اگر يك نيست از ...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مدتی بود از حضرت مولانا نیاوره بودم. حال این روزهایم
را در این غزل یافتم و با شما شریکش کردم.
اگر خواهی مرا میدر هوا کن
وگر سیری ز من، رفتم، رها کن
نیم قانع به یک جام و به صد جام
دو ساله پیش تو دارم قضا کن
بده می گر ننوشم بر سرم ریز
وگر نیکو نگفتم ماجرا کن
من از قندم، مرا گویی ترش شو
تو ماشی را بگیر و لوبیا کن
سر خم را به کهگل هین مبندا
دل خم را برآور، دلگشا کن
مرا چون نی در آوردی به ناله
چو چنگم خوش بساز و با نوا کن
اگر چه میزنی سیلیم چون دف
که آوازی خوشی داری، صدا کن
چو دف تسلیم کردم روی خود را
بزن سیلی و رویم را قفا کن
همی زاید ز دف و کف یک آواز
اگر یک نیست، از همشان جدا کن
حریف آن لبی،ای نی، شب و روز
یکی بوسه پی ما اقتضا کن
تو بوسه بارهای و جمله خواری
نگیري پند اگر گویم سخا کن
شدی ای نیشکر ز افسون آن لب
ز لب ای نیشکر! رو شکرها کن
نه شکر است این نوای خوش که داری
نوای شکرین داری ادا کن
خموش از ذکر نی، میباش یکتا
که نی گوید که یکتا را دوتا کن
آنلاین : http://baghchar.blogfa.com/pos...