
داغ یک کتاب (قرآن) بر پیشانی استعدادهای بالندۀ فرهنگ ما
مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد عنوان بالا نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست. برای خواندن کامل این مطلب و مطالب شبیه این لطفاً کتابهای آرامش دوستدار را بخوانید.
چون هدف فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، من این مطلب را بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتابهای "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" و "درخششهای تیره" برگزیده و تایپ نموده ام. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.
نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.
جعفررضائی
داغ یک کتاب(قرآن) بر پیشانی استعدادهای بالندۀ فرهنگ ما
نویسنده: آرامش دوستدار
فرهنگ غربي در هر دو دور يوناني و اروپايياش بدون فلسفه و دانش به همان گونه غيرممکن مي بود که ايران اسلامي بدون کلام الله مجيد و شعر و ادبش. اما به اين امر که چگونه مي توان از فرهنگي چنين دينآشام و شعر و ادبخوار به دل فرهنگي راه يافت که کارش پرسيدن، انديشيدن و شناختن است و هر مانعي را در راه اين روال سهگانهاش از ميان برمي دارد، البته نينديشيدهايم. نينديشيدن يکي از حرفه هاي کليدي ما لااقل در اين هزارسال گذشته است و ضرورتاً علت وجودي و بقاي آن. يعني اگر ميانديشيديم، نميتوانستيم چنين فرهنگي بسازيم. مبتکران اين حرفه در رأس ديگران فيلسوفان ما بوده اند و براين گمان که ميتوان دين ورزيد، و پرسيد و انديشيد! حتا از اين نيز بيشتر: به زعم متفکران اسلامي فقط دينداران مي توانسته اند فلسفي بينديشند...
قرآن سنديست از جمله در گزارش، تجويز و تشريع نابرابريها و نا آزاديها به زحمت مي توان انديشهاي درخور انديشيدن يافت که آن را يونانيان بالفعل يا بالقوه نينديشيده باشند. يکي عينا همين انديشه برابري طبيعي ست که به دور جنبش سوفيستي تعلق دارد...
در دورۀ ساسانی و پایانی ایران باستان این کشور بر عناصر سه گانۀ وحدت ملی، دین بومی و دولت بزرگ سراسری استوار بوده است. هر سه عنصر در اسلامی شدن ایران از بین می روند. دولت در ظرف یکی دو دهه و ملیت و دین در ظرف دو سده. جای دولت سراسری را بعدها حکومتهای متنازع، تابع و متبوع یا به مرور زمان غالب و مغلوب می گیرند و جای ملیت و دین سرزمینی را توأماً اسلام. به این معنا ایرانی با اسلام آوردن، یعنی با گرویدنش به آنچه برای نخستین بار به عرب هستی و تشخص تاریخی بخشیده بوده، در امت حل و در نتیجه بی ملیت میشود. از آنپس اسلام عملاً و قرآن معناً شالودۀ وحدت نوین مردم سرزمین ما را که نام فرهنگی اش، چه بپسندیم و چه نپسندیم، ایران اسلامیست می ریزند. چنین است که یک کتاب می شود سرچشمۀ الهامها، آرمانها و آروزهای جامعه در حیات نوین فرهنگی که محورش ادبیات به معنای وسیع آن است و زور و بُرد ادبیاش را در ساخت منظوم یا شعری نشان داده است...
به هرجای فرهنگ اسلامی مان بنگریم، با حضور آشکار و نهان آن کتاب روبه رو خواهیم شد. کاش از اینکه کتابی چنین ابتدایی و همگان فهم تا این اندازه در پدیداری و تناوری فرهنگی ما سهیم بوده حیرت می کردیم. چنین حیرتی می توانست روزنۀ امیدی برای بیداری گرچه بسیار دیررس ما شود. در واقع به دشواری میتوان استعداد بالنده و باروری در این فرهنگ یافت که داغ آن کتاب بر پیشانیاش نخورده باشد. یک شاهد مهم و برجسته اش حافظ. فقط از سر عناد یا به زورِ آرزو می شود تأثیر قرآن را در حافظ انکار کرد. مسئله این نیست که چگونه باور کنیم حافظ با آن خیالهای حریری و احساسهای رؤیایی و انسان دوستانهاش قرآنی میاندیشیده، یا اگر بیشتر می پسندید، قرآنی هم میاندیشیده...
مطالب مرتبط:
مطالب مرتبط
چرا اسلام در برهوتِ زادگاهش نپوسید؟ چرا اسلام در غربت جوانمرگ نشد؟
فرهنگ ما دریای از تهوع تاریخی است؛ ما در حُمق دینی خود فروتر میرویم و چاه سقوط را برای نسل آینده فراختر، ژرفتر و لغزنده تر میسازیم
زرتشت، خطرناکترین پیامبر تاریخ
زرتشت، نابودی خدایان و ظهور خدای دیکتاتور
زرتشت اندیشیدن را در ایران ممتنع ساخت
آیا تشیع و تصوف واکنشی ایرانی بر ضد اسلام است؟
نقش زرتشت و اهورا مزدا در سقوط ایران در دامن محمد و الله
فردوسی نماد ماهیت مجعول ما
ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!
جنبش باطنی و نقش برجستۀ ناصر خسرو در مقلوب نمودن اندیشۀ ارسطو برای توجیه اسلام
با فلسفۀ رازی می توان کمر اسلام را شکست!
زکریای رازی و اثبات قدمای خمسه؛ و آن چهار چیز که همچون خدا همیشه بوده اند و خواهند بود!
زکریای رازی: تنها فیلسوف فرهنگ پرهیاهو و بیاندیشۀ ما؛ اندیشۀ رازی در سخنان دشمنانش
خدای خوب، خدای بد و خدای هولناک؛ یونان: فرهنگی که در آن مهربانی خدا است
بودیسم، نیروانا و بیگانگی هند باستان با علم
تأثیر پذیری از غرب "بی هویتی" نیست
استعدادهای بزرگی که برای دو واژۀ قرآنی تلف شدند
ذهن بازاری و "پرسش" عرفانی مولانا جلال الدین محمد بلخی
تجاوز ابن سینا به مفاهیم بنیادی فلسفۀ ارسطو
ابن سینا سردستۀ تحریف کنندگان فلسفه در فرهنگ اسلامی
غربی های بد، غربی های خوب و غربی های...
اسلام و فلسفه
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی (قسمت دوم)
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
عرفان ریشه در اسلام ندارد
دوآلیسم عرفانی منشأ اسلامی ندارد
عارفان و انحطاط فرهنگی ما
عرفان ارگاسم مشترک روحی جامعه ایست که اسلام حرمان و محرومیت جنسی را بر آن تحمیل نموده است
شعر حافظ قصه برای بزرگها است؛ حافظ: لسان الغیب، لسان الکید، لسان الکذب و یا هیچکدام
خیام پرسندۀ قاطع با جرأت محدود
روشنفکر یعنی ضد مطلق آدم قالبریزی شده و مرجع پرست
با شکستن سلطۀ دینخویی و روزمره گی می توان روشنفکر شد
مغایرت دینخویی و روشنفکری
چه کسی می تواند روشنفکر باشد؟
"آرامش دوستدار" فیلسوفی که حتماً باید او را شناخت

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدیارو که بازهم فراموش کرده قرص های اعصابش را به موقع بخورد...
جناب رضایی:
بالاخره معلوم نیست که این جناب فیلسوف که آ قای رضایی سنک آنرا بسر خود و دیکران میکوبند چه راه حل برای نجات بشریت خواب دیده اند . با اسلام که پدرکَشی دارند همچنان با زبان عربی . آیا جناب عالی چسپیدن به زبان فارسی را راه نجات میدانند و یا فلسفه آرامش دوستدار را . آیا فلسفه و زبان میتواند نجات بخش و راهنما باشد یا راه سوم را جناب شان در چانته دارند . انسان بی عقیده هم که به اندازه کلوخ که طالبان عاشق آن هست بدرد نمیخورد . یا اینکه چون اسلام کوبی مود روز شده این آقا نمیخواهد که از قافله عقب بماند. یا اینکه انتقاد کردن که چیزی آسان و بیمصرف است خوشتان میآ ید . تا اینکه عده ای هم داد بزنند که این آقا درست میفرمایند . مرحمت فرموده ملت را از رنج کمراهییکه فکر میکنید دچار ان است بساحل نجات رهنمون شوید . واِلا مزد خود میبری و اذیت ما میداری و نیز لطف نموده اسم فیلسوفیکه جامعه خودرا نجات داده باشد بما معرفی نمایید . فلسفه اکر به آسانی قابل فهم میبود فیلسوفان زیادی باید در جامعه وجود میداشت که ندارد.
این گویا<کتاب>نه تنهاداغ سیاهی بردل فرهنگ ما گذاشته چه بسا فرهنگ های بزرگی رادرسرزمین های همچون مصرباستان بازور وحشت شمشیر تازیان ازمیانبرده اند. پس ازچوروچپاول محمد بچه باز هیولاهای وحشی دیگری مانند عمروعلی درانزمان وپس ازمردارشدن این دو کثافت تاریخ وحشیان تازی پرست دیگری بایک دست شمشیروبادست دیگر قرآن*این پروسۀ وحشیگری تازیانرا دوام دادند .
*قرآن کتابیست ازتناقص ,وحشیگری,بزرگنمائی بت بزرگ قوم قریش وزمینه ساز پسمانی جبران ناپذیر آنمردمان که با زور بااین آئین مزخرف عمر عزیز رابهدر داده اندوبه امید 99زنان باکرۀ بهشتی که درجنت قرآن تازیان وعده داده شده شب وروز بهدر میدهند.
رضایی عزیز شاد وبسلامت باشید ، شهامت شما درافشای ماهیت ضدبشری قرآن قابل تحسین وستایش است . به تحقیق بسیاری ازبدبختی های که مردم درسرزمینهای اسلام زده میکشند ، ریشه درهمین سیاه نامه دارد . مؤفق باشید
بودیسم قاره ی آسیا را فتح کرد از سرزمین چین به شرق دور رسید بدون آنکه پشتوانه آن شمشیر بوده باشد و یا یک قطره خون از بینی یک انسان جاری ساخته باشد . آیین یهودیت و مسیحیت هرگز امر به کشتن انسان دیگری نداده است و پیوسته تأکید داشته است بر ( میآزار ، دوست بدارد ، نکویی کن و .... ) مسیح می گوید : هر که با همنوع خود محبت نورزد ، او خدا دوست نیست . اسلام تنها دینی است که با پشتوانه شمشیر و حرص زن و غنیمت کسترش یافت و در تازینامه بیش از صد بار فعل « قَتَلَ ، قُتلو فی سبیل الله » بکار رفته است . معلومات پزشکی تازینامه به اندازه نیم روزه درس بیولوژی کلاس هفتم متوسطه نیست . خدای خود ساخته محمد از زبان خدا به آدرس زنان محمد آیه ها صادر میفرماید . باری این پیامبر زنباره شق القمر می کند و سوار بر مرکبی کوچکتر از اسب و بزرگتر از الاغ « شاید قاطر » کهکشان ها را طی می کند و برای ملاقات خدا به جایگاهش در عرش اعلا میرود . در حالی که فاصله دو کهکشان حدود 400 میلیون سال نوری است و میلیارد ها کهکشان درکاینات وجود دارد . البته اینگونه تصورات برای اشخاص معتاد یه حشیش و اسکیزوفرینی ، امر عادی است .
جناب رضایی گرامی : به این بی دانشان یا دانشی یا مرگ آسانی . بر مرده ی هندو الم تره کیف ، فایده ندارد .
نبیل گرامی ، درود بر شما .
این که مسیحیان و یهودیان در گذشته ها آدم کشته اند ، خلاف آیین مسیحیت و آیین موسی عمل کرده و از روی تعصب بوده و زمانی هم استعمار گران برای غصب سرزمین های دیگران دین را وسیله قرار داده اند . نه موسی و نه عیسا هیچ کدام احکام قتل و غارت صادر نفرموده اند . پس از کشف قاره ی امریکا ، اروپاییان زیر نام اشاعه ی آیین مسیحیت درین سرزمین هجوم آوردند . از گرداننده گان کلیسا پرسیده شد که اگر مردمان آن قاره انکار ورزند ، در مورد کسب اجازت به اعمال زور یرسیده شد ، کلیسا چیان فرمودند که : در انجیل محدودیتی درین باره وضع نگردیده است . یعنی که شما در هر عملی مختار هستید . قسمی که همه دانند و تو دانی ، میلیونها مردمان بومی به نام مسیح و مسیحت جان شان را از دست دادند و امریکای جنوبی در بست به دست هسپانیولی ها افتاد ( به استثنای برازیل که سرزمین خداداد پرتگالی ها گردید . ) امریکای شمالی مال انگریز ها شد تا به امروز و یک ایالت ( کبک فعلی که سه برابر کشور فرانسه وسعت دارد . ) هم مال فرانسوی ها . و از 240 میلیون مردمان بومی سرخپوست ، کنون صرف 95 هزار بومی که در مناطق قطبی در شمال کانادا در مناطق پوشیده از برف و نهایت سرد ، زنده مانده اند .
عیسای مسکین ادعای پیغمبری نداشت لیکن بعدا او را پسر خدا لقب دادند . و اما : پیغمبر عرب در تازینامه اش بیش از شصت بار دستور به قتل دگراندیشان صادر نموده و احکام سنگسار و قطع اعضا و حد زدن و .... که در کتب دینی دیگر ادیان دیده نمی شود .
با محبت .
لعنة الله علیه