مفهوم " فقط " در حاکمیت امیر عبدالرحمان خان
حکم قطعی را نمیتوان ابرازداشت. شاید کند ذهنیی دامنگیراو بود که از اختلالات عصبی ویا عقلی ناشی میشود. آنچه ازسیرزندگی وگونۀ رفتارهای او نوشته شده وبر جای مانده است، آشکار می نماید که از آغازآدم بدخوی وبد سلوکی بود.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مشهورو مستند است، که امیرعبدالرحمان خان، درپای نامه ها، فرمانها ورساله های تبلیغی کلمۀ " فقط " را مینهاد. گاهی تقریبا ًدرهرصفحۀ رساله ها مینوشت که : "صحح است دست خط کردم".(1)
دست نبشته های امیرپروضوح نشان میدهند که اندک سوادی داشت. وقتی پارۀ اسناد برجای مانده را پیرامون سواد یاتوان خواند ونوشت اودرکنارهم بگذاریم، این ادعا میتواند بهتر زمینۀ پذیرفته شود. درآنها می بینیم که امیرمیتوانست اندکی بنویسد. اما پروای آن را نداشت که حرف(ی) را درکلمۀ صحیح، نیاورد. معلوم است که عبدالرحمان نمیدانست که کلمۀ "صحح" اونیاز به حرف(ی) درمیان دو (ح) دارد.اینکه میتوانست یا نمیتوانست یک جمله را به درستی بخواند، از روی نوشته هایش میتوان حدس وگمان قرین به واقعیت را به کار بست که مشکلاتی درزمینه داشته است.
نمونۀ ازخط امیرعبدالرحمان خان(2)
هنگام مکث به چرایی این کم سوادی او، اطلاعات پیرامون زندگی اوحاکی ازآن است که عبدالرحمان درکودکی مکتب گریز وبیعلاقه به فراگیری درس بود. با وجودیکه امکانات و زمینه های فراهم شده برای او بسیار خوب ومساعد بودند، با آنهم نتوانست آدم با فرهنگ وادب ودارندۀ احاطه نسبی به معلومات زمانۀ خویش بار بیاید.
امکانات و زمینه های مساعد برای رشد وپرورش اورادرعلاقمندی ها وغمخواری سردار محمد افضل خان به منظور با سواد شدن او بخوبی میتوان درک نمود. سردار افضل خان تنها یک پسر یا همان عبدالرحمان خان را داشت. به دیگرسخن عبدالرحمان، فرزند یگانه و دلبند پدربود. این موضوع هم سبب شده بود که حواس پدر به سوی اوتمرکز بیابد. برخلاف بقیه سرداران و شهزاده گان خانوادۀ سدوزایی ومحمد زایی که زنان و فرزندان بیشمارداشتند وحتا زنان و فرزندان خویش را نمی شناختند.(3)
تسلط امیردوست محمد خان براوضاع و تأمین وضعیت امنیت آمیزی که خانوادۀ امیرمیتوانست به حکومتداری وبهره گیری ازامتیازت آن بپردازد؛ امکانات مناسب را دراختیار افضل خان نهاده بود. افضل خان با استفاده ازآن اوضاع هنگامی که حاکم بلخ وشبرغان بود؛ از دوست محمد خان خواهش نموده بود، که عبدالرحمان را نزد او به مزارشریف بفرستند. وقتی عبدالرحمان به مزارشریف رسید، سردارافضل خان" مکتب خانه یی برای تعلیم پسرش سردار عبدالرحمان خان بنیاد نهاد. . . او را که قدم به مرحلۀ 9 سالگی نهاده بود، به معلم سپرد."(4)
شادروان کاتب فیض محمد بزرگوار، تاریخی را که افضل خان دست پسر را به معلم سپرد،سال 1269 ق. نوشته است. ازآن تاریخ معلوم میشود که تا پس از مرگ امیردوست محمد خان (12جون 1863) که جنگ قدرت میان فرزندان او شعله ورشد، عبدالرحمان فرصت وامکانات کافی داشت که خواندن ونوشتن رافرا بگیرد. ولی حتا از سواد نوشتن وتفاوت میان س وص بی بهره ماند. اضافه برآن طی سالهایی که در بخارا به سر میبرد نیز فرصت های دراختیار داشت که خواندن ونوشتن را فراگیرد.
اما چرآدم با سوادی نشد؟
حکم قطعی را نمیتوان ابرازداشت. شاید کند ذهنیی دامنگیراو بود که از اختلالات عصبی ویا عقلی ناشی میشود. آنچه ازسیرزندگی وگونۀ رفتارهای او نوشته شده وبر جای مانده است، آشکار می نماید که از آغازآدم بدخوی وبد سلوکی بود. وقتی سردارافضل خان روی به جمعیتی ازهمکاران نمود وگفت که" پسر دیوانۀ خودم را سپهسالارشما مقررنمودم "(5) ایا میشود این سخن را نادیده گرفت. واین ادعای افضل خان ونامیدن عبدالرخمان با چنان صفتی از زبان خود امیردر تاج التواریخ نوشته شده است.
یک موضوع دیگری هم است که میتواند به چرایی عدم علاقۀ او به درس پاسخ تکمیلی بدهد. عبدالرحمان ازهمان کودکی به امورحکمروایی و امرو نهی گمارده شد. در سن 12سالگی قایم مقام سردارافضل خان بود.به منظورپیشبرد امور، حیدرخان پسرمحمودخان بیات، ازکابل خواسته شد که به پیشکاری وی بپردازد. هنگام مرگ امیر دوست محمد خان والی تخارستان و بدخشان بود. درواقع هنوز ازمکتب خواند نوشتی را فرانگرفته بود که به مکتب تجربه اندوزی و فراگیری چگونگی سرکوبگری مردم ومالیه ستانی سپرده شد.
آنچه عبدالرحمان در سالهای امارت خویش در کابل (1880-1901) انجام داد، دقیقاً مهرو نشان آموزش ها وعملکرهای او را ازآن زمان درشمال کشوربا خود دارد.
این است که عبدالرحمان خان، پیروزی را در زندگی در جنگ وسرکوب وقهار بودن نگریست. زیرا درهمان مکتب پرورش یافت.هراندازه که ازین مکتب تغذیه نمود، خویش را با سوادتر دید. سواد نزد اوچکونگی ایجاد شبکه های ارتباطی برای تصرف قدرت، برای تأمین ارتباط با خوانین ومتنفذین وسرانجام به دست آوردن ودل سپردن به انگلیسهابود. این سواد حکومتگیری وحکومتداری، به بیعلاقگی او به آموزش زبان وادب بیشتر میافزود.
او مزایای سواد حکومتگیری خویش را وقتی بیشتردید، که زمینه های مساعد بهانه جویی،هجوم نظامی انگلیسها، مرگ امیرشیرعلیخان وشورش مردم وسپس رهجویی انگلیسها برای خروج از افغانستان به استقبال او شتافتند. انگلیسها دست انتخاب را برسر او نهادند. گرفتن تفاهم انگلیسها برای نشستن او به تخت کابل وزیرکی هایی را که شخص عبدالرحمان به کار بست، همه حاکی ازبهره مندی او ازسواد سیاسی یک مطلق العنان بود که ازنظرفرهنگ ودانش وحتا آداب معاشرت جاهل بود. اما جاهل موفق وپیروزمند. جملاتی را که با همان بیسوادی مینوشت، اگربه جای س،ص ویابرعکس هم بود، نزد اواهمیت نداشت. زیرا درهیأت حکومتداری او توجه به آنگونه سواد وفهم، مهم نبود. اواهل استدلال وابراز دلیل ودلایل وشنیدن آنها نبود. پرورش عملی را درمکتبی دیده بود که نتیجه اش مطلق العنانی بود. درین مکتب خود راعقل کل، جامع الکمالات و به سخن امروزینه، فیلسوف هرچیز فهم میشناخت.
از همان روبود که پنداشته های خود را بالاتر ازهمه میدانست و به آنها به عنوان فکروعقیدۀ سایۀ خدا در زمین، لعاب آسمانی هم می بخشید. او تا مرزاین برجسپ مهر ونشان هم پیش رفت که " قهرمان زمان وخداوند آن سامان (افغانستان) " یاد شود (6)
بنابرین، آنچه اززمانۀ کودکی دردبستان مکروحیل، خونریزی ومالیه ستانی وقدرت جویی فراگرفت، گذاشتن تحکم " فقـــــــط " درپای فرمانها ولوایح کاملا ًمنطقی به نظرمیاید. " فقط " سخن نهایی شخصیتی بود که نه حرف خود را پس میگرفت ونه سخن وپیشنهاد ونظریۀ شخص دیگری قبول داشت. اگرصحیح را ( صحح) ویا مثال را (مسال) مینوشت، نوشتۀ مطلق العنان بود که هیچکس را یارای اصلاح آن هم نبود.
هرگاه درسایۀ دین ومذهب می نشست واحکام خود را درپرتو آیات قرانی و احادیث پیغمبراسلام صادرمیکرد، مطلقیت وساختاراندیشده گیهای سیاسی اش مجال و وقعی به پیشوایان دین ومذهب نمیگذاشت. درین زمینه نیزخود امیربود که سخن واپسین را با "ققط" مینوشت. نمونه ها یی را بیاوریم :
* بر محتویات وادعا های کتاب "سرشته وقانونات " سخن امیراست که با " فقط "، به صحه گذاریی نثر منشیان می نشیند:
" پس ازحمد صمدیکه مبنای زیست انسان واجرای دین ودولت را منوط به وجود مبارک پادشاه مربوط بعسکروسپا داشته تا هرکع گردن ازرشتۀ اطاعت فرمان فرما درکشد، او را ازدم تیغ بیدریغ بگذرانند . . . زیرا اوامر ونواهی الهی واحکام شریعت حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه والله والسلم، بسیاق اطیعوالله واطیعو رسول و اولی الامرمنکم ،بتوسط سیاست سلطان کماحقه اجرا میابد. . ."(7)
* دررسالۀ «الترغیب الجهاد الی فی امیر لبلاد کلمات.»( کلمات امیرالبلاد فی الترغیب الی الجهاد) ، به آن قدرت مطلقه دربرابرمردم چنین چهره یی می گیرد ودست خط میکند : " اما بعد ( امیر عبدالرحمان خان ) میگوید امیدوار فقرۀ حضرت کردگارجهان امیرممالک افغانستان، امیرابن امیرالامیر ابن امیرالامیر عبدالرحمان خان که این موعظتی است عامه ونصیحتی است کامله وتامه برای مرحمة ودلسوزی اصناف اهالی کشور دیانة مظهر افغانستان . . .
امیر عبدالرحمان دست خط کردم ."(8)
سخنانی را که "موعظت" نامــیـده، برای منشی ها تقریرکرده تا بنویسند. پس آنها را دوباره شنیده ویا خوانده ودست خط نموده است. تأکید ی هم دارد که سخنان او برای عامه، کامل وتمام است. واین ادعای کامل وتمام بودن "موعظت" امیر، طرف دیگر چهرۀ ادعایی است که تصور و پندارپیرامون وجود هرگونه نارسایی و کمبود درفرمان ویا موعظت امیر رابرنمی تابد. از حاکمیت مطلقۀ او حکایت دارد.
البته عامۀ مردم باید بارمنت او را بردوش بکشند، که ازروی مرحمت ودلسوزی موعظت نموده است.!!
* درجای دیگراوصاف مطلق العنانی را"فقط" او چنین تبارزمیدهد:
" غیرحاضری سپاهی را وقتی که حاضر شد بسرخط او درج نمایند. در باب طلبات فقره همان است که سرطلب میرزا یا میجر بسرخط اودرج می نمایند. مدعااینکه نقدوجنسی که به سپاهی داده میشود باید درج سرخط اوباشد واسلحه واسباب تحویلی هر شخصی را نیزبه تکت سرخط او داخله نمایند.
فقط. "(9)
*برای فرزند خویش سردرا نصرالله خان که مسافرت به سوی لندن را درپیش داشت، چارچوبی تعیین نمود که " فقط " در همان محدوده سخن بگوید وفقط!
هدایت نامۀ 33 فقره یی برای سردارنصرالله نوشته بود که مادۀ 15 آن چنین بود: " اگر حرف دشمنی با روس یاد شود، ویا از نور چشم بپرسند که روس دشمن افغانستان یا دوست؟ جواب مختصر قلیل اللفظ کثیرالمعنی بگوئید که : اگر روس ارادۀ پایمالی ما را ندارد، ماهم خیال گرفتن آنطرف سرحد خود را نداریم . فقط
اگر همراه زار یا وزیرمختاراوملاقات شد، این قدرمیگوئید که : ازسرحد داران ملک خود که همجوار سرحد داران ملک شما میباشند، همینقدر خبر دارم که از سرحد داران شما رضامندهستند. بنابر این من هم ازدولت اعلیحضرت امپراتورراضی هستم وبقای عمراین امپراطوررا دیرسال میخواهم فقط."(10)
ادامـــــــــــه دارد
1- امیردربسیارازصفحات کتاب " اساس القضات " تألیف احمد جان خان الکوزایی(1311 ق.)، که 124 صفحه دارد؛ دست خط میکند. ومینویسد. " صحح است فقط" . مطبعۀ دارلسلطنۀ کابل.
2- این نمونه از خط امیر عبدلرحمان خان را، سالها پیش نویسندۀ گرامی جناب عبدالشکور حکم عنوانی نویسنده فرستاده است.
3- از زبان محمد یعقوب خان مشهور به یقوب جان وزیر دربار امان الله خان، گفته شده است که روزی امیر حبیب الله خان از ارگ بوسیلۀ موتر بیرون میشد. کارکنان ارگ طبق معمول صف بسته بودند، در فاصله های نزدیکتر چند طفل به بازی مشغول بودند. امیر با رنارضایتی امر توقف موتر را داد وپرسید: اینها( اشاره با اطفال ) اینجا چه میکنند؟ آهسته به گوش امیر گفته شد که " نورچشمی ها هستند" . بچه های خود امیر بودند.
4- کاتب فیض محمد . صص212-214سراج 2
5- امیر عبدالرحمان خان .تاج التواریخ . 37 ترجمۀ غلام مرتضی خان قندهاری .به کوشش ایرج افشارسیستانی . 1369. تهران. چاپ هما
6- تاج ص 16
7- کتاب سررشته و قانونات . 1890-1900 تألیف گل محمد خان محمد زایی. ص اول . دارالسلطنۀ کابل
8- کلمات میر البلاد فی الترغیب الی جهاد. 1886 ویا 1887دارلسلطنۀ کابل
9- کتاب سررشته وقانونات. ص 31
10- میر غلام محمد غبار . افغانستان درمسیر تاریخ .ج. اول . ص 674 . غبار مینویسد که " اصل این دستورالعمل به امضای امیر عبدالرحمان خان در خن ادۀ " کبیر سراج" نواسۀ میر در کابل محفوظ وعکس هایی از آن در دست بعضی اشخاص موجود است .
میراث " فقط " نزد امیر حبیب الله خان
مظالم امیرعبدالرحمان خان در برابر مردم هزارۀ کشورما را، می توان یکی ازوحشت آمیزترین سیاست های مطلق العنانی شمرد. نتایج آثارعمل سرکوبگرانه درقتل های جمعی،فراراجباری، به فروش رسانیدن وبه غلامی وکنیزی گرفتن وغصب دارایی وزمین های آنان چهره نموده است.
جمعه 23 دسامبر 2011, بوسيله ى نصیر مهرین
پيامها
21 دسامبر 2011, 17:41, توسط تور خان
نفهمیدم. منظور جناب مهر آئین از یاد آوری از زندگی این جانور وحشی ودرنده چیست. شاید به زخمهای اجداد غیور ما نمک پاشیدن باشد. در غیر آن بیرون کشیدن جسد پوسیده وبویناک این درنده خو از گورستان تاریخ ، معنی ندارد
21 دسامبر 2011, 19:13
عبدالرحمن جلاد هیچگونه اختلالات روانی نداشته است. یا اگر داشته بوده بعد از کشتاروقتل عام هزاره ها باید دامنگیر او گردیده باشد اولا اگر او مشکل روانی میداشت چنان پروژه بزرگ"اشغال افغانستان" ازطرف خارجیان به اوسپرده نمیشد درضمن نقشه های که او برای درهم شکستن هزاره هاطراحی واجرا نمود، کار یک انسان روانی نمیتواند باشد. آنچه واضیح میباشد کشتار هزاره ها یک قتل عام جهت حذف فزیکی صاحبان اصلی بخش های بزرگ از کشور بوده که آگاهانه وشعوری توسط حاکمان بعد از او نیز تا امروز ادامه داشته است. عبدالرحمن بخاطر آنکه کشتار وظلم علیه هزاره ها را در افغانستان مبدل به یک فرهنگ نماید دست به جنایت های اعظیمی در حاشیه های قتل عام هزاره ها زد. با تشت های مملو از چشم های کشیده شده از سر هزاره ها بازی میکرد. بلافاصله تاوه های داغ شده را پس از جدا نمودن سرهزاره ها از تن شان بالای گردن بریده شده آنان قرارمیداند وبدینصورت رقص مرده را مشاهده مینمود واین تماشا درمیادین اصلی وعمومی کابل درحضور آن امیرجلاد وساکنان شهر اجرا میشد و...بعید نیست که همین جلادی ها باعث ایجاد اختلات روانی در آن امیرجلاد شده باشد. تاکید میکنم قتل وکشتار هزاره ها با یک تئوری منظم وشعوری انجام پذیرفته وتصمیم یک انسان روانی نمیباشد وهیچ کس نمیتواند با روانی تعریف نمودن وی مئسولیت وی وهمدستان او را در کشتار هزاره بعلت تکالیف روانی یک انسان مریض جلوه دهد.
21 دسامبر 2011, 20:11, توسط محسن
آقای مهرین قتل عام هزاره ها و ادامه آن تا زمان طالبان و زمان کرزی به وسیله کوچیها فراموشتان شد؟
22 دسامبر 2011, 00:38, توسط جهانگیر عابدی
آقای مهرین فردا ادعا خواهی کرد که مجاهد کبیر ملا ماد عمر آخوند هم مشکل روانی داشته و لهذا حق داشته که پروژه های زمین سوخته،بودای های ویران شده و قتل عام مردم افغانستان را اجرا کند. وای از دست قلم نویسان پریش و نان به نرخ روز خور.
22 دسامبر 2011, 05:02, توسط تا په یاری کی راته جول شو پیسادونه جانانه .
من فقط میدانم که اگر امیر ( فقط ) را از تمام گفتگو های خود بیرون میکرد , باقی یک نوع اداره بی ظابطه به جای میماند که هر ان اقوامی باغی متحد میشدند و حکومت وقت را که در مقابل دشمن ترین طایفه که از هفت اقلیم گذشته خود را به سرحدات افغانستان رسانیده بودند تا این خطه را تار و مار کنند , ضعیف میساختند و سلسه ازادی افغانستان از دست امیر و رعایا بیرون میشد . پس بدین وجهه برای قابو داشتن به رعایای سرکش و ماری استین امیر ازاد های فردی و قومی و مذهبی و دینی را حتی به قیودات روبر ساخته و توسط کلمه (( فقط )) به جای فقلی (( گل میخی )) در ان کاریده بود . حذف کلمه (( یا - ی ) خود شخصیت خود مختار امیر را از قید و بند شیوه بیان ( من در اوردی ) که منشی های قزل باش در دربار دراورده بودند , نشان میدهد . از نقاشی حروف دری بروی کاغذی معمولی پیداست که امیر در نوشتن دست به فرمان مغز داشته است , که این تجربه خود از محصل بودن امیر در مدارس ابتداییه و عالیه ان زمان مکرر نشان دهی میکند . بر خلافی امیر من نصیر مهرین را دوباره حکم میدهم که مدرسه را از صنف اول به خواندن بگیرند تا با نوشتن های بی بنیاد خود توهینی به رعایا و رهبران این مملکت نگردند . ( در ساعات ن.ک فقط خادم شما.ان )
مکرر اینکه : ( ی ی ی ی ی ی - فقط فقط فقط فقط )
22 دسامبر 2011, 06:36
خدمت تا په یاری کی:
اوه دیوانه برایت یک شعر می گویم مثل خودت:
مه قربانت شوم ای میر علم جان
درخت های سر کوه ره کی شانده
مقاله یا چرندیات اکبر یوسفی را در مورد امیر عبد الرحمن جان در جرمن انلاین بخوان که خودش چه در فشانی کرده بعد بیا این جا نظر بده.
ا
22 دسامبر 2011, 14:39, توسط nader
صدها نی بلکه هزاران بار مردم و روشن فکران افغا نستان گلو پاره کده و میکند که شایسته سالا ری نه قوم سالا ری . اوغو نجیس کی میفامه اگر میفامه هم خودرا به کو چه حسن چب میزند . این است که هیج افغانستان درست نمیشه زیرا همیش سردمداران پشتون به طرف خود میکشد و کاشکی بفهمد .
آنلاین : http://http://kabulpress.org/m...
22 دسامبر 2011, 14:56, توسط nader
صحبتهای ونا بهینه اندیشی و ساده لوحی نور محمد تره کی را شما دریوتوب بشنوید و افغا نستان محال است که با مدن این طور رجالهای بیکفایت درست شود . کرزی هم در تناقض گوی و بی سر ته گفتن مشهور شده است . قیاس کنید تا عبدالرحمان .
آنلاین : http:/http://kabulpress.org/my...
22 دسامبر 2011, 15:06, توسط nader
شما قضاوت کنید که طی یکسال ده فر مان بدون بر رسی بر اوضاع مشخص ایا این درایت کاردانی تره کی را نشان داده باز صحبتهای شان را خوب بشنوید .
هزاران خلقی دران وقت هورا میکشید خیال میکرد که افغا نستان را فرمان پشت سرهم ترکی جور خاد کد . http://www.youtube.com/watch?v...
22 دسامبر 2011, 16:36, توسط ملا نمرود اخون
سلام به همه ملت بزکوار افغانستان.
تا زمانیکه قهرمانان ومدبیران وطن پرور های هزاره در راس دولت افغانستان قرار نگرفته
بخدا قسم اگر مردم افغانستنا روز خوب را بیبیند زیرا پشتون ها سالها است که مسئولیت مردم را بدوش گرفته اما از عهده ان بر امده نتوانسته است تاجک هاهم هما نطور اما هزاره که یک فرد عادی ان به اندازه کرزی مردار خور عقل دارد عقده بدل مانده است.
اگر ریس جمهور هزاره باشد نه مثل محقیق و خلیلی هزاره های چپی هزاره های شعله جاوید نه تولید کننده گان ایران
زیرا انها هم به جمع وطنفروشان میرود.
23 دسامبر 2011, 14:54, توسط افشار
سلام:
نصیر مهرین زمانی متعلق به جنبش انقلابی بود که فراوان رهبران و کادر های شانرا وطفروشان خلقی- پرچمی و آدم کشان جهادی با بیرجمی تمان سر به نیست کرد. که از ترس ناف مهرین ها رفت . و لی از آن جاییکه از یک طرف می خواهد از خطرات احتمالی آینده خودرا حفظ کند و از طرف دیگر می خواهد نامش در لیست محققین و نویسندگان هم درج باشد. همین مطلب ی را که در کابل پرس? انتشار داد مدت ها قبل در سایت آریایی و کابل ناته گفتمان به نشر رسانده بود. نمیدانم می خواست فوتو اش در کابل پرس هم نشر شود؟وی همیشه به اغماض نویسی پرداخته وبا پیش کش نمودن مطالب بی محتوی وبا فرستادن فوتو های متبسم خویش در حقیقت می خواهد بر گور شهیدان راه آزادی و عدالت اجتماعی تمسخر کند. بعضاً عنوان مقالاتش را با سئوال مطرح میکند که خوانند فکر مکند آقای مهرین بالاخره گره از مشکلات برداشته و نا مکشوف را کشف کرده است. ولی وقتی مطلب را تا آخر بخوانیم می بینیم که جناب کوچکترین جوابی برای سئوال خود نداده است. به گونه مثال و قتی می خوانید " تاریخ غبار چرا توقیف شد؟" فکر مکنید در کنار استبداد سلطنتی که به همه روشن است کدام دلیل دیگری هم وجود دارد که تاریخ عبار توقیف شد. وقتی مطلب تا آخر به خوانیم نمیتوانیم حتی بدانیم که بالاخره تاریخ غبار خوب شد که توقیف شد و یا بد شد! هم چنان وفتی می خوانیم " در برابرگسترش تروریسم چه باید کرد ؟" تصور میشود که آقای مهرین حتماً پدیده را شگافته و راه مهار کردن تروریسم را نشان می دهد. ولی متاًسفانه چنین چیزی عاید مان نمیشود