
پادشاهِ فصلها؛ پاییز
آغاز فرمانروایی «پادشاهِ فصلها؛ پاییز»
فرخنده باد.
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستینِ سردِ نمناکش
باغ بیبرگی
روز و شب، تنهاست؛
با سکوتِ پاکِ غمناکش.
ساز او، باران؛ سرودش، باد
جامـهاش، شولای عریـانی است
ور جز اینش جامهای باید؛
بافته بس شعلهی زر تار پودش باد
گو بروید یا نروید؛ هر چه در هر جا که خواهد
یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست.
گر ز چشمش، پرتو گرمی نمیتابد
ور به رویش، برگ لبخندی نمیروید
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسای اینک
خفته در تابوتِ پست خاک میگوید.
باغ بیبرگی
خندهاش، خونی است اشکآمیز
جاودان بر اسب یالافشان زردش میچَمَد
در آن
پادشاهِ فصلها؛ پاییز.
مهدی اخوان ثالث
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخرید