی
مزاری صاحب شمابازهم دین راازکردارانسان هامیبینیدنه ازآینه واقعیت. اینکه دولت ترکیه ومردمش چی کارهامیکندحرف جدااست ولی من گفتم درآن سریال هاکردارهاییرامیبینیدکه اسلام عزیزمارابدان توصیه نموده است. اینکه کسی آنراتعقیب میکندیانمیکندمربوط به خوداشخاص است نه به اسلام. دین مقدس اسلام برای ماراهی درست رانشان داده است اماکسی که خلاف آنراعمل میکندتقصیرخودش است. وگپ دیگراینکه دراسلام قتل، دهشت، وحشت، ترورومردم آزاری اصلآجوازندارد. دین اسلام هرگزکسی رابه زورمجبوربه قبول کردن این دین ننموده است بلکه به دعوت این جمعیت مسلمان شده است. دردین اسلام آزادی ادیان دیگرواحترام به ادیان دیگروجوددارد. دراسلام انتقام گیری گناه است، کسانیکه به نام اسلام انسان میکشد، وحشت به وجودمیاوردبه دوشکل به وجودآمده است.
1. آنعده اسلام گرایان که خودتوسط انگلیس وجهان غرب بوجودآمده، کمک مالی شده وفعلآهم کمک هابرایشان جریان دارد.
2. یکعده مسلمانان احساساتی که تحت تاثیراحساسات قرارگرفته وناخودآگاه زیرفرمان یکعده مفت خوروجاه طلب به نام ملا ومولوی قرارمیگیرند.
وراجع به عربستان سعودی برایت بگویم که این کشورتوسط یکتعداداعراب عیاش، فاسد، جانی وبی غیرت اداره میگرددکه اصلآ زره یی ازاسلام درین کشوردیده نمیشود. این کشورکه خودتوسط اسراییل وجهان غرب پشتیبانی میشودچطورآنرامیتوان اسلامی نامید. اگربه طورخلاصه برایت بگویم این است که امروزاسلام درست درهیچ یک ازکشورهای جهان وجودندارد.
22 دسامبر 2011, 06:15, توسط تا په یاری کی راته جول شو پیسادونه جانانه .
احمدی تو بسیار جاهل تشریف داری . عرب از تو مسلمان جور کرده سری شانه هایت سوار میشوند .
22 دسامبر 2011, 09:25, توسط احمدی
چنددفعه سری شانه هایت سوارشدند؟ لاله جان این کارکسپ وکارخودت است که دیگران رابالای خودسوارمیکنی. عرب های که کافران رابالای خود، قلمروخودوحتی ناموس خودحاکم گردانیده اند هیچ وقت نمیتوانند مسلمان باشند. سالانه هزاران مسلمان درجهان ازگرسنگی میمیرند اما این عرب ها پول های گزافی رابرای عیاشی شان مصرف میکنند. درکشورخودشان ازاسراییل وغربیان حمایت میشوند ولی پول زیادرادرافغانستان برای طالبان وپاکستان روان میکنند ومیگویند که افرادبی گناه ، مسکین وغریبکاررابه قتل برسانید. میگویند درافغانستان جهادمیکنیم. من ازاین ازخدابی خبرها سوال دارم اگرازبرای اسلام جهادمیکنید چرا این قدردور درافغانستان میایید؟ اسراییل درپهلوی شما است چراآنجا جهادنمیکنید؟ چرا پول هایتان رابرای فلسطینی ها به مصرف نمیرسانید. کشتن چهارغریب ومسکین درافغانستان چی فایده براش شما دارد ودرکجای اسلام کشتن غریب وبیچاره راجایزدانسته است.
19 دسامبر 2011, 05:46, توسط بیخدا
نقد مانيفست شیطانی (قرآن)
نقد قرآن به ایرادها و تناقضهایی که به قرآن وارد میشود میپردازد. مسلمانان معتقد اند که آیات این کتاب وحی الهی بر پیامبر اسلام است. از آن سو منتقدان عمدتا قرآن را کتابی تالیف شده بشری میداند و منکر ارتباط کتاب قرآن و خداوند اند.
محتویات
۱ متناقض بودن قرآن
۱.۱ ناسخ و منسوخ
۲ معجزه بودن قرآن
۲.۱ درونمایه قرآن
۲.۲ ارزش ادبی قرآن
۲.۲.۱ ارزش ادبی داستانهای قرآن
۲.۲.۲ صحت تاریخی
۲.۲.۲.۱ عدم تعلق سورهٔ فاتحه به قرآن
۳ بازتاب خرافات جاهلی در قرآن
۳.۱ خرافات جاهلی در قرآن
۳.۲ رسوم اعراب در قرآن
۴ ابزار و آلت دست بودن برای خواستههای محمد
۴.۱ کینهٔ محمد از ابولهب
۴.۲ پسر نداشتن محمد
۴.۳ مسائل همسران محمد
۴.۳.۱ ماجرای ماریه
۴.۳.۲ زینب بنت حجش
۵ خدا در قرآن
۵.۱ خدای محمد در خدمت محمد
۵.۲ نسبت دادن صفات بشری به خدا
۶ قرآن و حقوق بشر
۶.۱ در روایات تاریخی
۶.۱.۱ کشتن نوجوانی به احتمال کفر در آینده
۶.۱.۲ کشتن تمام افراد قوم پس از کشتن یک شتر
۷ خشونت در قرآن
۷.۱ تهدید به مجازات در جهنم
۷.۲ مجازاتهای تاریخی در گذشته
۷.۳ خشونت علیه دیگر ادیان و «دشمنان»
۸ قرآن و پیروان دیگر ادیان
۸.۱ قرآن و یهودیان
۸.۱.۱ دوره اول، سازش
۸.۱.۲ دوره دوم، عتاب خیرخواهانه
۸.۱.۳ دوره سوم، دشمنی علنی
۹ علم و قرآن
۹.۱ تاریخ در قرآن
۹.۱.۱ داستانهای تاریخی غیر عادی قرآن
۹.۱.۱.۱ طوفان نوح
۹.۱.۱.۲ زندگی یونس در شکم ماهی
۹.۱.۱.۳ داستان شکافتهشدن رود نیل و غرق شدن فرعون در آن
۹.۱.۱.۴ تبدیل انسان به حیوان
۹.۱.۱.۵ شقالقمر
۹.۱.۲ اشتباهات قرآن در ارجاعهای تاریخ
۹.۱.۲.۱ عیسی مسیح
۹.۱.۲.۱.۱ حاملگی مریم به عیسی
۹.۱.۲.۲ ابراهیم، اسماعیل و کعبه
۹.۲ علم پزشکی در قرآن
۹.۲.۱ محل بارآمدن منی مرد
۹.۳ قرآن و پیشگویی
۹.۳.۱ پیشبینی ایمان آوردن اهل کتاب
۱۰ آیههای یادشده
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
متناقض بودن قرآن
مجموعه آیات نه تنها با هم هماهنگ نیستند، بلکه در بعضی موارد یکدیگر را نقض میکنند.
ناسخ و منسوخ
این معضل، حتی در زمان پیامبری محمد هم وجود داشت. به طوری که قرآن در جواب طعنه زنان میگوید: هر آیهای را نسخ کنیم یا آن را به [دست] فراموشی بسپاریم بهتر از آن یا مانندش را میآوریم مگر ندانستی که خدا بر هر کاری تواناست[آیه ۱]... چون آیهای را به جای آیه دیگر بیاوریم و خدا به آنچه به تدریج نازل میکند داناتر است میگویند جز این نیست که تو دروغبافی [نه] بلکه بیشتر آنان نمیدانند. بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا کسانی را که ایمان آوردهاند استوار گرداند و برای مسلمانان هدایت و بشارتی است.آیه۲
ابن وراق در اینباره میگوید: میبینیم که تئوری نسخ آیه، چگونه دانشمندان و نویسندگان را از گرفتاریهای وابسته به تضادها و نا همگونیهای متون قرآن نجات میدهد. با این وجود متن و روان آیههای مکی و مدنی و تفاوت آشکارشان با یکدیگر نمیتواند مدافعان اسلام را به گونه کامل به ساحل نجات برساند. زیر آیههای مکی که در آغاز ادعای پیامبری محمد نازل شده، همه حکایت از بردباری و شکیبایی و تحمل اندیشهها و کردار دیگران را دارد و آیههای مدنی که در زمان فرمانروایی محمد نازل شده، همه از کشتن و نابود کردن و گردن زدن و قطع عضو میزنند. بدین ترتیب، آیههایی که کشتن و نابود کردن(برای مثال، آیه ۵ سوره توبه [آیه ۳]) را فرمان میدهند، آیههای با مضمون بردباری و صبر و تحمل اندیشهها و کردار دیگران را پند میدهد را نسخ میکند.
سید محمدحسین طباطبایی در المیزان ذیل بحث نسخ آیات بیان میدارد که نسخ آیات از جنس تناقض احکام نیست بلکه از نوع تکمیل است. به عنوان مثال میگوید:
آیه: فاعفوا و اصفحوا حتی یاءتی اللّه بامره[۴]، ترجمه: فعلا عفو کنید و نادیده بگیرید تا خداوند امر خود را بفرستد، که بروشنی میفهماند: حکم عفو و گذشت دائمی نیست و بزودی حکمی دیگر میآید، که بعدها بصورت حکم جهاد آمد. و مانند حکم زنان بدکاره که فرموده: فامسکو هن فی البیوت، حتی یتوفیهن الموت اءو یجعل اللّه لهن سبیلا[۵]، ترجمه: ایشان را در خانهها حبس کنید تا مرگشان برسد و یا خدا راهی برایشان معین کند، که باز بوضوح میفهماند حکم حبس موقتی است و همینطور هم شد و آیه شریفه با آیه تازیانه زدن بزناکاران نسخ گردید، پس جمله: «حتی یاءتی اللّه بامره در آیه اول و جمله «او یجعل اللّه لهن سبیلا.در آیه دوم خالی از این اشعار نیستند که حکم آیه موقتی است و بزودی دستخوش نسخ خواهند شد.
همچنین ایشان در ادامه میفرمایند: از نظر آیه نامبرده نسخ باعث نمیشود که خود آیت نسخ شده بکلی از عالم هستی نابود گردد، بلکه حکم در آن عمرش کوتاه است، چون بوضعی وابستهاست که با نسخ، آن صفت از بین میرود.[۹]
معجزه بودن قرآن
علی دشتی در کتاب ۲۳ سال معجزه بودن قرآن را از دو جنبهٔ لفظ و محتوا قابل بررسی دانستهاست. به این دو جنبه اصطلاحاً اعجاز لفظی و اعجاز محتوایی میگویند. بسیاری دانشوران[ادعای بزرگ] سدههای آغازین پس از اسلام به اعجاز لفظی قرآن قائل نبودند. بلکه ادعای اعجاز لفظی قرآن با گذشت زمان و افزایش تعصبها مطرح شد. مثلاً ابراهیم نظام، یکی از این افراد، در نفی اعجاز لفظی قرآن میگوید «نظم قرآن و کیفیت ترکیب جملههای آن معجزه نیست و سایر بندگان خدا میتوانند نظیر یا حتی بهتر از آن بیاورند». در همین راستا ابوالعلاء معری مترسل بزرگ عرب منشئات خود را برتر از قرآن دانستهاست. اثبات اعجاز محتوایی قرآن از اعجاز لفظی هم مشکلتر است. چرا که مطلب چشمگیر تازهای که دیگران نگفته باشند یا دستور اخلاقی نابی که بدیع جلوه کند در قرآن نیامدهاست. داستانهایش اغلب از داستانهای یهودیان و ترسایان اخذ شدهاست و همین انتقادی بود که خود دشمنان محمد هم در مکه در آن زمان به وی کردند و داستانهای قرآن را اساطیرالاولین خواندند. چندان که یکی از مخالفان محمد در مقام انتقاد از وی گفت که قصههایی از اسفندیار میداند که از داستانهای محمد دلکشتر است. حتی احکام و شرایعی که در قرآن آمدهاست همه در دینهای دیگر سابقه میدارد یا ادامهٔ آداب و سنن عربی جاهلیاست. (جز زکات و جهاد. این دو را معلول تشکیل حکومت از سوی محمد دانستهاند و بدون لشکر و پول کار چنان حکومتی پیش نمیرفت.) تعدادی از این احکام و شرایع با گذشت زمان تغییر کردهاست و حتی به فراخور حالوروز محمد حکمهای متضاد صادر شدهاست. این حکمهای متضاد برای مسائل واحد در فقه اسلامی با عنوان ناسخ و منسوخ مطرح است. مسئلهٔ ناسخ و منسوخ از وجوهیاست که منقدان در اثبات بشری بودن قرآن بر میشمرند. البته مصطفی حسینی طباطبائی در کتاب خود با عنوان «خیانتی درگزارش تاریخ» به اثبات این مطلب میپردازد که کتاب ۲۳ سال معجونی است از تحریف کتب تاریخ، قرآن و تفسیر و سیره و جز اینها و به عنوان نمونه مدعای این کتاب مبنی بر اینکه ابوالعلاء معری منشئات خود را برتر از قرآن دانستهاست را رد نموده به رسالة الغفران او استناد میکند که در آنجا میگوید: «کتابی که محمد آورده با اعجاز خود همه را مغلوب ساختهاست
درونمایه قرآن
به گفته لستر هنگاهی که یک خوانندهٔ آشنا به نوشتارهای ابراهیمی قرآن را میخواند در مییابد که درونمایهٔ آن عموماً همان مطالب و داستانهایی است که در آن نوشتارها آمدهاست. بیشتر مطالب قرآن از نوشتارهای عادی کلیمیها که جنبهٔ وحی نداشته و بویژه تلمود برداشت شده و به کرّات در قرآن بکار رفتهاست.[ادعای بزرگ] وین معتقد است کتاب قرآن سرشار از اشتباهات و تناقضات تاریخی و علمی است. علاوه بر آن الله و کتاب خدا بعضاً و یا عموماً برخی رفتارهای ناپسند همچون دروغگویی، دزدی، نیرنگ، فریب و حیلهگری، بردهداری، تجاوز جنسی، زجر، شکنجه و تروریسم را مجاز میشمارد. چارلز تری مینویسد بدون تردید میتوان گفت نخستین اثری که از خواندن قرآن در ذهن خواننده آن مینشیند آنست که محمد، اصول و موازین اسلام را از یهودیان حجاز آموختهاست. اصول و احکامی که برگههای ابتدایی قرآن را پرکردهاست عبارتند از روز قیامت، بهشت و دوزخ، کتاب آسمانی، وحی به وسیله فرشته، مزایای پیروی از امور مذهبی و غیره که بگونهای کامل از نوشتارهای مقدس کلیمیها و یهودیان گرفته شدهاست.
در مقابل دیگر متفکرین نظرات دیگری نیز ارائه دادند. پرفسور هانری کربن فیلسوف معاصر فرانسوی میگوید: «اگر اندیشهٔ محمد خرافی بود و اگر وحی او وحی الهی نبود، هرگز جرأت نمیکرد بشر را به علم دعوت کند. هیچ یک از افراد بشر و هیچ شیوهٔ تفکری به اندازهٔ محمد و قرآن، انسان را به دانش دعوت نکردهاند، تا آنجا که در قرآن، نهصد و پنجاه بار از علم، فکر و عقل سخن به میان آمدهاست».
ارزش ادبی قرآن
تئودور نلدکه، پدر علم مطالعات قرآنی در اروپا، ضمن قابل شمردن ارزش بلاغی قرآن، قرآن را از نظر زیباحسیک به هیچ روی اثر تراز اولی به حساب نمیآورد. از نظر نلدکه محمد به هیچ وجه در سبکْ استاد نیست و این تعصب مسلمانان است که یک تولید معیوب ادبی را تا حد شاهکاری بیبدیل بالا بردهاند. از نظر نلدکه اگر قرآن بینقص از آب در آمده بود حقاً آن را میشد معجزه شمرد. چون تا پیش از قرآن اثر قابلی در نثر عربی تولید نشده بود و هرچه بود به شعر بود. از این رو از دید یک ناباور بر محمد نمیتوان خرده گرفت که چرا نثری که تولید کردهاست معیوب است چرا که کارهای آغازین هیچوقت بینقص نیست. نلدکه در این عقیده تنها نیست. همهٔ مستشرقان تا اواسط قرن بیستم، نظیر نیکلسن و شوالی، همانند نلدکه قرآن را از نظر ادبی بیدقت، پراشتباه، ناقص و ملال آور میدانستند. بگفته استفان وایلد، استاد دانشگاه بن، اینگونه قضاوتها از متن ادبی قرآن عموماً هم توسط اعراب مسیحی و محققان مسلمان رد میشوند. انتساب «قطعه، قطعه بودن» و «عدم پیوستگی» متن قرآن در نوشتارهای مستشرقین بعدی تا به امروز نیز تکرار شدهاست.
لزلی هزلتون، نویسنده معروف آمریکایی-انگلیسی که بعضی از آثار او در لیست پرفروشترینها قرار دارند علل عدم درک مستشرقین از زیبایی قرآن را به انتظار نادرست آنها از این کتاب مربوط میداند. او معتقد است قرآن بیشتر از اینکه یک کتاب خواندنی -مانند کتابهای پر فروش دنیا- باشد، یک کتاب شنیدنی است.
ارزش ادبی داستانهای قرآن
نلدکه معتقد است داستانهای قرآن که برای عبرت آورده شدهاست از نظر ادبی چنگی به دل نمیزند. شخصیتهای پیامبرانش کپیبرداری از شخصیت محمد است و همه به سان محمد سخن میگویند و با مخالفان مشابهی طرفاند. حتی در جایی نوح قوم خود را از پرستش خدایان باطلی نهی میکند (با ذکر نام این خدایان) که خدایانیاند که عربهای زمان محمد میپرستیدند نه خدایان قوم نوح در توضیح آیه ۲۳ سوره نوح که چرا قرآن مشرکین عرب را از پرستش خدایان زمان نوح بر حذر میدارد برخی مسفران گفتهاند بتهای قوم نوح یعنی ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر -که بر گرفته از شخصیتهای حقیقی زمان نوح با همین نامها بودند- پس از طوفان تا مدتها زیر خاک ماندند تا اینکه اعراب آنها را بیرون آوردند و خود به پرستش آنها روی آوردند.
پس عجیب نیست که در نزد مشرکان قریش این قصهها به اندازهٔ داستانهای رستم و اسفندیار جالب نبود[نیازمند گفتاورد از منبع اولیه]. داستانهای اخیر را نذربن حارث با مکیان باز میگفت و آنها را در سفرهای تجاریاش به ایران آموخته بود. محمد به قدری از رقابت پیش آمده با نذر خشمگین بود که هنگامی که نذر در جنگ بدر اسیر شد به وی رحم نکرد و بکشتش. در حالی که در موارد دیگر هموطنان را بخشوده بود.]
صحت تاریخی
نوشتار اصلی: صحت تاریخی قرآن
امروزه میان مسلمانان و مورخین غربی اتفاق نظر هست که آنچه به عنوان قرآن در دست است تقریبا همان کلامی است که از سوی پیامبر اسلام بیان شدهاست. البته در اینکه آنچه در قرآن است همهٔ آنچیزیاست که پیامبر به عنوان قرآن بر مسلمانان خواندهاست اختلافنظر بیشتر است.
ادامه دارد...
19 دسامبر 2011, 05:50, توسط بیخدا
عدم تعلق سورهٔ فاتحه به قرآن
سورهٔ فاتحه امروزه در صدر قرآن جای گرفتهاست. محتوای این سوره تماماً دعایی است و آکنده از راز و نیاز با خداست. پس از نظر منتقدان کلام خدا نیست وانگهی کلام کسیاست که با خدا سخن میگوید (طبعاً محمد). برای نمونه در بندهایی از سوره آمدهاست «تنها تو را پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم. به راه راستمان هدایت کن.» این سوره در شماری از نسخههای قرآن نبود. مثلاً عبدالله بن مسعود از کاتبان وحی و حافظان قرآن این سوره و دو سورهٔ معوذتین را کلام خدا نمیداند. تفصیل ماجرا اینکه بر اساس برخی روایات هنگام تدوین قرآن اختلافی بین صحابه در مورد اینکه آیا سورهٔ فاتحه از اول قرار بوده که در مصحف قرآن قرار بگیرد یا نه رخ داد. عبدالله بن مسعود با قرار دادن سوره فاتحه (و دو سورهٔ معوذتین) در مصحف مخالف بود زیرا میگفت که سوره فاتحه به هیچ جای خاصی از قرآن تعلق ندارد و اگر بخواهد آن را در مصحف قرار دهد باید آن را در اول هر بخش از قرآن تکرار کند. برخی از دانشوران با این استدلال که این سوره با لفظ «قل» شروع نمیشود آن را متعلق به قرآن ندانستهاند. در مقابل مفسرین قرآن معتقدند «خدایتعالی در این سوره به بنده خود یاد میدهد که چگونه حمدش گوید، و چگونه سزاوار است ادب عبودیت را در مقامی که میخواهد اظهار عبودیت کند، رعایت نماید».
بازتاب خرافات جاهلی در قرآن
خرافات جاهلی در قرآن
از قرآن انتقاد شدهاست که بر اوهام و خرافات عرب جاهلی صحه گذاشتهاست. دونمونه در اینجا قابل ذکر است. یکی اعتقاد به جن است. و دیگری سحر و چشمزخم. علی دشتی در بیست و سه سال مینویسد: «جای شگفت نیست که عربهای قرن ششم میلادی بهرهای کافی از اوهام داشته باشند. ولی شگفت این است که هر دو موضوع در قرآن منعکس شده باشد. آن هم به صورت ایجابی و مانند یک امر واقع بهویژه موضوع جن ممکن است برای باورمندان عقلگرا هضمش دشوار باشد. در قرآن بیش از ده بار به جنیان اشاره شدهاست. و حتی سورهای به این نام در قرآن هست. پس نمیتوان به آسانی با تأویل و توجیه قضیه را فیصله داد. مثلاً در آیه ۲۸ سورهٔ جن گفته شدهاست که چند نفر از جنیان پس از شنودن بندهایی از قرآن به قدری متأثر شدند که اسلام آوردند. علی دشتی با ذکر این مورد و چند مورد مشابه میگوید: آیا آمدن این مطالب «در کتابی که آن را کلام خدا میگویند آن هم از طرف شخصی که بر ضد خرافات و عادات جاهلانهٔ قوم خود قیام کردهاست و در مقام اصلاح فکر و اخلاق آنها بر آمدهاست موجب تأمل و حیرت نمیشود؟
البته سحر (نیروی خارق عادت به مدد عفریتها) در تورات و انجیل هم آمده و محدود به عقاید عرب زمان پیامبر اسلام نبوده است.
رسوم اعراب در قرآن
در میان قبایل اعراب و قریش رسومی وجود داشت که محمد نیز بعداً دقیقاً همان رسوم را در اسلام اجرا نمود. اینها به این شرح است:
.عدم ازدواج با زن پدر. خدا نیز فرمود زنانی را که پدرتان گرفته شما نگیرید
صدقه دادن یک پنجم از گنجی که یافت میشود: خدا نیز فرمود که بدانید آنچه غنیمت به چنگ آورید یک پنجم آن مال خداست.
عبدالمطلب خونبها را صد شتر قرار داد و مورد مشابه آن در قرآن.
دور طواف کعبه نزد قریش تعداد مشخصی نداشت، عبدالمطلب دستور داد هفت مرتبه دور کعبه بگردند. خدا نیز در قرآن همین حکم را قرار داد.
عبدالمطلب آب چاه زمزم را وقف حاجیان کرد و اسم آنرا سقایةالحجان (آبدان حاجیان) گذاشت. خداوند نیز در قرآن همین کار را کرد.
ابزار و آلت دست بودن برای خواستههای محمد
ابن وراق به نقل از کائناتی مینویسد: این محمد است که در سلسله مراتب دینی بالاتر از همه و حتی الله قرار میگیرد، به گونهای که الله در ساختار اسلام نقش درجه دوم پیدا میکند و در واقع در خدمت پیامیر و نماینده خود در میآید. الله، دیگر موجودی بالاتر و والاتر از همه نیست، که چیزی باید در راه خدمت به او فدا شود، بلکه موجود توامند و یکتائی است که در خدمت هدفهای سیاسی او در خدمت هدفهای سیاسی پیامبر در میآید، راه را برای پیروزیهای جنگی او هموار میکند، او را در هنگام شکستهای جنگی دلداری و تسکین میدهند، تشکیل یک امپراطوری بزرگ را برای فرمانروائی بر افراد بشر از سر راه او بر میدارد و موانعی که در راه رسیدن به هدفهای سیاسی و دنیوی او وجود دارد، برایش هموار میکند... (الله) مشکلات محمد را با آیه هائی که به سودش نازل میکند، بر طرف میسازد. اشتباهاتش را هموار میکند؛ لغزشهایش را مشروع جلوه میدهد و در مقایم یک خدای ستمگر، وحشی و غیر اخلاقی سامی، تحقق غریزههای ددمنشانه پیامبرش را تشویق میکند.
قرآن به مسائلی پرداختهاست که ممکن است در دیدهٔ منتقد بس حقیر جلوه کند. از آن جملهاست: مسائل خصوصی محمد یا آنِ زنان وی یا نزاعهای لفظی وی با مخالفانش. آمدن چنین مطالبی در قرآن دون شأن کتابی دانسته شدهاست که بنا به ادعا کتاب هدایت بشر در همه اعصار است. واکنش عمومی مسلمانان به این دست از انتقادات این است که در همهٔ آیهها آموزههاییاست که مؤمنان را به کار میآید. در زیر چند مورد از این مسائل که به انتقاد از قرآن انجامیدهاست ذکر میشود:
کینهٔ محمد از ابولهب
ابولهب که عموی محمد بود از مخالفان وی در مکه هم به شمار میآمد. درگیریهای محمد با وی و استخفافهایی که محمد از وی میدید به کینهٔ محمد از وی انجامیده بود. این کینه به صورت سورهای (سورهٔ مسد) در قرآن بازتاب یافتهاست و در آن حتی از طعنه به همسر ابولهب خودداری نشدهاست. این سوره که محتوایش دشنام و طعنهزدن به ابولهب است، به قول علی دشتی، «از حیث موضوع قابل انتساب به پروردگار عالم نیست.... از ساحت کبریای آفرینندهٔ جهان و قادر مطلق دور است که به یک عرب نادانی دشنام دهد و نفرین کند و زن او را حمالةالحطب بنامد.»
مسلمانان این آیات را نیز مانند دیگر آیات دارای آموزههایی میدانند. از ۴ آیه سوره مسد مانند دیگر آیات تعالیم فلسفی اسلامی گوناگون و زیادی برداشت شدهاست. علامه طباطبایی در المیزان میگوید ابولهب موقعی که محمد او و سایر بستگان نزدیکش را در منزل خود به اسلام دعوت کرد، به محمد گفت «تبا لک - خسران و هلاکت بر تو باد». از نظر طباطبایی این سوره گفته ابولهب را به خودش برگرداند.
پسر نداشتن محمد
محمد باوجود داشتن زنان بسیار هرگز صاحب پسری نشد که به بلوغ برسد. همهٔ پسرانش در کودکی بمردند. اهمیتِ داشتن فرزند ذکور در جامعهٔ مردسالار عربستان صدر اسلام بر کسی پوشیده نیست. پس از مرگ دو تن از پسران محمد، عاص بن وائل سرکوفتی به محمد زد و ورا ابتر (دمبریده) خواند. سورهٔ کوثر پاسخیاست که محمد از زبان خدا به وی میدهد. در بند پایانی سوره گفتهاست که هر که تو را طعن میکند خود دم بریدهاست. یکیبهدوی قادر متعال با عربی نادان آن هم در کتاب هدایت بشر، انتقاد برانگیختهاست.
مسلمانان این ۳ آیه را نیز مانند دیگر آیات دارای آموزههایی میدانند. برای نمونه از دید شیعه آیه نخست تنها آیه درمورد فاطمهاست و شأن نزول آن مقام بالای کوچکترین دختر محمد است. آیه دوم هم که خدا دستور شکرگزاری و قربانی کردن را به پیامبر میدهد،[آیه ۴] نمونهای از مخالفت اسلام با فرهنگ آن زمان است که پسران را بزرگ میشمردند و دختران را زنده بگور نیز میکردند. آیه سوم هم به نوبه خود از پیشگوییهای قرآن بهشمار میرود.
مسائل همسران محمد
بخش مدنی قرآن آکندهاست از مطالب مربوط به نزاعهای میان محمد و همسرانش یا نزاعها، حسادتها و رقابتهای همسران محمد میان خود. وجود کشمکشهای خصوصی چیز تازه یا عجیبی نیست. آنچه شگفت تواند بود انعکاس این مسائل در کتاب به اصطلاح هدایت بشریاست. طبیعیاست که مسلمانان مطرح شدن این مسائل در قرآن را خالی از حکمتی نمیدانند. مثلاً میگویند که مطرحشدن مسائل زناشویی محمد در قرآن برای یاری مسلمانان در حل مسائل زناشویی خودشان است.
در اینجا چند نمونه از کشمکشهای خانوادگی-خصوصی اهل بیت پیغامبر اسلام —که در قرآن بازتاب یافتهاست— آورده میشود:
ماجرای ماریه
روزی ماریهٔ قبطی به دیدن محمد در خانهٔ حفصه (از زنان دیگر محمد) میآید. محمد و ماریه همانجا در بستر حفصه به خفتوخیز مشغول میشوند. در این اثناء حفصه که در خانه نبود در میرسد. فریاد اعتراضش بلند میشود. کار بالا میگیرد. پس محمد، در واکنش به قضیه، ماریه را بر خود حرام میکند. ولی بعدها از تصمیم خود عدول میکند — احتمالاً یا چون محمد ماریه را بسیار دوست داشتی یا چون ماریه بس اندوهگین شده بود— و در توجیه کار خود آیهای چند بر زبان میراند و دو زن دیگر را [عایشه و حفصه دختران عمر و ابوبکر را] تهدید میکند (سورهٔ تحریم. چکیدهٔ آیات چنین است: پیغامبرا! چرا از بهر دلخوشی زنانت حلال خدای را بر خویش حرام میکنی…خدا راه سوگندشکستن را برایتان باز گذاشتهاست… چون پیغامبر با برخی زنانش رازی در میان نهاد همین که زنی این سخن با دیگری باز گفت خدا فرستادهاش را از بهری از آن بیاگاهانید…پس بهتر است شما دو زن [عایشه و حفصه] توبه کنید همانا کژدل گشتهاید. وگر پیغامبر طلاقتان دهد امید است که خدا همسرانی بهتر از شما ورا دهد: مؤمن و پاکیزه و … کالُم و دوشیزه.[آیه ۵] این آیاتی که پشت سر هم در دفاع از محمد آورده شدهاست به قول دشتی شخص را به شگفتی میاندازد که یک مسئلهٔ شخصی و خانوادگی و گفتگوی زن و شوهر در قرآن مطرح میشو
ادامه دارد...
19 دسامبر 2011, 05:59, توسط بیخدا
زینب بنت حجش
روزی محمد برای دیدار پسر خوانده اش زید، رهسپار خانه او شد. زید با زینب بنت حجش، دختر عموی محمد که زن بسیار زیبائی بود ازدواج کرده بود. در آنروز زید در خانه نبود و زینب که کم و بیش نیمه لخت بود، در را بروی محمد باز کرد و او را به درون خانه فراخواند. زیبائی زینب از بدن نیمه لختش آشکار شده بود و محمد را در جا میخکوب کرد. پس از لختی سکوت، محمد اظهار داشت: «فتبارک الله الحسن الخالقین» سپس در حالیکه مشاهده زیبائی زینب، محمد را به خود آورده بود، خانه زید را ترک کرد. هنگامی که زید به خانه برگشت و زینب رویداد رخ داده را به اطلاعش رساند، زید یکسره نزد محمد رفت و اظهار داشت که میل دارد زنش را طلاق دهد. اما محمد مخالفت کرده و گفت: «از الله بترس و همسرت را نگه دار». زید که درک کرده بود عشق زینب در دل محمد خانه کردهاست، او را طلاق داد ولی محمد از ترس سرزنش مردم، هنوز در ازدواج با زینب تردید داشت. علاوه بر آن در سنت عرب، پسرخوانده با پسر تفاوتی نمیکرد و عربها ازدواج با همسر پسرخوانده را ازدواج با محارم به شمار میآوردند. ولی بنابر رسم معمول همیشگی، آیه هایی[آیه ۶] از طرف الله به محمد وحی شد و به او جرأت داد تا این هنجار را نقض کند. بطوریکه در روزی که محمد در خانه عایشه بود، به گونهای ناگهانی وارد یکی از غش و ضعفهای هنگام وحی گردید. هنگامی که از آن حالت بیرون آمد، اظهار داشت: «چه کسی نزد زینب خواهد رفت و به او شادباش خواهد گفت، زیرا، الله ازدواج او را با من تجویز کردهاست.
اما طبق روایت انس، زید به قصد شکایت از زینب به نزد محمد رفت. نه به قصد پیش قدم شدن برای ازدواج زینب با محمد. محمد او را به ترس از خدا و نگهداشتن زنش نصیحت کرد.
خدا در قرآن
خدای محمد در خدمت محمد
در سیرهٔ محمد موارد بسیاری مذکور است که ممکن است ذهن نقاد را به این نتیجه برساند که محمد از قرآن به عنوان ابزاری برای پیشبرد نظر شخصی استفاده کردهاست و خواستههای نفسانی خود را در ظرف کلام خدا به اطرافیان تحمیل کردهاست. از همین رو بودهاست که عایشه در مقام انتقاد از محمد گفتهاست «میبینم که پروردگارت به انجام خواستههایت [=هواهای نفسانی] میشتابد.» [۵۰]. این قضیه بخصوص در زمینهٔ تمتع محمد از زنان نمود بیشتری مییابد. قرآن مشحون است از حکمهایی که تمتعهای محمد از زنان را به انحای مختلف حلال میشمرد و همان تمتعها را بر دیگران حرام. گفتهٔ بالا از عایشه هم در یکی از همین ماجراها (بخشیدن ام شریک دوسیه خویشتن را به محمد) بر زبان رانده شدهاست.
در مقابل آیاتی هم هستند که از این نظر منعهایی جدی برای او قایل میشوند:« لا یحِلُّ لَک النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَک حُسنهُنَّ: بعد از آنچه برایت شمردیم، دیگر هیچ زنی برایت حلال نیست، و نیز حلال نیست که همسرانت را به همسری دیگر مبدل کنی، هر چند که از کمال وی خوشت آید.
نسبت دادن صفات بشری به خدا
از قرآن انتقاد شدهاست که اوصاف و تفاصیلی که از خدا در قرآن آمدهاست گاه جنبهٔ کاملاً بشری مییابد. این خدا در قرآن خشم میکند، حیله میکند، غضب میکند، دوستی میکند و …. این افعال و حالات که به نظر یک منتقد عارضشدنش بر شخص ناشی از ضعف روح و نیازمندی آدمیاست در قرآن به طرز زنندهای به چشم میخورد. پس منتقد چنین نتیجه تواند گرفت که صفات و عکسالعملهای خداوند با روحیات محمد آمیختهاست.
البته در مقابل آیاتی که تشابهاتی بین انسان و خدا میآورند دسته دیگری از آیات وجود دارند مانند «لیس کمثله شیء» شوری /۱۱ (یعنی هیچ چیز مثل خدا نیست) و «لایدرکه الابصار» انعام/ ۱۰۳(یعنی چشمها قادر به دیدن او نیستند) که به اصطلاح به تنزیه خدا میپردازند. ابن عربی عارف قرن ششم و هفتم بر این اساس دیدگاه معروفی دارد که از آن به «تنزیه در عین تشبیه» یاد میشود. او شناخت خدا را با جمع بین تشبیه و تنزیه ممکن و هر یک از تشبیه و تنزیه را به تنهایی ناکافی میداند. از نظر علی بن ابیطالب «خداوند عقلها و خردها را بر چگونگی و تحدید صفات خودآگاه نکرد لکن هرگز آنها را از مقدار لازم معرفت خود، محجوب نساخت.
قرآن و حقوق بشر
در روایات تاریخی
کشتن نوجوانی به احتمال کفر در آینده
در داستان موسی و خضر، خضر جوانی را میکشد:
"[موسی و خضر] رفتند تا به پسری رسیدند. [خضر] او را کشت. موسی گفت: آیا جان پاکی را بی آنکه مرتکب قتلی شده باشد میکشی؟
مرتکب کاری زشت گردیدی...[خضر گفت] اما آن پسر، پدر و مادرش مومن بودند ترسیدیم که آن دو را به عصیان و کفر دراندازد. خواستم تا در عوض او پروردگارشان چیزی نصیبشان سازد به پاکی بهتر از او و به مهربانی نزدیک تر از او"
منتقدان درباب این آیه معتقدند که مجموعه قوانین کیفری دنیای مدرن، مجازات کودکان نابالغ را نمیپذیرند. همچنین هیچ فردی را نمیتوان به احتمال آنکه ممکن است در آینده مرتکب جرم شود، مجازات کرد. مجازات به جرم ارتکابی تعلق میگیرد، نه جرم ناکرده.
در مقابل بیان میشود خضر ماموریتش در نظام تکوین و موسی ماموریتش در نظام تشریع است و به همین دلیل این دو با هم جمع شدنی نیستند. در نظام تشریع که همه پیامبران نماینده آن هستند، هیچ کس از جمله خود این پیامبران مجاز به انجام اعمالی مشابه اعمال خضر -همچون کشتن یک انسان بی گناه به احتمال انجام کار نادرست در آینده- نیست.
کشتن تمام افراد قوم پس از کشتن یک شتر
در قرآن گفته شده الله تمام قوم ثمود را پس از آنکه یکی از آنان شتر حضرت صالح را میکشد، نابود کردهاست:« ما آن ماده شتر را برای آزمایششان میفرستیم. پس مراقبشان باش و صبر کن و به آنها بگوی که آب میانشان تقسیم شده. نوبت هر که باشد او به سر آب میرود. یارشان را ندا داد و او شمشیر بر گرفت و آن را پی کرد. عذاب و بیمدادنهای من چگونه بود؟ ما برای آنها یک آواز سهمناک فرستادیم. پس همانند علفهای خشک آغل گوسفند شدند.
علیبن ابیطالب در این خصوص میگوید که قطعاً یکی از آنان شتر را کشتهاست، ولی به دلیل سکوت همراه با رضایت، خدا همه آنان را نابود کرد. در جایی دیگر از قرآن این داستان تکرار شدهاست:«حال آنکه پیامبر خدا به آنان [قوم ثمود] گفته بود این شتر خداوند است، او و بهره آبش را رعایت کنید، سپس او را دروغزن شمردند و آن [شتر] را پی کردند، آنگاه پروردگارشان آنان را به گناهشان، به یکسان نابود ساخت و از عاقبت کارش نترسید.
مخالفان در مورد این داستان معتقدند این مجازات به هیچوجه با جرم ارتکابی تناسب ندارد. حتی مدافعان حقوق حیوانها، کسی را به دلیل کشتن یک شتر نمیکشند، چه رسد به نابودی کل مردمی که این فرد از آنها بودهاست.[۵۴] این ادعای مخالفین در حالی است که قرآن خود به صراحت گفته این شتر، شتری معمولی نبوده، بلکه آیه (معجزه) الهی بوده است[آیه ۱۱] و [آیه ۱۲]. همچنین قرآن عذاب الهی را پس از هشدار نسبت به آزار شتر میداند [آیه ۱۳] و کشتن آنرا با فعل جمع به تمامی آن قوم نسبت میدهد [آیه ۱۴] و عذاب را نیز به ظالمین آن قوم منحصر میکند .
خشونت در قرآن
از لحاظ تاریخی، در زمان محمد، درجهٔ خشونتِ آیاتی که محمد بیان میکرد با گسترش اسلام افزایش مییافت. اولین آیاتی که مسلمانان را به خشونتی نسبی دعوت میکرد هنگامی بود که در زمان دومین پیمان عقبه بیان شد. در این آیات (سوره حج آیات ۴۱-۳۹) برای اولین بار حق حمل سلاح و دفاع به مسلمانان داده شد. اما حکم بعدی با قاطعیت بیشتری ابلاغ شد. در سال دوم هجری حکم دوم در مدینه در حالی صادر شد که به مسلمانان هشدار داده شده بود که اندازه را نگه دارند و در اقدام به جنگ پیشی نجویند: «با کسانی که با شما جنگ میکنند، در راه خدا بجنگید و تعدی مکنید زیرا خدا تعدی کنندگان را دوست ندارد.»[آیه ۱۶] بتدریج که برتری مسلمانان بر دیگران آشکارتر شد آن لحن نسبتاً ملایم آیههای قبلی جای خود را به احکام سختتر و خشمگینتر داد و دیری نپایید که به حالت کاملاً خشن و آشتیناپذیر درآمد: «دوست دارند همچنان که خود به راه کفر میروند شما نیز کافر شوید، تا برابر گردید پس با هی یک از آنان دوستی مکنید تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر سر باز زدند در هر جا که آنها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچ یک از آنها را به دوستی و یاری برمگزینید.»[آیه ۱۷]
«پس در راه خدا کارزار کن، تو عهدهدار کسی جز خود نیستی و مؤمنان را نیز [به کارزار جنگ] تشویق کن، چه بسا خداوند بلای کافران را [از شما] بگرداند و عذاب الهی سختتر و خداوند سختگیرتر است» آیه ۱۸
«و خداوند کافران را در عین غیظ و غضبشان بازگرداند، که هیچ کامی نیافتند، و خداوند در کارزار مؤمنان را حمایت و کفایت کرد، و خداوند توانای پیروزمند است. و آن عده از اهل کتاب را که از آنان پشتیبانی کردند، از برج و باروهاشان فرود آورد و در دلشان هراس افکند، چندانکه گروهی از ایشان را کشتید و گروهی را به اسارت گرفتید. و زمینها و خانههایشان را در اختیار شما گذاشت و (همچنین) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید و خداوند بر هر چیزی قادر است.» آیه ۱۹
به عقیده منتقدان، این موارد و چندین مورد دیگر نشان میدهد که الله در قرآن بطور واضحی خشونت میورزد. الله قدرمتندترین است و جلوی قدرت ناباوران را میگیرد. الله زمینها، خانهها و دیگر وسایل دارای ارزش ناباوران را میگیرد و آنها را به وفاداران خود میدهد. در قرآن تقریباً در هر سوره از خشم و غضب الله یاد میشود. در برابر این غضب مسلمانان تشویق میشوند بسیاری کارها را انجام دهند؛ من جمله به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند[آیه ۲۰] یا دشمنان را به قتل برسانند[آیه ۲۱]. خشونت الله یا تهدیدات الله به خشونت، اغلب منشا خشونتهایی میشود که توسط مسلمانان به واسطه خشنودی اراده الله انجام میشود.
علاوه بر اینکه در اکثر سورههای قرآن از جنگ با دشمنان الله یاد شدهاست، در بسیاری از سورهها خشم الله و به تبع آن ترس از خشم الله نیز ذکر شدهاست. به نظر میرسد محمد نیز همانند متیو (نگارنده انجیل متی) نمیتوانسته مردمی را تصور کند که تنها بر پایه اخلاقیات و بدون ترس از بارگاه الهی کارهایی که وی مد نظرش بوده انجام دهند. الله نیز در قرآن محمد همانند انجیل به طور مداوم از مجازاتهایی من جمله «عذابی سهمگین» و «بلایی دردناک» سخن میگوید.
به خطر انداختن جان به خاطر الله، در قرآن شدیداً تمجید شدهاست و برای آن پاداشهای فراوانی در آخرت وعده داده شدهاست. الله زندگی در دنیا را معمولاً بیارزش قلمداد میکند:«و زندگی دنیا چیزی جز بازیچه و لهو نیست و پرهیزگاران را سرای آخرت بهتر است آیا به عقل نمییابید؟»[آیه ۲۲] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چیست که چون به شما گویند که برای جنگ در راه خدا بسیج شوید، گویی به زمین میچسبید؟ آیا به جای زندگی اخروی به زندگی دنیا راضی شدهاید؟ متاع این دنیا در برابر متاع آن دنیا جز اندکی هیچ نیست» [آیه ۲۳] و از طرفی برای کشتهشدگان در راستای امور خواستهشده ارزش زیادی قائل شدهاست. الله معتقد است که مردگان بعد از مرگ دوباره زنده میشوند:«هر آینه تنها آنان که میشنوند میپذیرند و مردگان را خدا زنده میکندو سپس همه به نزد او «بازگردانده» میشوند: «تنها کسانی [دعوت تو را] اجابت میکنند که گوش شنوا دارند و [اما] مردگان را خداوند زنده خواهد کرد سپس به سوی او بازگردانیده میشوند.»[آیه ۲۴] از این بین، برای این کشتهشدگان، الله پاداش ویژهای در نظر گرفتهاست:«خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد، در راه خدا جنگ میکنند، چه بکشند یا کشته شوند وعدهای که خدا در تورات وانجیل و قرآن دادهاست به حق بر عهده اوست و چه کسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد کرد؟ بدین خرید و فروش که کردهاید شاد باشید که کامیابی بزرگی است.» [آیه ۲۵] در این بهشت ذکر شده، وصف شدهاست که اعراب خواهندتوانست در باغها و چشمهسارهایی، انواع طعام (غذاها) و میوهها را بخورند و با دختران باکره مرتب سکس داشته باشند.[آیه ۲۶] موارد ابراز خشونت در قرآن را میتوان به صورت زیر دستهبندی کرد:
تهدید به مجازات در جهنم
در ذهن یک مسلمان هیچ خدایی نیست مگر خدای محمدی که فرستاده اوست. تمام اصول زیستن نیز بر پایه درست بودن این ادعا است. اما برای کسانی که به این اصل و دیگر اصول ارائه شده در قرآن (همچون آخرین پیامبر بودن محمد، قیامت و...) اعتقاد نداشته باشند جهنم در نظر گرفتهشدهاست: «و[لی] کسانی که کافر شوند، و آیات خدا را تکذیب کنند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود» [آیه ۲۷]،«بگو: چه میبینید، اگر عذاب خدا به ناگاه یا آشکارا بر شما فرود آید، آیا جز ستمکاران هلاک میشوند؟ما پیامبران را جز برای مژده دادن یا بیم کردن نفرستادهایم پس هر کس، که ایمان آورد و کار شایسته کند، بیمناک و محزون نمیشود. و به کسانی که آیات ما را تکذیب کردهاند، به کیفر نافرمانیشان، عذاب خواهد رسید.»[آیه ۲۸] منتقدان معتقدند روح خشونتورزی در جایجای قرآن به چشم میخورد. به طور مثال قرآن در مورد نحوه مجازات ناباوران در جهنم میگوید:«آنان را که به آیات ما کافر شدند به آتش خواهیم افکند هر گاه پوست تنشان کامل برشته شود پوستشان را از نو دهیم، تا عذاب خدا را بچشند خدا پیروزمند وحکیم است.»[آیه ۲۹]]
ادامه دارد...
19 دسامبر 2011, 06:04, توسط بیخدا
مجازاتهای تاریخی در گذشته
محمد در قرآن مهمترین شخص و آخرین نفر از میان چندین پیامبر فرستاده شده معرفی میشود. الله عنوان میکند که چندین ملل مختلف پیش از محمد را نابود کردهاست به این دلیل که از دستورات و هشدارهای او اطاعت نکردهبودند:«آیا ندیدهاند که پیش از آنها چه مردمی را هلاک کردهایم؟ مردمی که، درزمین مکانتشان داده بودیم، آنچنان مکانی که به شما ندادهایم. و برایشان از آسمان بارانهای پی در پی فرستادیم و رودها از زیر پایشان روان ساختیم آنگاه به کیفر گناهانشان هلاکشان کردیم و پس از آنها مردمی دیگر پدید آوردیم.»[آیه ۳۰] «چه بسا قریههایی که مردمش را به هلاکت رسانیدیم، و عذاب ما شب هنگام یا آنگاه که به خواب نیمروزی فرو رفته بودند به آنان در رسید.»[آیه ۳۱]
قرآن در چندین نمونه از داستانهای متون قدیمیتر مذهبی را همچون داستان ابراهیم تکرار میکند. اغلب داستانهای اینچنینی بر مجازاتهای الله تاکید میکنند یا در مورد خشونت او سخن میگویند و در نهایت مردم را به ترسیدن از الله وا میدارند. «فرعون در میان مردمش ندا داد که: ای قوم من، آیا پادشاهی مصر و این، جویباران که از زیر پای من جاری هستند از آن من نیستند؟ آیا نمیبینید؟ آیا من بهترم یا این مرد خوار ذلیل که درست سخن گفتن نتواند؟ چرا دستهایش را به دستبندهای طلا نیاراستهاند؟ و چرا گروهی از فرشتگان همراهش نیامدهاند؟ پس قوم خود را گمراه ساخت تا از او اطاعت کردند، که مردمی تبهکار بودند. چون ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همگان را غرقه ساختیم. آنان را در شمار گذشتگان و داستان برای آیندگان کردیم.» [آیه ۳۲] شکست خوردن جالوت از داوود در قرآن به الله نسبت داده شده و به طرز مذهبیمأبانهای نقل میشود: «چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: ای پروردگار ما، بر ماشکیبایی ببار و ما را ثابت قدم گردان و بر کافران پیروز ساز. پس به خواست خدا ایشان را بشکستند و داود جالوت را بکشت و خدا به، اوپادشاهی و حکمت داد، و آنچه میخواست به او بیاموخت و اگر خدا بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمیکرد، زمین تباه میشد، ولی خدا بر جهانیان فضل و کرم خویش را ارزانی میدارد.»[آیه ۳۳]]
خشونت علیه دیگر ادیان و «دشمنان»
گرچه آیاتی در قرآن یافت میشود که تحمل دیگر ادیان را توصیه میکند و مثلاً از عدم اجبار در دین سخن میگویند اما این گونه آیات کاملاً در برابر آیاتی در قرآن که خشونت علیه دیگر ادیان را ترویج میکنند ناچیز به شمار میآیند. آیاتی که تماماً با روحیه جنگی و تئوری جنگ منطبق است: «هر جا که آنها را یافتید بکشیدشان و از آنجا که شما را راندهاند، برانیدشان، که فتنه از قتل بدتر است و در مسجدالحرام با آنها مجنگید، مگر آنکه با شما بجنگند و چون با شما جنگیدند بکشیدشان، که این است پاداش کافران.»[آیه ۳۴] به عقیده منتقدان، مشکل قرآن نه تنها تناقض آیات در جنگ و صلح است بلکه فراوانی بیش از حد آیاتی است که به خشونت با هدف رضای خدا، جنگجویی و سازشناپذیری جنبهٔ قانونی دادهاست. خشونت در راه الله در قرآن هم عادلانه فرض شدهاست و هم توسط الله یا محمد بر مسلمانان تکلیف شدهاست: «جنگ بر شما مقرر شد، در حالی که آن را ناخوش دارید، شاید چیزی را ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا میداند و شما نمیدانید.» [آیه ۳۵] در قرآن همواره جبهه جنگ بین دو طرف بصورت خوبی (ما) و شر (دیگران) تقسیمبندی میشود: «آنان که ایمان آوردهاند، در راه خدا میجنگند، و آنان که کافر شده، اند در راه شیطان. پس با هواداران شیطان قتال کنید که مکر شیطان ناچیز است»[آیه ۳۶] در قرآن مسیحیان، یهودیان و «مشرکان» با برخوردهای سختی من جمله خشونتهای عادلانهفرضشده مواجه میشوند: «و چون ماههای حرام به پایان رسید، هر جا که مشرکان را یافتید بکشید و، بگیرید و به حبس افکنید و در همه جا به کمینشان نشینید اما اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند، از آنها دست بردارید، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.» [آیه ۳۷] در قرآن جنگیدن از جانب الله پاداش به همراه دارد و خودداری از جنگکردن تنبیهات شدیدی را در پی خواهد داشت.
لزلی هزلتون با برشمردن یکی از آیاتی که در این زمینه شهرت منفی پیدا کردهاست دیدگاهی متفاوت دارد. برداشت او از آیه مذکور این است که مجوز کشتن کفار بسیار بسیار سخت است; مثلا اینکه هیچ قراردادی بین مسلمانان و آنها نباشد، آنها مانع رسیدن مسلمانان به کعبه شوند، آنها اول حمله کنند و.... علاوه بر او توضیح میدهد خود قرآن سر آخر میگوید بخشش بالاتر است و این از نظر او یعنی بهتر است اصلا این کار را انجام ندهید! البته او توضیح میدهد که برای فهم انعطاف قرآن باید ذهن انسان غیر قابل انعطاف نباشد
قرآن و پیروان دیگر ادیان
قرآن و یهودیان
در تمام آیات مکی، قرآن در همهٔ موارد مؤیّدِ خط فکر اعتقادی یهودیان و مسیحیان است. اولین نشانههای اصطکاک با یهودیان در قرآن در سال دوم هجرت آغاز میشود در حالی که مسیحیان همچنان مورد تایید و حتی ستایش قرار میگیرند. بعداً بنا به دلایلی بتدریج در آیهها نشانههای انتقادیای به یهودیان نمایان میشود[آیه ۳۸]. یهودیان به رباخواری (بر خلاف دستورات تورات)[آیه ۳۹] و به دستکاری در کتاب مقدس خود از طریق حذف برخی از قسمتهای آن[آیه ۴۰] متهم میشوند و بابت خطاهای گذشتهٔ خود مورد نکوهش قرار میگیرند[آیه ۴۱] روزه یوم کیپور یهودیان تبدیل به روزه ماه رمضان مسلمانان میشود و بیتالمقدس جای خود را به مکه به عنوان قبله مسلمین میدهد[آیه ۴۲]. اما در نهایت با به وجود آمدن برخی مسائل میان محمد و یهودیان آیات قرآن جنبهٔ رویارویی و بعضاً جنگطلبی به خود میگیرد. یهودیان در قرآن معمولاً به قبایل سهگانه یهود در زمان محمد یعنی بنینضیر، بنیقینقاع و بنیقریظه اشاره دارد.
دوره اول، سازش
تا قبل از هجرت، محمد اسلام را جزئی از یهودیت و مسیحیت قلمداد میکرد و انتظار داشت او و یهودیان جبهه مشترکی علیه شرک قریشیان و دیگر اعراب تشکیل دهند. در تمام سالهای مکه محمد در آیین خود از پیوستگی آیینش با دو آیین گذشته سخن میگفت و از پرستش خدای ابراهیم و موسی حرف میزد. از همین رو شماری از آیینهای یهودیان منجمله نیایش به سوی بیتالمقدس، روزه روز کیپور (دهم ماه تشرین، روز عاشورا در اصطلاح عربی) و نماز نیمروز جزء آیینهای مسلمانان قرار گرفته بود. همچنین در مورد احکام حلال و حرام نیز همچون نجاست خون و گوشت خوک و مردار احکام یهودیت تبعیت میشد. در این دوره عموماً آیاتی ارائه میشد که پا به پای تورات در ستایش بنیاسراییل سخن میگفت: «ما به بنی اسرائیل کتاب و علم داوری و نبوت عطا کردیم و از چیزهای پاکیزه و خوش روزیشان کردیم و بر جهانیان برتریشان دادیم»[آیه ۴۳] «و به آن مردمی که به ناتوانی افتاده بودند، شرق و غرب آن سرزمین را که برکت داده بودیم به میراث دادیم، و وعده نیکویی که پروردگار تو به بنی اسرائیل داده بود بدان سبب که شکیبایی ورزیده بودند، به کمال رسیدند»[آیه ۴۴] حتی این حُسن نیت تا هفتههای اولیه هجرت به مدینه ادامه یافت: «ای بنی اسرائیل، نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم به یاد بیاورید و شما را بر جهانیان برتری دادم»[آیه ۴۵] «کسانی که ایمان آوردند و کسانی که آیین یهودان و ترسایان و صابئان را برگزیدند، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کاری شایسته کنند، خدا به آنها پاداش نیک میدهد و نه بیمناک میشوند و نه محزون»[آیه ۴۶] اما با وجود این، یهودیان یثرب به حُسن نیت محمد آن طور که انتظار داشت پاسخ نگفتند و (به نقل از تاریخ طبری) حتی وقتی که فهمیدند محمد عرب است و یهودی نیست اصولاً گفتههایش را باور نکردند. در ماههای اولیه مهاجرت، یک معاهدهٔ همکاری میان محمد و سه قبیله یهود منعقد شد[آیه ۴۷] به موجب این قرارداد، محمد در سالهای پیش از جنگ بدر که خطر حمله قریش به مدینه بود از بهودیان طلب پول کرد اما ایشان تنها در ازای پرداخت سود از سوی محمد، حاضر به این کار شدند. از سوی دیگر خودداری یهودیان از شرکت بیقید و شرط در جنگها علیه مشرکان نیز باعث بدبینی محمد نسبت به یهودیان شد. پس از این دوره کم کم لحن آیات قرآن در خصوص یهودیان تغییر میکند
ادامه دارد...
19 دسامبر 2011, 06:32, توسط بیخدا
قسمت آخر را موفق نشدم ارسال کنم.
نوشته از دانشنامه آزاد ویکیپدیا است.
و در اخیر از دوستان اسلام ستیز خواهشمندم که این نقد مهم را به کامپیوتریشان ذخیره نمایند.
منبع: http://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن#cite_note-0
19 دسامبر 2011, 14:49, توسط خ . نبیل مزاری
اقای بیخدا سلام ودرود تقدیم است . مرا سرزنش میکنید که از خود در مورد فرهنگ مان چیزی نداری و هویدا شد که شما هم اندر باب انکار این به اصطلاح مانیفستی بنام قرآن ، از خود نوآوریی و چیزی نداشتید ، به جز کاپی کردن از ویکیپیدیا واضافه نمودن واژۀ شیطانی . معلوم نشد که باورمندی شما به این واژه "شیطانی" ، از کدام پژوهش و دستآورد دانشمندان ساینس سرچشمه گرفته که به سرنامۀ پیام خود آنرا نوشته اید ؟ درین مورد بحث های بسیار زنده و با استدلال تر نسبت به ویکیپیدیا در همین کابل پرس? صورت گرفته است که ضرورت به این همه جنجال کاپی کردنها نبود . شادکام باشید .
19 دسامبر 2011, 15:02, توسط خ . نبیل مزاری
فراموشم شد برایتان خاطر نشان بسازم که ، وقتی میخواستید هدفی را با منطق و استدلال بالای دیگران بقبولانید ضرورت به توهین و تحقیر کردن ها ندارد . دوملیارد انسان قرآن را کتاب مقدس خویش می دانند و بدان ایمان دارند . آیا خردمندانه ، منطقی و لازم است با نوشتن مانیفست شیطانی به قرآن ، قلب ملیارد ها انسانرا جریحه دار ساخت ؟ پس چی شد خردمندی و معقول بودن انسانهای باورمند به حقوق فردی ؟ با چنین سیاستی هرگز نمی توانید بیخدایی خود و شیطانی بودن قرآن را به دیگران ثابت بسازید !
19 دسامبر 2011, 19:53, توسط بیخدا
خیر کاملاً در اشتباه هستید.
سخنان شما بی ربط است، من به شما هرگز نگفتم شما از فرهنگتان چیزی ندارید، (دروغ) حرف سنجیده بگو، لول خوردن شما را این میان بیجا میدانم. نقد ویکیپیدیا را بسیار فراگیر و مهم دیدم و آن را برای خوانندگان در میان گذاشتم. روشن است، برای ضربه زدن به دین فاشیسم اسلام ما از هر وسیله ای سود خواهیم برد، حتی نوشته اگر از اهریمن هم باشد. اینکه من چیزی دارم یا ندارم در جای دیگر به شما نشان دادم، و فکر میکنم شما نوع کینه به دل گرفتهاید. چنین نقد فراگیر و کامل در کابل پرس? نیست. نقد دوستان بیشتر اشاره است به موضوع ویژه در قرآن، برای نمونه نوشته ای ارجمند بابک روشن ضمیر درباره «کشتی نوح»
هدف ما قبولاندن چیزی نیست و نبود، ما تنها نقد را در میان گذاشتیم و این خوانندگان هستند که قضاوت خواهند کرد. فکر میکنم با نگرش به محتویات قرآن عنوان انتخابی من بسیار هم بجا است. میلیاردها انسان از کابل پرس دیدن نمیکند، که قلبشان جریحهدار شود.
20 دسامبر 2011, 20:29, توسط بیخدا
علم و قرآن
تاریخ در قرآن
داستانهای تاریخی غیر عادی قرآن
عدم تطابق داستانهای تاریخی قرآن (زنده ماندن ابراهیم در آتش، داستان قوم لوط، داستان قوم ثمود، داستان زاده شدن عیسای فاقد پدر و سخن گفتن او به محض تولد و...) با یافتههای فعلی علوم تجربی، از موارد تعارض علم و قرآن است. علوم تجربی بر اساس یافتههای حاضر از تحلیل برخی داستانهای تاریخی ناتوانند. البته مسلمانان تمام داستانهای غیرقابل توجیه از نظر عقلی را معجزات خداوند قلمداد میکنند.[نیاز به منابع مسلمان] همچنین مفسرانی که نمیخواهند شاهد عدم تطابق فرآوردههای وحیانی با یافتههای انسانی باشند، داستانهای قرآن را اسطورهای- نمادین به شمار میآورند تا مسأله حل شود.[نیاز به منابع مسلمان] به نظر آنها قرآن، از اسطورههای رایج زمانه برای اهداف تربیتی استفاده کردهاست. برخی از داستانهای تاریخی مطرح شده در قرآن بدین شرح است:
طوفان نوح
جریان طوفان نوح اینگونه نقد شده که این مدعا با یافتههای علمی اثبات نشدهاست. مطابق این یافتهها، عمر زمین بیش از پنج میلیارد سال است و زمان پیدایش حیات کمتر از یک میلیارد سال پس از پیدایش زمین است. طوفان نوح یکی از اسطورههای آدمیان اولیه بودهاست. در یافتههای حفاری ۱۹۳۴ قدیمیترین کتاب دینی-مذهبی بشر، گیلگمش، که متعلق به پنج هزار سال قبل است به دست آمد. در این کتاب از طوفان جهانی یاد شده است. طوفان آن زمان (که بر اثر بارش باران تمام جهان زیر آب رود)، اینکه از تمامی حیوانات موجود در زمین یک جفت نر و ماده داخل کشتی شود و همچنین عمر نوح، از مصادیق عدم مطابقت دادههای وحیانی با یافتههای تاریخی- تجربی انسانی است. مفسران دینی گاه با برخی حدسهای علمی و گاه با توسل به معجزه این موارد را پاسخ دادهاند.
دو زمینشناس امریکایی به نامهای
William Ryan و Walter Pitman
در سال ۱۹۹۸ م شواهد جدیدی کشف و منتشر کردند مبنی بر اینکه دریای سرخ در ابتدا یک دریاچه کوچکتر از اندازه فعلی و با آب شیرین بودهاست. در حدود ۷۵۰۰ سال پیش به دنبال آخرین دوره یخبندان و با گرم شدن ناگهانی زمین سطح جهانی آب دریاها به حدی میرسد که دریای مدیترانه سر ریز شده و کانالی با سرعت چندین برابر آبشار نیاگارا به دریای سیاه ایجاد میشود که باعث بالا آمدن آب دریای سیاه با سرعت ۱۵ سانتیمتر در روز ـ کل بالا آمدن ۱۵۵ متر ـ و آبگرفتگی ۲۰ کیلومتر از ساحل دریای سیاه ـ به مساحت ۱۵۰٬۰۰۰ کیلومترمربع ـ و از بین بردن تمدن اطراف دریای سیاه میگردد. این دو، این اتفاق را همان طوفان نوح دانسته کتابی در این مورد نوشتهاند.
ابن وراق مینویسد: به نوح دستور داده شده، از هر حیوانی یک زوج به کشتی ببرد. مارگولیز و شوارتس حدس میزنند، در این دنیا ۱۰ میلیون نوع حشره وجود دارد. آیا بردن و جای دادن ۱۰ میلیون حشره در کشتی نوح امکان پذیر بودهاست؟ درست است که حشره جای زیادی اشغال نمیکنند، ولی حیوانات بزرگتر که چنین نیستند. بهتر است به این بحث نظری بیفکنیم. همان دانشمندان تخمین زدهاند که در دنیا ۵۰۰۰ نوع خزنده، ۹۰۰۰ نوع پرنده، ۴۵۰۰ نوع پستاندار وجود دارد. آیا میتوان در خیال به پندار نوعی کشتی پرداخت که بتواند ۴۵۰۰ نوع حیوان گوناگو را در خود جای دهند؟ هر زوج از هر حیوانی، از مارها گرفته تا فیلها، از پرندهها گرفته تا اسبها، از اسبهای آبی گرفته تا گرگدنها، در حدود ۹۰۰۰۰ حیوان را تشکیل میدهند. چگونه نوح توانست با شتاب به این همه حیوان دسترسی پیدا کند؟
زندگی یونس در شکم ماهی
بگفته قرآن:
"یونس از پیامبران بود. چون به آن کشتی پر از مردم گریخت، قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد. ماهی بلعیدش و او در خور سرزنش بود. پس اگر نه از تسبیحگویان بود، تا روز قیامت در شکم ماهی میماند. پس او را که بیمار بود به خشکی افکندیم و برفراز سرش بوته کدویی رویانیدیم و او را به رسالت بر صد هزار کس و بیشتر فرستادیم".
اکبر گنجی ادعا میکند هیچ مورخی وقوع این واقعه را تائید نکردهاست. همچنین با توجه به گفته قرآن که «ماهی بلعیدش» و اینکه معده یک ماهی به اندازهای حجم ندارد که انسانی در آن زندگی کند و علاوه بر آن هضم نشود و به اضافه اینکه امکانات زنده ماندن (اکسیژن و غذا) برای مدت چهل شبانه روز(در قرآن زمان نیامده) در معدهٔ ماهی موجود نیست، این گفتهٔ قرآن از لحاظ علمی مردود است.
داستان شکافتهشدن رود نیل و غرق شدن فرعون در آن
شکافتن دریا از طریق معجزهٔ خداوند، یکی دیگر از مصادیق تعارض علم و دین است که هیچ مورخ مستقلی هم وقوع آن را تأیید نکردهاست. در قران آمده:
و یاد کنید که دریا را برای شما شکافتیم و شما را رهانیدیم و آل فرعون را غرق کردیم و شما نظاره میکردید""
تبدیل انسان به حیوان
نوشتار اصلی: مسخ:
در سوره مائده مومنان از دوستی با کفار و اهل کتابی که دین را استهزا میکنند، نهی شدهاند
"[اینان] کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستیدهاند و [خداوند] آنان را بوزینه و خوک گرداندهاست، اینان بدمنصبتر و از راه راست [از همه] گمگشته ترند"
همچنین در سوره نساء آمدهاست:
اگر ایمان نیاورید، ممکن است به کیفر پیشینیان مبتلا شده، به صورت بوزینه درآیید.""
همچنین مطابق آیات ۱۶۶- ۱۶۳ سوره اعراف و ۶۶- ۶۵ بقره، خداوند یهودیان را به دلیل ماهیگیری در روز شنبه به میمون تبدیل کردهاست. تبدیل انسان به خوک و میمون، برخلاف انتظارات رایج علوم تجربی است. اگر قائلان به کلام الله بودن قرآن مدعیات قرآن را برتر از یافتههای بشری بدانند، نیازی به تأویل این داستان ندارند. در آن صورت میتوانند مانند ملاصدرا، طباطبایی، جوادی آملی این داستان را واقع گرایانه تفسیر کرده و مدعی شوند که خدا واقعاً یهودیها را به دلیل ماهیگیری در روز شنبه و استهزای مسلمین، به خوک و میمون تبدیل کردهاست. اما بسیاری از قائلان به کلام الله بودن قرآن، این داستان را تأویل میکنند.
شقالقمر
بسیاری از مفسران این آیه را مربوط به قیامت میدانند نه واقعه شق القمر.
اشتباهات قرآن در ارجاعهای تاریخ
عیسی مسیح
حاملگی مریم به عیسی
قرآن از آگاه شدن مریم بوسیله فرشته جبرئیل که او با وجود باکره بودن، طفلی در شکم دارد و زاده شده عیسی از مریم باکره خبر میدهد.[آیه ۶۱] اگرچه داستان بالا هنوز مورد اعتقاد مسیحیان بنیادگراست، دانشمندان آزاداندیش مسیحی و بسیاری از مسیحیان در حال کنونی و حتی اسقف «دورهام» در انگلستان، دیگر داستان بالا را آنچنان که در انجیل آمده پذیرش نمیکنند و ترجیح میدهند به جای واژه باکره از واژه خالص را به کار برده و آنرا حمل بر یک عمل اخلاقی بدون سرزنش کنند. مارتین لوتر در سده شانزدهم با ایمان کامل اظهار داشت: ما مسیحیها به سبب عقیده به اینکه این مریم مادر واقعی این طفل بوده و با این وجود باکره خالص باقی مانده، در نظر مردم دنیا احمق به نظر میآئیم. زیرا عقیده به این موضوع، نه تنها با خرد انسان همگونی ندارد، بلکه بر ضد فلفسه آفرینش خدا نیز میباشد که به آدم و حوا گفت: بارور شوید و تولید مثل کنید.
چارلز گیگن برت [۷۰] شباهت چشمگیری بین افسانه مریم باکره و افسانه رومی و یونانی را این گونه توصیف میکند: دانِه، دوشیزه باکرهای بود که هنگام گرفتن دوش آبی که از طلا ساخته شده بود، آبستن گردید و پرسیوس از او زایش یافت و نَنا در نتیجه خوردن یک انار آبستن شد و آتیس را به دنیا آورد. همچنین باید دانست که زایش مردان بزرگی مانند فیثاغورث، افلاطون و اگوستوس به نوع زایش غیر عادی نسبت داده شده و فرض کردهاند که مادران آنها بدون همخوابگی با مرد و یا نوعی دخالت خدا باردار شدهاند...
ابراهیم، اسماعیل و کعبه
با وجود اینکه در قرآن آمدهاست که با اینکه در قرآن آمده ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را باز سازی نمودهاند، ولی برخی محققین این فرضیه را رد میکنند:
به ما گفته شدهاست که ابراهیم در کلده زایش یافتهاست و فرزند یک کوزه گر تنگدست که با ساختن بتهای کوچک گلی روزگار میگذرانیده، بودهاست. کدام انسان خردگرائی میتواند باور کند یک پسر کوزه گر از ۹۰۰ مایل بیاباههای غیر قابل عبور به مکه مسافرت کرده باشد. هرگاه او یک سردار پیروز میبود، بدون تردید میباید به یک کشور زیبائی مانند آسور رفته باشد و اگر آنگونه که فرض شدهاست، او یک انسان تنگدست بوده، نمیتوانستهاست بنیانگذار بک حکومت پادشاهی در یک کشور خارجی شده باشد.
اینکه بگوئیم اعراب از نسل اسماعیل به وجود آمدهاند، مانند آنست که باور داشته باشیم که فرانسویها نسل فرنکوس فرزند هکتور هستند.
تردید نیست که ابراهیم، هیچگاه به مکه نرفته بود.
مسلمانان بر پایه سنتهای خود باور دارند که خانه کعبه، یعنی ساختار مکعب شکلی که در مکه واقع است، بوسیله ابراهیم و اسماعیل ساخته شدهاست. ولی هیچ مدرک تاریخی وجود ندادرد که این ادعا را ثابت کند. هور گرونج، در پژوهشهای خود نشان دادهاست که محمد این داستان را از خود نوآوری کرد تا به دینی که میخواست بسازد، زمینه و مایه عربی بدهد و با این روش تحسین برانگیز، محمد دین مستقلی بوجود آورد و کعبه را با پیشینههای تاریخی و اعتقادی که مختص اعراب بود، وارد ساختار عقیدتی اسلام کرد.
علم پزشکی در قرآن
محل بارآمدن منی مرد
سورهٔ ۸۶ آیههای ۵ تا ۷ میگویند:
پس انسان بنگرد که از چه آفریده شدهاست؛ از آبی جهیده آفریده شدهاست؛ که از میانهٔ پشت [ستون فقرات] و سینهها [استخوانهای سینه] بیرون آید.
این آیهها محل بارآمدن منی مرد را قفسهٔ سینهٔ مرد معرفی میکنند. درحالیکه انسان امروزی از مدتها پیش، محل بارآمدن منی مرد را نه قفسهٔ سینه، بلکه خیلی پایینتر در جایی در لگن خاصره میداند.
بهاءالدین خرمشاهی مترجم و مفسر قرآن، در پایان قرآن ترجمهٔ خود به این آیهها اشاره میکند. وی میگوید: «این آیات، به ویژه آخرین کلمهٔ آیهٔ آخر، معرکهٔ آراء مفسران، خصوصاً مفسران جدیدی است که میکوشند آن را با علم امروز تطبیق دهند.... ترائب جمع است و مفرد آن تریبه به معنی استخوان سینه یا ترقوهاست. [اما] بعضی از مفسران آن را قفسهٔ سینه و توسعاً قسمت پیشین بدن زن گرفتهاند و بعضی دیگر از جمله محمد اسد (یکی از مترجمان قرآن کریم به انگلیسی) آن را به لگن خاصره ترجمه کردهاند.
خرمشاهی با این توضیح نتیجه میگیرد: «باری اگر مترجم به لغت [لغت قرآن] وفادار باشد، ترائب را سینهها یا استخوانهای سینه ترجمه میکند. اما اگر به علم وفادار باشد، آن را به چیزی دیگر باید ترجمه کند.
حسن زاده آملی در کتاب طب و طبیب و تشریح با توجه به معنای لغوی صلب و ترائب میگوید: «صلب دیوار استخوانهای پشت بدن است، و ترائب جدار استخوانهای جلوی آن است، و آنچه در میان این دو دیوار استخوانها محصور است امعاء و اورده و احشاء و نظایر آنهاست. و معنی آیه این است که انسان با دیده اعتبار در صنع پروردگار بنگرد که مبدء تکون و مایه پیدایش او آب جهندهای است که از میان این دو دیوار استخوانها بیرون میآید.]
قرآن و پیشگویی
پیشبینی ایمان آوردن اهل کتاب
سورهٔ ۲۸ آیهٔ ۵۲ میگوید:۲۸:۵۲28:52 ۲۸:۵۲«
الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ یُؤْمِنُونَ
کسانی که قبل از این، کتاب به ایشان داده ایم، آنان به این می آورند.""
این آیه پیشبینی میکند که اهل کتاب، یعنی یهودیها و مسیحیها به این دلیل که کتاب دینی مشابهی دارند، الهی بودن قرآن را خواهند پذیرفت و به دین اسلام گردن خواهند نهاد. برخلاف این آیه و پیشبینی، یهودیان مورد نظر در شبه جزیرهٔ عربستان آن روز، قرآن را نپذیرفتند و حتی جان و مال خود را در راه ترک نکردن دین یهودی و نصاری و پذیرش اسلام از دست دادند.
برخلاف لفظ کلی آیه، مفسران این آیه را تنها به گروه اندکی از «حقطلبان» اهل کتاب مربوط دانستهاند که در اثر اختلاف بر سر مکی یا مدنی بودن آیه، تعداد آنها را چهار نفر یا چهل نفر یا هفتاد نفر مسیحی گفتهاند.
پایان
منبع:http://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن#cite_note-0
21 دسامبر 2011, 12:21, توسط خ . نبیل مزاری
آقای بیخدا احترام تقدیم است . شما نوشته اید : " خیر کاملاً در اشتباه هستید. سخنان شما بی ربط است، من به شما هرگز نگفتم شما از فرهنگتان چیزی ندارید، (دروغ) حرف سنجیده بگو (بگوئید) ... "
این هم نوشته های شماست :"مزاری صیب، با یک مغلطه ی تو کوری و من بینا از بحث در رفتی! چنته خالی شده بود، چیطور؟ هر کسی میتواند سخن شما را بیگوید؛ یعنی چون شما عقلیت نمیرسد، بنا بر این از بحث با شما صرف نظر شد!!!" فکر نمی کردم شما اینقدر فراموش خاطر باشید . اینک شما بفرمائید که کی در اشتباه است ؟ بخاطریکه عفت قلم را نگهداشته باشم از نوشتن واژۀ (دروغ) چشم پوشی می کنم .
شما درین پیام تان نوشته اید :" برای ضربه زدن به دین فاشیسم اسلام ما از هر وسیله ای سود خواهیم برد، حتی نوشته اگر از اهریمن هم باشد."
جناب آقای بیخدا ! مسلمانان بخاطر پیاده نمودن دین شان و ضربه زدن به جان و مال ما فقیران کوخ نشین ، از شمشیر وامربالمعروف و نهی عن المنکر استفاده میبرند و شما گویا خردمندان بخاطر ضربه زدن به مسلمانان از نوشته های اهریمن ! کجاست خرد ، منطق و استدلال انسانی که شما دعوایش را دارید ؟ هیچگاه نگفته ام شما نقد قرآن و انتقاد از اعمال مسلمانان نکنید ، بکنید ولی داخل چوکات ادب و احترام تا مردمی که میخوانند هدف و خواست انسانی شما را درک کنند ، آنرا ترجیح بدهند نسبت به کردار مسلمانان افراطی ! فقط همین !
آقای بیخدا ! دراین پیام تان نوشته اید ، اینکه من چیزی دارم یا ندارم در جای دیگر به شما نشان دادم و در همان جای دیگرچنین نوشته بودید : "....ما به بزرگی عالم هستی نگاه کنیم ، حقارت خود و کره ای زمین را در میابیم." پس آدم حقیر نباید دست به کرداری بزند که از درک آن حقیر است و بلند پروازی هایی نماید که بعد سقوط ، برخواستن برایش دشوار باشد .
با باورمندی برایتان می نویسم که من حقیر هیچگاهی از هیچ شخصی کینه و عقده بدل ندارم و آرزویم اینست که در گفتمان باید حد ادب نوشتن و احترام جانب مقابل را که با احترام با ما برخورد میکند داشته باشیم .
21 دسامبر 2011, 19:48, توسط بیخدا
درود جناب مزاری،
اینکه نوشتم سخنان شما بی ربط است به راستی بی ربط است. دوباره مینویسم شاید این بار دریافتید: نقد ویکیپیدیا را بسیار فراگیر و مهم دیدم و آن را برای خوانندگان در میان گذاشتم، و نقد پاسخ کسی نبود و نیست! اگر منظور شما از این همه سخنان بیربط، سوره ای فاتحه است، که پاسخ آن آخوند فحاش را همان جا دادم.
منظور از چنته ای خالی این بود که شما را از آن حالت هپروت و توهم بیدارتان کرده باشم، و از آسمان بیا ری متان زمین. نه اینکه شما از فرهنگتان چیزی نمیدانید. اصلا اتهام نادانی و جهالت زدن در بحث، ولو اینکه حتی درست هم باشد، کار شایسته ای نیست.
دشواری ما امروز در افغانستان دین فاشیست اسلام است، مخاطب من دین اسلام بود نه مسلمین! اینکه ما فلان آخوند افراطی را میبینیم این دشواری فرعی است، باید دید چه چیزی باعث شده است که افراطیون تا این درجه انسانیت را رها میکند و بخواطر رفتن به آن بهشت ننگین حاضر است خود را منفجر کند. مگر آموزه های اسلام نیست؟ باید دید چرا انسان مسلمان تا درجه ای از انسانیت تهی گشته، که انسان همنوع خودش (کافر) را نجس میداند؟ مگر آموزه های اسلام نیست؟
شما مینویسید: «پس آدم حقیر نباید دست به کرداری بزند که از درک آن حقیر است و بلند پروازیهایی نماید که بعد سقوط، برخواستن برایش دشوار باشد».
شما دست به مغلطه میزنید. شما قسمت از نوشته ای من را درباره مسئله ای دیگر، از کانتیکست بیرون میکنید و با تعبیر و برداشت دلخواه خودتان (همانند مفسرین قرآن) برای بی ارزش کردن سخنان من بهره گیری میکنید. این مغلطه است آن هم از نوع:
The Fallacy of quoting out of context
شما نباید دست به همچون مغالطات بزنید اگر دنبال بحث بخردانه هستید. نوشته ای من درباره پرسش دیگر و موضوع دیگر بود.
مغلطه ای دیگری شما، مغلطه ای حمله به آدم پوشالین است. یعنی اینکه شما برخی از اتهامات را به من وارد میکنید و بعداً ادعا میکنید انسان نباید دست به کردار، یا بلند پروازیهایی نماید که بعد سقوط برخواستن برایش دشوار باشد. در چه چیزی من نتوانستم از عهده ای استدلال بخردانه برنیایم؟ عرض کردم اگر منظور شما از سوره فاتحه است، که پاسخ آخوند فحاش را همان جا دادم، این نقد هم که ارتباط به این بیهوده نویسی شما ندارد.
شاد باشید!
21 دسامبر 2011, 21:52, توسط خ . نبیل مزاری
اقای بیخدا ! بخاطریکه نمی خواهم در مورد نقد نوشته شده در ویکیپیدیا بی ربط سخنی داشته باشم ، بمنظور حسن پایانی درین گفتمان بفرمودۀ خودتان همان کنتکست را بشکل کلی دوباره کاپی می نمایم تا خواننده گان کجکاو بدانند که این نوشتۀ شما چی پیوندی با کل کنتکست دارد جز نتیجه گیری . دیگر موارد نوشته شده در پیام تان قابل بحث نیست :
(این نوع توهمات ( توهمات یعنی باورمند بودن به شهنامه مانند یک اثر ادبی تاریخی ) زمانی برای انسان میتواند پیش بیاید که انسان خود را مخلوق برتر و موجود مهم بداند و عالم هستی را به اندازه ای عقل خودش کوچک تصور کند، و گرنه اگر ما به بزرگی عالم هستی نگاه کنیم، حقارت خود و کره ای زمین را در میابیم. بقول خیام، باز آمدن نیست چون رفتی رفتی. برای من زندگی بعداز مرگ یک چیزی مسخره است و بهشت اسلامی توهین به شخصیت انسان.)
آقای بیخدا ! این جملۀ شما : (...اگر ما به بزرگی عالم هستی نگاه کنیم، حقارت خود و کره ای زمین را در میابیم. ) که با (اگرنه) آغاز یافته نتیجه گیری از کنتکست است نه جملۀ ارتباط دهنده موضوعی .
اینک دوستان خود داوری نمایند که چی ربطی آن سخنان شما جز نتیجه گیری با کل به اصطلاح کنتکست دارد !
فراموشم نشود که (بیا ری متان) درستش (بیارم تان) است ، یا اینکه شما به خودتان هم صفت جمع خطاب میکنید ؟
امید دوستانرا این داستان دنباله دار ألف ليلة وليلة مانیفست شیطانی مورد پسند آید و پیرامونش گفتمانها داشته باشند . پدرود .
21 دسامبر 2011, 22:50, توسط بیخدا
این یکی هم بیخود است. حالا دیدید که همه ای راهای استدلال منطقی برای شما بسته شد، برای اینکه عریضه خالی نماند، روی آوردید به غلط گیری املایی!!
21 دسامبر 2011, 23:27, توسط خ . نبیل مزاری
آقای بیخدا ! به این پیام تان باید گفت :The Fallacy of quoting out of context
که به پارتی دری میشود : برداشت نادرست از درونمایه نوشتار . درست نویسی نادرست نویسی شما هیچگونه پیوندی با ریشۀ جُستار پیامم ندارد و آرزو دارم پیامم را دقیقتر بخوانید ! پدرود .
22 دسامبر 2011, 05:55, توسط مولوی عظمت السلام
میگویند شخصی نزد امام جعفر صادق رفت وگفت که من بیخدا هستم. امام طرفش دید وگفت: ایا پدر داری؟ شخص گفت: بلی! امام فرمودند: من که میبنم شاید تو بی پدر هم باشی!
شخصی بنام بیخدا که به نظر بنده بی پدر هم است پیدا شده است که نظریات ایرانیان را که حکومت اخندی ایران انها را تلخ کام کرده است را کت وپیست میکند ولاف از بیخدایی میزند. خدمت این ماده الاغ زاده یی ماچه سگ نواسه باید عرض کرد که وی اولین واخرین بیخدا در این جهان نبوده ونخواهد بود. مانند بیخدا بسیار بی پدران وبیخدایان دیگر که از خرزایده شده اند وجود داشته است. این لاطایلات صرف به درد بیخدا میخورد. محمد که جانم فدایش باد امروز اضافه از یک ملیارد ثنا گوی دارد وحد اقل روز 25 ملیارد بار به وی درود فرستاده میشود!
لعنت به ان شب نامیمون که در یک بطن هرزه وفاحشه از یک مفعول میراثی نطفه تو بسته شد ولعنت به ان روز شوم که تو بدنیا امدیی وهی کاش که مادرت در ان روز به فکر گو کردن به تشناب میرفت وبه عوض گو تورا در سوراخ کناراب مینداخت به چاه بدرفت وهی کاش به جای دهنت که چاه بدرفت گشته است مسکن ابدیت چاه بدرفت میبود! انشاالله که چاه بدرفت مسکن اخرینت خواهد بود.
با احترام مولوی عظمت السلام خطیب مسجد یزید بن معاویه رض
22 دسامبر 2011, 06:19, توسط تا په یاری کی راته جول شو پیسادونه جانانه .
مولوی عظمت الجهالت .
مادری امام جعفر صادق شهبانویه دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانیان بود که در جنگ فتح الفتوح بدست عربهای تازی فرار داده شد و دخترش را در مسجدی بردند و به او تجاتوز نمودن که سال بعدش امام جعفر صادق شما از بطنش بیرون امد . اولین تجاوز از طرف امام حسین شما شده بود به او . باقی باشد برای روز مبادا .
22 دسامبر 2011, 06:26, توسط تا په یاری کی راته جول شو پیسادونه جانانه .
مولوی جاهل . !
عرض کنم که در حالیکه همه باشنده گان دور و بر بت خانه کعبه پیروان دین های حق خداوند گار بودند . الله و تعالی شما چرا یک جاهل و بی سواد و سرگین جمع کن که فقط بت پرست بود ( محمد ) و به خداوند متعال نیز اعتقاد نداشت برای پیغمبری تو انتخاب نمود . خد ا دیو انه است یا تو ؟ محمد اگر انسان میبود به خواهر نه 9 ساله تو تچاوز قانونی اسلامی میکرد .
22 دسامبر 2011, 08:09, توسط بیخدا
جناب آخوند رافضی چرا میسوزی! در همان پیام بالا برای شما اشاره کردم که اگر فرزند صیغه ای نیستی و از خود پدر داری دیگر با ک و ن لخت نیایی میانه ای میدان! باز هم عبرت نگرفتهاید؟
اینکه امام ذعفر سارق (نعلت الله علیه) چه گوه خورده، پشیزی ارزش ندارد! آدرس بیده از کجا کت و پیست کردم؟ تا آنجا که من میدانم بحث دینی در کابل پرس? ما نکردیم که مثلا نظری ایرانیان را کت و پست کرده باشم. بحث ما با جناب مزاری بیشتر تاریخی و مربوط به شاهنامه ای فردوسی بوده است. نقد مذخرفنامه بنام قرآن از ویکیپدیا است و دو بار آدرس و منبع را ذکر کرده ام.
فحشهای شما را بر میگردانیم به آدرس خود شما و محمد بچه باز و خاندان او تا عبرت باشد برای شما! قسمت پایانی پیامتان تقیه بود (دروغ شرعی شیره اثنی حشری) وگرنه شما شیعیان به امیرالمؤمنین یزید و معاویه نعلت میفرستید.
22 دسامبر 2011, 09:34, توسط بیخدا
برای ادب کردن ملا کودن فحش نامه ای او را اصلاح کردم، و مسلمین یخن ما را نگیرد، متن توسط آخوند نوشته شده است نه من!!
شخصی بنام محمد بچه باز که به نظر بنده بی پدر هم بوده پیدا شده بود که نظریات یهودیان را که در سرزمین عربستان به آرامی داشت زندگی میکرد، کپی کرده ولاف از پیغمبری میزد. خدمت این ماده الاغ زاده هایی ماچه سگ نواسه مسلمان باید عرض کرد که محمد بچه باز خود را اخرین پیام آور خدا در این جهان معرفی کرده بود. مانند محمد بچه باز بسیار بی پدران و شرفباختان دیگر که از خرزایده شده بود وجود داشته است. این لاطایلات قرآن صرف به درد مسلمانان میخورد. محمد بچه باز که لعنت جهانیان بر او باد امروز اضافه از یک ملیارد پیرو دارد که بوی از مذخرفنامه قرآن نمیبرد واز حماقت و نادانی حداقل روز 25 ملیارد بار به وی درود میفرستد.
لعنت به ان شب نامیمون که در یک بطن هرزه وفاحشه از یک مفعول میراثی نطفه محمد بچه باز بسته شد ولعنت به ان روز شوم که محمد حرامزاده بدنیا امد وهی کاش که مادرش در ان روز به فکر گو کردن به تشناب میرفت وبه عوض گو اورا در سوراخ کناراب مینداخت به چاه بدرفت وهی کاش به جای دهنش که چاه بدرفت گشته میبود، مسکن ابدیت چاه بدرفت میبود! هتما که چاه بدرفت مسکن اخرینش خواهد بود.
رب العالمین بیخدا
22 دسامبر 2011, 11:50, توسط مولوی عظمت السلام
این که تو ویا مولوی چه میگویید کار خودتان است اما از ان جاییکه تو ولدالزنا ابن شیطان ال ابلیس به پیامبر اضافه از یک ملیارد نفر توهین میکنی و نوشته دیگران را از ویکیپدیا که ادرس ان:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%...
است دزدی وبنام خود نشر میکنی دیگر چیزی برایت باقی نمیماند. باید گفت که این گفته های چیزی تازه نیستند. بهتر است که همان مورده گاوانی که یک چنین ادعاهای کذب دارند وکسانی مانندتو احمق انرا کت وپیست میکنند سندی ندارند. مثلا بفرما از روی کدام اسناد وشواهد داستان همبستر شدن پیامبر را با ماریه درخانه حفصه بیان کرده است؟ در قسمت سوره الحمد برایت گفته شد که دران خداوند طرز صحبت کردن باخود را با بندگان خود در قران اموختانده است. هرکسی که باهوش وفکر قران را بخواند انرا بخوبی از انجیل که تمامش داستان خود عیسی است فرق میتواند. سوره الحمد هم به خداوند وهم به بندگانش تعلق دارد.
لعنت به تو کثیف وحرامزاده ولدالزنا وانسان پست فطرت. لعنت به ان همسایه ویا قصاب سرکوچه تان که مادرت را لنگ بالا دربرابریک کیلو گوشت بدون استخوان دار زد ونطفه تو حرامزاده بسته شد. تو واقعا باید نامت را بیپدر بگذاری تا بیخدا. من مولوی و یک حجت السلام هستم درست ولی بخدا اشخاصی مانند تورا چنان از عقب بکنم که چشم هایت از حدقه برایند بیرون تا بدانی توهین به دین دیگران چه عواقبی دارد.
لعنت به بیخدایان
22 دسامبر 2011, 19:33, توسط بیخدا
خیر کودن خان. خواننده گان میدانند که منبع ویکپیدیا را دوبار ذکر کردم در آخر قسمت چهارم نقد مذخرفنامه ای محمد بچه باز پیام من این است:
قسمت آخر را موفق نشدم ارسال کنم.
نوشته از دانشنامه آزاد ویکیپدیا است.
و در اخیر از دوستان اسلام ستیز خواهشمندم که این نقد مهم را به کامپیوتریشان ذخیره نمایند.
منبع: http://fa.wikipedia.org/wiki/نقد...
و در آخر قسمت پنجم باز هم منبع را ذکر کردم. بقیه فحش های شما هم از کونپارگی است.