چگونه اسلام میمیرد؟؛ "منِ" اسلامی و شهامت فکری یک انسان مرتد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد عنوان بالا نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست. برای خواندن کامل این مطلب و مطالب شبیه این لطفاً کتابهای آرامش دوستدار را بخوانید.
چون هدف فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، من این مطلب را بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتابهای"درخششهای تیره" و "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" برگزیده و تایپ نموده ام. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.
نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.
جعفررضائی
چگونه اسلام میمیرد؟؛ "منِ" اسلامی و شهامت فکری یک انسان مرتد
نویسنده: آرامش دوستدار
هرگاه چنین بگوییم که تفکر فلسفی به نیروی پرسش زنده است، می توانیم بگوییم بینش دینی به مرگ قطعی خواهد مرد به محض آنکه نیروی پرسش واقعی در درون آن آزاد گردد...
اینکه یهودی مسیحی شود، زرتشتی مسلمان و مسلمان بهایی یا بعکس، در واقع چیزی جز تغییر و جابهجا شدن مرجع وابستگیها نیست که خود را در پیکری جدید و انتخابی یا اضطراری با نفی یا جرح و تعدیل مرجع وابستگیهای پیشین و دیگر حفظ می کنند...
چه اسلام بنابر سرشتش از ناخویشاگاهی فردی و اجتماعی زنده است و در نتیجه در جامعۀ فردانی بی پیکر می بالد. از اینرو در پیکرگیری فردی و برومندی اجتماعی یک فرهنگ خواهد مرد. تصادفی نیست که هر جا اسلام توده وار می لولد و می تند، آنجا زنده تر و دوالپایی تر عمل می کند. برای آنکه اسلام کیش ضدفردی و شخصیت کُشی است...
اكنون كه با مشكل محتوا و گونهی هستی آنچه من میناميم از دور آشنا شديم، میتوانيم به من اسلامی بپردازيم. اگر بنا را بر اين بگذاريم كه آدم بايد در آزادی و نظم پرورش يابد، نه در جبر و قهر، بايد ديد كه من اسلامی چنين امكانی به او میدهد يا نه. و اگر نمیدهد اين من چگونه ساخته و پرداخته ميشود. تا كنون بارها نشان دادهايم كه اسلام هرگز قادر به دادن چنين امكانی نيست، براي اينكه ذاتاً عاری از آن است: اسلام يعنی تسليم محض به خدايی كه نخست و هميشه در اركان چهارگانهی توحيد، نبوت محمدی، قرآن و وعد و وعيدش مطلقاً مريد است. مريد مطلق آن است كه در ارادهاش خود رأی باشد نه هرگز وابسته و مشروط: هرچه هست و به هرگونه كه هست هميشه از پيش وابسته و مشروط ارادهی اوست. قهار نام کلامی و عرفانی چنين خدايیست. هرگونه تصور مقابله با چنين خدايی بايد برای من اسلامی امری محال باشد. اگر چنين است پس من كه حتا امكان چنين تصوری را با مسلمانشدنش از دست میدهد يا به سبب مسلمانبودنش به دست نمیآورد، چهگونه میتواند در برابر اين خدا قرارگيرد؟ به هيچگونه، يا فقط در تسليم اسلامی، يعنی در بی من بودن. اسوالد اشپنگلر كه بينش ايرانی و اسلامی را نيز اصطلاحاً جادويی يا مغارهيی مینامد ـ و منظورش آنگونه بينشیست كه برايش كل جهان به مشيت الهی ميان آغاز و پايانی معين و محتوم جريان دارد و زندگي آدمی در رباط سحرآميز اين آغاز و پايان همچون برزخی ميگذرد ـ مباينت من اسلامی و آزادی را به درستی ديده و به همين معنا و منظور گفته است: «اسلام يعنی محال بودن من بعنوان نيروي آزاد در برابر خدا. هر كوششی كه بخواهد به قصد و نظری خود ساخته در برابر خدا بايستد معصيت است». اما محال بودن يا نيستی من فقط در صورتی معنا دارد كه آزادی را بنياد هستی من بدانيم. من اسلامی در نسبت با منِ آزاد محال میشود، نه در محكوميت اسلامیاش كه هستی آن است. منتها اين محكوميت و عبوديت در برابر سطوت خدای اسلامی از هيچ هم هيچتر و نيستتر میگردد. مسلمانی در برابر هستی خدا يعنی نابودگی مطلق.اشد مجازات، حداقلِ محكوميت هر عرض اندامی در برابر اين خداست. مثلاً وجوب قتل مرتد در اسلام، كيفر منطقی آدم اسلامآوردهایست كه من خود را در اين تسليم از دست میدهد و سپس با سركشی در برابر اين تسليم میخواهد آن را بازيابد و آزاد سازد. مرتد، يعنی آن كه از دين و خدای اسلامی روی برمیتابد و به دين و خدايی ديگر میگرود يا به هيچ دين و خدای ديگر نمی گرود، به اين جهت در «منطق اسلامی» واجبالقتل است كه با آزاد ساختن من خود از چنگ دينيت اسلامی آن را از نو به هستی در میآورد و با هستكردنش خدای اسلامی را كه موجب نابودی من او بوده است، نيست ميكند. اين هست كردن من و نيست كردن خداي اسلامی، رفتار دروني مرتد را از دو سو متعين ميكند: در اثبات من بازيافتهاش، و در نفي خدايی كه من او را تا كنون تحليل برده است. من اسلامی در همهی سویهای درونی و برونی خود محكوم خدا و رسول اوست. چنين «موجودی»، چون آزاد نيست، نه فقط در نهاد خود ممنوعالتفكر است، بلكه اساساً تفكر نمیشناسد و به سبب وحشتی كه از اين ناشناخته دارد بدان كينه میورزد. تفكر در واقع ثبات وجودی او را در مأمن خدا و رسولش كه از او جز اطاعت انتظاری ندارند تهديد میكند، خواب دينیاش را كه در تسليم اسلامی به او هويت و ايمنی میدهد پريشان میسازد، بندهايي را كه وی وجوداً بدانها و در آنها آويخته است میگسلد، تكيهگاهش را از او میگيرد، زير پايش را خالی میكند و موجب سقوط او در خودش میگردد، خودی كه هرگز قادر به نگهداری او نيست، برای آنكه اين خود هميشه به نيروی ديگری نگهداشته شده است. چنين منی هرگز از آزادی برنيامده تا بتواند خود را بدان و در آن برآورد و نگهدارد. براي اينكه آزادی بتواند من را ميسر كند، برای اينكه من بتواند خود را آزاد سازد و آزادی را بسازد، آزادی بايد با فكر آغاز شود و فكر با آزادی. اين آزادی كه از آن سخن میگوييم، پيش از آنكه آزادی فردی، اجتماعی و سياسی باشد، در اصل آزادی خصوصی و شخصی فكر است. نشانهی اين آزادی هميشه ديناميسم دروني پرسش است كه به نيرويش من میتواند با هر مانع و رادعی درافتد و آن را در هم شكند، نخست درحوزهی خصوصی و شخصی فكر. آزادی كه با و در پرسش پديدار ميگردد، آنچنان ضرورت درونی انديشيدن است كه انديشيدن تنها راه ضروری براي رسيدن به آزادی درونی. فقط انديشيدن است كه من را به آزادی درونی ميرساند. بنابراين من وقتی آزاد است كه بتواند بينديشد، و بعكس. در اين معنا من اسلامی نفی مطلق آزادی و انديشيدن با هم است.
مطالب مرتبط:
مطالب مرتبط
-
قوم ساده، منجمد و بی اندیشه اسلام پذیر است!
-
بت پرستی خرافات نیست، پرستش " خدای خالق" خرافات است!
-
داغ یک کتاب (قرآن) بر پیشانی استعدادهای بالندۀ فرهنگ ما
-
چرا اسلام در برهوتِ زادگاهش نپوسید؟ چرا اسلام در غربت جوانمرگ نشد؟
-
فرهنگ ما دریای از تهوع تاریخی است؛ ما در حُمق دینی خود فروتر میرویم و چاه سقوط را برای نسل آینده فراختر، ژرفتر و لغزنده تر میسازیم
-
زرتشت، خطرناکترین پیامبر تاریخ
-
زرتشت، نابودی خدایان و ظهور خدای دیکتاتور
-
زرتشت اندیشیدن را در ایران ممتنع ساخت
-
آیا تشیع و تصوف واکنشی ایرانی بر ضد اسلام است؟
-
نقش زرتشت و اهورا مزدا در سقوط ایران در دامن محمد و الله
-
فردوسی نماد ماهیت مجعول ما
-
با فزیک می توان طبیعت را شناخت نه با فلسفه
-
حسن صباح، عیدِ قیامت و روایت معتبر "ماجرای الموت"
-
ناصر خسرو افکار طالبانی داشته است!
-
جنبش باطنی و نقش برجستۀ ناصر خسرو در مقلوب نمودن اندیشۀ ارسطو برای توجیه اسلام
-
با فلسفۀ رازی می توان کمر اسلام را شکست!
-
زکریای رازی و اثبات قدمای خمسه؛ و آن چهار چیز که همچون خدا همیشه بوده اند و خواهند بود!
-
زکریای رازی: تنها فیلسوف فرهنگ پرهیاهو و بیاندیشۀ ما؛ اندیشۀ رازی در سخنان دشمنانش
-
خدای خوب، خدای بد و خدای هولناک؛ یونان: فرهنگی که در آن مهربانی خدا است
-
بودیسم، نیروانا و بیگانگی هند باستان با علم
-
تأثیر پذیری از غرب "بی هویتی" نیست
-
"حریت عرفانی" ضد آزادیست؛ آزادی جسمی و آزادی روانی
-
استعدادهای بزرگی که برای دو واژۀ قرآنی تلف شدند
-
ذهن بازاری و "پرسش" عرفانی مولانا جلال الدین محمد بلخی
-
تجاوز ابن سینا به مفاهیم بنیادی فلسفۀ ارسطو
-
ابن سینا سردستۀ تحریف کنندگان فلسفه در فرهنگ اسلامی
-
اسلام و فلسفه
-
غربی های بد، غربی های خوب و غربی های...
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی (قسمت دوم)
-
عبدالکریم سروش و نوسازیِ نادانی
-
عرفان ریشه در اسلام ندارد
-
عارفان و انحطاط فرهنگی ما
-
عرفان ارگاسم مشترک روحی جامعه ایست که اسلام حرمان و محرومیت جنسی را بر آن تحمیل نموده است
-
شعر حافظ قصه برای بزرگها است؛ حافظ: لسان الغیب، لسان الکید، لسان الکذب و یا هیچکدام
-
خیام پرسندۀ قاطع با جرأت محدود
پيامها
14 فبروری 2012, 22:39, توسط نفرتالاسلام
بگو وبنویس که من درین دورۀ زندگی مرگ اسفبار این دین را پلید تماشاگر شوم وپیروان در قیدش را آزاد ببینم
15 فبروری 2012, 04:21
بهمن بیگ
به نامِ عربستان!
من در اثر مطالعه ام به این نتیجه رسیده ام که "الله " چیزی نیست جز" عربستان"! پیامبر اسلام از عربستان است، خانۀ الله در عربستان است، همه خلفای پس از محمد هم از عربستان و اطراف آن هستند مسلمانان فریب خورده روزی 5 بار بجای اینکه رو به آسمان یا جای دیگر نماز بخوانند رو به عربستان نماز می خوانند، برای نزدیکی به خداوند به عربستان میروند، که می گویند خانۀ خدا در عربستان است، آیا بازهم جای شک باقی می ماند که الله خدای مسلمانان همان خود عربستان است که از بدی خاکش یک گیاه نمی روید
15 فبروری 2012, 12:57
اسلام همیشه پابرجا خواهد ماند. پیروانش بنا بر برداشت و تربیه دینی از راه های مختلف نزدیکی به خداوند جسته و او (خداوند) خود برهمگان قضاوت و عدالت خواهد نمود!
آنکه می میرد و خواهد مرد، فقط ما بندگانیم.
ادامه دارد...
ع , ا
15 فبروری 2012, 14:51, توسط Sangar
Totally, Bullshit! lol
16 فبروری 2012, 15:37
marge Islam mahal ast amma marge man wa to 100% ast, shayd farda shayad 10 sal bad shayad 20ya 30 .......ba har hal man wa to memereeem na khoda wa Islam wa degar eenke toye na mosalman wa azad az har qayd wa band ba koja rasedaye ke man na raseda aam ,, een kojaye ke bayad raseed koja ast? agar donyaye madi ast ke malom ast dar een donyaye ba estelahe azade khodat ba sad ha khodayane qodrat wa pol wa sarmaya wojod darand ke baraye zestane man wa to qawayede ejad karda and ke agar kame een so ya aan so shawi jarema ash ra khwahi pardakht, khob ast khodat ra masroof negah dar wa dawre khod be charkh beben ke chi meshawad ok