(بدون عنوان)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بهروز پایدار
(رهادر باد) یا در ژرفا ی یک تراژدی
تیتر این نوشته از متن کتا ب رها در باد گزینش شده است؛کتاب رها درباد سوگنا مه
؛درد نامه وتاریخ التهاب ؛ودربدری یک جغرافیا و یک ملیت در فرآیند نیم قرن و اندی
است. تاریخ که با افتخار ؛انتحار ؛شکست ومصأیب گونه گون تلفیق شده اگر مجموعه
افتخاراتش را در یک ترازو با مصأیبش وزن کنیم دشوار است یکی از این دو پدیده بر دیگر
ی چربی کند. زیرا به دلیل حاکم بودن ارزشهای به نام سنت ؛ جهل ؛مداخله بیگا نه بیش
از سه دهه است در این جغرافیا سوگمندانه در میان بستر خاکستر؛ خون میکاریم و محصول
و عصاره آنرا طوغ؛قبرستان؛قهرمان؟ یتم
وبیوه درو میکنیم.در چنین جو وفضای یک راوی راستگو با پاکترین احساس افزون بر آنکه
در فرآیند رویداد ها ترصد دارد ؛گاهی همگام با زمان ؛مکان ومردم دامن بر میزند
؛سنگر میرود تاثیر می گزارد وتاثیر میگیرد.این یل دوره گرد ازمسکو تا دهلی
راهپیمای میکند ؛ با تقبل رنج وگرفتاری از میان کاخ های کابل فرار میکند ودر ستیغ
های سهمگین هندو کش سنگر میگیرد ؛وبا تجربه کرد ن زندگی در کوخ ها ریاضت می کشد تا
برای تعریف درد مردم افغانستان آوازه گر فعال باشد.
این استثنأ در تاریخ افغانستان به سبک کلاسیک یک مرد نیست . او ازسنخ مخالف مرد
است ویک مادر است اما مادر ی که با دیگر مادران در شجاعت ؛مناعت و ماجرا جوی نه تنها تفاوت دارد ؛بلکه سبک زندگی
نحوه نگرش و عصیانگر ی او نماد است که باید استثنأ اش نامید . او رویداد های زمان
خود را از سال۱۳۴۱ تا ۱۳۸۱ با قرأت ریالستیک برای
تاریخ ومخاطبان خود در محتوای کتابی رها در باد به تصویر میکشد وتصویری که با هر
عینک که دیده شود سخت تماشایی زیبا و جذاب است.
خانم بها ما جرا را از دیدن فلم هملت در سینما پارک آغاز میکند .بعد از تماشای فلم
و مرگ هملت داخل کوچه های تنگ وسیاه رنگی میشود که خودش آنجا بزم وبساط برای زندگی
دارد ؛زندگی یی که در همسایگی شان دختر کاکا که که لو به شدت تب دارد و اما درد گرسنگی شدید تر از درد تب است.
بعد تر داستان زندانی شدن
پدرش مرحوم سعد الدین بها را روایت میکند وبه این وسیله پرده ؛از جنایا تی بر
میدارد که صدها روشنفکر آزادیخواه دیگر
مانند پدر خانم بهاء در پشت میله های زندان تا دم مرگ ایستاده اند..
وبعد تر روایت جذاب وشگفتی از ملاقات خود با پا در میا نی دوستان برادر ش هما یون
با اناهیتا راتب زاد دارد ؛دختر که همه ادبار روز گار خود را تجربه کرده شیفته
انقلاب ؛عصیان وستیزه گری با اختناق است. در زمان که مصروف آموزش د ردانشگاه بوده
؛نه تنها گرایش های سیاسی چپی داشته بلکه به آثار ارنستوچه گواراشیفتگی و اشتیاق
داشته است.
اهمیت جامعه شناسی کتاب :
از آنجا که نویسنده در متن جامعه حضور زنده و پویا دارد ،دید خود را در متن
تاریکترین رویداد ها معطوف میکند،و با درک مسوولیت و التزام ،در تقلا اراییه تصویر
ی است که مخاطب به آن نیاز دارد .مکث در حول وجوش زندگی میر اکبر خیبر ،داستان
رفتن خانم اناهیتا راتب زاد به گلگشت شمالی وتعریف جوء بدبینی میان کارمل
وترکی،حرکتهای دانشجوی ونگاهی ژرفتر به ماهیت و اهداف سازمانهای به اصطلاح
انقلابی وانفعالیهمه رویداد های جذا ب دلپذیر و خواندنی اند .
افزون بر این اطلاعات به شگرد زندگی شخصی و ناهنجا ریهای که گریبانش را فشرده اند
می پردازد و به مثابه یک راوی راستگو داستان بیماری خود را تعریف میکند که
ناشی از اضطراب وکمبود مواد غذای است . وبه این وسیله میخواهد اعترا ف کند که به
استثناءیک قشر بقیه کل جامعه در گیر استرس ،اضطراب وسوء تغذیست.
شاید شرح این رویداد ها بر مبنای هدفی برنامه ریزی شده صورت نگرفته است ،اما راستش
اینست که داستان بیماری او ،وتشخیصش بیماریش حامل پیام ویژه برای مخاطب هشیار است.
حتا رویداد خواستگار ی اش ، ورفت آمد سلیمان لایق بر مبنای هر سنت وهدفی که بوده
بیانگر فرهنگ واپسگرای افغانها راجع به سر نوشت خانمها ست.
در بخشی از این کتاب تیتر است زیر عنوان هنجار های زشت کارمل
که ماهیت اخلاق انقلابی یک پیشوا را تصویر می دهد،هرچند برای اثبات این ادعا به
حجت محکم نیاز است ،اما نویسنده به این وسیله مخاطب را برای پیگیر ی بقیه رویداد
ها تشویق میکند .وشاید جذاب ترین اطلاعات این کتاب در باره فرایند گفت وشنود
نویسنده در اتحاد شوروی با مستشرقی بوده که با سازمانهای داخل افغانستان پیوند ایدیولوژیک
داشته ،به گفته نویسنده شوروی ها برای اعضای کمیته مرکزی حزب پرچم معاش می داد و
همچنان ماهانه مبلغ سی هزار روبل برای کارمل
کمک می شده ،این روایت در طول تاریخ موجودیت سازمانها ی چپی نخستین روایتی
است که وابستگی جریانها را به کمک های خارج شهادت میدهد.
رفتن به معرکه جنگ :
پرداخت به انگیزه سنگر رفتن نویسنده با مجال اندک تبین وتعریف نمیشود ،بهتر آنست
که انگیزه ها را در محتوا ی کتاب که به تفصیل نگاشته شده اند مخاطب بخواند .اما بر
قراری پیوند با دوست راستگو ی من آقای داکتر شمس الحق آریانفر که من از زبان
آنها سخنان نغز تر شنیده ام همه جذاب و خواندنی اند .رفتن از مکروریان تا شفا خانه
جمهوریت ،آمادگی موتر والگای روسی برای انتقال آنها تا خیر خانه وبعد گلبهار ورفتن
تا "شتل"و" پنجشیر" همه رویداد های خواندنی اند .
در متن این رویداد ها یک واقیعت ملموس نهفته است که حتا در داخل نظام جنرالا ن
بلند پایه با مسعود ارتباط دارند ومسعود حتا در سازمان امنیت دولتی خادنفوذ
داشته و صد ها پارتیزان در داخل یک سنگر با دو نشانگاه اهداف را ترصد دارند.
روایت بود باش با سنگر داران هندوکش:
جریان رفتن خانم بها تا پنجشیر اسطوره ء است جالب و خواندنی و جالب تر از همه دید
و ادید او با آمر محمود دقیق وذبح گوسفند در قدو م آنها و لحظ یی که قهرمان
رومانتیک جنگ با انها بساط خوشآمدگوی دارد .در این لحظه همسفر خانم بهاء تشویش
دارد که بالآخره یک فرماند ه رادیکال چگونه بر خوردی با آنها به ویژه با یک زن
جوان خواهد داشت . اما بر خلاف تصویری که ذهنی دارد از نحوه برخورد با این فرمانده
دلهره دارند ،در میابند که چند ما ه و اندی نامه های ثریا بهاء را فرمانده مسعود
برای پیروانش تکرار زمزمه کرده و به این وسیله در جهت تقویت مورال و معنویات آنها
با اتکا به متن مکتوب بهره برداری فراوان کرده است.
تصویر و برداشتی که نویسنده از متن سنگر های داغ هندوکش دارد همه زیبا ،تماشایی
ومثبت اند .شک نیست که در جریان بود و باش نویسنده با تعب و درماندگی رو در رو شده
است . اما دلجوی رفتار پر لطف سنگر دار هندوکش به او انرژی تازه میدهد .ومانند
سایر سنگر نشینان هر بامداد برای دست رو تازه کردن تا رود خانه میرود.
و به این وسیله نه تنها رویداد سنگر رفتن او اسطوره ابراز خشم بر علیه جریا ن خاصی
است ،از جانبی باشرح نشست ها ،دید ودیدها وبرخورد سنگر نشین هندوکش و مطایبهء به
اشتباه شنگر ی خانم قاضی... و تفنگ بدوشی مادر قاضی ... و مواجه شدن با دختران
جوان ....همه تعریف وتبین جامعه اند که سنت بر سر نوشتش حاکم است. و از زندگی
دوران حجر فاصلهء بسیار ی ندارد.
و مهمان شدن در منزل یکی از اربان خوست و فرنگ که د رخانه با چهار زن خط وصلت
وتعیش هموار کرده ، و با سنگر نشین ستیغ هندوکش راز و نیاز دارد همه زیبا و سرشار
از لطف اند.
آنلاین : http://hamasah.persianblog.ir/post/366