زرتشت، خطرناکترین پیامبر تاریخ
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد عنوان بالا نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست. برای خواندن کامل این مطلب و مطالب شبیه این لطفاً کتابهای آرامش دوستدار را بخوانید.
چون هدف فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، من این مطلب را بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتاب "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" برگزیده و تایپ نموده ام. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.
نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.
جعفررضائی
شاهنشاهی هخامنشی یعنی بنیانگذاری سیاست و حاکمیت شهریاری یزادنگزیده
نویسنده: آرامش دوستدار
به این ترتیب تقریباً به موازات رسوخ تدریجی و قاطع چرخش زرتشتین در پندار دینی ایرانیان، امری که در نفوذ دوربرد زمانی و مکانیاش این سرزمین را زادگاه یکتایی آفریدگار می سازد و برکات و ثمرات فرهنگیاش قرنها بعد به مهاجمان اسلامی نیز می رسد، چرخش دیگری در این سرزمین روی میدهد که در کارایی و ابعاد سازمانیاش در سراسر تاریخ همانند ندارد. این چرخش، که میتوان آن را چرخش شهریاری یزادنگزیده نامید، با نیروی کاساز و منحصر بهفردش اقتدار خود را در کلیتی تمدنی و فرهنگی نافذ میسازد و آنرا تا غایت امکاناتش سوق می دهد و میگستراند. سیاست و حاکمیت شهریاربرگزیده از سوی اهورامزدا در ایران باستان با تحقق این چرخش جامۀ عمل میپوشد. آنچه از این لحاظ در تار و پود ضمیر ایرانیان میدمیده و میتپیده در شاهنشاهی هخامنشی پیکر می گیرد و آشکار می گردد. تمدن و فرهنگ ایران باستان از چنین ریشهای می روید و به نوبۀ خود رویش و پویش این ریشه را در وجوه و اشکال گوناگون ممکن میکند. مبتکران این چرخش و عاملان تحقق آن هخامنشیان نخستینند، خاصه کوروش و داریوش. این دو با تأسیس بزرگترین نظام سیاسی و اداری کشوری در دنیای کهن آنچنان جامعۀ ایرانی را در سراسر گردونهاش تسخیر می کنند که زرتشت با پیام دینی خود درون آن را...
...[در مورد شاهان ایران]: بطور کلی کارهایی که بتوانند او را در انظار با دیگران همسو و همسان کنند از او سر نمیزند: هرگز پیاده نمیرود، با ارابه حرکت میکند. جز در اعیاد بزرگ، مهمانان شاه هنگام غذا با او بر سر یک میز نمی نشینند. به خاک افتادن در برابر شاهان و بوسیدن پای آنها، که در دربار هخامنشیان از آداب مهم و پسندیده به شمار میآمده، نشانۀ کرنش در برابر وجود شبه آسمانی و نیابت یزدانی شاهان بوده است...
عدم تحمیل دین در فتوحات آشوریها، بابلیان و مغولان
دنیای کهن پیش از تأسیس دولتهای آریایی مادها و هخامنشیان زیر سلطۀ بابل و آشور بوده است. شاه و دین در این دولتهای سامی قدرتهای بلامنازعند. شاه قدرت مطلق الاهی دارد. مردم به اطاعت کوکورانۀ او موظف هستند. اما کشتار مردم و ویران ساختن منازل و معابد آنها برای آشوریها و بابلیها، مانند مغولان که بعدها میآیند، وسیلۀ منقاد ساختن مردم شهرهای مغلوب بوده است نه برای تحمیل دین فاتحان به آنها. چنین تحمیلی مستلزم باور به رسالت و رجحان دینی خود میبوده، باوری که در آن زمان مطلقاً وجود نداشته است. خصومتهای صرفاً دینی که به صور گوناگون بروز میکنند و ما نمونههای تاریخی آنها را فقط در دوهزارۀ آخر میشناسیم، در دورههای پیشین و دیرین محملی نداشتهاند تا اساساً بتوانند به معنای اخص ایجاد گردند. به همان گونه و اندازه که هر قومی در تقسیمات و بستگیهای قبیلهیی محمل و مبنای وجودی و حقوقی افراد خود بوده_یعنی ارزش هر آدمی به تعلق قبیلهییاش بستگی داشته و هرآدم ممکن بیقبیله یا هر آدم مطرود از قبیله بیارزش و بیحقوق تلقی میشده است_ ادیان نیز منحصر به اقوام بوده اند. به سبب همین انحصار و اختصاص قومی عملاً و رسماً هر دینی به قوم خود تعلق داشته و نمیتوانسته به قوم دیگر منتقل گردد، مگر آنکه شرایط خاص و معینی چنین انتقالی را موجه یا میسر میساختند...
...هخامنشیان وارثان شکل گیری دولتی و اجتماعی چنین دوره ای در شرق هستندف یعنی دوره ای که نیروهای قومیت دینی در شبکههای کوچک و بزرگ از اجتماع واحدهای حکومتی تمرکز مییابند...
معنای تحقق حاکمیت پندار دینی در بنیانگذاری شاهنشاهی هخامنشیان این است که چون کوروش و داریوش بمنزلۀ شهریاران ایرانی در اعتقاد خود و مردم برگزیدگان یزدانی اند و در زمامداری نیز مردانی به غایت تیزبین، کاردان و دانا بوده اند، و چون اقوام ایرانی هم مانند غالب اقوام سرزمینهای منظم شده سربسر در فرهنگی می زیسته اند که تار و پودش از ریشه های عمیق دینی می رسته و می روییده است و نیز چون گردونۀ حیاتی اقوام ایرانی خصوصاً بعنوان حامل و ستون دولت شهریاری این سرزمین نقطه به نقطه و جای به جای از انگارهای دینی و یزدانی مشحون و ملهم بوده، به همۀ این دلایل باید آرمان و جهانبینی ایرانیان که یکسره دینی است در دولت مقتدر هخامنشی به صورت کلیتی سیاسی سازمان گیرد و متجلی گردد... رویدادهای فرهنگی سرزمین ما چنان در این پندار دینی تفته می شوند و می گدازند که کورۀ آن فقط حربه و سلاح دینی می تواند تولید کند و بیرون دهد. چنین حربه ای در وهلۀ اول پرسیدن و کاویدن را بمنزلۀ نیروی تفکر چنان سرمی کوبد که نطفه اش نبسته بپاشد و برای همیشه ممتنع گردد. همین است که بیست و پنج قرن شاهان و روحانیان "نیک و بد" بر سرزمین ما "بندگان" شان حکومت خدایانه کرده اند...
چگونه ممکن است دولتی در سراسر قلمروش از یکسو آزادی دینی و فرهنگی را یکی از ارکان سیاستش قرار دهد و از سوی دیگر با وجود چنین سیاستی مانع نشو نمای آزادی فکر در قلمروی قومی و ملی خود شود؟...
پاسخ این دو پرسش و آن پرسش پیشین را یکجا در ماهیت سیاست آزادی هخامنشیان می توان یافت: سیاست هخامنشیان آزادی را در این حد تضمین می کند که هر فرهنگی چنان در روند ویژۀ خود بروید که تاکنون روییده است...
تراژدی درونی در سیاست آزادی حاکم بر قلمروی دولت هخامنشی بویژه در دورۀ بنیانگذاری آن توسط کوروش و داریوش، که مظهر و نمایندۀ سیاسی-تمدنی بزرگ ملتی معتقد اما نیندیشنده است_چنانکه زرتشت مظهر و نمایندۀ بزرگ اعتقادی آن_و به همین جهت نگهبان و پرورندۀ جامعه ای هم بینش و نامنفرد، این است که نظام سیاسی اش ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعۀ خود و جوامع بیگانه را در جای ونهاد خود از هر گزندی مصون می دارد، اما به سبب نابودگی تفکر در فرهنگ ایرانی نه می خواهد و نه می تواند در هیچ گوشه ای از میدان نفوذ ایرانیِ خود افق تازه ای بگشاید و نه دید و نگرش فرهنگ دیگری را در فرهنگ ملی خود بپذیرد. به همین جهت تصادفی و شگفت نیست که حتا دردورۀ حکومت سد و پنجاه سالۀ جانشینان اسکندر و در دورۀ پارتها که یونانی دوست نیز بوده اند، فرهنگ یونانی هیچگونه اثر فکری و فرهنگی مؤثر و پایداری در جامعۀ ایران باستان نمی کند. بدینگونه در دورۀ هخامنشیان و در نظام سیاسی آنان هرجا بینش دینی غالب بوده غالب می ماند، هرجا تفکر چیره بوده همچنان می شکفد. در مرکز این نظارت و حفاظت که ایران باشد طبعاً شق اول صدق می کند...
یکی از پدیده های بزرگ تاریخ این است که ایرانیان در دورۀ هخامنشی در شرق، و یونانیان در غرب در دو حوزۀ متفاوت، یعنی در دولتسازی و تفکر، نمونه های آغازین دنیای کهن می شوند، و با چنین ریشه هایی در هیأت فرهنگی خود به موازات هم تناور می گردند و سقوط می کنند...
قرنها پیش از آنکه اسلام از نطفۀ سامی بسته شود و ما را به "رب علیم و حکیم" تسلیم نماید، خدای "ما ایرانیان آریایی" نفس "سروری و دانایی" بوده است. این سروری و دانایی در تب و تاب زیستی و پیامبری زرتشت برای نخستین بار در تاریخ ادیان به سرحد اطلاق و اشباع تجرید روحانی می یابد. از این حیث زرتشت را باید سردسته و پیشوای تاریخی پیامبران و مآلاً قویترین و خطرناکترین پیامبر تاریخ دانست. از این "دانایی" اوستایی به آن "علم" قرآنی فروغلتیدن لااقل سقوط واژگونه کردن، به سر درافتادن! اما مهم در اینجا برای ما چیز دیگر است. مهم این است که ما بفهمیم عقل جنس، مایه و خمیره نیست تا بتوان آن را از جایی یا از کسی به امانت گرفت و زنهاردار آن شد. مهم این است که ما دریابیم عقل چگونه می تواند پدیدار گردد و خود را بسازد. پدیداری و کارسازی عقل را در وهلۀ اول و همیشه در زورآزمایی آدمی با طبیعت می توان دید...
مطالب مرتبط:
مطالب مرتبط
-
زرتشت، نابودی خدایان و ظهور خدای دیکتاتور
-
آیا تشیع و تصوف واکنشی ایرانی بر ضد اسلام است؟
-
فردوسی نماد ماهیت مجعول ما
-
با فزیک می توان طبیعت را شناخت نه با فلسفه
-
حسن صباح، عیدِ قیامت و روایت معتبر "ماجرای الموت"
-
ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!
-
جنبش باطنی و نقش برجستۀ ناصر خسرو در مقلوب نمودن اندیشۀ ارسطو برای توجیه اسلام
-
با فلسفۀ رازی می توان کمر اسلام را شکست!
-
زکریای رازی و اثبات قدمای خمسه؛ و آن چهار چیز که همچون خدا همیشه بوده اند و خواهند بود!
-
زکریای رازی: تنها فیلسوف فرهنگ پرهیاهو و بیاندیشۀ ما؛ اندیشۀ رازی در سخنان دشمنانش
-
خدای خوب، خدای بد و خدای هولناک؛ یونان: فرهنگی که در آن مهربانی خدا است
-
بودیسم، نیروانا و بیگانگی هند باستان با علم
-
تأثیر پذیری از غرب "بی هویتی" نیست
-
"حریت عرفانی" ضد آزادیست؛ آزادی جسمی و آزادی روانی
-
استعدادهای بزرگی که برای دو واژۀ قرآنی تلف شدند
-
ذهن بازاری و "پرسش" عرفانی مولانا جلال الدین محمد بلخی
-
تجاوز ابن سینا به مفاهیم بنیادی فلسفۀ ارسطو
-
ابن سینا سردستۀ تحریف کنندگان فلسفه در فرهنگ اسلامی
-
غربی های بد، غربی های خوب و غربی های...
-
اسلام و فلسفه
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی (قسمت دوم)
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
-
عرفان ریشه در اسلام ندارد
-
دوآلیسم عرفانی منشأ اسلامی ندارد
-
عارفان و انحطاط فرهنگی ما
-
عرفان ارگاسم مشترک روحی جامعه ایست که اسلام حرمان و محرومیت جنسی را بر آن تحمیل نموده است
-
شعر حافظ قصه برای بزرگها است؛ حافظ: لسان الغیب، لسان الکید، لسان الکذب و یا هیچکدام
-
خیام پرسندۀ قاطع با جرأت محدود
-
شعر خیام ما را لاابالی می سازد نه هوشیار(سه ایراد بر نگرش خیام)
-
روشنفکر یعنی ضد مطلق آدم قالبریزی شده و مرجع پرست
-
با شکستن سلطۀ دینخویی و روزمره گی می توان روشنفکر شد
-
مغایرت دینخویی و روشنفکری
-
چه کسی می تواند روشنفکر باشد؟
پيامها
1 جنوری 2012, 23:43, توسط عبدالصمد شادان
باز این ترسو خوردن دارو یادش رفته.
26 جنوری 2012, 12:23, توسط مهران
اين ديوانه اي كه از زرتشت بدگويي كرده بايد بدونه كه از سقراط تا نيچه و زكريا تا سهروردی همه زرتشت را پيامبر راستي و درستي ميدونن
تو كه انقدر سواد نداري تا بري درباره ي زرتشت تحقيق كني پس غلط ميكني چرتو پرت مينويسي
اونموقع كه ما ايرانيها گوشت آهو ميخورديم شما چشم بادوميها با اون عربهاي ملخ خور بهترين غذاتون سوسمار بود ما ايرانيها فرهنگو به شما ياد داديم بعد تو كه سواد نداري ميگي زرتشت خطرناكه
آنلاین : آموزش شعر گفتن و آموزه هايي از زرتشت
26 جنوری 2012, 12:42, توسط بیخدا
دوست ایرانی ما باید بدانند که پیامبر به کسی گوید که از آدرس خدای موهوم به مردم دروغ گفته باشد!!! بزرگترین دروغگو در تاریخ آدمی همین به اصطلاح پیامبران بوده اند!!!!
سوسمار خوردن و یا آهو خوردن با فرهنگی و بی فرهنگی را نشان نمیدهد. امروز هستند کسان که سوسک میخورند و از دید فرهنگی و پیشرفت بسیار از ما ها جلوتر است و خالی بندی هم بسیار بلد نیستند!
در ضمن نویسنده ای مطلب ایرانی است!!! .
2 جون 2012, 10:48, توسط یکتا پرست
با سلام و عرض ادب.
من کودکی 12 ساله هستم ولی همانقدر می دانم که اگر شما کمی علم روز داشته باشید می دانید که :
1ناسا رد شق القمر محمد(ص) را روی ماه،
2و3رد شق البحر موسی(ع) را دانشمندان در دریای سرخ و جسد فرعون غرق شده(عبرت بندگان"رامسسII")،
4و5بقایای کشتی نوح بر فراز آرارات و کتیبه توسل به آل محمد(5000)سال پیش ،
پیشگویی های امام علی ازجمله :من به راه های آسمان بیشتر از راه های زمین واردم و اگر مردم به جادوگری متهمم نمی کردند از آب نور می ساختم و...
پیدا شده که برای هر ذی الشعوری آیتی است از برای ایمان.
زرتشت:من برای نابودی تاریکی شمشیر نمی کشم،چراغ می افرورم.
2 جون 2012, 19:38, توسط خ.نبیل (مزاری)
یکتا پرست جان ! ( جان ، بخاطریکه 12 ساله هستی ) جان کاکا ، درین دوازده سالگی که نام خدا از شق القمر ، رامسس دوم ، کتیبه توسل و شق البحر می دانی ، حتمی در چهل سالگی بخیر یا مهدی آخر زمان از آب در میآیی یا انتی کریست نوع طالبی !
2 جون 2012, 23:14
مزاری عزیز سلام!
امیدوارم صحت و سلامت باشید. با استفاده از فرصت خواستم فکاهی یی سرگوشی برایتان بگویم که دیگران نشنوند. اگر کنجکاوی نموده و سرک میکشند گناهش به گردن خود شان. از ما گفتن بود.
میگویند : روزی مادری پسر خورد سالش را نزد داکتر برده و از او چنین شکایت نمود:
داکتر صاحب از تو و از خدا میشه مه خو از دست این بچه به جان رسیدیم!
داکتر پرسید: چه تکلیفی دارد که چنین نالانی؟
زن گفت:
شیشه ارسی همسایه ها نماند. سر چندین پسر همسایه را شکستاند. از دستکول من و جیب پدرش به کرات سرقت نمود، درین سن و سال بار ها شب ناوقت به خانه می اید... و حالا جوان ناشده میگوید دختر داکتر را برایم بگیربد وگرنه خودکشی میکنم. داکتر بدون معطلی از جا برخاسته و مادر ان پسر را چپه نموده و به کشیدن ایزارش پرداخت. زن با ناله و زاری پرسید که چه میکنی داکتر صاحب؟
داکتر گفت:
مادر چنین پسری را باید گایید....
2 جون 2012, 23:16, توسط ( حقبین )
با عرض معذرت از مزاری صاحب! پیام بالا از اینجانب است.
3 جون 2012, 05:37, توسط خ.نبیل (مزاری)
دوست ارجمند حقبین ، از من حقیر هم به شما خرمن های درود و احترام . درین گُل صبح با خواندن پیام و این فکاهی تازه و بکر تان باور داشته باشید آنقدر خندیم که باعث اذیت دیگران شدم . پیروز و جانجوری تان را آرزو دارم .