|
No Censorship! |
||||||||||
| |||||||||||
خبری، تحليلی و انتقادی
نشر آرای متفاوت الزاما به معنای تاييد آن از طرف کابل پرس نيست! اندر بابِ محراب الدین مستان و اختلاس در دالرستان حکیم فرحت آورده اند که دیپلوماتان را هنری باشد در اظهارِ سخنانِ چند پهلو، و توانایی هایی باشد در فنِ گفت و گو، به آن حد که قادر باشند خزف را صدف ثابت کنند و شکر را زهر. ولی در هیچ یک از متونِ قدیمه، فنِ اختلاس را نسبتی به دیپلوماسی نداده اند که این بزرگترین نقیصة آن متون تواند باشد. گویند که در بلادِ کابلستان دیپلوماتی بود با نام کوچکِ مستان که پله های ترقی را بیدرنگ و رنگ رنگ پیمودی. از تکت فروشی طیران المملکة الافغانیه که آریانایش خوانندی، با خیزی ناگهانی به کارداریِ سفارت در فرانسه، از آن جا به دفتر داری وزیر خارجه و به مستشاریِ سفارت در کانادا رسیدی، ولی دوسیة اختلاسِ هفتصد هزار دالر از بابتِ دخل و خرجِ دفتر طیران المملکة الافغانیه دنبالش را رها نکردی، زیرا که بیت المال بود و آسان ربودنش محال. تقاضا های مکرر در خصوص احضارش به کابل، گرهِ کار از انکار موصوف نگشودی؛ نه به تقاضای خدمت به کابل حاضر شدی و نی هم به نیرنگ و حکمت. دیپلومات بهانه ها بسیار کردی و فسانه ها بیشمار آوردی. عموماً فرزند بیمار انداختی و خود در تیمار داری او بیقرار. مستشار روزگاری چند بدین منوال گذشتاندی و از مزایای کرسی با هر روند، بهره مند بودی. قضا را مردی سختگیر بر مسند دادستانیِ کل (لوی سارنوالی) تکیه زدی که دود از دماغ و روشنایی از چراغ خود و دیگران برکشیدی. چون مکاتیب مکرر در احضار دیپلومات، کارگر نیفتادی، وزارت خارجه اش از شغل مستشار برکنار فرمودی، تا مگر این روش، او را تغییری در کنِش پدید آرد؛ این خواب نیز در احضار آن جناب به واقعیت نپیوستی و مستشار دُم از دست هر کس گُم کردی. مستشار نامه یی به مطبوعات نوشتی که این همه چند و چون به دنبال من از سرِ عناد باشد و مرا نه ربطی با فساد. مستشار در نامه اش افزودی که من حاضرم با دلی ناراضی در برابر میز قاضی بایستم و با روشن کردنِ راست و دروغ، مگس ها از دوغ خود بیرون کنم. مستشار لاف ها بیشمار زدی و گزاف ها بسیار گفتی که مرا در آزاد سازی این سرزمین، سهمی بود شایسته و با کریستوف دوپانفیلی رابطه یی بایسته! پس چگونه باشد که من مزد مملکت را دزد گردم؟ ... مگر کج بحثی ها سودی نبخشید و تقاضا ها برای احضار را کمبودی. القصه دیپلومات از شر سپاه گریختی، کار دیپلوماسی ترک کردی و به سان دیگران، با نام مهاجر در غرب پناه گرفتی و در هوتلی از آن بلاد، ظرف ها شستی و بستر ها آراستی. مردی چو دیپلومات را در این روزگارِ جدید بدید، بگفت: زهمراهان، جدایی مصلحت نیست سفر بی روشنایی، مصلحت نیست چـو مُـلک و پـادشـاهـی دیـده باشـی پس از شاهی، گدایی مصلحت نیست
خوانندگان کابل پرس می توانند بعد از خواندن و ديدن، مطالب، عکس يا کارتون ها، نظراتشان را در وبلاگ گروهی برای افغانستان بنويسند. برای نوشتن ابتدا عضو شويد عضويت ورود
به روز شده در روز 29 دلو سال 1385 - ساعت 21 به وقت کابل |