حسن صباح، عیدِ قیامت و روایت معتبر "ماجرای الموت"
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد ماجرای الموت نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست. برای خواندن کامل این مطلب و مطالب شبیه این لطفاً کتاب درخششهای تیره را بخوانید.
چون هدف فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، من این مطلب را بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتاب "درخششهای تیره" برگزیده و تایپ نموده ام. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.
نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.
جعفررضائی
ماجرای الموت
نویسنده: آرامش دوستدار
...ظاهر یا شریعت را سرانجام امام در قیامت که زمان تحقق تام باطن یا حقیقت باشد یکسره منسوخ می سازد...
ناصرخسرو نخستین و یکی از دو حجت ایرانی جنبش باطنی بوده. دومین و آخرین حجت ایرانی جنبش باطنی حسن صباح بوده است. بدینسان بینش باطنی که خود از چنین "عقلی" برمی آید، عقل کژرستۀ آدمی مسلمان را کت بسته به قیمومت ابدی پیغمبر و تعلیم مطلق امام تحویل می دهد...در بستگی با بینش و جنبش باطنی در اینجا نخست باید دو نکته را باز کنیم. یکی سرشت فرقه یی و سرّی باطنیت را و دیگری تحول نهایی خطرناک و از بنیاد خردزدای آن که از دورۀ "دعوت جدید" با ظهور حسن صباح روی می دهد...
نکتۀ دوم مربوط به دورۀ "دعوت جدید" در نهضت باطنی ست و ما آن را به این دلیل که رسماً ریشۀ همین عقل ظاهری را نیز می زند تحول خطرناک نامیدیم. این دعوت به حسن صباح نسبت داده می شود و جدید نامیده می شود. چه اوست که عقل و تعلیم را ناقض هم و موجب آشوب می بیند و نتیجه ای را که می بایست و خواهیم دید از آن می گیرد. دقیقیتر بگوییم اوست که این تناقض را در بینش باطنی درمی یابد و از دو وجه متناقض عقل-یا-تعلیم، تعلیم را به تنهایی راهبر به حقیقت می شناسد:"حسن صباح بکلی درِ تعلیم و تعلم[=آموزش و مباحثه] را دربست و گفت خداشناسی به عقل و نظر نیست. به تعلیم امام است"...
در بستر و دنبالۀ این تحول از پایه خردزای و ناظر بر حکومت مطلق امام از طریق سخنگو یا نمایندۀ همه جا حاضر اوست که در جنبش باطنی به تعلیم و ماجرای عجیب و غریبی برمی خوریم که نوید فرارسیدن قیامت را می دهد و شریعت و فرائض را از امت برمی دارد. چنانکه خواهیم دید این واقعه است که مطابق با تمایل زمانه در نقلی مخدوش و مونتاژشده نظر آخوندزاده را جلب می کند و او در آن چرخشی روشنفکرانه در دین کشف می نماید...
[آخوند زاده] برای اصلاح دین اسلام، یا به اصطلاح خود او "پروتستانیسم اسلامی"، پیشینۀ این رفرم دینی مسیحی را در شاخه ای از تشیع کشف می نماید: در بینش و جنبش باطنی!..ترکیب معیوب پروتستانیسم اسلامی نشان می دهد که آخوندزاده انگیزه و معنای واقعی پروتستانیسم را نمی شناخته، ورنه نمی توانست پروتستانیسم را نامسیحی هم بفهمد...
ماجرای الموت در نگارش و در یافت آخوند زاده
و اینک ماجرای الموت در نگارش آخوندزاده. در اواخر قرن ششم هجری سومین داعی اسماعیلی در الموت ، پس از مرگ حسن صباح شخصی بوده است به نام حسن بن محمد بن بزرگ امید ، معروف به علی ذِکرهِ السلام [ درود بر یادش!] . وی روزی مومنان را در مصلی جمع می کند و خطاب به آنها می گوید :
ای جماعت ، من امام زمانم و به اقتضای عقل شریف مکلف هستم خیر و شر و ضلالت شما را بنمایانم . بدانید و آگاه شوید که عالم قدیم است و زمان نامنتناهی . بهشت و دوزخ یک امر خیالی و موهومی ست . قیامت هر کسی مرگ اوست . و به هر عاقلی لازم است که در باطن به اقتضای بشریت و عقل ، شریف و سلیم النفس و نیکوکار باشد . به این چنین شخص ، مرد راه حق خطاب می شود و در ظاهر هرگونه روش که به جهت معاش و امور دنیویه خود مفید بیند ، همان روش را به خود شعار لازم سازد . الان تکالیف شرعیه را در خصوص حقوق الله ، من کلاً از شما ساقط کردم . پس از این آزاد هستید و از اوامر و نواهی در خصوص حقوق الله ، بالمره فارغبالید [...] علم تحصیل کنید ، نیکوکار شوید و از نعمات دنیویه در حیات پنج روزۀ خود بهره یابید . ثروت و مکنت حاصل کنید ، به خیالات فاسد و عقاید ابلهانه خود را مقید مکنید و سعی و تلاش نمایید که با علوم و صنایع حسنه و صالحه و فضل و هنر در میان ملل عالم برگزیده و مرجع شوید . و هم فرمود :
ای جماعت ، طایفۀ اِناث را در حبس و حجاب نگاهداشتن صرفنظر از آن که ظلم عظیم است در حق این نصف بشریت ، برای طایفۀ ذکور نیز خسارت لاتحصی دارد . از امروز طایفۀ اناث را در حبس و حجاب نگاه مدارید و ایشان را بی تربیت مگذارید و در حق ایشان ظلم و ستم روا مبینید و زیاده بر یک زن مگیرید ، چنانکه من نیز زیاده بر یک زن ندارم . و هرکس از بزرگ و کوچک و از غنی و فقیر زیاده بر یک زن بگیرد ، مستحق بازخواست و سخط من خواهد شد [...]
فردای آن روز که مذهب پروتستانتیسم در ایران اظهار شد ، علی ذکره السلام ، دو ساعت به ظهر مانده دست زن خود ، بانوی بزرگ دره التاج را که از سلسلۀ پادشاهی دیالمه بود گرفته و از حرم خانه بیرون آمد و بانوی بزرگ روگشاده در تماشاگاهای الموت با شوهر حکیم و روشن روان خود سیر کرد و به حرمخانه باز گشت و هر روز [...] اینگونه مسیر را با بانوی بزرگ تکرر می کرد . اعیان و اشراف و جمع سُکان [ ساکنان] الموت در آزادی طایفۀ اناث تقلید او کرده و با زنان روگشاده خود شان به سیر بیرون می شدند و در جمیع این قلمرو این رسم جاری شد . این پیشوا ، شغلش متصل مصروف آسایش و رفاهیت رعایا بود و مجالسش با حکما و علما وفضلا انعقاد می یافت و در ترویج علوم و تربیت نوع بشر بقدر امکان اهتمام می ورزید . بر عالمان مبرهن می کرد که علم و تربیت منتج پاکدامنی از معاصی است و نادانی و دینداری باعث فسق و فجور و مولد حرص و طمع و موروث ظلم و تعدیست ، و بواسطۀ این نوع اخلاق حسنه حق داشت که خود را امام زمان و سرخیل اصفیا بنامد ، چنانکه نامید . آفرین بر تو ، ای علی ذکره ِ السلام که در مدت تاریخ هجری مثل تو در میان ملت اسلام پیدا نگردید که به سیویلیزاسیون این ملت باعث شود و این ملت را از حماقت و جهالت و بدبختی آزاد کند . اگر ملت مطالب ترا فهمیده بود ، حالا طوایف انگلیس و ینگی دنیا ، خوشه چین تو حساب می شدند ، زیرا که تو در عصری مذهب پروتستانتیسم را ایجاد کردی که ایشان هنوز در آتشکده های دیوان اینقیزیسیون بریان می شدند . آنها مدت مدیدی بعد از تو مذهبی را که ایجادش از تو بوده است ، یعنی پروتستانتیسم را فهمیده و روولسیون کرده و مذهب پروتستانط را اختیار نمودند.
ماجرای الموت در روایت معتبرش
حالا می توانیم با واقعۀ الموت در گزارش معتبرش آشنا شویم. آخوندزاده مأخذ روایتی را که از واقعۀ مزبور آورده به دست نمی دهد، لااقل در مکتوبات که در دسترس و مورد استناد من است. چنانکه دیدیم از مفاد و زبان آخوندزاده به خوبی پیداست که آرمانها و آرزوهای فکری و اجتماعی او و زمانه اش در آن به عمد یا به سهو راه یافته اند. از جملۀ این آرمانها و آرزوها هستند برابری حقوق زن ومرد، کشف حجاب، مفهوم آزادی، مفهوم بشریت و دانش آموزی به معنای نوین آن. و مبتکر همۀ اینها در نقل آخوندزاده داعی کذاب اسماعیلی علی ذِکرِهِ السلام بوده که خود و همسر روباز و گشاده رویش روزها در گردشگاه الموت قدم می زده اند تا سرمشق دیگران باشند، و دیگران به آنها تأسی می کرده اند! اصل ماجرای الموت در متن حوادث مربوط به اسماعلیه را نخست عطا ملک جوینی در تاریخ جهانگشای به تفصیل آورده. روایت های دیگر باید از همین مأخذ اقتباس شده باشند، از جمله روایت رشیدالدین فضل الله در جامع التواریخ. سراسر بخش مربوط به اسماعیلیان الموت را رشیدالدین فضل الله از تاریخ جهانگشای گاه با همان عبارات اصلی نقل می کند. در اینجا ما داستان علی ذکره السلام را از جامع التواریخ می آوریم، چون برخلاف زبان تند و بندرت سنگین و پیچیدۀ جوینی، سخن و نگارش رشیدالدین سبک، روان و روشن است. واینک آن داستان.
به روایت تاریخ جهانگشای و جامع التواریخ حسن بن محمد بزرگ امید، یا علی ذکره السلام، سومین داعلی اسماعیلی الموت پس از حسن صباح، به سبب آشنایی با تعالیم شخص اخیر، انس با عرفان و داشتن شَم سیاسی و رهبری از سختگیریهای دینی رایج در الموت می کاهد و متابعان را در ماندن در الموت یا ترک آن آزاد می گذارد. به همین علل نیز میان پیروانش نفوذ و محبوبیت بسیار پیدا می کند. پیروانش از قرار او را امام می پنداشته اند و این آنطور که عطا ملک جوینی و رشیدالدین فضل الله می نویسد یا متأثر از تلقین غیر مستقیم و ماهرانۀ خود او بوده، یا ناشی از سکوت او در این باره. پس از مرگ پدر روزی علی ذکره السلام بر منبر می رود و به مردم چینین القا می کند که از امام برای او پیامی رسیده تا بازگوید، با این مقدمه در پایان خطبه می گوید:
امام زمان شما را درود و ترحم فرستاد. بندگان خاص و گزیدۀ خویش خواند، بار تکلیف شریعت از شما برگرفته و شما را به قیامت رسانیده. آنگاه خطبه ای به لغت عربی ایراد کرد_چنانکه حاضران رقت آوردند_ به این اسم که سخن امام است، و یکی را که بر عربیت آگاه بود بر پایۀ منبر نصب کرده بود تا ترجمۀ آن الفاظ به پارسی با حاضران می گفت و تقریر می کرد. مضمون خطبه بر این منهاج که حسن بن محمد بن بزرگ امید خلیفه و داعی و حجت ماست. باید که شیعۀ ما [پیروان ما] در امور دینی و دنیاوی مطیع و منقاد او باشند و حکم او حکم ما دانند و قول او قول ما شناسند و بدانند که مولای ما ایشان را شفیع شد و شما را به خدا رسانید[...] بعد از منبر فرود آمد[...] و گفت امروز عید قیامت است. از آنگاه ملاحده هفدهم ماه رمضان را عید قیامت خواندندی و در آن روز به راح و راحت [باده نوشی و تناسائی] شعف نمودند و به لهو و تماشا تظاهر کردندی. بر جمله از مهدی [عبید الله مؤسس خلافت فاطمیان] تا اینجا ایشان به طاعت و عبادت و روزه قیام می نمودند و به احکام شرعی قائل بودند، و اسماعیلیۀ نزاری و اینها چون امور دینی و ارکان شرایع فروگذاشتند، ایشان را ملاحده خواندند[...] حسن در اثنای فصل و خطبۀ مذکور چنان اظهار کرد که از قِبَل امام حجت و داعی ست. اعنی مقام و نائب منفرد، و او بنفسه پسر محمد بزرگ امید است. و بعد هذا و در فصول که نوشتی و تقریر مذهب که کردی به تعرض و تصریح چنان وانمودی که اگر چه در ظاهر او را پسر محمد بزرگ امید دانسته اند، در حقیقت امام وقت است.
مطالب مرتبط:
مطالب مرتبط
-
ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!
-
جنبش باطنی و نقش برجستۀ ناصر خسرو در مقلوب نمودن اندیشۀ ارسطو برای توجیه اسلام
-
با فلسفۀ رازی می توان کمر اسلام را شکست!
-
زکریای رازی و اثبات قدمای خمسه؛ و آن چهار چیز که همچون خدا همیشه بوده اند و خواهند بود!
-
زکریای رازی: تنها فیلسوف فرهنگ پرهیاهو و بیاندیشۀ ما؛ اندیشۀ رازی در سخنان دشمنانش
-
خدای خوب، خدای بد و خدای هولناک؛ یونان: فرهنگی که در آن مهربانی خدا است
-
بودیسم، نیروانا و بیگانگی هند باستان با علم
-
تأثیر پذیری از غرب "بی هویتی" نیست
-
"حریت عرفانی" ضد آزادیست؛ آزادی جسمی و آزادی روانی
-
استعدادهای بزرگی که برای دو واژۀ قرآنی تلف شدند
-
ذهن بازاری و "پرسش" عرفانی مولانا جلال الدین محمد بلخی
-
تجاوز ابن سینا به مفاهیم بنیادی فلسفۀ ارسطو
-
ابن سینا سردستۀ تحریف کنندگان فلسفه در فرهنگ اسلامی
-
غربی های بد، غربی های خوب و غربی های...
-
اسلام و فلسفه
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی (قسمت دوم)
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
-
عرفان ریشه در اسلام ندارد
-
دوآلیسم عرفانی منشأ اسلامی ندارد
-
عارفان و انحطاط فرهنگی ما
-
عرفان ارگاسم مشترک روحی جامعه ایست که اسلام حرمان و محرومیت جنسی را بر آن تحمیل نموده است
-
شعر حافظ قصه برای بزرگها است؛ حافظ: لسان الغیب، لسان الکید، لسان الکذب و یا هیچکدام
-
خیام پرسندۀ قاطع با جرأت محدود
-
شعر خیام ما را لاابالی می سازد نه هوشیار(سه ایراد بر نگرش خیام)
-
روشنفکر یعنی ضد مطلق آدم قالبریزی شده و مرجع پرست
-
با شکستن سلطۀ دینخویی و روزمره گی می توان روشنفکر شد
-
مغایرت دینخویی و روشنفکری
-
چه کسی می تواند روشنفکر باشد؟
-
"آرامش دوستدار" فیلسوفی که حتماً باید او را شناخت
پيامها
31 اكتبر 2011, 05:57, توسط جعفر علیزاده از بامیان
از محتوای این مقاله بر می اید که اسمعیلیه کافر مطلق هستند وباید در زمره فرقه های اسلامی شمار گردند. اسمعیلیه تمام ارکان دین را منسوخ کرده اند در اسمعیلیه چیزی بنام روزه ونماز وجود ندارد وتنها برای پر کردن جیب اغاخان باید ذکات بپردازی تا که زنده هستی.
31 اكتبر 2011, 06:53, توسط صبار نطری
برادر بامیانی عزیز: تعریف تو از اسلام چیست؟ قتل، کشتار، چورچباول،صیغه و غیره وغیره که همان حجت السلام ها دستور میدهند. آیا روزه برای تو صرف برای مدت یکماه بستن دهن از خوردن و نوشیدن است. ما اسماعیلی بدین باوریم که انسان در تمام روزهای سال از تمام اعضای بدن روزه باشد نه صرف با بستن دهن حالانکه دستان و پاه ها و سایر اعضای بدن به کارهای خیلی خلاف دیگر آغشته است. راستی تو نماز را برای خداوند میخوانی یابرای ظاهر نشان دادن مردم اطراف تان تا بگویند چه شخص مسلمان هستی. مذهب ما برای ما برادری،برابری، مساوات،همدلی و همزیستی و احترام به مذاهب و دستورات هر مذهب را به ما میاموزند . مذهب اسماعیلی میگوید که اسلام دین عقل و استدلال است. ما اگر ذکات میدهیم همان پول دوباره نه برای جامعه خود اسماعیلی ها بل برای سایرین که با اسماعیلی ها همزیست هستند، برای بازسازی، نوسازی، مکاتب،شفاخانه ها، سرک ها، زمینه تحصیل ،رشد اقتصادی و سایر موضوعات عام المنفه بمصرف میرسد که نمونه بارز آن را میتوانی در خود بامیان به چشم سر بیبین. ازت خواهش میکنم تا در مورد یک مذهب و یا یک شخص با یک مقاله و یا نوشته قضاوت احساسای، عقدیی نکنی. اسماعیلی از خود تاریخ دارد. اگر اهل مطالعه هستی یکبار سر به مطالعه کتابهای اسماعیلی بزن. درختم هم یکسوال دیگر از جناب معزم شما دارم: و کل شی احصیناه فی امام مبین یعنی هر چیزی را ضبط کردیم در امام آشکارا. به نظر شما این امام آشکارا کیست. این آیه از قران کریم است که همه ماوشما بدان باورداریم.
اگر خواهان گفتگوهای بیشتری هستید میتوانیم از نزدیک همدیگر را بییبنم.
آنلاین : سن صباح، بنیان گذار دین گمراه اسمعیلی
1 نوامبر 2011, 04:45
صبار نطری.
صیغه و ازدواج مسیار یا میسیار یا ازدواج مخفی بدون اطلاع زن اول انهم با دختران باکره را پهلوی هم بگذارید .
2 نوامبر 2011, 11:13, توسط بامیانی
اقای نظری
برخلاف انچه که جناب شما میفرماید کمک های عیاش قرن که خانمش هنرپیشه هالیوود بود وامروز وی نام امام را بالای خود مانده است صرف به طبقه اسمعیلیه خلاصه میشود وبس. شما در تمام مناطق که پروژه های اغا خان تطبیق میشود میبینید که اقلیت اسمعیلیه مورد توجه است. شما بفرمایید واگر جناب اغا خان از کنر گرفته الی ولایت فراه که شامل بیست ولایت میشود ودرانجا اسمعیلیه وجود ندارند کدام پروژه یی را روی دست دارند برای ما بگویید. بامیان ومناطق اسمعیلیه نشین بدخشان در محراق توجه اغا خان قرار دارد. اغا خان با این کمک های به ظاهر انساندوستانه طرح ایجاد یک حکومت اسمعیلی را به مزاق غرب دارد.
بسیار جالب است که شما اعتراف کردید که شما مسلمان نیستید ومسلمانها را متهم به غارت وغیره کردید ولی از چراغ کشی های خود چیزی نگفتید. ان کارهای را که شما مسلمانهارا متهم به ان کردید در اسلام گفته نشده است واگر قرار باشد این اعمال غیر انسانی را به اسلام ربط بدهیم پس افتخار برشما که تمام بیناموسی ها, قطاع الطریقی ها, شراب خوردن ها, مفعول واقع شدنها وعمل جنسی کردن با پسران نابالغ ورقصاندن پسران نابالغ در محافل, قمار بازیها و تجاوز جنسی بالای مردم وغیره اعمالی را که جنایتکار سید منصور نادری وفرزندان بداخلاق وجنایتکار وی درراس سید جعفر نادری که علمبرداران فرقه اسمعیله درافغانستان هستند واز ادرس همین مردم در پارلمان امده اند در زمان قدرت شان در بغلان مرتکب شدند همه نشاندهنده خصوصیات مذهب اسمعیله است.
به نظر بنده ازدواج موقت بهتر است از همخواب شدن با خواهر ومادر خود که "چراغ کشی" نامیده میشود میباشد وپدرکلانهای شخص اسمعیل بن جعفر هم همینکار را کرده اند
نظرتان در مورد نماز وروزه هم جالب است. اگر یک اسمعیلی برای یکماه جلو دهن خودرا از خورد ونوش گرفته نتواند پس به هیچ وجه جلو ناکجااباد وماتحت خودرا هم گرفته نمیتواند ودرعین حال کنترول دست وپا وهوش وهواس وامیال خودرا هم گرفته نمیتواند به همین علت مردم اسمعیلیه به بی بندوباری وعیاشی و کم غیرتی وحتی بیغرتی وعدم تعصب وغیرت در مقابل ننگ وناموس خود درکشور مشهور هستند. امیدوار هستم که خرفهم شده باشی
2 نوامبر 2011, 23:19
داروغه بامیانی؛
آلَی تو خو راس موگی مگم لانتی خدا ده سرِ دروغگوی.
بخیالمه دادِه کتِه تو امر کده که تا کِی میتنی اسمعیلیه ره بَدو بیراه بوگوی اگه نه دیگِ بیسرپوشی
از شمو ده خطر موفته!
جانِ داده؛ خوی خوره بخور، ده غوغوی توتو هیچوخت اَو موردار نموشه. نموشه که نموشه!
اگه سید منصور و اولادِه شی خیانت کده بَشَن از لینگ خودونشی جواب خوره میتیَن، رَی نزو.
مَگم ناجوو! ده حقِ عوامونناس اسمعیلیه و امام شون دروغ پرانی نکو کی نامردییه.
وَاللهُ بِکلِّ شیءٍ عَلیم.
3 نوامبر 2011, 02:10
صرفاً بخاطر معلومات شما آقای محترم بامیانی ؛
قسمت ناچیز از کمکها و خدمات بشردوستانه امامت اسمعیلیان بنام بنیاد آقا خان :
در افغانستان:
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
http://www.akdn.org/publicatio...
در جهان:
Bosnia-Herzegovina
http://www.akdn.org/publicatio...
Central Asia
http://www.akdn.org/publicatio...
Egypt
http://www.akdn.org/publicatio...
Europe
http://www.akdn.org/publicatio...
France
http://www.akdn.org/Publicatio...
India
http://www.akdn.org/publicatio...
Kazakhstan
http://www.akdn.org/publicatio...
Kenya
http://www.akdn.org/publicatio...
Kyrgyz Republic
http://www.akdn.org/publicatio...
Madagascar
http://www.akdn.org/publicatio...
Mali
http://www.akdn.org/publicatio...
Pakistan
http://www.akdn.org/publicatio...
Tajikistan
http://www.akdn.org/publicatio...
Uzbekistan
http://www.akdn.org/publicatio...
Zanzibar
http://www.akdn.org/publicatio...
لیست طولانی است:
امید است این کمکهای بی آلایش و بشردوستانه
آنطوریکه دین مبین اسلام توقع مینماید، پیام
آور خوبی، محبت و انسانیت برای همه ما باشد.
یک اسمعیلیه
3 نوامبر 2011, 11:48, توسط صبار نظری
بامیانی عزیز:
من از اینکه یک اسماعیلی ام و یک مسلمانم این مربوط خودم میشود و لازم هم نمیدانم تا به شما بگویم که من کیم و از کجایم . دیگر اینه من آن باور ها و ارزش های که شما از اسلام دارید و تنها هر کسیکه معتقد بدان بود اسلام نامیده شود را قبول ندارم. فکر میکنم شما یکی از شاگردان همان شیخ ها و حجت السلام های هسیتید که بخاطر بقای جاه و جلال خویش اسلام را همانطوریکه به نفع خودشان است تعریف کرده است. راستی شما بدین باور هستید که امام باید ابا وقبا داشته باشدی همچون محسنی و غیره و باریش دراز و بلند و یا باید در ایران زیست کند.... نه برادرم بیدار شود حالا دیگر دوران ظهور اسلام نیست. راستی درک شما از امام صرف باداشتن ریش بلند و زیستن در کشور اسلامی، وابا وقبا پوشیدن است ؟
سید منصورنادری و فامیلش یک اسماعیلی است و بس و هرآنچه که او ویا خاندانش انجام داده است مربوط به اعمال شخصی خود وی میشود و هیچ ربطی به مذهب اسماعیلی ندارد همان قسمیکه برداشت را که شما از مذهب ا سماعیلی دارید آن برداشت شماست نه از تمام برادارن دوازده امامی.
بازهم از شما خواهش میکنم به اساس یک آوازه و یک بهتان یک مذهب را قضاوت مکن. در مورد غیرت وغیره که گفتی و هر برداشت را که شما از مذهب ما و از رفتار وکردار ما دارید ما به آن کاری نداریم خداوند بخود شما نیک مبارک کند. برداشت و دیدگاه شما برای ما کدام اهمیت ندارد چرا که ما و دیگران مذهب و اهل مذهب مارا بهتر میدانند. از دشنام های که دادید درک کردم که چی قدر انسان خورد و کم بین و بد بین و متعصب هستید پس من هم به همان جمله اکتفا میکنم " پیش کله خر یاسین شریف خواندن و یا خر چی داند قدر حلوا و نمک طبره کاه باشد و دشت......"
باز هم پیروز باشید
آنلاین : حسن صباح بنیان گذاز
3 می 2012, 20:00
أقاى باميانى شما در هر سائت به منافقت وتفريقه اندازى ازجانب يهوديت موظف هستيد كه مذاهب شيعه راكه همانا ييروان اهل وبيت طاهره است بباد مسخره كرفته ايد ودرحاليكه جهره كفريت شمارا همه خلق ميداند وحق نداريد كه يك مذهب مصفا كه إمامان را تا يوم الحشر از بطن زهرا اظهر وعلى مرتضى ميدانند و جهل را از قول دشمنان اهل وبيت در سائت ها نشر كنيد لطفا دريك مناظره رودررو دريك سائت تلويزيؤن حاظر كرديد كه باهم مناضره علمى كنيم براساس ماخذ ومستندات اكادميك ونه اثر منحط وغير دوستانه جوينى وغزالى ويا هم اخند هاى متعجير ايران مانندالا يارى افغان ويا ملا زاده دهرى وسادت وهابى كه ازتلويزيون عمر خطاب به جفن مصروف اند .ولى من بطور موجز بيان ميكنم كه امام خورشيد است وبدون خورشيد حيات ناممكن است وبه ترتيب به فهواى حديث معتبر رسول كريم كه فرمود(لوخلت العرض من امام ساعته لمادة با اهلها )اكر يك ساعت جهان بدون امام زمانش باشد وزمين با أهلش نابود ميكردد واين امام حسن على ذكره وسلام راكه تو وأمثال تو از فرزندان كيا بزرك اميد جانشين حسن صباح در الموت ميدانيد وهمين طرز برداشت را از تاريخ جوينى نقل نموديد وجوينى خودش ازمخالفين مذاهب تشيع است يك اشتباه تاريخى را مرتكب شده ايد درحاليكه كيا بزرك اميد يكى ازحجتان اسمعيلى بود وازحجت امام زاده نميشود كه با عقايد تشيع نا سازكار است وأمام فرزند امام است نسل با لنسل ونص بالنص .ودر حاليكه امام حسن ذكره وسلام فرزند مولانا قاهر ع ومولا قاهر ع فرزند مؤلا نا مهتدى است ومولا نا مهتدى فرزند هادى ع است ومولانا هادى فرزند مولا نا نزار است كه توسط مولا نا امستنصر بالله به نص امامت منصوب شد وافضل بدر الجمالى رئس جيوش خليفه فاطمى وأمام اسمعيلى به نفع مستعلى فرزند ديكرش كه از خواهر افضل بود وبعد أز رحلت امام المستنصر با الله نوعى كودتا كرد ومولانا نزار را در زندان افكند وخلافت فاطمى مصر را به مستعلى انتقال داد .وأمام نزار ع درين زندان رحلت نمود وفدائيان حسن صباح فرزند امام نزار ع را ازمصر فرار داد وبه الموت رساندندكه بعد ازين واقعه ارتباط الموت ومصر عملا قطع كرديد ويك نوع مخالفت اغاز كرديد ودعوت نزاريه اسمعيلى ازهمين جاه بوسيله حسن بن صباح اغازكرديده واسمعيليان الموت وتوابع انرا دعوت جديده مزارى نام ميكذارند .وأمام هادى ع طور استتار براى حفظ ما تقدم كه ازديد جواسيس افضل ومستعلى دور باشد زندكى داشت وافراد خاص حسن بن صباح وبزرك اميد ازوجودمباركش مطلع بودند . وبعد أزحسن كيا ه بزرك اميد وبعد ازان فرزند اووبعد نواسه أش وبعد داعيان اسمعيلى كه از استحكامات الموت مطمين وافتاب خلافت غاصب مصر روبه انقراض نهاد داعيان الموت ولمسر وساير بلاد اداره الموت را به خود امام ع بركرداند واين سلسله را تنهااسمعيليان رده اول ميداند ونه سائرين .زيرا اكر امام بطور ظاهر دربين مردم ديده ميشد وجواسيس افضل ومستعلى درصدد نابودى او اقدام به كسيل تروريست مينمودند ازينرو تا اطمينان زندكى اختفاه امام را رعايت كردند .وامامان ع جانشين رسول كريم ص است كه حافظ ومفسر شريعت نيا كانش ميباشد وأمامان ع هيجكاه مخالف شريعت نبى كريم كدام هدايت را صادر نمى كند واين داستانها ضعيف روزه خوردن ورفع تكليف شرع را جز دشمنان كسى ديكرى روايت ننموده است .و حسن صباح خودش بزركترين متكلم متبحر زمانش بود وقبل ازان ناصر خسرو بلخى را درتاويل دين اثر كرانبهايش ماندكار ارزشهاى اسلام است ورسائل إخوان الصفا وخلان ألوفا در عصر روشنكرى أسلامى بينظير زمان خود است كه مخلوق امامان ع و حجتان وداعيان اسمعيلى بوده است وخدمات خلفاى فاطمى مصر وامامان اسمعيلى رانميتوان با جرنديات اين وان بد نام سأخت . وخدمات اسلامى وبشر دوستانه مولا نا حاضر امام نور مولانا شاه كريم الحسينى را درعصر حاضر بزركترين داعيه داران اسلام درسطح اميراطورى شان به اين ميزان نتوانسته اند .كه از حوصله اين مقال بيرون است .با احترام( احمد روشنكر )
4 می 2012, 20:33
بجواب أقاى جعفر عليزاده ازباميان !
من يك تن ازشيعيان اسمعيلى مذهب افغانستان هستم ويدر ونياكانم معتقد به اين مذهب بوده است كه قبل ازاينكه وارد مدرسه ميشدم يدرم بمن كلمه شهادت لا الله الا لله محمد رسول الله رابا على ولى الله وعلى حجت الله را ياد داد وخودش ورد زبانش يا على مشكل كشاه بود كه من اين اعتقاد را از بدو كه درذهنم مى ايد باور مندم ونماز ينج كانه كه شيعان مى خوانند مي خوانيم ودر ماه مبارك رمضان ازشف فق داد تا أذان شام روزه كرفته وزكوة ميدهم از ده يك افغانى ودر صورت استيطاعت زيارت خانه كعبه شريفه را با زيارت كربلا معلا ارزودارم وبا ور مندم كه بعد از حضرت رسول كريم ص رسالت ختم ودين اسلام كامل وجانشين نبى مكرم را مطابق( سوره يا اى والرسول بلغ ما انزل إليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصيمعك من الناس )كه بعد ازنازل شدن اين ايت مبارك رسول كريم در غدير خم ازجهاز شتر منبر سأخت ودردران بالا شد وبعد از حمد خدا وقرائت اين ايت دست على مرتضى را بلند كرد وكفت( فمن كنت مولاه فهذا على مولا )وتمام كسانيكهدرحجت الوداع با رسول خدا حاضر بودند به على تبريك جانيشينى أش را بشمول أبوبكر صديق عمر خطاب عثمان بن عفان طلحه وزبير آمنا صدقنا كفتن كه بعد ازاين تاريخ وبا رحلت نبى مكرم درسال هجرت دوشنبه ١٢ربيع الا ول دوران امامت اغاز ميكردد واين امام به نظم وترتيب خاص نسل با لنسل ونص بالنص از على به يسرش حسين واز او هم به على زين العبدين بيمار( ع )وازاوهم به فرزندش امام محمد با قر( ع) وبعد ان هم به امام جعفر صادق(ع )وبعد او هم به فرزندارشدش امام اسمعيله (ع) وبعد انهم به امام محمد (ع )تا اين لحظه به نورمولا نا شاه كريم الحسينى وتا يوم الحشر مطابق حديث متفق عليه( لوخلت العرض من امام ساعته لمادة بأهلها )باورمندم كه صاحب والزمان ازبطن فاطمه س وعلى مرتضى است و وإمامان اسمعيليه (ع )در هر عصر وزمان به ظاهر شريعت وباطن ان امر فرموده اند واين إمامان بباور ما اسمعيليان اعظم وافضل همه مفسر قران بزرك ودارندكان علوم لدنى خاص اندوهميش امر فرموده اند كه فرزندان روحانى من به شما مجددا تا كيد مينمايم كه به اصول دين مبين اسلام معتقد ويا بند بوده واز معا ملات بى غل وغش وازدوستى هم نوعا ن خويش برخوردار باشئد را هدايت فرموده است از مال حرام دروغ زنا شرب وقمار وسائر اعمال رزيله وخبيثه نهى مطلق نموده و برعلاوه يا بند بودن به أحكام دين مبين اسلام به ساينس وتكنالوجى بدور أز تعصب ودشمنى با دول مختلف جوامع بشر در صلح وتفاهم ونرساندن ضرر به ابناع بشر تأكيد فرموده است ومخالفين اين احكام را منافق ميدانم وحال من أزشما أقاى جعفر عليزاده صميمانه سوال دارم كه باداشتن جنين اعتقاد وباورمندى ها كفريت من درجيست ؟وايا شما در عمق بعد اعتقادى اين مذهب شيعه وارد هستيد ؟كه جنين برجسب را بر ما زده ايد؟ وخود شما كدام مدرك اكادميك داريد؟ زيرا باور دارم كه كويندكان كلمه توحيدرا هر كافر بداند كافر ميشود ومن با اين ادعايت اكر توبه ويوزش نخواهيد به شما ارتكاب كناه كبيره را ميكنم ولذا اكر با جهال برخورده ايد لطفاادعاى بلند يروازانه وبدون دليل خودرا يس كرفته نرا تصحح صلاح سأزيد ومن قطع نظر از انديشه هاى فقهى هركه كلمه توحيد را به زبان جارى كند اورا مسلمان وموحد ميدانم با احترام (احمد روشنكر )
5 می 2012, 01:29
أقاى صبار نظرى !
وقتى كه معلومات مذهبى نداريد جى مشكل داريد كه خود واين مذهب را به باد مسخره كرفته ايد؟ودركجا برايت توصيه شده كه اسمعيليان روزه نميكيرد در حاليكه اسمعيليان يابند جدى امورات شريعت است وبدون شريعت بطريقت وبدون طريقت به حقيقت وبدون حقيقت به معرفت جسان ميرسى وهركدام متمل ومكمل هم اند وتازمانيكه يابند شريعت دين كه نخستش توحيد است ودومش نبوت وسوم معاد به كدام اساس مسلمان كفته ميشوى تا زمانيكه إقرار به لسان وتصديق بقلب كلمه شهادة را نكنيد اصلا داخل دين اسلا م شده نميتوانيد وامامان هم كه مفسر قران مبارك اند وداراى علم لدونى اند ومعنى حروف مقطعات قران را تنها إمامان فاطمى كه دانايان مادرزاد اند ميدانند وهيج إمامى تارك فرض نيست بلكه امر بالمعروف ونهى ازمنكر وظايف اين إمامان يكى بعد ازديكرى است .وأمام به نيابت ييمبر اكرم مسوليت رهبرى مسلمانان رادارد وان إمامى نيست كه مسلمانان را نهى از دساتير خداوند بزرك سازد وخداوندامر فرموده است كه(واقيموالصلاة واتو الزكاة والركوع مع الراكعين ) يعنى نماز را بريا كنيدوزكوة بدهيد وركوع كنيد همراى ركوع كنندكان ويس امام توبه نعوذ وبالله جطور مخالف إرشادات افريدكار قرارميكيرد أبدا كه نه .واين كلمه شهادة ونماز وروزه وزكوة وحج ينج بناى مسلمانى كه شريعت دين را تشكيل ميدهد ميباشدوان دهن بسته بودن وسال مكمل روزه بودن كه معنى باطنى وتاويلى دارد كه درحقيقت رعايت جدى ايت مباركه وان(أكرمكم عند الله اتقكم ) است يعنى درعمر تقواداشتن ازحرام خدا ج ميباشد وجطور ميتوانم غيبت نكنيم ولى روزه رابخوريم درحاليكه غيبت خودش كناه است وروزه خوردن نيز عدول ازاوامر خداوند است كه درين صورت عبادت ما وإيمان ما مطابق شرع انورتكميل نمى كردد ونماز نخوا نيم يك ركن اساسى دين را ترك كفتيم واكر إنكار بيكى از اركان دين شود ازدائره اسلام بيرون شدن است وبه همين ترتيب درموردزكوة وحج نيز همان حكم فوق رادارد .ازينرو هركى ادعا كند كه اسمعيليان تارك شريعت است ومن به ان موافق نيستم وبريا دارى وإيمان داشتن به شريعت است كه خودرا مسلمان ميخوانيم وبدون رعايت وايمان داشتن به ينج بناى اسلام مسلمان نام نهادن اشتباه محض است .ادامه دارد( احمدروشنكر )
31 اكتبر 2011, 12:06
آقای محترم جعفر رضایی؛
نمیدانم هدف شما از نشر این گونه مضامین و یا بازگو های تاریخی مطلقاً تحریف شده و نادرست از زبان اشخاص چون جوینی (اجیر گماشته شده دربار هلاکو خان و یکی از دشمنان فرقه اسمعیلیه) چی میباشد ولی جای تأسف بر اینست که شما بدون استنباط و عقلمندی در مورد و محتوای این مضمون٬ به نشر آن پرداخته و میخواهید خود را در ردیف کسانی قرار دهید که همیشه در تلاش بوده و هستند تا علیه امامت واسمعیلیان٬ از هر طریقی که هم شده٬ اذهان مردم را در بطلان و تکفیر این فرقه و یا مذهب تشویق نمایید.
چندی قبل آقای گل احمد در باره مضمون نشر شده شما تحت عنوان
«ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!»
کوشش نمودند تا شما را متوجه اشتباحات تاریخی٬ عقلانی و شعوری یک پژوهشگر بنمایند تا مبادا بازتابی از حقیقت یک جریان و یا واقعات تاریخی به یاوه سرایی مبدل نگردد...
ولی متأسفنانه با نشر این مضمون و یا با بازتاب غیر واقعی از اصول و آداب جانشینی و سلسله امامت و ضمناً بازتاب تحریف شده از رویداد قائم القیامه٬ ولو از طرف هر شخص و یا جناح که هم بوده باشد٬ شما را در ردیف یاوه سرایان تاریخ قرار خواهد داد!
ای برادر؛
جانشینی امامت از دوران اولین امام برحق یعنی مولانا علی (ع) سلستاً و بشکل میراثی و با شرایط و اصول خاص ادامه داشته٬ نه انتخابی بوده و نه میتواند انتصابی باشد و هرگز نخواهد فرزند یک داعی ویا شخص دیگری بر مسند امامت رسید.
امروز ما در عصر اتم و (دی ن ای DNA ) بسر مببریم و ازبرکت ساینس اینگونه بهتان و تکاذیب دیگر نمیتوانند آب شفاف را مختل نمایند.
باخرد و صادق باشید.
1 نوامبر 2011, 02:22, توسط گل احمد
عطا ملک جوینی در هنگام جوانی وارد خدمت مغولان شدوحیثیت کاتب رسمی هلاکو را پیدا کردو بعداً در سال ۶۵۴/۱۲۵۶مغولانرا در تهاجم نظامی ویران گرش در شهر های ایران ودر قتل عام مردمش مشایعت کرد ومشوره ارایه داشت. این نویسندۀ مزدور نوشتۀ سراسر غرض آلودو متعصبانه اشرا به نام تاریخ جهان کشا مسما وبه خان خونریز مغول اهدا کرد. از برکت این خوش خدمتیها هلاکوخان منصب وزارت را به او تفویضداشت. این کتاب پایه ومایه گردید برای نویسندگان بعدی چون رشید الدین فضل الله صاحب جامع التواریخ، حمد الله مستوفی نویسندۀ تاریخ گزیده و دیگران. قرار نوشتۀخود جوینی، در الموت کتابخانۀ بسیار بزرگ دارای کتب نفیس تاریخی، علمی، دینی وفرهنگی وجود داشت و اومی توانست آن گنجینۀ نفیس را نجات دهد ، امابه سایقۀ عصبیت مذهبی و نادانی چنـین نکردو تعصب جاهلانۀ او، کتابخانه الموت را طعمۀ آتش ساخت. این مورخ متعصب درتاریخ " جهانکشا" می گوید: وقتی در پای "لمسر" بودم بر هوس مطالعۀ کتابخانه که صیّت آن در اقطار شایع بود به (هلاکوخان) عرضه داشتم که نفایس کتب الموت را تضییع نتوان کرد. پادشاه (هلاکوخان) آن سخن را پسندیده فرمود و اشارت راند تا به مطالعۀ آن رفتم و آنچه یافتم از مصاحف و نفایس کتب... بیرون آوردم و آلات که موجود بود بر گرفتم و باقی...بسوختم... خلاصه اینکه چند نسخۀ قرآن کریم خوش خط و کتاب مُذهب وچند آلت نجومی و غیره را برای خود برداشت و دیگر کتب را که از هر جهت سندهای تاریخی وارزنده بود نابود کرد. (کریم کشاورز حسن صباح صفحه211) ودرین مورد استادعلامه محمد محیط طبا طبایی در پیشگفتار کتاب ملل ونحل شهرستانی با افسوس می نویسد: " ولی دریغا که افسوس برنابودی کتابخانه های اسماعیلیه و آثار دیگر آنان مانند هزار افسوس دیگر از حوادث روز گار برای عصر ما به میراث مانده است." ولی ایجاب میکرد که جوینی به عنوان یک مورخ همان کتابهای بقول خودش ضاله را از حریق نجات میداد و در انظار جهانیان می گذاشت تا ماهیت واقعی جنبش حسن صباح که بر ضد سلطۀ معنوی خلفای بغداد و نفوذ و حاکمیت ترکان اشغالگر وبیرحم به پا خاسته بود روشن میگردید. اماچون قلم درکف دشمن بود لذا آنچه بدو بیراه درچنته داشتند نوشتند و گفتند ونویسندگان درباری وغیر درباری متأخر نیزگفته های اورا تا امروز تکرار کرده ومی کنند. لکن در طی سالهای اخیر عدۀ از مستشرقین ، محققین وصاحب نظران مانندهانری کوربین، هاجسن، لویس، پیترویلی ودیگران آراء و نظریات وما حصل تحقیقات شانرا در مورد حسن صباح و اسماعیلیان در معرض افکار جهانیان قراردادند، عدۀ از صاحب نظران، دانشمندان و محققین واقع گرای ایرانی نیز ـ علی الرغم فضای نسبی تعصب وبدبینی که در جامعۀ ایرانی وجود داشت ـ به آنان تأسی جسته تحقیقات پر ارزش، جامع ومنصفانۀ را راجع به وقایع الموت انجام داده و نتیجۀ تحقیقات شانرا بصورت کتب، رسالات و مقاله های عدیده در دسترس مردم گذاشتند و سیمای واقعی حسن صباح و اسماعیلیان ونیز گوشه های از " پایداری و مقاومت ضد ترکی " آنهارا در معرض دید و افکار عامه قرار دادند؛ که از جمله یک تیم مجهز شامل راپورتران، نویسندگان و عکاسان مجلۀ پر تیراژ تهرانمصور در سال ۱۳۴۶ به رود بار و الموت گسیل گردیده و گزارش مستند و مفصلی از قلعۀ الموت تهیه و طی سه شمارۀ مسلسل ( 1239 ـ 1241) به دست نشر سپردند.
در آن مجله میخوانیم: " مورخان شرق وغرب درین نکته تردید ندارند که قلعۀ الموت نه تنها یک دژ تسخیر نا پذیر نظامی و پایگاه مستحکم و اطمینان بخش بوده، بلکه مرکز بزرگترین کتابخانۀ زمان که شاید در سراسرِ جهان آنروز بدیل وهمتا نداشته بشمار میرفته است...اگر آغاز کار انتشار روزنامه در جهان را " وقایع نگارش " بدانیم، قلعۀ الموت یکی از نخستین مرکز انتشاراتی جهان بود و اسماعیلیان (یابهتر بگوییم حسن صباح و جانشینان او) از نخستین کسانی بودند که در قلعۀ الموت دست به ثبت وقایع روز و حوادث مهمی که در قلعه می گذشت و گزارش های مهم قلاع دیگر اسماعیلیان را نیز بلافاصله پس از رسیدن ثبت میکردند.
اگر امروز یکی ازین کتب دردسترس ما می بود، شاید قضاوت تاریخ در بارۀ حسن صباح و پیروانش بکلی دگر گون می شد، ولی با معدوم شدن این آثار قسمت اعظم حقایق در بارۀ الموت و مردان مبارز آن بدست فراموشی سپرده شده است...
علاوه بر معدوم شدن کتب ویادداشتها، قتل عام وحشیانۀ اسماعیلیان باعث شد که پس از گذشتن سپاهیان هلاکو، هیچ جانداری در قلعه نماند. بدینترتیب آثار باطنی ها از صفحۀ روز گار محوشد... وبعداً دشمنان آنچه توانستند دربارۀ حسن صباح بد گفتند وبد نوشتند و یا پردۀ از خرافات و تعصبات برزندگی او کشیدند که حقایق در پشت آن بکلی مکتوم وپنهان ماند.
اکنون که بابررسی واستنساخ همین آثار ضدو نقیض بزندگی حسن صباح می نگریم، مشاهده می کنیم که او مبارز دلیر وایران دوست بود که علیه تسلط عملی ترکها (سلاجقه) و تسلط معنوی اعراب (خلفای عباسی ) پیکار کرد. خط وزبان فارسی را زنده ساخت و نیرو بخشید و قلعۀ که پایگاه اوبود یکصدو هفتاد سال تمام، تنها مرکز ومرجع ایران دوستان و مخالفان تسلط بیگانگان ترک وعرب براین آب و خاک بود.".
بخاطر درک بهتر تر ضدو نقیض گوئی وتعصب جوینی به این نوشتۀ خودش اکتفا میکنیم که موصوف به سایقۀ عصبیت مذهبی در سراسرِ تاریخ جهانکشای خود چاشنی لعنت و نفرین را نثار اسماعیلیان ساخته،در تاریخ جهانکشا حسن صباح را " حسن لعین " میخواند و اقسام و انواع القاب نا سزا را به این " حسن لعین " نسبت میدهد. اما چند سطر پایین تر خود او می نویسد:
" حسن صباح بنیاد ناموس بر زهد وورع و امر معروف و نهی از منکر نهاده بود ودر مدت سی و پنج سال که در الموت بود هیچ کس در ملک او آشکارا شراب نخورد ودر خم نریخت." (تاریخ جهانکشا جلد 3 ص 210)
آقای رضائی: پیش ازینکه به نشر وانتشار این گونه نوشتها بپردازیم آیا بهترنخواهد بودکه شرایط عینی وذهنی جامعه را مدِ نظربگیریم. نوشته های فلسفی گونۀ آقای آرامش دوستدار که اغلباً نقد ویادر تخطۀ مبادی اسلامی است، تصور نمی کنم که درین مقطع زمانی که اکثریت قاطع مردم ما نسل اندر نسل با مبادی و مقوله های اسلامی بزرگ شده اند، به بیزاری یا تأمل آنها از اسلام منجر گردد. آنچه امروز مردم ما به آن سخت ضرورت دارند اغماض، تساهل، رواداری وتحمل یکدیگر یا پلورالیزم است. کوشش شود تا فرهنگ تحمل و کثرت گرائی ایجاد شود، نه فرهنگ تفرقه و نفرت. شاید خودت متوجه شده باشی که پیرامون نوشته های فلسفی گونۀآقای دوستدار یا اصلاً کسی کامنت ونظر نداده ویا بسیار جزئی نظر ارایه داشته اند ـ البته بجز از مبحث ناصر خسرو ـ زیرا امروز مردم ما بجز تعداد کمی بقیه در آن سطحی از دانش و تحقیق قرار ندارند که به این گونه نوشته ها علاقه بگیرند یاعلماً آنرا تحلیل و بررسی ونقد کرده وباشرایط کنونی جامعه وفق دهند. برای اینکه امروز مردم ما بیشتر به چیز های ملموس، ساده و سهل که مشکلات عدیدۀ شانرا پاسخ گو باشد توجه دارند. در غیر آن میبایستی جوانب عدیدۀ نوشتۀ ذکریای رازی رابه تحلیل وبررسی میگرفتند و خرد ستائی اورا که بطرز بسیار زیبائی در کتاب طب روحانی خود به تشریح گرفته به انظار مردم قرار میدادند. امید است عرایضم را با سعۀ صدر و تأمل مطمح نظر قرار دهی .با احترام گل احمد
2 نوامبر 2011, 11:38, توسط بامیانی
لطفا به معلومات ذیل مراجعه کنید وهم در گوگل وسایر کتاب های تاریخی شما میتوانید بخوانید که مذهب اسمعیلیه براساس چرس کشی وفریب مردم وبردن انها در جنت ساختگی ووادار ساختن انها به قتل وترور مخالفین بنا یافته است.
چتور امکان دارد که امام ریش کل اسمعیلیه با زن خود که مینی ژوب میپوشد امروز تظاهر به انسانی بودن ودیموکرات بودن این مذهب کند درحالکه بنیان گذاران این مذهب و پیروان ان همه چرسی ودست های ایشان به خون مخالفین شان تا شانه ها سرخ رنگ بود. توجه کنید به قسمتی از این مطلب وادامه انرا در لینک ذیل بخوانید:
حسن صباح پيشواي "دعوت جديد" علاوه بر اين اسلوبهاي تعقلي ، برخي اسلوبهاي ديگر نيز براي ايجاد ايمان در طرفداران خود بكار میبرد و از آن جمله استفاده از مخدّرها بهويژه حشيش بود. داستان بهشتالموت معروف است و اين داستان را ماركوپولو در سفرنامهي خود آورده است. توضيح آنكه فدائي را بيهوش ميساختند و حشيش بسيار به او مينوشاندند و سپس او را به جائي نزهت افزا كه نمونهاي از غرفات و روضات بهشت بود ميبردند و پس از آنكه مدتي او را در آن جا در عيش و نوش نگه ميداشتند، باز بيهوش كرده به جاي نخست باز ميگرداندند. فدائي چون به هوش ميآمد آنچه كه گذشت مانند رؤيائي زنده و واقعي در نظرش مجسم بود. پس به او ميگفتند كه تو بهشت را ديدهاي و اينك اگر خواستار بازگشت به آن بقعهي خرم هستي بايد از فداكاري باز نايستي. مرگ تو اين بار شرط ورود در اين ساحت دلانگيز و زندگي ابدي در آن است. در اثر همين باورها بود كه ميگويند گاه مادر يك فدائي وقتي ميديد او زنده از مبارزه بازگشته است از غصه ميگريست.
آنها المسترشد بالله خليفهي عباسي را در 17 ذيالقعدهي 529 در شهر مراغه و الراشد بالله خليفهي ديگر عباسي را در اصفهان ترور كردند و از آن تاريخ به بعد خلفاء از بيم باطنيان محتجب گشتند. آنها خواجه نظامالملك دشمن سرسخت خود و فرزندانش احمد را (در بغداد)، فخرالملك را (در نيشابور) ترور كردند. برخي را تنها با تهديد خاموش ميساختند. از آن جمله است سنجر بن ملكشاه سلجوقي كه قصد مبارزه با آنان داشت ، پس بامدادي كه از خواب برخاست در كنار تخت خود دشنهاي بر زمين كاشته يافت و همراه آن نامهاي ديد. در اين نامه نوشته شده بود كسي كه ميتواند اين دشنه را در زمين سخت بكارد در سينهي نرم سلطان آسانتر خواهد توانست. سنجر پس از اين حادثه مرعوب شد و دست از پا خطا نكرد. ميگويند فخر رازي متكلم و خطيب و دانشمند معروف را نيز بدينسان به سكوت واداشتند. حاميان دين و دولت گاه در اثر اين تهديدها مجبور ميشدند لحن سخن را به سود اسمعيليه تغيير دهند و چون علت تغيير از آنها سئوال ميشد، به تعریض ميگفتند كه ديشب بر اين امر برهاني قاطع ديدهاند. تروريسم موجب شد كه بيم و هيبت اسمعيليه در دلها نشست و تقريباً واكنشهاي خشن عليه آنها قطع شد و از قصد حمله به قلاع ملاحده انصراف حاصل گرديد. فدائيان اسمعيلي كه در همه جا رخنه داشتند و شبكهي وسيع و فعال و مؤثر آنها در شرق و غرب و جنوب و شمال كشور از ايران تا شامات در كار بود تا زمان حملهي تاتار عملاً سيطرهي معنوي كيش خود را در ايران مستقر ساختند.
پس از آنكه الموت سقوط كرد، ديگر در كشور ما جنبشي داراي همهي مختصات جنبش اسمعيليه بهويژه در دوران "دعوت جديد" ظهور نكرد ولي تأثيرات معنوي و اسلوبي وي تا دير زماني باقي ماند.
http://tabari-ehsan.blogfa.com...
2 نوامبر 2011, 17:04, توسط ب ی خ د ا
جالب است که یک رافضی ( بقول سنی ها ) مذهب رافضی دیگر را جعلی می داند، غافل از اینکه اسلام از اساس یک دین جعلی است. اسلام دروغ، و شیعه گری دروغ اندر دروغ است.
2 نوامبر 2011, 17:08
سلام برخوانندگان کابل پرس? ! آقای بامیانی ، من نمیدانم مشکل تو چیست تو چرا بدون دلیل به یک کیش فش ودشنام میزنی ؟ این حرفهای تان منصفانه نیست که تو درحق مذهب پاک اسماعیلیه بهتان بی مورد میبندی . راستی تو اگر شهامت داشته باشی امروز کشورت زیر استعمار واستثمار کفر است ، چرا مقابل آنها به پانمیخیزی واز نوامیس خود دفاع بکنی ، اگر واقعا مسلمان هستی؟ اما اسماعیلیه یکی از شاخه های پر بار اسلام میباشد ، گر چه شما را خداوند کر وکور کرده همیشه حقیقت را کتمان میکنید .
حکیم ناصر خسرو میفرماید :
به نزد مردم بیمار ناخوش است شکر = شگفت نیست که ما نزد تو زکفاریم
یکی زمان و هزار از شما اگر چه شما = چومارومورچه بسیار ما نه بسیاریم
3 نوامبر 2011, 03:28, توسط گل احمد
آقای بامیانی: نویسندۀ تاریخ طبری و بقیه تاریخ های که در قرن سه وچهار هجری اکثراً روایات افواه گونه ومسموعات را بدون تعمق ،تحقیق و استدلال درج کتابهای شان کرده اند، امروز آن مواد ومدارک ناسنجیده وغیر عقلانی عاملی گردیده که بر اساس آنها ارزش های اسلامی به نقد گرفته شده وحتا تحت سوال واقع شده و چه بسا که در میدیائی جهانی چهرۀ اسلام مخدوش ترسیم گردیده است. کتابهای تحقیقی مانند 23 سال، اسلام ومسلمانی از ابن وراق، کتابهای شجاع الدین شفا، دکتر مسعود انصاری، گفتار های تلویزیونی رضا فاضلی و بهرام مشیری و ده ها سایت انترنیتی که به نقد اسلام پرداخته و می پردازندریفرنس و مأخذ همۀ آنان همین تاریخهای طبری، یعقوبی، ابن هشام غیره وغیره هستند که در مخدوش ساختن چهرۀاسلام نقش کلیدی را ایفا میدارند. لذا آنچه را شما ازقول طبری نقل کرده اید ازواقعیت بدور بوده و در واقع بیش ازافواه و مسموعات چیز دیگری نیست. اما درمورد افسانۀ مارکوپولو سیاح ونیزی که جهت رفتن به دربار خان مغول از طریق ایران آنهم بعد از انهدام دولت اسماعیلیان سفر کرده بود، خلاف واقع بودن آن ازسوی محققین غربی و دانشمندان ایرانی مستند نشان داده شده که بعداً درینجا آورده میشود. ولی قبل از هر چیز میخواهم دربارۀ واژۀ الحاد، ملاحده و ملحد که این بر چسپ مهیب ووحشتناک درنوشته های مورخین متقدم به وُفرت آمده وشما نیز آنرا در نوشتۀ تان ذکر کرده اید وهم اینکه چی وقت و چگونه در قاموس اسلامی راه پیدا کرد با جستجو در پویۀ تا ریخ بطور مختصر بدان روشنی بیندازم:
الحاد یعنی اعراض وبر گشتن از دین رسمی. ولی این واژه ریشۀ قدیمتری داشته و بدوران قبل از اسلام بر میگردد. بدین قرار که در سال ۲۱۶ میلادی سال چهارم سلطنت اردوان پادشاه اشکانی در قریۀ نزدیک بابل شهر باستانی، مانی نقاش باستانی ایرانی که ادعای پیغمبری نیز داشت، متولد شد. نسبتش به اشکانیان میرسید، نام پدرش پتگ یا فوتتق بابک بن ابو بزرام بود. وی در زمان شاپور اول و چند پادشاه دیگر میزیسته است.
او آیینی را بنیان گذاشت و میخواست که جهانگیر باشد و ازین جهت آنرا بصورت التقاطی از متنوع ترین دینها و عقیده ها درآورد.مانیگرایی مانند مهر پرستی در شرق و غرب از روم تا چین بسط یافت و منشاء بروز یکرشته جریانات بر ضد عقاید رسمی گردید. نفوذ کیش مانی در قلمرو امپراطوری روم حتا پس از نابودی مانی مدتها و جود داشته که سنت اوگوستن یکی از متکلمین بر جستۀ کلیسارا واداشته تا ردیه ای بران بنویسد.
مانیگرایی در ایران نزدیک بود آیین زردشتی را از قدرت بیا ندازد، ولی موبدان سر انجام موفق شدند که مانی را در زندان افگند و مدت بیست و شش روز در زندان با او بسیار سخت و وحشیانه رفتار کردند و پای اورا با زنجیر ها بسته و بعد زنجیر ها را آنقدر تنگ نمودند تا مرد. و این واقعه در شهر جندی شا پور در سال ۲۷۷ میلادی اتفاق افتید، و بدینترتیب از راه جبر و زور آن کیش را بر افگند. با اینحال کیش مانی دیر گاهی پایید و حتا پس از اسلام آیین "زندقه" از محتوای اساسی مانیگرایی تأ ثیر برداشت. ابن ندیم تصریح میکند که در زمان بنی امیه ما نویان سر بلند کردند، خلیفۀ عباسی مهدی در پند گویی به فرزندش هادی اورا به نبرد شدید با مانویان اندرز میداده است. (دایرت المعارف زرین ص 1266)
بدین قرار در زمان خلافت بنی امیه و مخصوصاً در زمان خلفای عبا سی در خراسان که تحت لوای دین و شریعت انواع ظلم و جوررا نسبت به خلق بیدفاع و محروم این سامان روا میداشتند، ولی در مقابل ناراضیان و جور وجفا دیده گان که بجای دین، عدل و برا بری اسلام، خود را با حکومت خود کامه، ظالم و نژاد گرای آل عباس مو اجه دیدند ناگزیر دست به قیام و مبارزه زدند، یعنی در برابر دین رسمی که همه چیز را از آنها گرفته بود، قیام کردند. دستگاه پر تلبیس آل عباس به این مبارزین ضد حکو مت جور و ظلم خود بر چسپ الحاد زده و فتوای قتل و سرکوب آنهارا صادر مینمودند. ابن مقفع، بابک خرم دین ودهها متفکر آزاد اندیش وخرد گرا به اتهام ملحد به قتل رسیدند ، ازان به بعد واژۀ الحاد در قاموس اسلامی راه پیدا کرد و آلتی بُرّانی شد در دست خلفا، حکمروایان وسردمداران مذهبی برای نابودی و سرکوب مخالفان و ناراضیان سیاسی و عقید تی آنان. چنانچه خواجه نظام الملک وزیر معروف سلجوقیان در کتاب سیاستنامه اش مبارزین ومخالفین عقیدتی خلفای بغداد را به نام های تحقیر گونه چون مانویان، سفید جامگان یعنی بابکیان، قرمطیان، باطنیان، اسماعیلیان، رافضیان وغیره یادکرده و آنهارا واجب القتل میداند. بدین ترتیب مخالفان و ناراضیان که از ستم رژیم دینی موجود بستوه آمده و بر ضد آن دست بمبارزه میزدند، با این برچسپ یعنی ملحد روبرو و کیفر میدیدند که معمولاً اعدام بوده است. لذا با ظهور مانی در قرن سوم میلادی این واژه در اصطلاحات دینی و عقیدتی پیداشد و در عصر بنی امیه و بنی عباس در قاموس ترمینولوژی اسلامی نیز راه باز کرد و تا عصر حاضر هیبت و ترسناکی خودرا حفظ نمود. اگر تیکه داران دین وسر کوبگران تفکر وتعقل انسانی ورهروان تعبد، تحجر ودُگم اندیشی در عصر ره آورد اجتماعی پیشرو بازهم این برچسپ را به متفکرین ودانشمندان ومبارزین اسماعیلی الصاق می کنند نه جای شگفتی است ونه هم محل اندیشه و تأامل. ولی فکر میکنم بجای این همه انتقاد و اتهام زنی بی اساس که در طی 1400 سال حل نشده وپی آمد آن جز نفرت و بدبینی چیز دیگری نبوده ونیست اگر به تحمل ومدارای یکدیگر تلاش شود وبه معتقدات یکدیگر احترام گذاشته شود وبرای خیر وفلاح وشگوفائی جامعۀ محروم وعقب مانده ماکار شودآیا نکو تر نخواهد بود؟با احترام گل احمد.
3 نوامبر 2011, 05:02, توسط گل احمد
آقای بامیانی: من این پیام را در جواب پیام اول تان که از تاریخ طبری اقتباس کرده بودید نوشتم ولی همینکه مضمون را مجدداً مرور کردم آن موضوع تاریخ طبری دیده نشد، حذف گردیده یا چطور؟ اگر از طرف من اشتباه شده باشد معذرت میخواهم. بهر صورت اتهام های بعدی شما که سید منصور نادری را علمبردار ورهبر طریقۀ اسما عیلیه شمرده اید که گویا از همین چینل به شوراه راه یافت درست نیست. او توسط رشوت ورشوت دهی وارد شورا شد و افتضاح رشوت دهی اش به اطلاعات جمعی نیز نشرگردیدو حتا دو نفر از مریدانش ویک صراف در قضیۀ رشوت دهی موصوف دستگیر و محکمه شدند خودش به بهانۀ مریضی به هند گریخت.از برکت نظام فاسد و رشوت های هنگفت به پیگیری دوسیه اش رسیدگی نشدواو به وطن بر گشت. سید منصور قبلاً در زمان رژیم دست نشاندۀ شوروی سابق قوماندان ملیشۀ فرقۀ هشتاد بود پس از سقوط فرقه و تسلط طالبان بر شمال کشور سید منصور و بستگانش به ازبکستان گریخت و باسقوط طالبان به وطن برگشت و حزب پیوند ملی رابنیاد نهاد وفعلاً او رئیس حزب پیوند ملی است وهیچ ار تباطی با طریقۀ اسماعیلیه نداردبخاطر بهره برداری سیاسی از آدرس مردم اسماعیلیه سود جسته گاهی خودرا رهبر ملی وزمانی هم رهبر روحانی اسماعیلیه مطرح می سازد. در واقع طریقۀ اسماعیلیه هیچ سنخیتی با سیاست وزدوبندهای نظامی ندارد.قبلاً در همین سایت پیرامون نوشتۀ " اسناد تقلب ورشوت دهی سید منصور نادری به دست نیروهای امنیتی افتاد" ونیز " ناآرامی در درۀ نیکپی" به قلم جولو کیانی طی چندین کامنت ادعای رهبری دروغین ونیزخلافکاریها، قساوت، آدم کشیها ، تجاوز، کمین زدن ها، دسیسه وتوطیه های عدیدۀ اورا مستند نوشتم. می توانید با مراجعه به نوشته های قبلی این سایت در مورد متذکره به معلوماتت بیفزائی. با احترام گل احمد
3 نوامبر 2011, 06:27, توسط گل احمد
آقای بامیانی: در کامنت فوق از سایت احسان طبری کم لطفی نمودی فقط آنچه از قول مارکو پولو اقتباس شده در کامنت خود ذکر کردی ولی آنجا که مختصات ادیالوژیکی و سازمانی وتاثیر ونفوذ فکری تاریخی اسماعیلی را بر می شمرد چشم پوشی کردی. اینک همان مبحث باقیمانده از سایت احسان طبری را درینجا می آورم تا روشن گردد که نویسندۀ مضمون تنها پیش قاضی نرفته است:
"جا و اهميت تاريخي
چنين است وصفي كوتاه از تاريخ پرشور اسمعيليه. ترديدي نيست كه براي بررسي اين جنبش نگاشتن كتابي لازم است و در مقالهاي كوتاه جز بيان فهرستوار از وقايع و اشخاص ممكن نيست ولي همين مختصر نيز نشان ميدهد كه اسمعيليه هم از جهت ايدئولوژيك و هم از جهت سازماني و هم از جهت موفقيتهاي عملي يكي ازجالبترين فرق مذهبي، سياسي و اجتماعي تاريخند.
جنبش اسمعيلي را بايد به حساب جنبش مردم ايران عليه سيطرهي خلفاء عباسي و چاكران آنان، اميران و سلاطين و اشراف ايراني گذاشت. اين جنبش قشرهاي فقير و متوسط شهر و دهقانان را در بر ميگرفت. جنبش چهرهي خود را در دو دوران "دعوت قديم" و "دعوت جديد" تغيير ميدهد. در "دعوت قديم" شيوهي عمده تعليم و تبليغ است. درست است كه در اين دوران نيز سخت گیري هاي وحشيانهاي نسبت به اسمعيليان ميشود (مانند قتل عام اسمعيليان در سال 331 در زمان نوح بن نصر ساماني و تداركات عضد الدولهي بوئي براي حمله به مصر و برانداختن فاطميان) ، ولي نبرد واقعي را با آنان سلطان محمود غزنوي و سپس بهويژه سلجوقيان آغاز ميكنند. طغرل و ملكشاه و سلطان محمد سلجوقي هر يك ضربات سنگيني بر اسمعيليان وارد ميسازند. تغيير روش هيئتهاي حاكمه در ايران كه بنا به الهام و اصرار خلفاء عباسي انجام گرفته بود اسمعيليه را وا ميدارد كه دست به روشهاي قهرآميز بزنند. اگر در دوران "دعوت قديم" بيشتر توجه اسمعيليان به روشنفكران و رجال دولتي است در دوران "دعوت جديد" توجه آنان به جلب دهقانان و فقراء است و لذا اسلوب تعقلي و راسيوناليستي تبليغ دوران اول به اسلوبهاي ديگري كه ميتوانست در تودههاي عقبمانده و جاهل و مذهبي آن روزي مؤثر گردد، بدل ميشود. بهجاي مردان فكر و احتجاج مانند ناصرخسرو، مردان عمل و پراتيك از نوع حسن به ميدان ميآيند. تروريسم به حربهي نبرد مبدل ميشود. حسن رابطه با مصر را هم ميبُرد و از آن تاريخ جنبش اسمعيلي به جنبش قهرآميز تودهها عليه خلافت و سلطنت و اشرافيت بدل ميشود. اسلوب جديد مبارزه توانست رعبي عظيم در دلها بيافكند ولي روشن بود كه جنبش اسمعيلي نميتوانست به علت خطاهاي فكري و اسلوبي خود دوام آورد. محتشمان اسمعيلي خود را در قلعه محصور ساختند و پس از آنكه پيشواي پرعزم و ابتكاري مانند حسن و جانشين لايق او بزرگ اميد را از دست دادند، ديگر نتوانستند به كار خود رونقي درخورد بدهند. با اين حا ل اگر لشگر جرّار مغول به ايران نميآمد، روشن نبود كه امراي محلي بتوانند بر خداوندان الموت غلبه كنند.
از جهت ايدئولوژيك جنبش اسمعيلي موجي است از جنبش تشيع به عنوان پرچم مسلكي و مرامي ايرانيان عليه خلافت. درست است كه دين اسمعيلي در ايران فاتح نشد ولي كيش اثنيعشري سرانجام پيروز گرديد و از آن جهت بايد گفت كه تلاشها بيثمر و عبث نيافتاد و بالاخره به جائي رسيد.
جنبش اسمعيلي با فعاليت همه جهتهي خود از مهمترين جنبشهاي تاريخ است و از اينكه مركز فعال اين جنبش و ميدان خلاقيت آن ايران بود، مردم سرزمين ما حق دارند بدان ببالند. نام داعيان و مجاهدان اسمعيلي كه در راه آرمانهاي به شكل نسبي مترقي زمان خود بيباكانه رزميدند ثبت صحيفهي جاويد تاريخ است و ميتواند الهامبخش مجاهدان امروزي ميهن ما باشد.”
مع الوصف، برای احتراز از تطویل کلام وآوردن شواهد عدیده در رد وبطلان افسانۀ مار کوپولو به استشهاد دوتن یکی اروپائی و دیگری ایرانی بسنده میکنیم:
پروفیسر ادوارد براون درزمینۀ باغ بهشت وحشیش یا چرس چنین نوشته است:" البته نباید گمان کرد که حسن صباح اتباع خودرا به استعمال حشیش تشویق میکرد، ویا حتی این کاررا مجاز می شمرد، زیرا مداومت در استعمال این دارو نیروهای جسمانی و عقلانی را زایل می سازد و لاقیدی ورخوت ایجاد میکند، واین خاصیت برای کسانی که وظایفی چنان خطیر و حساس بعهده می گرفتند شایسته نبوده و قدرت عمل را یکسره از آنان سلب میکرد."(تاریخ ادبیات ایران ترجمۀ ذبیح الله مجتبائی ص 304) منصور عزیزی درین باره چنین آورده است:
"واین غیر قابل قبول است که حسن صباح به کمک نیروی حشیش و پرورش یک جامعۀ معتاد توانست دولت مقتدر سلجوقی و خلفا را به زانو در آورد. بهر تقدیر عنوان و نسبت حشاشیون به مبارزان چون اسماعیلیان جز اتهامی از سوی نیرو های فیودال و دشمنان آنان که از گسترش نفوذ آنها در میان توده های مردم سخت وحشت داشتند، نیست. زیرا عمال فیودال ها برای مقابله با اسماعیلیان از هر وسیله و اتهامی برای تضعیف روحیه و پایگاه مردمی آنان استفاده میکردند تا از گسترش نفوذ آنان جلوگیری کنند."(اسماعیلیان در گذر گاه تاریخ ص 90)
3 می 2012, 16:17, توسط Milad
با کمال احترام شما حق ندارید به عقاید یک دیگر توهین کنید. ای آقایی که اسماعیلیه و حسن صباح رو کافر می خوانی برو سوادتو بالا ببر اینو می گم بری برای خودت اصلاح بشی نه برای ما.تاریخ دوره حسن صباح خیلی پیچیده هست چون کشورم ایران به شدت تحت اشغال ترکهای سلجوقی واعراب بود و جنگهای صلیبی و حمله مغول هم رخ داد و تاریخ رو به هم پیچاند. من یک شیعه دوازده امامی هستم ولی این دلیل نمی شه بقیه ادیان رو کافر بدانم. آقای عزیز سعی کن به دنبال شباهت ها باشی نه به دونبال تفاوتها. این باعث میشه امام و پیامبر و خدا ازت راضی باشند.اولا خود حسن صباح یک فرد دیندار بود و به شدت به فرایز دینی اهمیت می داد درسته که این جنبش بعد از حسن دوم به بی راهه کشیده شد ولی ربطی به حسن صباح نداره چون در دوره او همه اسماعیلی ها انسانهای پاکی بودند.دوما اگر با دید سیاسی به حسن صباح و کارهای او نگاه کنیم باز می بینیم که او نه تنها مرتکب اشتباه نشد بلکه باعث شد کشورم و مردم هویت ملی شان رو دوباره به یاد بیارن. حسن صباح یچون یک ایرانی اصیل بود و از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را در ایران ترویج می کرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر میکردند و او را فردی خون خوار و ستمکار معرفی می نمودند.بعد از جنگهای صلیبی و خدمتی که رشیددین سنان به اسلام کرد شهرت حسن صباح و گروهش به دنیای غرب رسید و غربی ها شروع به تهمت زدن به این گروه کردن هر چند که مارکوپلو که جاسوس کلیسا بود زودتر به آنها تهمت زده بود (بعد از اینکه مارکوپولو وارد دنیای اسلام شد و بعد برگشت سریع جنگ های صلیبی شروع شد) ازجمله انیکه مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج کرده و به کارهایی مثل ترور وادار میکرده است.در حالی که حشاشین به معنی دارو فروشان بود.
اگر می خواهید امام زمان زودتر بیاد یا می خواهید دنیایی بهتر و زیباتر داشته باشید به دنبال تشابهات بین خودتان باشید و به تفاوتها فکر نکنید. شیعه دوازده امامی و شیعه اسماعیلی هر دوتامان یک پیامبر داریم هر دو یک کتاب آسمانی داریم هر دو نماز می خوانیم هر دو روزه میگیریم هر دو خمس و زکات می دهیم.
به امید دنیایی بهتر...
3 می 2012, 16:41, توسط Milad
با کمال احترام شما حق ندارید به عقاید یک دیگر توهین کنید. ای آقایی که اسماعیلیه و حسن صباح رو کافر می خوانی برو سوادتو بالا ببر اینو می گم بری برای خودت اصلاح بشی نه برای ما.تاریخ دوره حسن صباح خیلی پیچیده هست چون کشورم ایران به شدت تحت اشغال ترکهای سلجوقی واعراب بود و جنگهای صلیبی و حمله مغول هم رخ داد و تاریخ رو به هم پیچاند. من یک شیعه دوازده امامی هستم ولی این دلیل نمی شه بقیه ادیان رو کافر بدانم. آقای عزیز سعی کن به دنبال شباهت ها باشی نه به دونبال تفاوتها. این باعث میشه امام و پیامبر و خدا ازت راضی باشند.اولا خود حسن صباح یک فرد دیندار بود و به شدت به فرایز دینی اهمیت می داد درسته که این جنبش بعد از حسن دوم به بی راهه کشیده شد ولی ربطی به حسن صباح نداره چون در دوره او همه اسماعیلی ها انسانهای پاکی بودند.دوما اگر با دید سیاسی به حسن صباح و کارهای او نگاه کنیم باز می بینیم که او نه تنها مرتکب اشتباه نشد بلکه باعث شد کشورم و مردم هویت ملی شان رو دوباره به یاد بیارن. حسن صباح چون یک ایرانی اصیل بود و از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را در ایران ترویج می کرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر میکردند و او را فردی خون خوار و ستمکار معرفی می نمودند.بعد از جنگهای صلیبی و خدمتی که رشیددین سنان به اسلام کرد شهرت حسن صباح و گروهش به دنیای غرب رسید و غربی ها شروع به تهمت زدن به این گروه کردن هر چند که مارکوپلو که جاسوس کلیسا بود زودتر به آنها تهمت زده بود (بعد از اینکه مارکوپولو وارد دنیای اسلام شد و بعد برگشت سریع جنگ های صلیبی شروع شد) ازجمله انیکه مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج کرده و به کارهایی مثل ترور وادار میکرده است.در حالی که حشاشین به معنی دارو فروشان بود.
اگر می خواهید امام زمان زودتر بیاد یا می خواهید دنیایی بهتر و زیباتر داشته باشید به دنبال تشابهات بین خودتان باشید و به تفاوتها فکر نکنید. شیعه دوازده امامی و شیعه اسماعیلی هر دوتامان یک پیامبر داریم هر دو یک کتاب آسمانی داریم هر دو نماز می خوانیم هر دو روزه میگیریم هر دو خمس و زکات می دهیم.
به امید دنیایی بهتر...