شعری که قصه نیست
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
شعري كه
قصه نیست
پیشکش به استاد
محمداعظم رهنورد زریاب
قصهگوی
کابلی!
سلام مرا
به همشهریانم برسان
این روزها
خوشتر
دارم در کابل بمیرم
مردن فقط
در کابل معنا میدهد
در گذرم
از دهلیزهای سرخ
بی ردّ
دشنه و گلولهای
شرمسار گل
روی دخترکی چنگ انداخته به دامان رهگذری سرگردان.
همشهری
قندکم سلام!
من از
روزهای آفتابی دور برایت خبر آورده بودم
از جادههای
سپیدی
که از
شمال راه میکشید به جنوب
و به
ایمانهای گرسنه، انسان میبخشید
و سیپاره
قرآن را رنگی دیگر.
نمیدانستم
روزگار سرداران کابلی به همین زودی میگذرد
دیوارهای
«شیرپور» (1) بر شانههای برادرم راست میایستند
و در تن
خواهرم اوج میگیرند
خونگریههای
مادرم از «قصر دارالامان» (2) راه میکشد
تا
«قصر گلخانه» (3)
آنگاه
سرریز میشود در گلوی «هندوکُش» (4)
و در «نیمروز
تفتان» (5) آه میشود.
از
تاراجستان کابل تا خرابههای بودا راهی نیست
میان
باستیل «پل چرخی» (6) و «دشت لیلی» (7) هم تنها «قلعهي
افشار» (8) مانده است
و گرنه
ملایان پنجابی و سرداران کابلی
همهي
راهها را کوبیدهاند
بیغولههای
«قندهار» مثل کف دست صاف است
باور
نداری از غیاثالدین و آمنه بپرس
که
دخترشان، حوّا مثل فرشته و گُلالَی
باید دنیا
را چارخانهای ببیند.
ملاغیاث
هر صبح تفنگش را روغن میزند
و شبها
کتاب الله را زیر سر میگذارد
تا اگر
زیر بمباردمان هم مرد
بدون ایست
بازرسی از پل صراط بگذرد.
همشهری
گلم!
خاکم به
سر، رویم سیاه
مرا هر جا
که خواستی، گور کن
من شاعر
خوبی برایت نبودم!
تابستان
1386
1)
منطقهای در کابل که جنگسالاران در آن کاخهای سر به فلک کشیدهای برای خود ساختهاند
و مرفهترین منطقه شهر به شمار میرود.
2) کاخ
نخستوزیری افغانستان که در جنگهای داخلی مجاهدان ویران شد.
3) کاخ شاهنشاهي
و رياستجمهوري افغانستان.
4) رشتهکوه
معروف افغانستان.
5) نیمروز؛
ولایتی در جنوب افغانستان و تفتان؛ شهر مرزی ایران.
6) زندان
وحشتناک کابل که به ویژه در دوران حكومت کمونیستها به باستیل معروف شد.
7) منطقهای
در شمال افغانستان که نیروهای ضد طالبان، بسیاری از جنگجویان طالبان را در آنجا
کشتند.
8) منطقهای
در غرب کابل که دولت ربانی و هم دستانش چند بار در آنجا غارت و کشتار کردند.
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...